سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۹؛ انبیاء تحت اراده خدا
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۳۳سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۹؛ انبیاء تحت اراده خدا

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۹؛ انبیاء تحت اراده خدا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
با مسمط با قصیده با غزل با مثنوی
صائبی از اصفهان و بیدلی از دهلوی
نیّر و یغما و جودی، شهریار و مولوی
میبرد اما دلم را مصرعی از منزوی
این حسین تنها یک عاشق دارد، آن هم زینب است
«سلام علی قلب زینب الصبور»
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، میلاد با سعادت زینب کبری و همینطور روز پرستار را خدمت همه شما و پرستاران عزیز و نازنین تبریک میگویم. انشاءالله بهترینها برای شما رقم بخورد. سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم و این میلاد با سعادت را تبریک میگویم. انشاءالله این میلاد مبارکی که ششمی پنج تن بود و تعبیر زیبایی است، بر همه ما مبارک باشد و بتوانیم از این جاذبههای زینبی استفادههای زیادی داشته باشیم.
شریعتی: قصه ما قصه حضرت یوسف هست و نکات بسیار لطیفی که در جلسههای قبل شنیدیم، حسن مطلع بحث ما قطعاً در مورد حضرت زینب (س) خواهد بود و بعد وارد بحثمان شویم.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله مورد توجه و عنایات امام عصر(عج) باشیم. مطلع بحث را با چند جمله از کتاب «آفتاب در حجاب» از آقای سید مهدی شجاعی نویسنده خوش بیان و خوش قلم نقل میکنیم که انشاءالله ما هم خودمان را به دریای زینبی متصل کرده باشیم و شفاعت حضرت و یاد حضرت در دلها ایجاد بشود.
در فصل دوم این کتاب هست «سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصهی وجود گذاشتی ای نفر ششم پنج تن، بیش از هرکس حسین از آمدنت خوشحال شد، به سوی پدر دوید و با خوشحالی فریاد کشید پدر جان پدر جان! خدا یک خواهر به من داده است. زهرا مرضیه گفت: علی جان اسم دخترمان را چه بگذاریم؟ حضرت مرتضی پاسخ داد: نامگذاری فرزندانمان شایسته پدر شماست. من سبقت نمیگیرم از پیامبر در نامگذاری این دختر. پیامبر در سفر بود. وقتی بازگشت یک راست به خانه زهرا وارد شد. حتی بیش از ستردن گرد و غبار سفر از دست و پا و صورت و سر، پدر و مادرت گفتند: برای نامگذاری عزیزمان چشم انتظار بازگشت شما بودهایم. پیامبر تو را چون جان شیرین در آغوش فشرد و گوشه لبهای خندانت بوسه زد و گفت: نامگذاری این عزیز کار خود خداست. من چشم انتظار اسم آسمانی او میمانم. بلافاصله جبرئیل آمد و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود اسم زینب را برای تو از آسمان آورد. ای زینت پدر و ای درخت زیبای معطر. پیامبر از جبرئیل سؤال کرد که دلیل این غصه و گریه چیست؟ جبرئیل عرضه داشت: همه عمر در اندوه این دختر میگریم که در همه عمر جز مصیبت و اندوه نخواهد دید. پیامبر گریست، زهرا و علی گریستند. دو برادرت حسن و حسین گریه کردند و تو هم بغض کردی و لب برچیدی.» انشاءالله خدای سبحان این خانم را شفیع همه ما قرار بدهد.
شریعتی:
هرچند نام نیک فراوان شنیدهایم *** نامی به باشکوهی زینب نشنیدهایم
حجت الاسلام عابدینی: از آیه ۷۶ سوره یوسف بحثمان را آغاز کنیم. بعد از اینکه جریان پیمانه که در بار برادران یوسف و بنیامین قرار داده شد تا با تدبیری که خدای سبحان قرار داده بود، گفتیم: تمام افعال انبیاء تحت اراده خدای سبحان است. لذا اینجا کسی دنبال این نگردد که چرا یوسف چنین کرد؟ تحت تدبیر الهی خدای سبحان برای آزمایش، یعقوب و یوسف، برای آزمایش بنیامین و برادران، برای آزمایش همه اینها تدبیری را قرار داد و این تدبیر برای هرکدام آثاری داشت. برای یعقوب، هنوز یعقوب در ادامه شدت ابتلائات است. برای یعقوب هنوز ابتلائات اوج میگیرد. درست است که برای یوسف ابتلائات رو به حل شدن بود. اما برای یعقوب این نبود و هنوز رو به بالا رفتن بود. چون قبلاً با بودن بنیامین برای یعقوب یک تسلایی بود از فقدان یوسف، همین تسلا را هم خدای سبحان از او دور کرد برای اینکه آزمایش او به اوج برسد. برای برادران یک ابتلایی بود که یادآور شوند کارهایی را که ثابت کردند و بلکه توبه کنند و برگردند. برای یوسف یک گشایش دیگری بعد از گشایش بود. برای بنیامین یک آزمایش سخت بود. یک کسی که همه وجودش در همه لحظات طهارت بوده، یکباره جلوی انظار عمومی تهمت سرقت بخورد و صبر کند و لب باز نکند و اعتراض نکند و همه به او به چشم سارق بنگرند. برای هرکدام یک مرحلهای است و یک اثری ایجاد میکند.
بعد از اینکه قرار شد کاروانها را بگردند و قبل هم جزا را معلوم کردند که اگر در کاروان شما پیدا شد، چون قانون مصر این بود که اگر سارق را بگیرند، تازیانه میزدند و توهین درونش بود. اما طبق قانون کنعان که این هم تدبیر الهی بود که از خودشان بپرس، جزای شما اگر در کاروان شما کسی پیدا شد چیست؟ آنها هم یقین داشتند که نیست. گفتند: قانون ما این است که اگر سارق کسی باشد خود سارق جزای اوست. یعنی عبد کسی میشود که از او سرقت کرده است «قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» (یوسف/۷۵) خودش جزای اوست، دیگر در اختیار شماست. با این اقراری که یوسف گرفت، تنها راهی که برای ماندن بنیامین پیش یوسف امکان پذیر بود تا تدبیر الهی محقق شود و یعقوب به اوج برسد، برادرها بخاطر وثیقهای که با یعقوب داشتند به یک چالش مبتلا شوند که چه کنند و گذشته خود را یادآور شوند و یوسف به گشایشی برسد و بنیامین هم امتحان پس بدهد، تعبیر این است «فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِیهِ» (یوسف/۷۶) اول شروع کردند بارهای برادرها را گشتند و بعد «ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِیهِ» از بار بنیامین این بدست آمد.
در بعضی تواریخ آمده وقتی بار ده نفر را گشتند، نبود. دیدند او از همه مظلومتر است. گفتند: معلوم است شما این کار را نکردید. گفتند: نه چون این اتهام زده شده او را هم بگردید. وقتی که این بار را گشتند، بار پیدا شد. تعبیر قرآن این است «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ» خدا میفرماید: ما این کار را کردیم. کِد به معنای نقشه است ولی عمدتاً چون در راه خلاف نقشهکشی به کار میرود، حیله میشود. حیله هم از بار معنایی نقشه است، اما حیله یک بار منفی پیدا میکند. اصلش این است که یک نقشه کشیدن است که ظاهر دیده نشود. یعنی یک نقشهای را اجرا میکنند که در ظاهر آثارش دیده میشود ولی خود نقشه دیده نمیشود. «لیوسف» یعنی برای یوسف، یعنی این به نفع یوسف بود. نقشه را ما کشیدیم اما جزء گشایش برای یوسف بود. یوسفی که از همه خانواده دور افتاده بود، این اولین وصال برای اوست که ایجاد میشود که برادر پدر و مادری خودش را پیدا میکند.
گفتیم که جریان گشایشهای یوسف مطابق ابتلائات یوسف بود. ابتلائات پله پله بالا رفت و پله پله هم شروع به حل شدن کرد. وقتی برادرها میخواستند نقشه بکشند که یوسف را به قتل برسانند یا از سر راه بردارند، آنجا ذکر این برادر شده که «لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰ أَبِینَا مِنَّا»(یوسف/۸) یکبار در ابتلائات ذکر شده و در حل هم مقابل همان، یعنی برادرها رفتند و آمدند و حالا به موطنیکه قبل از اینکه جریان به حضرت یعقوب برسد باید جریان ابتلاء بنیامین که در رفتن بالا محقق شده بود، مطابقش در این پله مطرح شود.
یعنی آیه هشتم که بود با این آیه ۷۶ که در اینجا مطرح میشود دوباره اینها به هم متصل میشوند. ذره به ذره از جهت داستانی و زیبایی داستان این رعایت شده است. اینها جزء ظواهر است که ظواهر هم زیبا رعایت شده است. همه چیز با کمال زیبایی چیده شده است. چقدر این زیبا چیده شدن کار را لذت بخش میکند و به کسانی که اهل کار در زیباییها هستند، سوژه میدهد. آنهایی که اهل قصه نویسی و فیلمنامه نویسی هستند، میتوانند استفاده کنند.
«کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ» این کِدنا، نسبت کید به خدا دادند قبیح نیست. اولاً علتش این است که این کیدی که خدا برای یوسف علیه برادرها کرد، این کید جزایی بود. جزاء کار خود برادرها بود. لذا کید جزایی مانعی ندارد و خدای سبحان دارد «الله یستهزء بهم» استهزای خدا جزایی است. یعنی عمل اینها کاری بود که جزایش این مسخره شدنشان میشود. «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ» (آلعمران/۵۴) یعنی اینها مکث کردند و خدای سبحان هم، خود مکر اینها مکر خدا شد. اینها فکر کردند دارند مکر به مؤمنین میکنند، اما مکر به مؤمنین مکر علیه خودشان بود و خودشان را مسخره کردند. مکر خدا جزای کار اینهاست.
اگر کید را حتی معنای منفی بگیریم، معنای عام از مثبت و منفی هم دارد که همان نقش باشد، آنجا هم اشکال ندارد چون جزایی است. چون اینها کید کرده بودند نسبت به یوسف، حالا «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ» ما هم برای یوسف کید انجام دادیم. این یک نکته بود که کید یک معنای عام است و ثانیاً اگر معنای منفی هم باشد، بازتاب کار خودشان است. «ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» اگر میخواست با قانون مصر این کار را بکند امکان نداشت. دین ملک، یعنی قانون مصر، با قانون مصر اگر این کار را میکرد امکان نداشت بنیامین را نگه دارد و این نگه داشتن بنیامین یک نقشه الهی چند جانبه است. لذا حتی در روایت وارد شده که اینجا با اینکه ظاهرش کذب بود، حتی کذب به زبان یوسف جاری نشد. یوسف گفت: آن پیمانه را در بار بنیامین بگذارند، اما یوسف به اینها سارق نگفت. او خبر نداشت و اظهار سرقت کرد و این را به آنها نسبت داد. اما در عین حال که به کار نبرده خدا سبحان میگوید: ما این کید را کردیم تا یک آزمایشی که به صلاح اینهاست، هم به صلاح یوسف و یعقوب و برادرها و بنیامین است، یعنی همه اینها از این نفع میبرند.
غیر از اینکه خود بنیامین با یوسف تراضی کرده بودند، چون اتهام سرقت یک اتهام حق الناس است، با رضایتی که او خودش داشت که میدانست اشکالی نداشت و راضی بود. غیر از اینکه یک تعبیر زیبایی است که وقتی این پیمانه را از بار او درآوردند برای برادرها خیلی گران تمام شد که چرا این کار را کردی؟ اصلاً احتمال ندادند که او این کار را نکرده باشد. با اینکه سابق از این در تمام بارهایشان پولهایشان را قرار داده بودند و اینها متوجه نشده بودند و در کنعان متوجه شدند پولهایشان هست. این کار را کردند که اینها بدانند این کار امکان پذیر است که در بارهای اینها چیزی قرار بدهند که خودشان خبر ندارند. پس اینجا چرا احتمال ندادند که نگویند: تو خودت این کار را کردی یا کس دیگری کرده است؟ همین که از بار او درآمد به او رو کردند و گفتند که چرا این کار را کردی؟ در حالی که اگر بنیامین نبود احتمال میدادند از برادرهای دیگر بود و این پیمانه در بار آنها پیدا میشد، به این راحتی قبول نمیکردند. یعنی حسادتی که بود اینجا خودش را نشان داد. حسادتها به این راحتی از بین نمیرود و آدم ممکن است به کسی که علاقهمند است به سرعت و راحت یک اتهام را قبول نکند و دنبال یک راه و محمل فرار باشد که این را توجیه کند. لذا وقتی میگویند: کسی که کسی را دوست دارد عیبهایش را نمیبیند، همه را تعبیر به حسن میکند. اگر در بار یکی از برادرهای دیگر بود. حتماً از او سؤال میکردند، تو خودت این کار را کردی؟ با اینکه این برادرها دائم با هم بودند و جدا هم نشده بودند.
لذا حتی دارد وقتی به بنیامین گفتند: چرا این کار را کردی؟ گفت: این کار را کسی کرد که بار پیش با شما کرد. اصلاً اینها توجهی نکردند و این را نشنیدند. اینها مربوط به این است که آدم وقتی با هم یکرنگ و صاف نیست، بالاخره اگر یکجایی میبیند به آن کسی که خیلی به او علاقه ندارد یک صدمهای میخورد، خیلی هم ناراحت نمیشود. این آنجایی است که انسان را به ضلالت میاندازد. مجبور شدند و اشتباه کردند در مقابل بنیامین و این را نسبت به او دادند، یعنی اینها این نسبت در ذهنشان شکل گرفت که این کرده است. خود اینکه اتهام نسبت به یک مؤمنین شکل بگیرد که اگر محمل صحیحی برایش پیدا میکردند که در بین خودشان سابقه هم داشته است و این هم اظهار کرده که من نکردم، آن کسی کرده که بار پیش با شما کرده است. حرکت بار قبل برای این بود که یک چنین چیزی آشکار شود و اینها بعداً اگر توجه کنند میگویند: چرا ما این احتمال را ندادیم؟ در حالی که اگر انسان نسبت به نزدیک و دوستی باشد که علاقه به او دارد، حتماً اختلافات مسأله را برای حل مسأله در نظر میگیرد. حواسمان باشد به سرعت قضاوت نکنیم. خدای سبحان گاهی یک علائمی را برای ما قرار داده و یک ابتلائاتی را پیش میآورد که اگر توجه به آن علائم کنیم میتوانیم این ابتلائات را درست قضاوت کنیم ولی غفلت میکنیم و قضاوت غلط مرتکب میشویم که بعد میفرماید: «کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» اگر میخواست با قانون مصر اینطور شود، امکان نداشت برادرش را نگه دارد، اما این با سؤال از آنها و قانون آنها، این امکان پذیر شد و تکریم شد. فقط کافی بود بنیامین در کنار یوسف باشد. حتی یوسف میتوانست خلاف قانون مصر برادر را نگه دارد، اما در آنجایی که در مسند حکومت بود، حتی برای کاری که یقین داشت ضروری است، خلاف قانون نکرد و راه قانونی را در پیش گرفت. قابل توجه ما که هرجا قانون به نفع ما باشد دم از قانون میزنیم و هرجا قانون به نفع ما نیست، گویی قانون نیست و تخلف میکنیم.
در جریان قحطی که شد، ملک خودش را کنار کشید و همه قدرت من تفویض تو و تو انجام بده. برای اینکه یک حکمی را به سرانجام برساند هیچگاه بی قانونی نکرد. در مصر این قانون بود که اگر کسی از بیگانگان داخل در اینجا شد و مرتکب جرم شد، میشود قانون آنها را در مورد خودش اجرا کرد، لذا از این بند استفاده کرد و همین بند را به کار گرفت که قانون کنعانیان را به کار گرفت. «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» خدای سبحان میفرماید: هرکس را بخواهیم درجاتش را بالا میبریم، این یک بحث مفیدی است و دوستان به تسنیم حضرت آیت الله جوادی مراجعه کنند که از بحثهای خوب تربیتی و اخلاقی هم هست.
«وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» اینکه بالای هر علمی، علم بالاتر هست. هر علمی داشته باشیم بالاتر از آن هم هست. دست بالای دست در قدرت است و قدرت تابع علم است. علم قدرت میآورد، با این نگاه که هر علمی را تصور کنید و هرچقدر هم عالم باشد، خدای سبحان میفرماید: «وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» آیا خدا هم ذی علم است؟ نه. اگر خدا هم ذی علم بود باز هم بالای دست خدا باید بالاتری باشد. ذی علم یعنی کسی که صاحب علم است. علم را به دست آورده است. اما آن کسی که خودش علم است دیگر ذی علم نیست. لذا خدای سبحان آن علیم است «وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» او علیمی است که متن علم است و بالاتر از متن علم نداریم. اینکه انسان هرجا رسید بگوید: این آخر علم نیست. دارد بیان این کاری که یوسف(ع) اینجا انجام داده، دو حیثیت برایش بیان میکند. یکی اینکه «نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ» ما یوسف را اینطور با همین واقعهای که اتفاق افتاد و سرقت محقق شد، بالا بردیم. بالا بردن دست ماست!
چون اینها بعد مجبور شدند اضطراراً نزد یوسف بیایند و با درخواست و التماس خواهش کنند اگر میشود این برادر ما را برگردان. این رفعت است. غیر از اینکه این رفعت ظاهر و باطن است، اما برای تنبه اینها،«وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» فکر نکنید آنچه شما میدانید آخر علم است. کسی میگفت: جوان مهندسی جلوی من کنار کعبه ایستاده بود. میگفت: اگر این دیوار کنار برود این سقف حتماً میریزد. گفتم: اگر قرار بود خدای سبحان هم همین مهندسی را فقط بلد باشد، دیگر خدا نبود و مثل ما بود. یعنی نظام علمی علاوه بر این سببیتهایی که میشناسیم، اینطور نیست که تنها سببیت این باشد.
«وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ» میخواهد بگوید: قانع به هیچ مرتبه از علم نباش. بالاتر هم راه دارد. دست برتر در علم هست. لذا انسان در علم خضوع باید داشته باشد و هرچه علم بالاتر میرود خضوعش بیشتر شود. امیرالمؤمنین فرمود: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ» (نهجالبلاغه، حکمت ۲۰۵) هرچقدر در ظرف علم ریخته شود و عالم بیشتر به علم بپردازد، ظرف وجودیاش وسیعتر میشود و قابل بیشتر از علم میشود. پس هرچه انسان عالمتر شود، ظرفیت پذیرش علمش بالاتر میرود و انسان به خدا نزدیک میشود و بهرهمند تر میشود لذا ظرف وجودیاش و نیازش به علم بیشتر از گذشته میشود. عالم است که نیازمند علم است و الا جاهل خودش را نیازمند نمیبیند. هرچه انسان عالمتر باشد خضوعش در مقابل قواعد هستی بیشتر است.
برادرها اینجا این بیان را کردند، «قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» (یوسف/۷۷) این نشان میدهد که کینهها و حسدها از دست نرفت. به جای اینکه این واقعه اینها را منتقل کند به کاری که با یوسف داشتند، یوسف را از نزد پدر دزدیدند، به جای اینکه منتقل به فعل خودشان بکند، منتقل کرد به وهمی که در سابق پیش آمده بود که اگر این دزدیده، برادر او هم یعنی یوسف سارق بوده است. اینها قبلاً گفتند: «وَ ما کُنَّا سارِقِینَ» فرزندان یعقوب سارق نیستند. با این حرفی که زدند، «قالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» معلوم میشود در فرزندان یعقوب سرقت بوده است. این دو خلاف همدیگر و ضد همدیگر است. اینجا میخواهند نشان بدهند اگر از بنیامین دزدی دیدیم این به جهت مادری اینها برمیگردد. یک برادر هم خون مادری دیگری داشت که این وجه مشترک بین آنهاست. علاوه بر اینکه این اتهام را به یوسف و بنیامین زدند، به مادر اینها هم زدند. بعد از این همه سال کینهها و حسدها هنوز باقی است. لذا دلشان خنک شد، چون عزیز مصر از سرقت سابق خبر نداشت، اینها خودشان سرّ خودشان را که درون خانواده بود آشکار کردند. «قالُوا إِنْ یَسْرِقْ» بعضی گفتند: «یسرِق» یعنی دزدی درونش هست نه اینکه فقط یکبار دزدیده باشد. به صورت مضارع است. گویی ادامه دار است.
«فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ» به یوسف خیلی فشار آمد. اما چقدر شرح صدر دارد. یک مسئولی که در مقابلش به او تهمت زدند، میتوانست همانجا دستور بدهد همه را زندانی کنند، یا بالاخره طوری ادب کنند که به خودش و مادرش و برادرش توهین کردند. «وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ» نگذاشت اینها بفهمند و شرح صدر داشت. «قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ» در دلش گفت و اظهار نکرد که شما خیلی پست هستید. خدای سبحان عالم است به چیزی که شما وصف کردید. انشاءالله خدای سبحان کمک کند که نام ایران در همه صحنهها زندهتر و پا برجا تر باشد.
شریعتی: انشاءالله، امروز صفحهی ۵۶۲ قرآن کریم، آیات ابتدایی سوره مبارکه ملک را تلاوت خواهیم کرد و انشاءالله ثواب تلاوت این آیات را هدیه کنیم به روح بلند اسطوره صبر و مقاومت، حضرت زینب کبری(س) و همینطور شهدای عزیز مدافع حرم. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خداوند جمهوری اسلامی را در همه عرصهها سربلند و سرافراز قرار بدهد و آرزوها و حوائج خوبی که مؤمنین در پیامکها گفتند را به اجابت برساند.
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






