سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۴؛ شناخت
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۳۴سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۴؛ شناخت

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۴؛ شناخت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوا
فقط شبیه خودت هستی، شبیه خودت زهرا
اگر شبیه کسی باشی شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه تطهیری، شبیه سوره اعطینا
شناسنامهی تو صبح است، پدر تبسم و مادر نور
سلام ما به تو ای باران، درود ما به تو ای دریا
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، به ایام میلاد با سعادت حضرت صدیقه طاهره(س) نزدیک میشویم. انشاءالله این ایام بر همه شما مبارک باشد و بهترینها به برکت حضرت زهرا برای شما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. ایام خجسته میلاد حضرت زهرا(س) را تبریک میگویم. انشاءالله بهترین استفادهها را از این ایام داشته باشیم.
شریعتی: در محضر قرآن کریم و قصه حضرت یوسف(ع) هستیم، به پایان قصه نزدیک شدیم، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم و انشاءالله این انقلاب ما و کسانی که یاری میکنند، زمینه سازان و بسترسازان ظهور حضرت باشیم.
در محضر قرآن کریم و در محضر سوره یوسف هستیم، انشاءالله در این جلسات نورانی که در محضر این نبی بزرگوار بودیم که اسمش ما را به یاد حضرت زهرا میاندازد و این ایام هم به مناسبت تولد حضرت ما را بیشتر هوایی میکند که یاد امام زمان باشیم، این آیات هم بیشتر تناسب دارند و این تناسب را به فال نیک میگیریم و انشاءالله بهترین بهرهمندیها را از خدای سبحان تقاضا میکنیم. در بحثی که داشتیم به آیه ۹۰ به بعد سوره یوسف رسیدیم، در این آیه که بعد از جریان برادرها، به این بیان رسیدند که حضرت را شناختند، معمولاً شناختنهای ما از راه این است که اسمی و صفتی یا خصوصیتی از شخص را میبینیم میشناسیم ولی شناختن از راه اینکه خود طرف را بشناسند و بعد به صفاتش پی ببرند و حتی به اسمش برسند، این یک نوع شناختن خاص است و اسم این را در روایات ما سنت یوسفی گذاشتند که سنتی است که اسم این سنت در قرآن کریم مهر خورده به نام حضرت یوسف(ع) که برادران یوسف بارها نزد یوسف آمدند و رفتند اما یوسف را نشناخته بودند. وقتی بعضی از مسائل دیگر پیش آمد یکباره از یوسف، یوسف را شناختند. از چیزی به یوسف پی نبردند. کسی یوسف را به آنها معرفی نکرد.
ما در مباحث فلسفی، یک تعبیری هست به نام برهان صدیقین که از راه خود خدا، خدا را بشناسند نه از غیر، از نزدیکترین راه که واسطهای در کار نباشد. حتی اسماء و صفات واسطه نباشند. تعبیر این است که «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ» (یوسف/۹۰) با اینکه جمله استفهامی است و دارند سؤال میکنند که برادران «انَّک» تأکید است. «لام» تأکید هم آمده است، «انت» ضمیری است که در عربی نشان میدهد اینها یوسف را شناختند. لذا با تأکید تمام سؤال میکنند که «أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ» تو خودت هستی؟ همان یوسف هستی؟ یعنی اسم یوسف را پس از شناختن یوسف پیدا کردند و شناختند. این تعبیر از کلیدهای معرفتی بزرگی است که هم در جریان ظهور یک اثر عظیمی دارد و هم در جریان شناخت خدای سبحان یکی از کلیدهای معرفتی است.
لذا جا دارد این آیه شریفه جلساتی در موردش گفتگو شود. لذا وقتی اینها این سؤال را کردند، حضرت فرمود: «قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی» یک نکته بسیار زیبایی در مسأله هست، وقتی میگویند: امام زمان(عج) ظهور میکند، همه سنن انبیاء و مواریث انبیاء نزد حضرت موجود است. یعنی آنچه امتیازات انبیاء بود، کمالات انبیاء بود، اختصاصات انبیاء بود در هر عصری و دورهای برای نبی کمالی محسوب میشد، و آن باعث شد یک جاذبه ویژهای پیدا بکند، همه اینها در وجود مبارک امام زمان (عج) به عنوان سنت نبی جمع است منتهی همان است به نحو اکمل، هر واقعهای که برای انبیاء در طول دوران تاریخ بشریت پیش آمده است، تمان آن واقعهها در دوران غیبت و ظهور امام زمان به استناد روایات متعدد تکرار خواهد شد و هیچکدام از قلم نخواهد افتاد. تمام اینها به تعبیر روایات همه تکرار خواهد شد.
از این چه نتیجهای باید گرفت؟ نتیجه میگیریم که تاریخ بشری که سابق از این بود، تاریخ گذشته نیست بلکه این تاریخ الآن انسان است. چون همه اینها تکرار خواهد شد، خدای سبحان همه اینها را مقدمتاً ایجاد کرد تا بشری که در دوران غیبت قرار میگیرد با این قوه و توانی که تاریخ برایش ایجاد کرده در این دوره با وقایع و حوادثی که میخواهد پیش بیاید قدم بردارد، لذا سرمایه وجود انسان است در این دوره که با اینها قدم بردارد، این سیره انبیاء که میگوییم گذشته تاریخی نیست، این رزمایشی است برای دوران ظهور، که اگر کسی این سنتها و وقایع را شناخت و دانست که باید در مقابل اینها چه بکند و چه تصمیمی بگیرد، آنهایی که تصمیم غلط گرفتند به کجا منجر شد، آنهایی که تصمیم صحیح گرفتند چه شد. وقایع بعد از این وقایع چیست؟ اینجا در تاریخ واقعهی بعد از آن واقعه هم ذکر شده است. چون ذکر شده کسی که اینجا قرار میگیرد، یک بصیرتی خدا برایش در تاریخ قرار داده که واقعه بعدش چه خواهد بود و در مقابل او باید چه کند. به خصوص موادی که در قرآن کریم آمده موادی است که قطعاً تکرار خواهد شد. اینها مثل استادی است که آن گلهای کار را و سؤالات اساسی را با پاسخها کنار هم جمع کرده و داده و گفته: اگر این جزوه را مطالعه کنید، سؤالات از اینها میآید.
اگر همه سنن انبیاء تکرار میشود، از جمله سنتهای انبیاء سنت یوسفی است. سنت یوسفی به این معناست که وقتی حضرت ظهور میکند، مییابند که با حضرت قبلاً حشر داشتند و دیده بودند و رفت و آمد بوده، اما نمیشناختند که این امام زمان است. لذا برادران یوسف شرم حضوری که پیدا کردند با عزیز مصر که همان برادرشان بود چگونه ارتباط داشتند، اگر میدانستند این برادر است رابطههای سابق که با او داشتند، «إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل» اگر میدانستند این همان یوسف است، اینطور نمیگفتند. بی ادبیهایی که به برادرش کردند، بی اعتناییهایی که به پدر کردند، عین این جریان در رابطه با امام زمان(عج) هست که فرمود: اگر مردم میدانستند که در حشر و ارتباط هستند، بی اعتناییشان اینطور نبود. یعنی ما زندگی میکنیم و بی اعتنا هستیم.
امام زمان(عج) دائماً دارد دعوت میکند و میخواند، ما پشت کنیم و برویم، وقتی اشکار میشود حضرت همان کسی است که بارها ما را دعوت کرده بود و در مواقع سخت دست ما را گرفته بود، آن موقع میبینیم چقدر به ما نزدیک بود ولی ما منتظر چیزی بودیم خارج از این نظامی که میشناسیم تا فکر کنیم حتماً امام زمان باید آنطور باشد. اگر اینطور شد توجه انسان به اطرافش خیلی دقیق میشود. اگر این احتمال پیش آمد که درهر رابطهی هدایتگری ممکن است آن ظهور حضرت و دست حضرت در کار باشد، توجه انسان به هدایتگریها خیلی عظیم میشود.
مباحثی که در رابطه با جریان ظهور است میتواند مبنای ظهور را متفاوت کند. میتواند مباحث را خیلی کاربردی و دم دستی کند که انسان بداند چطور باید آماده شود، اگر این رابطه ایجاد شد آن موقع ظهور فرج شخصی یا انفسی که میگویند، در این رابطه خیلی ملموس است. هرکسی در ارتباط با حضرت، در تحقق فرج نسبت به شخص خودش، هیچ مانعی نیست الا خودش. برای آن فرج عمومی موانع بیرونی ممکن است در کار باشد و تا آنها برطرف نشود فرج عمومی محقق نمیشود و آنها هم به دست هرکسی میتواند گوشهای را کم کند. فرج شخصی هرکسی در ارتباط با امام زمان(عج) هیچ مانعی بین او و این فرج نیست الا رفتار خودش. اعمال حجاب میشوند برای این ارتباط.
نکته دیگری که در مورد شناخت خدا از طریق سنت یوسفی است، امام صادق نقل کردند و از روایات مهم است، بعد از اینکه بیان میکنند راه شناخت خدا به توهم قلب نیست، به اینکه با اسم بخواهی خدا را بشناسی نیست، بخواهی خدا را از طریق معنا بشناسی نیست. خدا غائب نیست، به صورت غائب نمیشود خدا را شناخت، سؤال میشود: «فکیف سبیل التوحید» اگر اینها نیست پس راه برای توحید و شناخت خدا چیست؟ امام صادق میفرماید: «باب البحث ممکن» اینطور نیست که تعطیل باشد، «وَ طَلَبُ الْمَخْرَجِ مَوْجُودٌ» گشایش هم هست و راه هم باز است. هم میشود در این مورد بحث کرد و هم راه موجود است.
«إِنَ مَعْرِفَهَ عَیْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَهَ صِفَهِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَیْنِهِ قِیلَ وَ کَیْفَ نَعْرِف» میگوید: وقتی شما میخواهید کسی که الآن نیست پیش شما را بشناسید، اول صفاتش را میشناسید و بعد به خودش راه پیدا میکنید اما اگر یک چیزی در حضورش هستید، نمیآیید از راه صفاتش این را معرفی کنید. صفاتش از این شهود شناخته میشود. آن کسی که شاهد و پیش توست، معرفت چیزی که حاضر است، معرفت خودش قبل از صفاتش است. میفرماید: خدای سبحان حاضر است و شاهد است. لذا معرفت خدا قبل از صفت اوست. چشم دیدن مراتب دارد، اینطور نیست که چشم دیدن ما با چشم دیدن پیامبر اکرم یکجور باشد اما به همه چشم دیدن دادند. آن کسی هم که جاهل است خدا برای او هم شناخته شده است و در رابطه فطرتش همین مقدار برایش عین شاهد است. لذا اگر کسی در اولین مرتبه حضور خدا را شناخت و ارتباط پیدا کرد میتواند به مرتبه شهود بالاتر برسد تا کم کم میبیند صفات غائب حساب میشوند و اوصاف برای او مثل گفتگو از یک غائبی است در حالی که این در محضر است.
«وَ لَا تَعْرِفُ نَفْسَکَ بِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِکَ وَ تَعْلَمُ أَنَّ مَا فِیهِ لَهُ وَ بِهِ کَمَا قَالُوا لِیُوسُفَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ» یعنی برادران از مصادیق عین شاهد و بعد شناخت صفات، شناخت یوسف در قرآن است. یوسف را مثال میزند و میگوید: مثال یوسف را ببین، نحوه شناخت عالی خدا که عین شاهد قبل صفتش است و معرفت شاهد است، مثل شناخت برادران است نسبت به یوسف، این آیه یک کد معرفتی عظیم را ایجاد کرده که از یک طرف در جریان امام زمان به عنوان یک راه شناخت است و حضرت بابی را مفتوح کرده و از طرفی در باب شناخت توحید بابی را مفتوح کرده است. لذا به غیر از اینکه دارد در وسط قصه شناختن برادران نسبت به یوسف محقق شده، یک ابواب عظیمی از معارف گشوده و حل میشود برای کسانی که اینجا وقف کنند و تأمل کنند.
آیات قرآن از این سنخ است منتهی چه کسی میتواند این را باز کند؟ معصوم باز میکند کلید و افق را ایجاد میکند تا وقتی ما با این افق نگاه کنیم ببینیم چقدر در این آیه بیان و راهگشایی است. «قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی فَعَرَفُوهُ بِهِ» یوسف را شناختند به خود یوسف، همچنان که خدا را به خود خدا میشناسند. «وَ لَمْ یَعْرِفُوهُ بِغَیْرِهِ» یوسف را به غیرش نشناختند، همچنان که امام زمان را به غیرش نمیشناسند. یعنی شناخت یوسف به مرتبه محضریت و حضور رسیدند. شناخت امام زمان امروز از راه مهدویت و حضور به عنوان سنت یوسفی امکان پذیر است برای کسانی که در این مسیر قدم بردارند و این نگاه را پیدا کنند و شناخت خدا از راه محضریت و حضور امکان پذیر است برای کسانی که از این راه قدم بردارند به عنوان سنت یوسفی.
یکی از نکاتی که در ادامه آیه هست، میفرماید: «أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا» خودش را معرفی کرد و برادرش را، با اینکه اینها برادر را میشناسند. چون اینها حقیقت برادر را هم نمیشناختند. یعنی وقتی الآن یوسف را میشناسند عظمت بنیامین هم برایشان روشن میشود. تا قبل از این بنیامین را هم یک کسی مثل خودشان میدانستند و اذیت و آزار میکردند. اما الآن وقتی یوسف را شناختند، میفهمند آن صبری که بنیامین کرد در این آزار اینها، معلوم میشود خود بنیامین را هم نشناختند. با اینکه یوسف نبی بود، لذا خیلی از اوقات در ارتباط با افراد با لایههای ظاهری که وهم خودمان است مرتبط هستیم. همچنان که با افرادی که در اجتماع هستند، اگر بدانیم مؤمنین به معنایی و جهتی تجلیات و ظهور امام زمان هستند به لحاظ ایمانشان، یعنی به مقدار ایمانشان، اینها دارند حضرت را تجلی میدهند. احترام ما به مؤمنین در این حالت چقدر متفاوت میشود. وقتی این مطیع میشود و اطاعت امر میکند، به نسبت اطاعتش، یک آینهای میشود که دارد ایشان را نشان میدهد.
هرکس در آینه خودش حضرت را نشان میدهد به مقدار اطاعتش، اگر اینطور شد انسان در ارتباط با مؤمنین چقدر تفاوت نگاه ایجاد میشود. هرکسی به قدر ایمانی که دارد و اطاعت رب و امر مولا میکند به همین مقدار او را نشان میدهد. چون اطاعت فنا است و هر اطاعتی یعنی اراده او را بر اراده خودم حاکم میکنم پس به همین نسبت آن اراده متجلی شده است و به همین نسبت آینه شده است. اگر ما افراد را اینطور دیدیم، در نظام اجتماعی و این ارتباط دیدیم، چقدر رفتار ما متفاوت میشود در این نظام اجتماعی. دارد شناخت ایجاد میکند که برادر من آنطور نبود که فکر کنید یک شخص حقیری است و او را اذیت و آزار میکردید.
در این دوران هم یوسف نبود اما اینها از اذیت و آزار بنیامین کوتاهی نکرده بودند که اینجا یوسف(ع) میفرماید: «قال أنا یوسف» در کنار خورشید یوسفی نمیگذارد ماه بنیامینی هم کم سو باشد. این مقام شاکریت است که اگر انسانی در یک رتبه به کمال رسید، حواسش باشد که رتبههای پایینتر را پررنگ نشان بدهد و نگذار جلوه وسیع این آنها را کمرنگ کند. اینها همه نکته قرآنی است که میگوید: «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا» یعنی همانطور که من تحمل کردم این آزار را، برادرم هم تحمل کرد. این سنت الهی است و نسبت به انبیا نیست و نسبت به همه است. تا حالت عظمت این برای برادران آشکار شد، بلافاصله متوجه به خدا میشود. یعنی همانطور که در مراتب مختلف زندگی یوسف هرجا ابتلاء و حادثهای، قدرتی و قوتی ایجاد میشد بلافاصله رو به خدا میکرد، این همان نگاه توحیدی حضرت است اما وقتی مواجه شد با کسانی که به او بدی کردند، حالا مقام او را میبینند، بلافاصله اولین جایی که ذهنش برود و گفتارش شکل بگیرد،«قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا» تبلیغ خدا را میکند. سنتهای الهی را بیان میکند که همینجا هدایتگری در ضمن فعل ایجاد شود. یعنی همینجا در متن عمل نشان میدهد خدا چه کاره است.
ما درس توحید را در منبر میگوییم اما یوسف(ع) درس توحید را در شدیدترین حالت عاطفی که اینها برادر را بعد از مدتها شناختند، آن هم با آن حال شناختی که اذیت میکردند و آزار رسانده بودند، حالت بیچارگی که الآن مبتلا بودند در وضع قحطی و وضع از دست دادن بنیامین، با این حال در این وضعیت یوسف(ع) میفرماید: «قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا» خدا منت گذاشت، «إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» این سنت الهی است. اگر کسی از امر الهی تعدی نکرد، هر بلایی سرش آمد از امر الهی تخطی نکرد و در راه خدا صبر کرد، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» نمیگوید: اجرشان میدهد. میگوید: خدا اجر محسنین را ضایع نمیکند. اینها وقتی این وضع را دیدند قسم خوردند، در قصه یوسف چند بار برادرها قسم خوردند. چهار یا پنج بار قسم خوردند. در حالی که یوسف(ع) هیچ قسمی نخورد. نشان میدهد قسم خوردن ساده نیست که خدا انسان را شاهد بگیرد و قسم بخورد ولی اینها عادت داشتند که زود خدا را خرج میکردند و یوسف(ع) مراقبه نسبت به خدا را خرج میکرد. حضرت خودش را در محضریت خدا میداد، لذا اسم بردن از خدا را راحت نمیدید. هرچقدر محضریت شدیدتر باشد، قسم خوردن سختتر است.
«قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا»(یوسف/۹۱) خدا تو را بر ما برگزید و برتری داد. آن خوابی که یوسف ابتدای قصه دید و برای اینها یک عقده شد، همه همتشان را به کار گرفتند به اینجا نرسد. به جایی رسید که در آیه ۸۸ آمد «یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» همه تضرع و بیچارگیشان را نشناخته بودند. «وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ» نداریم و دست خالی هستیم. «فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا» رسیدن به این موطن برای برادران امتحان بود. اینها نمیخواستند جایی گردن خم کنند، آن هم در مقابل یک نبی الهی، لذا اینجا رسیدند به اینکه «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا» ما اقرار میکنیم که آن سنتی که قرار بود محقق شود، خدا تو را بر ما برتری داد «وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِین» ما اشتباه کردیم.
ما خیلی از اوقات میفهمیم اما حاضر نیستیم اعتراف کنیم. شاید آنچه باعث شد برادران یوسف نجات پیدا کنند، این بود که با همه بدی که به دو پیغمبر کردند، اما باز هم نجات پیدا کردند. از اسباب نجاتشان این هست که اظهار خطا کردند. چون پذیرفتن خطا برای انسان سخت است. لذا عفو الهی و حق الناسی که بر گردن یوسف بود، با اظهار خطا برداشته شد. یوسف(ع) تا اینها به مرتبه اقرار به خطا نرسیدند، عفو نکرد. لذا عفو کریم هم علت میخواهد. کریم است اما باید جان کسی که میخواهد مورد عفو بگیرد، آمادگی داشته باشد یا نه؟ اگر کسی حتی به این مقدار نفهمید که اشتباه کرده، بخشیدی گاهی در اشتباهش شدید میشود و مریضی او جدیتر میشود. یعنی در مرضش شدت پیدا میکند. درمان باید شود. لذا همین مقدار که فهمیدند، دیگر ملامت نکردند و دنبال اینکه سرزنش بکنند نبودند. همین مقدار که اینها رسیدند به اینکه اشتباه کردند بلافاصله یوسف(ع) میفرماید: «وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِین» قطعاً ما خطا کردیم. همین نشانه پشیمانی است. یکبار جلوی یوسف این را میگویند و یکبار وقتی نزد پدر رسیدند، اظهار میکنند ما خطا کردیم. لذا حق الناس یوسف با همین اظهار خطایی که کردند، یوسف گذشت و حق الله را هم طلب آمرزش کرد که خدا بیامرزد.
«قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» هیچ سرزنش و ملامت و ترسی نیست. «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (یوسف/۹۲) «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» حق الناسی است که یوسف میگوید: هیچی در کار نیست. میگویند: این جمله که برای اینها گفت، با تبسم گفت. اینها در حالت شرمندگی بودند و با تبسم گفت که اینها فکر نکنند یوسف میخواهد انتقام بگیرد و آرامش بگیرند. «یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» یعنی هم میتواند زبان اخبار باشد، اخبار میکند که خدا شما را آمرزید و هم میتواند زبان انشاء باشد، یعنی من برای شما دعا میکنم و خدا سبحان شما را میآمرزد. یعنی شما که به من ظلم کردید، از حق الناسش گذاشتم و بلکه برای شما دعا میکنم که خدا از آن حق الله هم بگذرد. اصلاً به روی اینها نیاورد و بعد هم که پدر از یوسف(ع) سؤال میکند: با تو چه کردند؟ بیانش این است که چقدر خدا با من خوب معامله کرد. من را از زندان نجات داد.
اگر این اخلاق در اجتماع باشد و به عنوان مطلوب به آن نگاه شود، یعنی کسی که در مقام حاکمیت قرار گرفته چقدر باید شرح صدر داشته باشد که کسانی که الآن به همه چیز محتاج هستند، از نان شب محتاج به او هستند تا تمام هستی، خطا هم کردند در پیش او و اذیت کردند او را، ولی آنچنان نسبت به اینها با کرامت و عظمت برخورد کرد. وقتی پیغمبر اکرم در فتح مکه وارد مکه شدند به کعبه دست گذاشتند و سؤال کردند: با شما چه کنم؟ گفتند: تو کریم هستی، فرزند کریم هستی، وقتی یک کرم قدرت پیدا میکند چه توقعی است؟ پیغمبر همه را بخشید. او را از خانهاش بیرون کردند، در شعب ابی طالب چه بلاهایی بر سرش آوردند. شعب ابی طالب را مثل دوران زندان گرفتند، دوران یوسف با دوران پیغمبر تطبیق شده و در روایات آمده است، در همه اینها کرامت در وجود پیامبر همانطور آشکار شد به خصوص در روز فتح مکه.
شریعتی: نکات بسیار خوبی را شنیدیم. انشاءالله بتوانیم انسمان را با قرآن کریم و این قصههای ناب انبیاء بیشتر کنیم و دلمان را به راهشان گره بزنیم و همینطور با معرفت مسیرمان را ادامه بدهیم و برسیم به جایی که باید برسیم. از امروز بخشهایی از تلاوت سوره مبارکه انسان و سوره مبارکه کوثر را خواهیم شنید. در ایام میلاد با سعادت حضرت زهرا(س)، از همه دوستان عاجزانه درخواست میکنم که ثواب تلاوت این آیات را به حضرت صدیقه طاهره هدیه کنیم و انشاءالله از ثواب و برکاتش و شفاعت حضرت بهرهمند شویم.
حجت الاسلام عابدینی: در محضر آیات سوره انسان و سوره کوثر بودیم، چند نکته در مورد کوثر عرض کنم، کتاب شریفی به نام «آینه ایزد نما» در سرگذشت حضرت زهرا(س) توسط آیت الله محمدرضا ربانی که از دنیا رفتند تألیف شده و نگاهی عارفانه به سرگذشت و خصوصیات حضرت زهرا(س) شده و خیلی زیباست. نکات عرفانی زیبا و بلند در این کتاب هست که حضرت آیت الله جوادی آملی هم مقدمهای بر این داشتند. در اینجا میفرماید: از مصادیق کوثر که در روایات متعدد ذکر شده، خیر کثیر نامتناهی اعطای الهی به حضرت نبی ختمی است در تمام مراتب وجود، یعنی این کوثر در هر مرتبهای از مراتب وجود، بلکه در هر حضرتی از حضرات اسماء الهی وجود و ظهوری دارد. اینطور نیست که فقط در موطن عالم مادی فقط ظهورش باشد. نه، این کوثر یک حقیقتی است که از خزائن اسماء الهی تا مرتبه ظاهر عالم این کوثر ظهور دارد و در هر موطنی ظهوری دارد، لذا در هر موطنی هم ظهورش کوثر است، یعنی تمام کثرات بعدی از او نشأت میگیرد که این مقام نبی اکرم است، هم صادره اول است، «اول ما خلق الله» هست، بقیه خلقت از اوست.
از یک مراتب که پایینتر میآییم در مراتب دیگر مجرای اکمل اسم اعظم است. که همه هستی از آن اسم اعظم نشأت گرفته است. پس اسم اعظم مصداق کوثر میشود در موطن خودش، «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» به تو کوثر اعطا کردیم. در روایات میفرمایند: این کوثر با فاطمه(س) تطبیق میشود. از مصادیق دیگر کوثر این است که در عالم جبروت و ملائکه الهی، آنجا هم کوثر منشأ کثرات همه ملائکه است، در مرتبه عالم مثال هم که ملکوت اشیاء هست، کوثر مظهر صُور اشیاء است که علت برای عالم مادی است و در مرتبه حتی نظام جسمانی هم کوثر ظهوری دارد. هرجا غیبی به شهود میرسد، غیب حقیقت کوثر و مشهوداتش میشوند کثرتی که از او نشأت گرفته تا اینکه «لو لاک لما خلقت الافلاک» را تطبیق میکنند و بحث مقام صمدیت، رحمت واسعه الهی را که در وجود پیغمبر اکرم بوده تطبیقش با روایا بر همین کوثر یک نکات ارزشمندی را برای انسان ایجاد میکند که آنوقت خدای سبحان میفهمد که چرا در ادامه «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» دشمن تو در همه مراتب هستی ابتر است.
شریعتی: به امید اینکه روزی قبر حضرت زهرا را در مدینه زیارت کنیم. «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۱۲/۰۴
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






