سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۵؛ فَرَج نزدیک است
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۵۵سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۵؛ فَرَج نزدیک است

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۶۵؛ فَرَج نزدیک است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
آغوش سحر تشنه دیدار شماست *** مهتاب خجل ز نور رخسار شماست
خورشید که در اوج فلک خانه اوست *** همسایه دیوار به دیوار شماست
شریعتی: سلام میکنم همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، انشاءالله هرجا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد و باغ ایمانتان آباد باشد و بهاری و سبز باشید به حق بهار و آل بهار، حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. بنده هم میلادهایی که گذشت و میلادی که پیش رو داریم را به همه تبریک میگویم.
شریعتی: انشاءالله همه مهیا شویم برای یک جشن بزرگ و بی نظیر، میلاد با سعادت منجی عالم حضرت ولیعصر، که انشاءالله در مورد برگزاری اعیاد شعبان مفصل صحبت خواهیم کرد که امسال بتوانیم آنگونه که باید و شاید جشن بگیریم و مقدمات ظهور حضرت را فراهم کنیم. قصه ما قصه حضرت یوسف بود و این قصه دارد به سرانجام میرسد. امروز هم با ما همراه باشید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) اگر این دعا را همیشه میخواندیم، چون این ایام، ایامی است که انسان احتمال بیشتری میدهد که این دعا از جانب ما بهتر بالا برود و زودتر مقبول شود با یک انگیزه و امید دیگری این دعا را میخوانیم و از خدای سبحان میخواهیم ما را از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت قرار بدهد، انشاءالله. قصه حضرت یوسف هست و این قصه به سرعت انسان را با یوسف زهرا منتقل میکند و انسان را به یاد فراقی که یوسف از یعقوب داشت و به یاد غیبتی که امام ما از ما دارد میاندازد، یاد بگیریم چطور در فراق یوسف بنالیم و این نالیدن ما فرج را نزدیک میکند. همچنان که جریان حضرت یعقوب و نالههایش او را به دیدار یوسف و وصال یوسف رساند. اینها را بهانه میکنیم برای اینکه دلتنگیهایمان را اظهار کنیم.
شریعتی:
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست *** نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم
حجت الاسلام عابدینی: در محضر آیات نورانی قرآن کریم بودیم، یک فاصله طولانی بین مرتبهای از قصه افتاد تا امروز، اشاره کنم که برادرها بعد از اینکه بنیامین هم نزد یوسف ماندگار شد، نزد پدر برگشتند، پدر آنها را فرستاد که سراغ یوسف بروند و از او تقاضای برگشتن بنیامین را بکنند. بعد از اینکه آمدند پدر ابراز کرد دنبال یوسف بروید. یعنی وقتی این رابطه شدت پیدا کرد، دلتنگی یعقوب، یعقوب از اینجا منتقل شد که فرج نزدیک است. به همین جهت به اینها گفت: «فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ» (یوسف/۸۷) دنبال یوسف بروید. اینها حرکت کردند وقتی خدمت عزیز مصر رسیدند و یوسف را نمیشناختند، «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ» (یوسف/۸۸) این از جملات بینظیری است که وقتی انسان این جملات را به درگاه خدا داشته باشد، نتیجه میدهد. «وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ» شما را بزرگواری و کرامت خودتان پیمانه ما را پر کنید. خود همین که اینها با این عجز ابراز کردند، فرج و دیدارشان به یوسف رسید. تا به اینجا نرسیده بودند، فرج محقق نمیشد. انسان باید به این عجز برسد تا فرج محقق شود. از یک طرف نا امیدی و اظهار بیچارگی است و این اظهار بیچارگی خودش مدخلیت دارد. اظهار نزد دیگران ممدوح نیست، البته اظهار بیچارگی نزد دیگران به عنوان ولیاش که مفقود است، مانعی ندارد، اما اینجا بحث این است که پیش خود عزیز که انسان میرود اظهار عجر میکند که چیزی نداریم و سرمایه ما هرچه که هست تقلبی است و عبادات ما همه بی روح است.
«وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا» اگر در رابطه با گندم یک کالای قلابی داریم اما در رابطه با گرفتن بنیامین دیگر هیچی نداریم. «تصدق علینا» در قبال گرفتن بنیامین بود که هیچی نداریم بدهیم، «إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ» اینجا وقتی به این عجز رسیدند، «قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» (یوسف/۸۹) یوسف گفت: میدانید چه کردید با یوسف و برادرش؟ یعنی بلافاصله در وقت اظهار عجز اینها، اینها زیر بار امر الهی که آن خوابی بود که یوسف دیده بود، چون خاندان نبوت بودند و میدانستند این رؤیتها بیجا نیست، وقتی پیش آمد اینها میدانستند. با اینکه میدانستند چون کوتاهی کردند، این کوتاهیشان مثل کسی نیست که نمیدانست، چون میدانستند و زیر بار نرفتند خدای سبحان برایشان این را پیش آورد تا به این عجز برسند. وقتی به این عجز رسیدند فرج محقق شد. بلافاصله«قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» راه را هم نشان داد. بگویید: از راه جهل بوده است. با اینکه حسادت کردید، با اینکه خاندان نبوت بودید و خیلی چیزها را میدانستید، اما بگویید: جاهل بودید.
«إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ» (نساء/۱۷) توبه برای آدم جاهل است. جلوی خدا نروید گردنکشی کنید بگویید: خدایا میدانم ولی انجام نمیدهم، خدایا اگر گناه کردم و بدی کردم پای جهل من بگذار. خدایا دلم نمیخواهد در مقابل شما قد علم کنم. اگر حال نداریم، میل به گناه داریم و میل به طاعت نداریم، راه آشتی را باز بگذاریم و با عناد جلو نرویم. لذا اگر دیدید کسی مشکل دارید و پیش شما مجبور شد به مشکلش اعتراف کند، زود راه نشانش بدهید و بعد مسأله را خیلی باز نکنید.
«قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ» (یوسف/۹۰) این سنت یوسفی که در روایت آمده، با یوسف محشور بودند اما او را نمیشناختند، «وَ هذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» خدا اجر کسی را ضایع نمیکند ولی ممکن است سی سال طول بکشد تا جزایش داده شود.چاه داشت، زندان داشت، به عنوان عبد فروخته شد. «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ» (یوسف/۹۱) ما خطا کردیم و خدا تو را بر ما برگزید همانطور که خواب اول تو معلوم کرد که تو را بر ما برمیگزیند منتهی ما نخواستیم زیر بار برویم. این نگاه که ما زیر بار نرفتیم، امروز اعتراف میکنیم. اگر یک موقع زیر بار حکم حق نرفتیم بعد اعتراف کنیم خدایا ما اشتباه کردیم، « قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» (یوسف/۹۲) امروز جای سرزنش و این چیزها نیست. با یوسف چه کردند؟ سی سال یوسف را در به در و آواره کردند. با یعقوب چه کردند؟ سی سال ادامه دادند چون حاضر نشدند نزد یعقوب اظهار کنند ما این خطا را کردیم و اشتباه کردیم. ادامه دادند و سی سال پنهان کاری کردند. سی سال طول کشید خدا به اینها بگوید: شاید برگردند. ولی با این حال با همه این اسیری و اذیتها بر یوسف با یک اظهار و اقراری که به خطا کردند، تمام شد. چقر آدم باید کریم باشد. «الیَوم یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» نه فقط من از حقم گذشتم بلکه همین الآن برای شما از خدا میخواهم که از شما بگذرد.
گاهی ما حق الناس را میگذریم و میگوییم: ما حق خودمان را بخشیدیم. ولی خودشان میدانند با خدا، توبه کنند. اما میگوید: نه، من هم برای شما استغفار میکنم و این خیلی کرامت است. این روش کریم و انبیاء است. کسی که در وجودش اینقدر کریمانه با دیگران برخورد میکند، حساب کنید اکرم الاکرمین با او چطور برخورد میکند. اقتضای وجودش قبول کرامت است چون در وجودش اینقدر کریم است. اصلاً ما نمیفهمیم خدا با این چه کار خواهد کرد. آنچه در دنیا بود، دیدیم که از چاه به اوج عزت آورد. اما این فقط در نظام دنیایی است. در آخرت خدای سبحان با چنین کریمی چه میکند. بر کدام مسند عزت در نظام اخروی او را مینشاند، چه کرامتها و تحفههایی برای او قرار داده خواهد شد؟ ما حس فهمیدن اینها را نداریم. ما صورتها را با چشم میبینیم و بوها را با بینی استشمام میکنیم اما حس فهمیدن اینکه خدا با چنین شخصی چه خواهد کرد را نداریم! حواسمان باشد هر صفت خوب و حسنی که خودمان انجام بدهیم، در قبالش خدا از همان صفتش با ما برخورد میکند. بعد میفرماید: «قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
«اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» (یوسف/۹۳) برادرها بعد از اینکه یوسف را شناختند، چند روزی مهمان یوسف بودند و یوسف از آنها پذیرایی میکرد، یک دوره خوشی بود اما در درون این برادرها یک شرمساری بود. به یوسف عرض کردند: شما از ما پذیرایی میکنی اما دو چیز ما را رنج میدهد، یکی اینکه ما با شما چه کردیم و شما در دورانی که قدرت داری با ما چه میکنی؟ اینطور مهربان هستی و بدون یادآوری گذشته، با کرامت میگذری. یوسف(ع) به اینها میگوید: شما که آمدید تا قبل از آن مردم فکر میکردند من یک بنده زر خرید بودم و بی کس و کار بودم. با خودشان میگفتند: یک عبد زر خرید بیست درهمی ببینید تا کجا رشد کرده است! اما حالا که شما آمدید، من خودم را معرفی کردم. با بودن شما فهمیدند من فرزند ابراهیم خلیل و اسحاق نبی و فرزند یعقوب نبی هستم. با این نگاه به اینها یک حال دیگری داد که مردم با آمدن شما مرا شناختند. به اینها یک چیزی داد که یادشان برود. مثبت بینی، هزاران مشکل برایش ایجاد کردند اما از یک منظری به این مسأله نگاه کرد که آنها توجه نداشتند. آدم کریم نگاهش نگاه حُسن است.
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت *** آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
اینقدر زیبابین است هرچه میبیند خیر است، «ما رأیت الا جمیلا» اگر آدم به این سمت برود سختیهای عالم دنیا برای او از منظر دیگری «ان مع العسر یسرا» است.
شریعتی: برادران یوسف یک نکته مثبتی هم داشتند که از این کرامت حضرت یوسف سوء استفاده نکردند.
حجت الاسلام عابدینی: این باعث نجات شد. این همه آسیبی که به دو نبی معروف زدند، حضرت یوسف و حضرت یعقوب، یک سوره به نام حضرت یوسف است، اما با این همه آسیبها و حسادتها، خدا اینها را نجات داد و توبه اینها را قبول کرد. دو نبی برای آنها استغفار کردند. یوسف و یعقوب برای اینها استغفار کردند. اینها اظهار عجز کردند. ما گاهی یک کار غلطی میکنیم اما حاضر نیستیم سر فرود بیاوریم. مقام معظم رهبری فرمود: اینها اظهار کنند که ما خطا کردیم، رحمت حاکمیت الهی شامل حالشان میشود. پیغمبر اکرم وقتی وارد مکه شد، رفت تکیه داد به در کعبه و تکیه داد و گفت: چه فکر میکنید، من با شما چه خواهم کرد؟ آنها با اینکه پیغمبر را میشناختند و از قبل با او آشنا بودند. گفتند: تو کریم هستی «أخٌ کریم» تو برادر کریم هستی، دارد که پیغمبر(ص) از همه اینها گذشت با اینکه اینها اظهار کردند تو کریم هستی.
یک موقع هست کسی خطا کرده اما با قلدری و زور میخواهد دیگران او را ببخشند. یعنی دیگران بگویند که ببخشید، عذرخواهی کنند. این سنت الهی نیست چون بار دیگر منجر به هلاکت او میشود چون خودش را در غلط هم حق میدید. آنچه موجب نجات برادران یوسف شد همین بود که گفتند: ما خطا کردیم و رحمت یوسفی شامل حالشان شد. پیامبر همانجا به این آیه استشهاد کرد که امروز برخورد من با شما همان جملهای که یوسف کریم به برادرانش گفت.
«لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» در فتح مکه به این آیه قرآن استشهاد کرد. در برابر کرامت الهی و اولیای الهی اقرار به بیچارگی و بدبختی داشته باشیم، آنها میآمرزند و کریم هستند. روایت این است که وقتی به باب تکیه داد، «فَتَحَ بَابَ الْکَعْبَهِ فَأَمَرَ بِصُوَرٍ فِی الْکَعْبَهِ فَطُمِسَتْ فَأَخَذَ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ فَقَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ مَا ذَا تَقُولُونَ وَ مَا ذَا تَظُنُّونَ قَالُوا نَظُنُّ خَیْراً وَ نَقُولُ خَیْراً أَخٌ کَرِیمٌ وَ ابْنُ أَخٍ کَرِیمٍ وَ قَدْ قَدَرْتَ» کریم هستی، فرزند کریم هستی، برادر کریم هستی، کریمی هستی که قدرت پیدا کردی. کریم وقتی قدرت پیدا میکند با غیرش تفاوت ندارد. کسانی دیگر وقتی قدرت پیدا میکنند میکوبند و له میکنند، اما میگوید: «قَالَ فَإِنِّی أَقُولُ کَمَا قَالَ أَخِی یُوسُفُ» من اینجا همان کار را میکنم که یوسف کرد «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ». حتی با اینکه اینها حقوق شخصی حق الناس هم نبود، چون اینها خطایی که کرده بودند به یوسف و یعقوب که هردو نبی بودند و حیثیت حقوقی و اجتماعی داشتند اما با این حال اظهار به خطا باب جبران آن حقوق اجتماعی را دارد. با اینکه خطای اجتماعی هم بود، دو نبی و دو شخصیت اجتماعی بودند. همین اظهار خودش نشان میدهد که سنت غلط نماند! یک موقع هست یک خطایی پنهانی است و توبهاش هم پنهانی است. اما اگر خطا علنی بود باید عذرخواهیاش هم علنی باشد که مردم دیگر به دام این خطا نیافتند.
دارد که اینها در عین حال یک ناراحتی در وجودشان بود که یوسف ما را بخشید اما پدرمان را چه کنیم؟ ما سی سال است با پدرمان چه کردیم؟ یوسف ما را بخشید، چشم نابینای پدر را چه کنیم که هر لحظه به او نگاه کنیم یاد خطایمان میافتیم چه کردیم. این نگاه چقدر زیباست که اینها وقتی به این منتقل شدند که ما با این خطایی که کردیم، اثرش این بود چشم پدر ما نابینا شد، هر لحظه به این چشم نابینا نگاه میکنیم یاد خطایمان میافتیم، اینجا یوسف(ع) به دادشان رسید.
«اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِی» پیراهن مرا ببرید روی چشم پدر بیاندازید، «یَأْتِ بَصِیراً» گناهتان که اثرش باقی است و هر لحظه نگاهش کردید باعث شد خجالت زده شوید، بفهمید با یعقوب و با نبی الهی چه کردید، حالا که خطا را اقرار کردید و پشیمان شدید، اثر را هم برمیداریم که دیگر خجالت زده نباشید. خدا اثر گناه را برمیدارد حتی اگر تا این مرتبه ظاهر شده باشد که جلوی چشم اینها با یک علامت بوده باشد. خدا چه کریمی است. چه کریمی است یوسف که با این فعلش اذن الهی را دارد که چنین کاری را بکند. چه اثری دارد این پیراهن،«اذْهَبُوا بِقَمِیصِی» اینکه میگویند: استشفای به حرم حضرات معصومین یا به تربت، ببینید خدا در قرآن کریم میفرماید: پیراهن یوسف این شفای چشم است. پیراهن مرا روی صورت پدر بیاندازید، «هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِی» پس میشود به ولی الهی و لوازم ولی الهی استشفاء کرد.
روایات متعددی نقل کرده برای کسانی که منکر هستند. شفای از ولی الهی خواستن جای خود دارد، اذن الهی برای اینکه عیسی(ع) مرده را زنده میکرد، مریض را شفاء میداد، اما پیراهنش هم شفاء میدهد که آدم بگوید: تربت امام حسین(ع) شفاء میدهد، اگر میفرمایند: ضریح حضرات معصومین را انسان میبوسد چرا انسان انکار کند؟ «وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ» کرامت را به اوج رساند، اوضاع سختی بود. قحطی بود. اینها در کنعان در یک جای سخت زندگی میکردند. همه را دعوت کرد بیایند اینجا در مصر، یعنی جفاهای آنها را با کرامت بعد از کرامت پاسخ داد. اینها سنتهای اهل کرامت است. ما با امام معصوم اگر رابطه برقرار کنیم، ما را با همه اهل و عیالمان نزد خودش میبرد. اگر انسان با امام زمان اینطور تا بکند که بگوید: من کوتاهی کردم در حقوقی که باید انجام میدادم، میفرماید: این پیراهن من شفای چشم شما و شفای کوری شما.
شریعتی: و آن چشمی که با عنایت او باز شود، چه چشمی خواهد شد.
حجت الاسلام عابدینی: یکی از نکات زیبا این است «وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ» (یوسف/۹۴) وقتی شروع کردند این کاروان از مصر حرکت کردند، به سمت کنعان تا این پیراهن را ببرند، اینها با یک ذوق و شوقی برادرها پیراهن را گرفتند و معلوم میشود باور کردند، چون خاندان را میشناختند، یک موقع هست آدم هنوز در وجودش انکار است. اینها باور کردند و پیراهن را گرفتند و با ذوق و شوقی حرکت کردند. وقتی کاروان از مصر جدا شد و حرکت کرد، تا جدا شد «قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ» (یوسف/۹۴) هجده روز فاصله راه است. تا جدا شد میگوید: من بوی یوسف را میشنوم! اگر نگویید او دوباره خیالاتی شده است. لذا یکباره یعقوب(ع) از حالت حزن و ماتم بیرون آمد و تبدیل به حالت سرور و فرح شد.
هر حسی که داریم این حس ظاهری ما، مراتبی از این حس در نظام باطن ادامه دارد که با هرکدام از آن عوالم، دیدنیها و شنیدنیهای مطابق آن عالم را میبینیم و بوییدنیهای مطابق آن عالم را میبوییم و همانطور حواس دیگر ما. ما با ظاهریترین آیه که همین دیدن ظاهر و عادی است آشنا شدیم. اما اینکه این چشم برایش مکاشفات سوری پیش میآید، مکاشفات عالم برزخ برایش پیش میآید که معانی برایش در دیدن پیش میآید، چون صورتها صورت دارد، معانی صورت ندارد و فوق آن است. یک حس دیگری است که ما هنوز تصوری برای او نداریم. مادرها قدیمها بچهشان جای دوری بود، گاهی امکان تلفن زدن نبود، مادر اینجا دلشوره پیدا میکرد و معلوم میشد برای بچه اتفاقی افتاده بود یا مریض شده بود. لذا در دوران ظهور این حواس، حقایقش بروز میکند. لذا کسی در این طرف عالم است، شخصی که در آن طرف کره زمین است، بی واسطه ابزار میبیند و صدای او را میشنود و با او ارتباط برقرار میکند و از احوال او خبر دارد. لذا یعقوب نبی از این طرف هجده روز فاصله است، تا آنها از آنجا راه میافتند بوی یوسف را میشنود و این مکاشفه شمیّه است. این یک مرتبه دیگری است که برادرانی که حامل پیراهن یوسف بودند این بو را احساس نمیکردند.
ما دوستی داریم، یکی از اولیای الهی که به قم رفت و آمد داشت، این دوست ما هرجای قم بود، بوی ایشان را احساس میکرد. تا به محل اسکان ایشان میرسید میدید همین الآن رسیده است. کشف شمی یعنی یک بوی ظاهری نیست. این یکی از قدرتها و تواناهایی انسان است. این ظرفیت را انسان دارد ولی چون بر نظام ظاهری خودش را مشغول کرده و اینها را کاملاً به کار گرفته، لذا دارد اگر انسان در ماه رمضان یک قدری از تعلقات خوردن و آشامیدن کم میکند، حواس دیگرش چه میشود؟ آنجا یک راه دیگر و زبان دیگر باز میشود و اینها را باور کنیم و اگر نداریم انکار نکنیم که اگر انکار کردیم راه باز شدنش برای ما بسته میشود و باز نمیشود.
«قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ» (یوسف/۹۵) به او گفتند: تو در خیالات سابق هستی. الآن دنبال یوسف هستی و این بو از خیالات توست. برادرها از آن طرف در راه بودند. همان پیراهنی که باعث شد یعقوب اینقدر بنالد و اینگونه مضطرب شود، خدای سبحان همان پیراهن را برای بصیر شدن و برگشتن بینایی یعقوب به کار گرفت. در روایت دارد همان شخصی که از بین برادرها با اینکه با هم آمده بودند، یکی که از همه قلبش قسیتر بود پیراهن خونی را دست گرفت و به پدر داد. در اینجا دارد همان کسی این پیراهن را ببرد که آنجا برد تا جبران شود. اینها راه نشان میدهد که اگر انسان مرتکب گناهی میشود، حسنهای مطابق آن سیئه انجام بدهد تا آن سیئه به سرعت محو شود. اگر غیبت و بدگویی کردی، غیر از اینکه باید عذرخواهی و توبه کنی، حالا خوبیهایش را ببین و بگو. از همان راهی که رفتید و غلط را مرتکب شدید، سعی کنید حسنهای مقابلش انجام بدهید. با حسنه سیئه را دور کنید. لذا همان شخصی که پیراهن خونی یوسف را آورده بود باز اینجا پیراهن را آورد که همان شخصی که باعث حزن یعقوب شده بود دوباره باعث شادی او شود تا از او بگذرد. این در کرامت است که خدای سبحان میخواهد همه بخشیده شوند و آن خاطره بد محو شود.
پدر و مادر یاد بگیرند اگر موقعی بچهای بدی کرد، یادش بدهند از راه خوبی همان بچه کار خوبی انجام بدهد و این خاطره ثبت شود و او را محو کند. این او را یاد نیاورد و این بماند. اگر اینطور یاد بگیریم، چقدر قرآن زیبا به ما یاد میدهد که اینها حرکت کردند و این پیراهن را آوردند. تا رسید و این پیراهن را داد، «بشیر» معلوم میشود یک نفر پیراهن را آورد که همان شخصی بود که پیراهن خونی را آورده بود. میگویند: یهودا بود که از همه آنها سختتر بوده است و به اذن الهی پیراهن شفاء داد. تأثیر این پیراهن به نفس یوسف قائم بود. اگر بدون اذن او این پیراهن را بردارد باز بگویند: شفاء میدهد. عصای موسی به اذن موسی اژدها میشد. باید در دست موسی باشد. خاتم سلیمان دست سلیمانی میخواهد. این شیء به تنهایی ابزار است. به ارتباط ولی الهی است که این همه روح پیدا میکند و اثر دارد. ابزاری که به ولی الهی منتسب است، این همه آثار ایجاد میکند. این شم باطنی برای یعقوب نه اینکه یعقوب نداشت، اذن الهی نبود که این بو را احساس کند.
پیغمبر اکرم وقتی وارد مدینه شدند اویس آمده بود رفته بود، پیامبر فرمود: بوی اویس را احساس میکنم. این مرتبه آخر پیغمبر نیست، این یکی از آثار وجودش است. چنانچه یعقوب(ع) این آخرین مرتبه وجودیاش نبود که کشف شمی داشته باشد. این یکی از برکات وجودیاش است و الا مقام آنها فوق اینهاست که نشان بدهند راه باز است و میتوانید بیایید که بوی جنت را از جانب یمن احساس کرد که اویس بود که آمده بود اما چون اذن نداشت از مادرش که بیشتر بماند، وقتی دید پیغمبر نیست، برگشت. اما پیغمبر میآید و بوی بهشت را از آمد و رفت او احساس میکند. آن دهان بستی دهانی باز شد! اگر ماتعلقاتمان را یک خرده درز بگیریم دل زلال نیاز دارد و البته شروع و آغازش از همین ظواهر است. یک خرده از پخش بودنمان کم کنیم. بعد میبینید گاهگاهی پیش میآید آدم بویی را احساس میکند و صورتی را میبیند، بعد کم کم به جایی میرسد که این برایش دائمی میشود.
دارد در لحظه قبض روح، برای مؤمن گویی بو کردن گل است. چرا خدا در قبض روح از بو استفاده میکند؟ یکی از نکات حفی و عظیم این است که بو از جمله ادراکاتی است، ما در رنگها، حجمها، صوتها انواع داریم ولی در بو فقط بوی خوش و بوی ناخوش است. بو یکی از حقایق مبهم عالم هستی است که در جذب باطن عالم آثار عظیمی دارد. بو اصلاً تصویری ندارد. لذا از موارد خفی است که خدای سبحان بسیاری از مراتب ورود به عالم باطن را با بو میبرد. لذا گناه بو دارد همچنان که طاعت بو دارد. میگویند: با استغفار خودتان را خوشبو کنید.
شریعتی: … در این دوره از اصحاب و یاران پیامبر و اهلبیت گرانقدرشان یاد میکنیم. با توجه به اینکه در دهه مهدویت و آستانه بزرگ عید نیمه شعبان هستیم از اصحاب خاص یاران امام زمان یاد کنیم، از عثمان بن محمد و سعید بن عثمان یاد خواهیم کرد. … انشاءالله این هفته از نواب اربعه بیشتر خواهیم شنید. در مورد این دو شخصیت برای ما بفرمایید.
حجت الاسلام عابدینی: عثمان بن سعید که اولین نائب بود و خیلی مشکلات و سختیها پیش میآمد، شروع غیبت بود. مردم آشنا نبودند. نامههای زیادی بود که باید به دست حضرت میرسید و جواب میگرفت. از زمان امام هادی از یازده سالگی در محضر امام خدمت میکرد و بعد جزء رئیس وکلای امام هادی میشود که همه وکیلان حضرت از طریق ایشان با امام هادی ارتباط داشتند. وجوهات همه دست ایشان میآمد، نامهها و سؤالات همه دست ایشان بود. امام عسگری(ع) همانطور تنفیذ میکند عثمان بن سعید را که پدرش تنفیذ میکرد، میگوید: در گذشته امین ما بود و در زمان من هم هرچه به شما میگوید کلام من است. نقل میکنند از فرزندان عمار یاسر بود و وقتی از دنیا رفت امام زمان در فراق ایشان به پسرش نامهای مینویسد و از خدای سبحان طلب صبر میکند و چه نیگو از عثمان بن سعید نام میبرد.
شریعتی: برای سلامتی حضرت ولیعصر دعا کنیم.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۰۱/۲۴
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






