سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۱؛ وارث ثروتمند
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۱ ۱۳:۴۲سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۱؛ وارث ثروتمند

سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۱؛ وارث ثروتمند
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
شریعتی: داریم با هم لقمه لقمه نخوردن و جرعه جرعه ننوشیدن و بال بال آسمانی شدن را تجربه میکنیم. سلام میکنم به همه دوستانم، بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، طاعات و عبادت شما قبول باشد. بیش از یک دهه از ماه رمضان را پش سر گذاشتیم، انشاءالله خدای متعال توفیق درک شبهای قدر را به همه ما عنایت کند و توفیق بدهد شبهای پرنور و لحظات ناب این روزهای بی نظیر را درک کنیم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. انشاءالله طاعات و عبادات همه مورد قبول خداوند متعال قرار گرفته باشد.
شریعتی: میلاد با سعادت امام حسن مجتبی هم پیشاپیش تبریک میگویم. انشاءالله همه ما بهترین جایزهها را از دستان کریم اهلبیت بگیریم. قصه حضرت ایوب را میشنویم، نکات امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان به برکت روزه روزهدارا حقیقی و روزهدار حقیقی، امام زمان(عج) روزههای همه را بپذیرد و اعمال و طاعات همه ما را به برکت ایشان بپذیرد و انشاءالله اینها را از شر شیطان در امان نگه دارد. در این ماه مبارک که شیطان در غل و زنجیر است، انشاءالله توفیقات مضاعفی برای همه ما ایجاد کند و دلهای ما را به امام زمان بیش از پیش گره بزند و دلتنگ بیشتری برای حضرت باشیم و یاد بیشتری از حضرت در دلهای ما شکل بگیرد.
باور داریم خدای سبحان فضل و کرمش مانع از این ندارد که امشب یا فردا، همین امروز و همین لحظه هم فرج حضرت محقق شود و این همه ستم و ظلمی که در عالم هست ریشهکن شود و پرچم توحید در سراسر عالم به اهتزاز دربیاید.
در محضر حضرت ایوب(س) هستیم و عرض ارادت و سلام را به حضرت ابلاغ میکنیم و از حضرت اجازه میگیریم وارد زندگیشان شویم و از قرآن و روایات استفاده کنیم. بحثمان را با جریان ابتدای زندگی حضرت ایوب فقط به این عنوان که حضرت ایوب(س) زندگی بسیار راحت و آسودهای با ثروت زیاد داشتند به طوری که آنچه در تواریخ نقل میشود، این است که هم از جانب همسر، هم از جانب مادری و پدری خودشان یک کسی بود که وارث خیلی از ثروتها بود و فرد شاخصی بود و عمرش را در اینکه میتوانست بهترین برکتهایی که، چون انبیاء الهی زندگیشان با برکت بود، زندگی راحتی داشتند. در تاریخ نقل شده یک کسی برای شخم زدن زمینش تراکتور داشته باشد، ایشان هزار گاو نر داشتند که زمینهای ایشان را شخم میزدند. از جهت چهارپایان، شتر و گاو و گوسفند در راحت کامل بودند به طوری که سفرههای پهنی داشت برای مهمانها و تمام شهر از برکت سفره ایشان بهرهمند بودند، تمام افراد با خانوادههایشان در ملک ایشان ساکن بودند.
جمعیت زیادی که کم نمونه و کم سابقه بود که با این جمعیت زیاد روزی خور ایشان بودند، کارآفرین خوبی بود و فکر محرومین بود و سفرههای ضیافت و مهمانی برای همه باز بود.شخصی که در این اوج ثروت قرار میگیرد، از طرف همسرش، نوه حضرت یوسف(ع) بود، حضرت یوسف هم بعد از اینکه دوران گشایش و راحتی بود فرزنددار شد، اگر دختر حضرت یعقوب هم باشد، وقتی در مصر آمدند در راحتی بودند. یک موقع هست کسی مبتلا به یک سختیهایی میشود و از اول در سختی رشد کرده است. تحمل این بالاتر است. نمیگوییم: سختی برای این عیبی ندارد، اما تحمل پذیری کسی که در جای سخت رشد کرده، از کودکی تحملش بالا بوده است. اما یک کسی در دوران زندگیاش همه راحت بوده است. وقتی یکباره مبتلا به سختی کمی میشود، خیلی تزلزل برایش ایجاد میشود. اگر اینها یک خرده سرما و گرما بخورند، مثل درخت جنگلی است که در سرما و گرما محکم است و چوب این به درد سوختن میخورد. اینها با هم متفاوت است.
حضرت ایوب در زندگی راحتی بود. جریان حضرت ایوب چون خیلی عبد شاکری بود، بین ملائکه خدای سبحان زبانزد بود و با هم گفتگو میکردند. روایت داریم شیطان وقتی حضرت عیسی(ع) به دنیا آمد، در زمان عیسی(ع) از چهار آسمان منع شد. در زمانی که پیغمبر اکرم به دنیا آمد، از هفت آسمان منع شد. قبل از این رفت و آمد شیطان یا شنیدن وقایع آسمان برای اینها تمایزی بین آسمانها نبود. تمایز نبود به لحاظ اینکه افراد مختلفی که شکل گرفته بودند، این مقدار حرکت کمالیه محقق نشده بود که تمایز بین اینها ایجاد شود. لذا هرچقدر آسمانها تمایزش بیشتر میشد، شدت کمال بیشتر بود، در مقابل شدت سقوط هم همین است.
وقتی شیطان از این آسمانها منع میشود، از زمان عیسی(ع) از چهار آسمان که مقام حضرت عیسی(ع) آسمان چهارم است که در روایات هم داریم که جای بحث دارد، در زمان پیغمبر اکرم هم از هر هفت آسمان شیطان منع میشود که اگر خواستند گوش بکنند، خبرهای جدی در کار است که اینها قدرت ندارند استراق سمع کنند. اگر میخواهند استراق سمع کنند با تیرهای خاص مورد هدف قرار میگیرند. یک بحث معرفتی زیبا دارد که در قرآن کریم آمده است.در زمان حضرت ایوب هنوز رفت و آمد و شنیدههای جریانات آسمان برای شیطان امکان پذیر بود، لذا دارد که میشنید که ملائکه از ایوب خیلی به بزرگی یاد میکنند. این برایش خیلی سنگین بود.
لذا در روایات دارد که وقتی که این مسائل پیش آمد، یک نکته هم بگویم که به حضرت ایوب و حضرت یوسف گره بزنیم، حضرت یوسف در آخرین جریاناتی که در مورد ایشان ذکر میشود، در سالهای قحطی عبور میکرد، زلیخا به فقر و شدت مبتلا شده بود، این جریان فقر و شدت خیلی شدید شده بود. بعد از اینکه گفتند: سر راه یوسف بنشین، بالاخره یوسف مکنت دارد، کمک تو میکند. بعضی او را میترساندند که این همه او را اذیت کردی، بعد دارد کسی که به خدا اعتقاد دارد، از او نباید ترسید! یک نقلی است که در بعضی کتب الهی نقل شده که حضرت یوسف با موکب عبور میکردند.
«فَقَالَتِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْمُلُوکَ بِمَعْصِیَتِهِمْ عَبِیداً» زلیخا سر راهش قرار گرفت. زلیخا در خرابهای نشسته بود. زلیخا گفت: خدا را سپاس میگویم که ملوک را بخاطر معصیتشان عبد و بیچاره کرد. «وَ جَعَلَ الْعَبِیدَ بِطَاعَتِهِمْ مُلُوکاً» بندگان را با اطاعت الهی مالک و پادشاه کرد. کنایه به حال یوسف و حال خودش است. «أَصَابَتْنَا فَاقَهٌ فَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا» به ما بیچارگی رسید، کمک کنید. یوسف گفت: «فَقَالَ یُوسُفُ ع غُمُوطُ النِّعَمِ سُقْمُ دَوَامِهَا» ناسپاسی نعمت عامل این است که دوام پیدا نکند. اگر کسی ناسپاسی کرد باعث از بین رفتن نعمت است. این برای همه هست. این سنت الهی است. «فَرَاجِعِی مَا یُمَحِّصُ عَنْکِ دَنَسَ الْخَطِیئَهِ» از آنچه مبتلا شدی، برگرد و خودت را پاک کن، «فَإِنَّ مَحَلَّ الِاسْتِجَابَهِ قُدْسُ الْقُلُوبِ وَ طَهَارَهُ الْأَعْمَالِ» آنجایی اجابت محقق میشود که قلوب طاهر باشد. اگر میخواهی خدا عنایتش را به تو برگرداند، توبه کن. توبه باعث میشود قلبت طاهر شود و عنایت خدا به تو برمیگردد. این فقر ریشهکن میشود.
«فَقَالَتْ مَا اشْتَمَلْتُ بَعْدُ عَلَى هَیْئَهِ التَّأَثُّمِ» من از این گناهانی که مرتکب شده بودم، هنوز قدرت برگشتن ندارم. یعنی احساس میکرد که لیاقت ندارد. احساس میکرد لایق توبه هم نیست. اینقدر گناهانش را بزرگ میدید. بعد میفرماید: «وَ إِنِّی لَأَسْتَحْیِی أَنْ یَرَى اللَّهُ لِی مَوْقِفَ اسْتِعْطَافٍ وَ لَمَّا تُهَرِیقُ الْعَیْنُ عَبْرَتَهَا وَ یُؤَدِّی الْجَسَد» من حیاء میکنم که بخواهم از خدا طلب کنم که با عطف و رحمتش به من نگاه کند. من لیاقت رحمت حق را ندارم. ما چه نگاهی به گناه داریم؟
«فَقَالَ لَهَا یُوسُفُ فَجِدِّی فَالسَّبِیلُ هَدَفُ الْإِمْکَانِ قَبْلَ مُزَاحَمَهِ الْعُدَّهِ» حواست باشد که کوشش کنی، سبیل طاعت الهی، امکان پذیر است قبل از اینکه وقت تمام شود. «وَ نَفَادِ الْمُدَّهِ فَقَالَتْ هُوَ عَقِیدَتِی وَ سَیَبْلُغُکَ» زود باشد که به تو برسد که من توبه کردم. یوسف امر کرد «إِنْ بَقِیتَ بَعْدِی فَأَمَرَ لَهَا بِقِنْطَارٍ مِنْ ذَهَبٍ» یک بار طلا به او بدهید «فَقَالَتِ الْقُوتُ بَتَّهٌ» به اندازه حیات، «مَا کُنْتُ لِأَرْجِعَ إِلَى الْخَفْضِ» من نمیخواهم به ثروت و راحت برگردم.
«وَ أَنَا مَأْسُورَهٌ فِی السَّخَطِ» در حالی که در سخط الهی واقع شدم، دیگر نمیخواهم به آن راحت برگردم. راحتی که انسان را میبرد. من گرفتار سخط الهی هستم و گناهانم پاک نشده است. «فَقَالَ بَعْضُ وُلْدِ یُوسُفَ لِیُوسُفَ یَا أَبَتِ مَنْ هَذِهِ الَّتِی قَدْ تَفَتَّتَ لَهَا کَبِدِی» کبد ما را با این گفتار آتش زد، «وَ رَقَّ لَهَا قَلْبِی» دل ما را سوزاند و گریه ما را درآورد. «قَالَ هَذِهِ دَابَّهُ التَّرَحِ» کسی بود که هلاکت دامنگیر او شد در دوران راحت. «فِی حِبَالِ الِانْتِقَامِ» هنوز دارد تاوان پس میدهد. تا اینکه به ازدواج حضرت یوسف درآمد.برای این، این مطلب را گفتم، چون ایوب نبی در نعمت بود، معمولاً نعمت غفلت آور است. اگر با همه این نعمت فراوان حال شکرش دائم بود، ملائکه او را اینطور زبانزد بود. همین حالی که کم پیش میآید که نعمت فراوان باشد و انسان از ارتباط با خدا و شاکریت خارج نشود، به خصوص اگر در نعمتها برای عدهای سرعت پیش بیاید، زود انسان را غافل میکند. لذا گرفتاریها انسان را به سمت خدا بیشتر میبرد.
«فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ» (انعام/۴۲) این جریان را آوردیم که گره بزنیم به جریان حضرت یوسف و ارتباطی برقرار کرده باشیم و هم خیلیها سؤال کرده بودند، جریان زلیخا چه شد؟ با حالی که زلیخا پیدا کرد، خیلی طهارت سخت است. این شخص از ملوکیت و پادشاهی و راحت و ثروت و زیبایی، به گدایی و فقر و بیچارگی و زندگی در خرابهها رسید. آن موقع با این حال، ِ«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ الْمُلُوکَ بِمَعْصِیَتِهِمْ عَبِیداً وَ جَعَلَ الْعَبِیدَ بِطَاعَتِهِمْ» این سوختن که حتی حاظر نیست زمانی که همه مردم به دنبال این هستند که چیزی به دست بیاورند، میگوید: من نمیخواهم برگردم و در دایره سخط الهی هستم و هنوز پاک نشدم.
همین باعث میشود که لیاقت پیدا میکند و همسر یوسف نبی میشود. حال سپاس حضرت ایوب سراسر آسمانها را فرا گرفته بود و این حرف خیلی سنگین است که همه ملائکه حرفش را میزنند، یعنی تمام ملائکه به لحاظ ارتباطی با وجود ایوب ارتباط برقرار میکردند و از او بهرهمند میشدند. این بحث معرفتی مهمی است. یعنی گفتگوی ملائکه از یک شخص گفتگوی مثل ما نیست که یک چیزی در موردش بگویند. گفتگو یعنی تعلق و ارتباط، یعنی ملائکه متعلق به وجود ایوب شدند و از او بهرهمند میشدند. با نام او رشد میکردند و تبرک میجستند. اولیای الهی هم مراتب دارند. ملائکه از جهت ذاتی مقام ثابت دارند ولی در ارتباط با انسانهای کامل به کمال میرسند. وقتی شیطان اینها را شنید، حسادت کرد و نقشه ریخت.
به خدای سبحان عرض کرد که اینکه خیلی مهم نیست که این همه به او دادی و شاکر است. شاکر نباشد چه کند؟ این شکر موقعی مهم است که وقت نداری باشد و شاکر باشد. ابلیس میگوید: من تضمین میدهم اگر من را بر اموالش مسلط کنی، میبینی که شاکر نیست. آیا شیطان بر اموال و اولاد و جانهای انسانها میتواند مسلط باشد یا نه؟ این اصلاً امکان پذیر نیست که خود شیطان مسلط باشد. اما شیطان میتواند با وسوسه و رابطههایی که دارد، کاری کند که از طریق انسانهای دیگر و تدبیرهای دیگران، یا نظام طبیعی عالم که اراده الهی باشد، کاری کند که به دیگری فشار بیاید. و الا با دشمنی که شیطان با انسان دارد، دلش میخواهد همه انسانها از بین بروند.گاهی مانند جریان خضر و موسی که خضر رفت کشتی را سوراخ کرد و فرزند را کشت، میزان طبیعی و تکوین عالم است که گاهی این بیانش میشود، این سلسله در طول هم قرار میگیرند.
خدای سبحان گفت: عیب ندارد و اموالش را در اختیار تو قرار دادم. اموال ایوب شعوب مختلفی داشت. از یک طرف چهارپایان و کشاورزی و خدم و حشمی که داشت، روزی آنها به او داده شده بود. در جایی ساکن بودند. او آمد از قسمتی شروع کرد و اینها را با یک باد سوزانی که آمد، قسمتی از چهارپایان از بین رفتند. آمد به عنوان یکی از کارگزاران ایوب، نه به عنوان شیطان، فجیع مسأله را توزیع کرد که نبودی ببینی خدای تو، این باد را مسلط کرد و آورد و اموال تو از بین رفت.
«فقال یا أیوب قال لبیک قال هل تدری ما الذی صنع ربک الذی اخترته و عبدته بإبلک و رعائها» میدانی خدای تو که تو او را به عنوان رب انتخاب کردی، با اموال تو و با کسانی که شتربانان تو بودند، چه کرد؟ ایوب گفت: «قال أیوب أیهاً إنها ماله» اگر خدای من است برای خودش بوده است. «أعارنیه و هو أولى به» برای خودش است، هر تصرفی میخواهد بکند. «إذا شاء ترکه» اگر بخواهد میگذارد و اگر بخواهد میگیرد. «و إن شاء نزعه» من کارهای نیستم. تصور کنید ثروتمندی اموال زیاد دارد و یکباره میگویند: قسمت بزرگی از اموالت از بین رفت، آن هم به فجیعترین وضعی که قابل پیشبینی نباشد. فقط مسأله از بین رفتن سرمایه نیست، شیطان گفت: خدای تو با تو چنین کاری کرد! جلوی مردم اینطور گفت. که کسی که یکباره مورد فشار قرار میگیرد و از این طرف و آن طرف برایش میآید، اگر یک آدم الهی باشد، در ذهن یکسری شکل میگیرد، این چه کار کرده خدا با او بد شده است. یا خدا ولش کرده است، یا نکند خدایش راست نیست. یک حمله اعتقادی است که با آن حمله اعتقادی میخواست ایوب را به زمین بزند و اطرافیان را بدبین کند.
«و قدیما ما وطنت نفسی و مالی على الفناء» من از ابتدا تمام مالم را آماده از بین رفتن کرده بودم. چون برای من نبود که اختیار نگه داشتن آن را داشته باشم. باقی اوست و اختیار دست اوست.«فقال إبلیس فإن ربک أرسل علیها نارا من السماء فاحترقت کلها» خدای تو ناری را از آسمان فرستاد و همه را آتش زد. «فترک الناس مبهوتین» مردم چند دسته شدند، یک عده باور کردند خدای ایوب با ایوب لج کرده و مالش را از بین میبرد. یک عده به اصل خدا شک کردند که این چیزی که میگفت: خداست پس معلوم میشود خدا نبود. یک عده میگفتند: معلوم است خدای او ضعیف است که نتوانست در برابر این حمله مقاومت کند.
«وقوفا علیها یتعجبون منها منهم من یقول ما کان أیوب یعبد شیئا و ما کان إلا فی غرور و منهم من یقول لو کان إله أیوب یقدر على أن یصنع شیئا لمنع ولیه و منهم من یقول بل هو الذی فعل ما فعل» خود خدا این کار را کرد و ایوب را شماتت کردند. «یشمت به عدوه و یفجع به صدیقه قال أیوب الحمد لله حین أعطانی» ایوب گفت: من سپاس میگویم خدایی که وقتی به من مالی داد «و حین نزع منی» و وقتی از من گرفت، «عریانا خرجت من بطن أمی» من وقتی از شکم مادرم زاده شدم هیچی نداشتم، «و عریانا أعود فی التراب» همانطور هم برمیگردم «و عریانا أحشر إلى الله تعالى» عریان محشور میشوم. «لیس ینبغی لک أن تفرح حین أعارک الله» نه وقتی که خدا این همه اموال به من داد باعث شد غافل شوم، «و تجزع حین قبض عاریته» آن زمان هم که دارد از من میگیرد، عاریه است و دلبستگی ندارد.
«الله أولى بک و بما أعطاک» خدا به آنچه میدهد و از تو میگیرد اولی است.«و لو علم الله فیک أیها العبد خیراً» حضرت به این ابلیس در لباس چوپان میگوید: اگر خدا به تو خیری میدید، «لقبل روحک مع تلک الأرواح» تو هم با آنها میبرد. معلوم میشود تو را نپسندید که ماندی. اگر تو میرفتی «فآجرنی فیک و صرت شهیدا» خدا به من اجر بالاتری میداد بخاطر اینکه تو هم شهید شده باشی. «و لکنه علم منک شرا» خدا میدانست تو شر هستی.
«فأخرک الله و خلصک من البلاء» خدا تو را تأخیر انداخته تا بلکه برگردی، «کما یخلص الزؤان من القمح الخالص فرجع إبلیس لعنه الله» ابلیس نزد اصحابش برگشت و شکست خورد. ابلیس فراخوان داد و سرکردهها و متخصصین جنگ روانی را جمع میکند. متخصصهای مختلف را در همین جریان سه بار جمع میکند و خودش قابلیت قوی دارد و حرفهای متخصصین را نقد میکند. بعد یک حرف قوی را شدنی میداند. شیطان یک کار تخصصی در مقابله با انسان میکند. ما خیلی راحت هستیم، او با یک کار تخصصی و جدی است، منتهی خدای سبحان کاری کرده که با ملائکه الرب که کمک ما هستند، اگر قصد مقابله کنیم، امدادهای آنها توطئههای او را برای ما رسوا خواهد کرد. در ادامه دارد نزد یارانش برگشت و گفت: «فقال لهم ما ذا عندکم من القوه» چه چیزی دارید، بیایید بگویید.
«فإنی لم أکلم قلبه» نتوانستند یک ذره صدمه به قلب این بزنند. «قال عفریت» عفریت یعنی سرکردههایشان، هرکدام چیزی گفتند. بعد نزد خدا آمد و اجازه خواست بر اموال دیگر هم غالب باشد. هم مقام شکر ایوب بیشتر شد، تا اینکه نزد خدا آمد و فقیر مطلق شد و چیزی نداشت. اما فرزندان و بدن سالم دارد. میداند دوباره میتواند برگرداند. دوازده پسر دارد، گفت: مرا بر فرزندان او مسلط کن! هی مصیبت عظیمتر میشود. دارد که بر فرزندان او مسلط شد، یک زلزله عظیمی آمد به طوری که خانههای اینها کلاً زیر و رو شد.
بعد نزد ایوب آمد به عنوان یکی از کسانی که خدم و حشم اینها بود، وقتی زلزله آمد نالههای اینها شروع شد. با یک جانگدازی برای ایوب، به عنوان کسی که آنجا بود و نتوانست کاری کند، میگوید: «یا أیوب لو رأیت بنیک کیف عذبوا و کیف قلبوا فکانوا منکسین على رءوسهم یسیل دماؤهم و دماغهم من أنوفهم» میدیدی که اینها چطور به زمین افتادند، چطور اینها له شدند، قلبت تکه تکه میشد. «و أشفارهم و أجوافهم و لو رأیت کیف شقت بطونهم» شروع به روضه خواندن کرد و به عنوان شاهد صحبت میکرد و گریه میکرد.
«فتناثرت أمعاؤهم لتقطع قلبک فلم یزل یقول هذا و نحوه و یرققه حتى رق أیوب ع فبکى» گریه ایوب درآمد، «و قبض قبضه من التراب فوضعها على رأسه» خاک در بستر خود ریخت و ابلیس فکر کرد به حاجت خود رسیده است و خوشحال شد. «فاغتنم إبلیس ذلک فصعد سریعا بالذی کان من جزع أیوب مسرورا» طولی نکشید «به ثم لم یلبث أیوب أن فاء و أبصر فاستغفر» پیغمبر اکرم وقتی فرزندش از دنیا رفت، گریه کرد و گفت: پدر هستم و دلم میسوزد. احساس دارم اما ناسپاسی نکردم. ایوب هم ناسپاسی نکرد و هیچ شکایت نکرد. وقتی چنین شد «و صعد قرناؤه من الملائکه بتوبته فبدروا إبلیس إلى الله تعالى و هو أعلم فوقف إبلیس خاسئا ذلیلا» خیلی ذلیل شد. نزد خدای سبحان آمد و گفت: خدایا، آنچه بر ایوب آسان و ضعیف کرده تحمل را، این است که اگر مالش را از دست داد و فرزندانش را از دست داد، این است که خودش سالم است. دوباره اینها را بازسازی میکنم و هرچه هست تحمل میکنم. اجازه بده من بر بدن او هم قدرت پیدا کنم.
انبیاء حتماً باید به گونهای باشند که بدن اینها هیچ حالت نفرت برای دیگران ایجاد نکند. مریضی که باعث شود دیگران دوست نداشته باشند نزد اینها بیایند، چون اگر اینطور شود و کسی نیاید، عذر دارد. لذا مریضی پیش میآید اما واگیردار نیست. ضعف پیش میآید اما ضعفی که باعث نفرت شود، نه! میگوید: مرا بر بدن او مسلط کنید، خدای سبحان با مشخصاتی اجازه میدهد. دارد که مریضی بدن حضرت ایوب شدت و ضعفش شدید شد. نه ثروت دارد، نه فرزند دارد، شایعات نسبت به او شدید شد، نگاهها متفاوت شد، خودش مریض شد و افتاده شد، به طوری که قبلاً مردم که تابع شهرت و اموال و عزت و احترام او بودند، با این شبهه پراکنیها کم کم از او روی برگرداندند، به طوری که ابلیس شایع کرد که مریضی ایوب واگیردار است.
لذا اگر در شهر بماند باعث میشود شما هم بگیرید. مردم فشار آوردند، ایوب و همسرش در یکی از خرابههای اطراف شهر زندگی خود را ادامه دادند و در یکی از خرابههای کنار شهر رفتند که فاصله داشت. همه این اتفاقات در عرض چند روز است که نشان بدهد شایعات مردم روز به روز قوی شود و سرعت پیدا کند. اینها او را طرد کردند و ایوب به کنار شهر رفت. همسر ایوب که رحمه اسمش بود، دختر افرائیم، فرزند یوسف، این تنها کسی بود که با ایوب باقی ماند و این خانم ثروتمندی که از پدر بزرگش ثروت داشت و در ناز و نعمت بود، حالا به فقر و مریضی و حرفهای مردم افتاده، از اوج عزت به ذلت ظاهری افتاده است.این خانم در خانههای مردم شهر کارگری میکرد. لباس میشست و جارو میکرد و به این خانم یک غذایی از ته مانده سفره یا قسمتی از سفره میدادند که بیاورد تا با حضرت ایوب بخورند.
چون ایوب قدرت ایستادن نداشت و خانمش کار میکرد، کارگری سخت میکرد. شیطان وقتی دید باز هم اینها از پا نمیافتند، سرکردهها را صدا زد که من چه کنم عاجز شدم؟ گفتند: چرا از زن او غافل هستی. او تنها کسی است که به او اتکا دارد. این را از دست بدهد، از پا میافتد. این خانم کار میکرد و برمیگشت، زبان حمد ایوب آنچنان بود که با هم حمد میکردند. شیطان شایع کرد چون ایوب مریضی واگیردار دارد و این خانم با او ارتباط دارد و از او مراقبت میکند، مریضی را در شهر به شما منتقل میکند. خانم به شهر آمد، در میزد و در را باز نمیکردند. تا ظهر درون شهر و کوچهها میچرخید و ظهر شیطان به صورت انسان گفت: شما چه کسی هستی در این شهر میچرخی و اینطور در میزنی؟ گفت: همسر ایوب هستم! گفت: همسر ایوب و دختر یوسف، یاد دوران شکوه و عزت انداخت که چه روزهایی داشتی! هفتاد سال با راحتی زندگی کردند و در اوج پیری به این مبتلا شوند، خیلی سخت است. میگوید: این چه وضعی است داری؟ پس آن راحتی کجاست؟ هی نمک پاشید.
این خانم گفت: خدای سبحان بندگانش را دو جور رشد میدهد. گاهی با نعمت تا صفات شکر در وجود اینها بروز پیدا کند و گاهی با بلا و سختی تا صفات صبر در اینها آشکار شود. ما چگونه این خدا را شاکر باشیم که پسندید برههی عظیمی از عمر ما را که ما را با راحت تا صفات شکر در وجود ما فعلیت پیدا کند و پسندید بر ما دوران سختی را که صفات صبر هم در وجود ما فعلیت پیدا کند.امروز این خیلی مصداق دارد که ما کمترین گرفتاری، منشاأ گرفتاری به حق یا ناحق، اما میشود با ابتلاء گفت: من دیگر نمیتوانم. خدا، خدا نیست. اگر بود این ابتلاء نبود. حق این حرفها داریم؟ میشود بگوییم: حالا که سخت شده من هرطور میخواهم باشم؟ قدر این خانم را در اسوه بودن نگه داریم.
خانمها خیلی جاها میتوانند آقایان را هدایت کنند و حفظ کنند. ایمان خانمها معمولاً پایدارتر است و خدای سبحان مورد لطف بیشتری آنها را قرار میدهد. لذا اگر بتوانند خانوادهها را به این سمت و سو سوق بدهند که گرفتاری را سبک کنند، تسهیل کنند و گرفتاری را آسان کنند، چون سختی با غر زدن حل نمیشود اما همین غر زدن ممکن است خدای نکرده باعث شود انسانها نسبت به خدا بدبین شوند. این گرفتاری بعد از مشکلات زیادی حل شد و این نشان میدهد که گرفتاری میتواند دائم نباشد، همینطور که آمدنش حکمتی دارد، رفتنش هم با آن حکمت امکان پذیر است.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدیم. انشاءالله بتوانیم از این صبر و شکر الگو بگیریم. … این هفته قرار است در برنامه از یاران و اصحاب اهلبیت(ع) صحبت کنیم، به جر بن عُدی رسیدیم، حُجر شخصیت بسیار عظیمی است که این هفته این شخصیت را برای شما ترسیم خواهیم کرد. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حجت الاسلام عابدینی: به یک آیه اشاره کنم «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا»(بقره/۲۶۹) دو جهانبینی دارد. آیات انفاق است، میگوید: وقتی میخواهید انفاق کنید، شیطان میگوید: اگر بدهی فقیر میشوی. چون در نگاه عادی این است که دادی نیست، فقیر میشوی. چون نگاه فقط به حیات دنیاست. پس جهانبینی شیطان یک جهانبینی مادی است. شیطان وعده فقر میدهد که دادی فقیر میشوی. خدا جهانبینی الهی که القاء میکند، این دادن را مغفرت میبیند. حیات تو را فقط حیات دنیا نمیبیند. اگر کسی در وقت دادن احساس کرد دارد کم میشود، نگاه و باورش به حال دنیاست، اینکه آدم بداند چه فکری دارد، فکر شیطان است یا فکر الهی است. آنجایی که دید اینطور است، سعی کند بدهد تا بگوید: خدایا هرچند باورش برایم سخت است اما میدهم تا بگویم: میخواهم باور کنم که حیات فقط حیات دنیا نیست. چه برسد به اینکه خدا تضمین کرده که اگر کسی صدقه داد و کمک کرد، در دنیا هم تأثیرش را ایجاد خواهد کرد.
شریعتی: از شر شیطان باید به خدای متعال پناه ببریم.
حجت الاسلام عابدینی: علامه طباطبایی میفرماید: اگر کسی باور میکرد شیطان قبل از تولدش آماده بوده تا شراکت در نطفه پیدا کند، در حین عمل دنبال این بود که ذهن مادر به خطورات برود تا تصرفات او بیشتر شود. وقتی انسان لحظه مرگش میرسد شیطان دنبال دائم تصرف بر اوست و خواب ندارد. حجر بن عُدی وقت شهادت که شد، اینها شش نفر بودند و یکی فرزندش بود، حُجر گفت: اول فرزندم را مقابل من بکشید، میترسم که اگر من را جلوی فرزندم کشتید، بعد از آن در فرزندم تزلزل ایجاد شود و کم بیاورد. اما الآن من هستم و من تثبیت میکنم.
لذا اول او را کشتند، این تحمل پدر که ببیند فرزندش را مقابلش شهید میکنند. در دفاع از ولایت کوتاه نیامد، آنوقتی که صبر بر امیرالمؤمنین بود، شاید دو نفر بودند که در مساجد میرفتند و مخالفت میکردند و بخاطر همین هم اینها را گرفتند و کشتند. حُجر از زمان پیغمبر به دنیا آمده بود و پیامبر او را حُجر الخیر نامیده بود. انشاءالله خداوند شفاعت حُجر را شامل حال ما بکند. انشاءالله خدای سبحان در این ماه، هرچه به اولیای صالح خودش داده به ما هم عطا کند و گرفتاری این مملکت اسلامی و شیعه را به رحمت خودش تبدیل به راحت بکند و انشاءالله پرچم توحید را با ظهور حضرت در تمام عالم بگستراند.
شریعتی:
از باده نگه دل ما را خراب کن *** بر تاک ماندهایم تو ما را شراب کن
تا اولین شب قدر فقط شش شب فرصت باقی است. «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۰۲/۲۸
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






