سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۰؛ علم و عمل
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۳۳سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۰؛ علم و عمل

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۰؛ علم و عمل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
گل شمهای از آیه تطهیر تو باشد *** گر آینه در آینه تکثیر تو باشد
خود کیستی ای سوره کوثر که حسینت *** تا کرب و بلا رفت که تفسیر تو باشد
بر سفره نان و نمکت دست علی هم *** برداشت نمک را که نمکگیر تو باشد
اکسیر کنیز تو طلا کرد مسم را *** خود فضه طلا گشتهی اکسیر تو باشد
در آب به تصویر کسی زل زده عباس *** عشقش فقط این است که تصویر تو باشد
ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس *** عالم همه در گردش تقدیر تو باشد
در خواب شهیدان جهان یکه سواری است *** کی میرسد از راه که تعبیر تو باشد
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، فاطمیه اول هم از راه رسید. ایام عزای حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه(س) را تسلیت میگویم. انشاءالله داغ دل ما با ظهور فرزندشان حضرت مهدی التیام پیدا کند. عزاداریهای شما قبول باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. انشاءالله در این ایام فاطمیه توجهات ما به محبت اهلبیت بیش از پیش باشد و به خصوص توجه ویژه ما به فرج و تعجیل فرج در وجود ما برای این ظلمهایی که در طول تاریخ محقق شده به واسطه فرج ایشان به آن عدالت تبدیل شود و انشاءالله آرزوی این فرج و بسترسازیاش را همه ما در سدد باشیم.
شریعتی: قصه ما قصه حضرت یوسف هست و نکات بسیار لطیفی که قرار هست بشنویم. آیه ۷۶ و ۷۷ از این سوره را نکاتش را فرمودند و نکاتی باقی مانده است. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله زمین وجود ما و زمین هستی مرکز وجود و اطاعت از حجت بن الحسن ولی الله الاعظم قرار بگیرد و در این وجود ما و وجود هستی تمتع طویل پیدا کند و سلطنت دائم پیدا کند.
در محضر آیات سوره یوسف هستیم، آیات ۷۶ به بعد که دو سه نکته باقی ماند. بعد از اینکه کاروان ایستاد و شروع به گشتن بارها کردند، ظرف را در بار بنیامین پیدا کردند. خدای مهربان میفرماید: «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ» ما این نقشه را کشیدیم که یوسف بتواند برادرش را نزد خود نگه دارد و مفصل در مورد اینها گفتگو کردیم. این نقشه الهی که اینجا اجرا شد، «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» اینکه خدای سبحان این رفعت درجات را گاهی درجه انسان رشد میکند. ما یک نظام عمل داریم و یک نظام علم داریم. در نظام عمل که انسان عمل انجام میدهد، هر عملی به انسان درجهای ایجاد میکند. اما اگر عمل با نظام علمی توأم شد و نظام علمی همراه هر عملی بود و این عمل لازمه مراتب عظیم علم بود به مناسبت و نسبتی که با آن مرتبه از علم پیدا میکند هر عمل درجات ایجاد میکند. این «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» برای این است که یوسف(ع) با نظام علمی که خدای سبحان به او اعطا کرده بود این نقشه الهی را انجام داد. لذا عمل او یک عمل ساده نیست. یک تعبیر زیبایی است که دو قصه هست.
یکی را من حضور داشتم در محضر حضرت آیت الله بهجت و یکی را با واسطه نقل کردند از حضرت آیت الله خوشوقت(ره). ایشان در جلسه با آیت الله بهجت حضور داشتند. در جلسهای بودند، کسی سؤال میکند آقا اینقدر که شما میفرمایید به نظام علمی نیست. بعضی از اولیای الهی، شیخ جعفر مجتهدی که در مشهد دفن هستند و از زهاد و عباد و اهل سیر و سلوک در این طریق بود که معروف است، چه مقاماتی پیدا کردند و چه محضریتهایی داشتند در عین حال که از جهت علمی مقامات بلند علمی نداشتند، حضرت آیت الله بهجت میفرمایند: خدا میداند اگر آقای مجتهدی با این مرتبه عملی که داشتند مرتبه علمی هم داشتند و صاحب علم هم بودند، شعاع وجودیشان تا کجا را میگرفت. نیاییم قیاس کنیم یک عالم بی عمل را با یک عامل در رتبهای از علم، بلکه بیاییم عاملی که اهل عمل است و اخلاص در عملش هست، با همین شخص اگر فقیه و عالم و متفقه در تمام دین بود. شعاع وجودی این شخص را با این مرتبه نگاه کنیم. اگر ایشان با این مرتبه عملی صاحب مراتب علم بلند بود، شعاع وجودی ایشان تا کجا را فرا میگرفت. همین مسأله را بنده در جلسهای بودم و کسی سؤال کرد و گفت: اینقدر که شما میگویید به علم نیست و اهل عمل خیلی کمالات دارند. ایشان فرمود: «وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» (مجادله/۱۱) یعنی یک عملی را که یک نفر صاحب مرتبه معرفتی بلند نیست با کسی که صاحب مرتبه معرفتی بلند است هردو با هم یک کاری را انجام میدهند، یک کار فیزیکی انجام میشود. از نظر فیزیکی دیدن یکجور است و یک مقدار از عمل را میگیرد و یکجور کار و نماز است اما میبینید با آن مرتبه معرفتی که او دارد این یک باره درجات عظیمی را از خلق عوالم مختلف برای او ایجاد میکند و او را میرساند به جایی که باید برساند و دیگری یک درجه برایش ایجاد میشود و آن هم کمال است اما یک درجه.
اگر ما نمیتوانیم و بهرهمند نشدیم و الآن برای ما مقدور نیست مراتب معرفتی را داشته باشیم، چه کنیم که ما هم از این بهرهای داشته باشیم؟ سوز این نداری و حسرت اینکه اگر انسان صاحب معارف باشد، چه کمالاتی ایجاد میشود، یک موقع انسان ندارد و حسد و سوز و طلب هم ندارد و فقط مشغول به همان چیزی است که دارد. یک موقع هست انسان ندارد و به هر دلیلی نشده یا کوتاهی کرده نشده، ولی حسرت این را دارد که ای کاش من هم از جهت معرفتی این توانایی را داشتم. این سوز و حسرت باعث میشود خدای سبحان مرتبهای از این را در عمل این اشباع کند و قرار میدهد و جزایی برای این در این رتبه قرار میدهد. چون خود طلب ایجاد فعلیت میکند و اگر هم در اینجا نشد، این عمل بعداً تحت سوز و طلب، خدای سبحان به او رفعت و درجات میدهد.
یک موقع آدم انکار میکند که هیچ، یک موقع بی تفاوت هست نسبت به کمالات علمی و عمل، آن هم خودش را محروم کرده است. اما آن کسی که طلب دارد، این طلب و سوز و حسرت میتواند جبران کننده باشد. البته هرچقدر هم انسان صاحب معارف باشد «وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» پس کسی نباید خیالش راحت شود من معرفت دارم چون معرفت هیچ جایی پایان پذیر نیست لذا «ما عرفناک حق معرفتک» که پیامبر می فرماید، این معرفت هیچ جا پایان پذیر نیست لذا همه باید حسرت نداری معرفتهای بالاتر را داشته باشند. حتی اگر عالم دهر است و بالاترین معرفت را امروز دارد ولی به آنکه میباید و میشود این خودش را باید بگوید «فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» که این علیم خدای سبحان است.
در آیه ۷۷ وقتی ظرف در بار بنیامین پیدا شد، گفتند: «قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ» تعبیر این است که اینها قبلاً گفته بودند: «وَ ما کُنَّا سارِقِین» (یوسف/۷۳) ما اصلاً سارق نیستیم. تا بار پیدا شد، بلافاصله گفتند: «إِنْ یَسْرِقْ» اگر دزدی صورت گرفته «فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» یکباره کینههای گذشته که این و برادر مادری او که یوسف باشد هم اینطور بودند. اینها را جلوی یوسف(ع) میگویند.
«فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ» أسَرَّ یعنی این را با فشار و سختی در درون خودش فرو برد. هیچ اظهاری نکرد و خیلی سخت است که به پدر و مادر و برادر کسی اینطور توهین شود. آن هم شخصی که در کمال طهارت است. بترسیم از اینکه گاهی بعضی از کلمات ما ناخودآگاه همین حرفهاست در مقابل مردم، خدا، حضرات معصومین که ناسپاسی و ناشکری است. گاهی ممکن است این حرفها را زده باشیم و فرو ریخته باشیم و حواسمان نباشد. این حرفی که داریم به دیگری میزنیم آیا یقین داریم به اینکه چنین است. آیا چون در بار او پیدا شد یقین داریم این دزدیده است؟ خیلی از قضاوتهای ما به ظاهر است در حالی که محمل صحیح برای حمل این که ممکن است غیر از این باشد را باید دید. بعد از اینکه اینها چنین کردند یوسف اینها را در خودش فرو برده و هم از این طرف مثبتش را میگیرد و آشکار هم نکرد. هم فرو بردنش که در درون ریختن است و هم آشکار نکردنش از بس شدید بود، ناراحتی را ابراز نکرد. کظم غیظ، نگذاشتند احساسات غلبه کند. در جایی که به قدرت سیطره دارد ولی نقشه الهی این نیست که اینها بفهمند. وقتی آدم در کفه اراده رب هست و تحت اراده رب قرار گرفته حرکات و فعل و گفتارش خیلی باید تحت مراقبت باشد. ما فکر میکنیم انبیاء و اولیاء چون معصوم به عصمت الهی هستند دیگر راحت هستند. اینها برایشان سختی کار سنگینتر است. قدمی بخواهند بدون اراده رب بردارند و مطابق میلشان باشد بیچاره میشوند.
اگر به ما گفتند: از حریم واجب و حرام تعدی نکنید، به آنها گفتند: در هر قدم نباید تعدی کنید. در هر نفس نباید تعدی کنید. بنده به معنای واقعی اینها هستند. «قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ» (یوسف/۷۷) این را در دلش گفت و آشکار نکرد. بعضی خواستند بگویند «أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً» را اظهار کرده اما قرائن دلالت میکند بر اینکه این را در دل گفت که شما بدترین هستید. یکبار دیگر این تعبیر در قرآن در مورد بنی اسرائیل آمده است که اینها در جایی که آنها را مسخ کردند، بعد میگوید: اینها «شَرٌّ مَکاناً» هستند. یعنی نسبت به کسانی میآید که بدیشان خیلی زیاد است. یعنی ناسپاسی در وجود شما با اینکه اینقدر مهربانی به شما کردم، خیلی بی معرفت هستید.
چقدر خدای سبحان صبوری دارد که یک بنده اینطور از او صبوری را یاد میگیرد و این مسئول بودن و شرح صدر داشتن و در مقابل حتی بدیها شرح صدر به خرج دادن تا اینکه در حقیقت اصلاحی صورت بگیرد و مقصد نهایی را دیدن و بخاطر او صبر کردن. نه اینکه تا قدرت آمد و مردم خواستند انتقادی بکنند، انسان بگوید: چرا به من و ناراحت شود و جواب بدهد. نه، اگر تو تحمل کردی و گفتی: خدایا، من این مسئولیت را قبول کردم. مردم گاهی با تندی به من همین قدر تخلیه شوند و باعث شود آرام شوند، ارزش دارد که در دستگاه تو اینطور قرار داده شوم! من میروم و حاکمیت اسلام به جا بماند، به دین بدبین نشوند ولی به من بدبین شوند عیب ندارد. ما خودمان را دین میبینیم و اسلام میبینیم و دین را سپر خودمان قرار میدهیم.
مرحوم بافقی که در مجاهدت در دین خیلی عظیم بود. دیدند افسر لاتی از زمان رضاشاه یک گناهی را در علن مرتکب میشده است. ایشان جلو میرود و تذکر میدهد که این کار سزا نیست، یک چک در گوش مرحوم بافقی میزند. امر به معروف کتک خوردن هم دارد. ایشان صورتش را این طرف میکند و میگوید: یکی دیگر هم این طرف صورتم بزن اما گناه نکن! خودش را سپر دین قرار میدهد که من کتک بخورم و تو تخلیه شوی و با کتک خوردن من به دین برگردی که ببینی من بخاطر دین کتک میخورم و تو هم از گناه دست برداری. چقدر کسی باید نسبت به احکام دین غیور باشد که حاضر است کتک بخورد که کسی گناه نکند. طرف خیلی منقلب شد و دید عالم متشخص اینچنینی وقتی اینطور میگوید، برگشت. ما حاضر هستیم برای دین در این نگاه چنین باشیم. تعبیری که اینجا نسبت به یوسف(ع) آمده، «وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ» اینها را فرو برد و آشکار نکرد.
«قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ» در رابطه با آیه ۷۸ میفرماید: «قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/۷۸) بعد از اینکه اینها دیدند فایده ندارد و کار بیخ پیدا کرده و بنیامین در قدرت یوسف گرفتار شد و اینها به پدر قول داده بودند بنیامین را برمیگردانیم و نزد پدر بد سابقه بودند و این بار خیلی مراقب بودند. وقتی دیدند چنین شد نزد عزیز مصر آمدند و گفتند: «یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» صفتش را به رخ کشیدند که ای کسی که قدرت داری و میتوانی.
این نکته که برادرانی که حسادت اینها را به غرور کشاند، بیایند جلوی کسی و مجبور شوند اظهار کنند، آن هم کسی که نمیدانند ولی همان برادری است که آنطور تحقیر کردند تا از دستش آزاد شوند، اینها سنت الهی است که انسان آنجایی که استکبار میکند و میخواهد حسد و تکبر بکند، عاقبتش یک تحقیر است. این «یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» برای کسانی که برای خودشان یک سرفرازی قائل بودند خیلی سخت است. وقتی آدم به کسی چنین خطابی بکند یعنی ما ذلیل هستیم. مقابل کسی که آدم اظهار عزت میکند یعنی ذلیل هستیم. از یک طرف ذلت خودشان و عزت او را وساطت قرار میدهند که تو عزیز و قدرتمند هستی و کاری از ما برنمیآید.
«إِنَّ لَهُ أَباً» این پدر دارد. احساسات پدری و فرزندی را واسطه کردن. «إِنَّ لَهُ أَباً» أب داشتن یک واسطه، «شَیْخاً» پدر او پیر هم هست. پدر پیر خیلی احساسات را سنگین میکند. این پدر تحمل اذیت بیشتر را ندارد. «کَبِیراً» بزرگ قومش هست. وقتی بزرگ خاندان است این تشخص برایش خیلی شکنندگی ایجاد میکند که یکباره بگویند: یک پسرش طعمه گرگ شد و یک پسرش هم به دزدی متهم شد. هرکدام از این صفتهایی که آوردند یک کار روانشناسی جدی است.
«فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ» یکی از ما را جای او بگیر. این خودش یک تلطیف ایجاد میکند که ما حاضر هستیم خودگذشتگی تا این حد که یکی از ما جای او بماند. این نشان میدهد که نسبت این با پدر، با نسبت ما با پدر متفاوت است. اگر ما بمانیم و این برود پدر ما در راحت بیشتری است تا وقتی که ما برویم و او بماند. این چیزی که اینها همیشه دنبالش بودند که محبت پدر را به خودشان جلب کنند با جدا کردن یوسف و برادر از پدر، اینجا مجبور شدند به مقابل از آن اقدام کنند که بگویند: حاضر هستیم ما اینجا بمانیم ولی بنیامین نزد پدر ما برگردد. چون قول داده بودند. همین مقدار هم نشان میدهد که شاید همین اعمال گاهی شاید سبب نجات میشود.
«إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» بحث احسان در زندگی یوسف(ع) یک نقش خیلی جدی دارد که این جالب است. شاید در شش جای قرآن کریم در رابطه با نقش احسان در زندگی یوسف(ع) بیان داریم. یکی آنجاست که یوسف بزرگ میشود «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/۲۲) ما اینطور محسنین را جزا میدهیم که با همه سختیهایی که این گرفتار شد، وقتی به رشد رسید، ما علم و حکمت به او دادیم و این علم و حکمت نتیجه محسن بودنش است. هرکسی هم این حال را داشته باشد و نسبت به دیگران اهل خیر و صلاح باشد، ما محسنین را جزا میدهیم. هرجا هم آمده همه سیره و سنت است. یعنی هیچگاه به عنوان شخص یوسف این محسن به کار نرفته است. یعنی به عنوان سیره، یوسف(ع) یک سنت گذار در جریان احسان است. دارد یک راهی را ترسیم میکند که بقیه هم در این راه بیافتند. امامت را برای اهل احسان معنا میکند که به یوسف اقتدا کنید تا به نتایج برسید.
در آیه دیگر وقتی در زندان بود و رؤیای آنها را خواستند تفسیر کنند، «نَبِّئْنا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/۳۶) ما میبینیم تو از محسنین هستی. وقتی مردم به کسی که اهل احسان و عمل صالح هست نگاه میکنند، میبینند که این شخص حتماً ارتباطش با خدا قوی تر است و اخباراتی از غیب برای او محقق است. علمی دارد که دیگران ندارند. ارتباطاتی دارد، صفایی دارد که صفای او باعث میشود تفسیر و تأویل خواب اینها را بکند.
سومین جا وقتی است «وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/۵۶) ما اگر او را به این مقام رساندیم، چون اجر محسنین را ضایع نمیکنیم و به عزت عزیزی مصر او را میرسانیم. چون سنت ما این است که این احسان در دنیا جزایش داده میشود و احسان گم نمیشود و جزایش را همینجا آشکار میکند.
یکی هم بیان برادرهاست که میگویند: «فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» ما هرچه با تو برخورد داشتیم، با اینکه نمیدانستند این یوسف است، دیدیم این کار از کسی برمیآید که اهل احسان است. لذا تقاضا میکنند از ما قبول کن تا او را آزاد کنی چون از محسنین هستی.
«قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ» هرکس تقوا و صبر پیشه کند، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/۹۰) این نتیجه عزتی که من پیدا کردم نتیجه تقوا و صبر من بوده که در سرتا سر مشکلاتی که ایجاد کردید، من از حد تقوای الهی تعدی نکردم.
جای دیگر در غیر سوره یوسف میفرماید: «وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ» (انعام/۸۳) « بعد میفرماید: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (انعام/۸۴) این سیره ما در طول تاریخ بوده است. این نگاه که کسی از دوران کودکی محسن باشد، در زندان محسن باشد. وقتی به عزت میرسد محسن باشد، در مقامی که در تخت نشسته به او ظلم میکنند و بد و بیراه میگویند، محسن باشد. در رابطه با خدا محسن باشد. در همه ارتباطاتش هیچ تغییری در نگاه احسانی او ایجاد نشود خیلی عالی است.
این تعبیری که نسبت به حضرت عیسی(ع) است «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ» (مریم/۳۱) من هرجا باشم محسن هستم چه در دوران کودکی و چه در اسارت و زندان و چه در دوران اذیت دیگران و در دوران تخت و سلطنت، انسان وقتی به یک قدرتی میرسد، حواسش باشد نسبت به کمالاتی که داشته و ان کمالات سبب شدند به اینجا برسد، نسبت به آنها شدیدتر هم شود.
در آیه ۷۹ سوره یوسف میفرماید: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ» یکبار آنجایی که زلیخا با یوسف تنها شد، فرمود: «قال معاذ الله»، معاذ الله با اعوذ بالله چه تفاوتی دارد؟ معاذ الله آنجایی است که دیگر فرصت نیست و وقتی که انسان بخواهد فکر کند نیست و باید به سرعت به پناهگاه برود. حتی «اعوذ بالله» که من پناه میبرم، حتی این مقدار فرصت نیست. حتی بیان فرار نیست و خود فرار است. معاذ الله خیلی زیباست، این نشان میدهد در مقام قضاوت، از مقامهایی است که یوسف(ع) در مقام قضاوت میفرماید: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ» (یوسف/۷۹) اینقدر این آیه زیبا و بشارت زا است که انسان مکیّف میشود و یاد استشهادی میافتد که حضرات معصومین به این آیه کردند.
میفرماید: به خدا پناه میبرم و باید به او رجوع کرد، که بگیرم مگر کسی که غیر از کسی است که متاعم نزد او بوده است. من این کار را نمیکنم! تعبیر سرقت نمیکند، میگوید: آن کسی که متاع ما نزد او بوده، اگر غیر از او را بگیرم، ظالم هستم. یعنی جایی که قضاوت است نباید احساسات غلبه کند، باید انسان کاملاً حواسش باشد که احساسات حاکم نشود. دارد قبل از قیامت، در صحنه حساب، حضرت فاطمه زهرا(س) وقتی میخواهد وارد بهشت شود و اذن دخول بهشت را به او میدهند، حضرت میایستد و میگوید: تا من محبین خود را شفاعت نکنم وارد نمیشوم. دارد که مثل مرغی که دانههای درشتر و بهتر را جدا میکند، شیعیان و محبینش را دانه دانه جدا میکند و همراه خود میبرد و میگوید: حالا اگر میخواهید داخل بهشت شوید، اینطور نروید و مکث کنید تا مقام شما روشن شود. میگوید: مکث کنید و به خدا عرض کنید: خدایا مقام فاطمه آشکار شد. مقام ما هم آشکار شود. آنجا خدای سبحان به آنها که محبین فاطمه هستند میگوید: شما هم برگردید، آن کسانی که محبّ شما بودند و خدمتی به شما کردند را هم ببرید.
یک روایتی است از ابی اسحاق لیثی از امام صادق(ع) که بسیار زیباست. اسم این روایت حکم ملکوتی است. استشهاد به این آیه میکند و میفرماید: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ» مؤمنین مبتلا به کارهای بد میشوند و اگر ذاتشان ذات ایمانی باشد، در روز قیامت هر فرعی باید به اصلش ملحق شود و مؤمنین باید به امام معصوم ملحق شوند. اینها فرع امام معصوم هستند و باید به او ملحق شوند. اما با این گناهان که نمیشود این فرد به اصل ملحق شود. این بدیها در وجودش است و نمیتواند به طهارت محض ملحق شود. تعبیر روایت این است که میفرمایند: اولاً ما باید حتماً کسی که متاع ما پیش اوست به خودمان ملحق کنیم، متاع ما محبت است. اگر این محبت در وجود این نمانده باشد، متاع ما پیش او نیست و سرمایه حضرات معصومین که نزد ماست و باعث رجوع این فرع به اصل میشود محبت و اطاعت است.
لذا اگر در کسی این نباشد، متاع آنها نزد او نیست. سعی کنیم این متاع گران قیمت تر و ارزشمندتر و بیشتر شود. دارد که اعمال بد اینها با مواقفی که پیش آمده از اینها جدا میشود اما اعمال بد بدون فاعل نمیماند. این اعمال بد ملحق میشود به کسانی که ذاتشان خبیث است و تأثیر داشتند در سنت گذاری خباثت در جامعه. هرچند فاعل ظاهری این نبوده است اما انحراف را او پایهگذاری کرده بوده است و این ممکن است نسلها قبل بوده باشد. او باعث این انحرافات شده است. تمام این اعمال از این جدا میشود و به آنها ملحق میشود. اگر اعمال صالح دیگرانی دارند که ذاتشان پلید است، بعد از آنکه جزاهای آنها را در مراتب خفیف شدن عذابها ببینند، از آنها جدا میشود آن اعمال، چون آنها نمیتوانند به خباثت مطلق ملحق شوند مگر اینکه از آنها جدا شود. آنها هم میرسد به مؤمنینی که سبب بودند برای ایجاد این جوسازی و جامعه سازی، محیط سازی کرده بودند اعمال صالح ایجاد شود. حضرت استشهاد میکند به این آیه که «قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ» باید متاع ما نزد او باشد تا ما او را دستگیری کنیم.
شریعتی: … این هفته قرار گذاشتیم از عالم مجاهد و پارسا مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی یاد کنیم و در حد وسع و بضاعتمان از شخصیت ایشان بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: مرحوم بافقی از شاگردان مرحوم آ سید احمد کربلایی بوده که دیگر فرصت نیست مرحوم آ سید احمد کربلایی را معرفی کنیم که از اعاظم بزرگان در توحید بودند. در توحید عملی و عینی از اعاظم بودند. ایشان شاگرد آ سید احمد کربلایی بودند. وقتی مرحوم شیخ عبدالکریم حائری در یک سفری که به قم میخواستند بروند هنوز به عنوان مؤسس حوزه علمیه نرسیده بودند، به قم میرسند، مرحوم بافقی با عدهای به استقبال ایشان میروند و بعد این را مطرح میکنند که آیا این روایتی که وارد شده که علم اهل بیت از قم پخش میشود را قبول دارید یا نه؟ میگویند: بله. میگویند: پس در قم بمانید. اگر قرار باشد علوم اهلبیت از قم پخش شود شما میتوانید بمانید.
مرحوم شیخ عبدالکریم حائری میفرماید: نیاز به بودجه است و ما هیچی نداریم. مرحوم بافقی میگوید: «وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» (هود/۶) هر جنبندهای را خدا روزی میدهد. جوابها مطابق آیات قرآن است. مرحوم حائری میفرماید: سببیت میخواهد، این سببیت کجاست؟ مرحوم بافقی میفرماید: «اذا اراد الله بعبد خیرا حی له اسبابه» اگر بندهای یک کار خیری را اراده کرد، خدا هم خودش اسباب را میسازد و خدای سبحان مسبب الاسباب است. مرحوم حائری قبول میکنند و میمانند و بعد به مرحوم حائری عرض میکند: شما نگران پول نباشید. هر موقع پول خواستید، از چند روز جلوتر به ما بگویید. آن ولی که میخواهیم ترویج دینش را بکنیم، خودش مظهر رزاق ذو القوه المتین است.
مرحوم بهاءالدینی جریانات مرحوم بافقی را خیلی تعریف میکردند و حشر داشتند. امام هم خیلی به مرحوم بافقی علاقه داشت. هر موقع میخواست مثال بزند به شخصی که مجاهد در دین و صاحب بصیرت و عمل بود و شجاع بود و غیرت دینی داشت، مرحوم بافقی را مثال میزدند. بعد از جریان مشروطه که اسلام زدایی شروع شده بود، شاید از تنها کسانی که به شدت در این مسأله ایستاد و حتی فتوا داد به حرمت هر نوع مشاکلتی با کفار و پایش ایستاد و کالاهای خارجی را تحریم کرد.
نکته دیگر اینکه ایشان در رابطه با امام زمان، اینقدر خودش را در این مرتبه باور داشت، خیلی از بزرگان میگفتند: مرحوم بافقی گویا در دوران غیبت زندگی نمیکند. امام را میدید و دستگیریاش را میدید. دوستانی که اهل شهر بافق هستند به خودشان ببالند که چنین عالم بزرگی را با این باور علمی و عملی در توحید دارند. مرقد ایشان بالای سر مرحوم آ شیخ عبدالکریم جائری و پایین پای آیت الله العظمی بروجردی است. دوستان حتماً از این بزرگان طلب شفاعت کنند که اینها نزد خدای سبحان مقرب هستند.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان در سختترین کارها و شرایط ما را به درگاه خودش و ولی خدا ببرد. جای دیگر اقامت نکنیم و توسل ما در این سختیها به خدا باشد و از خداوند بخواهیم به دل ما بیاندازد که به کسانی که در سختی هستند بتوانیم کمک کنیم و بار آنها را به دوش بگیریم و از محسنینی باشیم که یوسف(ع) در سرتاسر زندگی داشت.
شریعتی: پیش از تو یاس نام گلی بود…
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






