سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۰؛ مقام شکر و رضا
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۲۹سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۰؛ مقام شکر و رضا

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۵۰؛ مقام شکر و رضا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، حلول ماه ربیع الاول بر شما مبارک باشد. عزاداریهای دو ماه محرم و صفر انشاءالله قبول باشد و همه ما برای همیشه زیر سایهی اهلبیت (علیهمالسلام) باشیم. با یک شروع جدید در این فصل بسیار گرم و پاییزی همراه شما هستیم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله ماه ربیع المولود آغازی باشد برای ارتباط بیشتر با اهلبیت، همچنان که در دو ماه محرم و صفر توسلات و تضرعات ما مورد قبول واقع شده باشد، انشاءالله خوشحالیهای ما در این ماهها مورد قبول حق باشد و زیر سایهی اهلبیت در هر حالی باشیم.
شریعتی: هفته گذشته نکات آیات ۵۲ و ۵۳ از سوره یوسف را برای ما گفتند، نکات بسیار لطیف و کاربردی که انشاءالله بتوانیم از آموزههای قرآن کریم در زندگیمان استفاده کنیم. مباحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان ارض وجود ما و ارض بیرونی ما را به طاعت اولیای خودش و طاعت خودش منور بگرداند و وجود با برکت اولیائش در مملکت ما مطاع باشد تا انشاءالله فرج در زندگی ما و سرزمین ما و همه عالم محقق شود.
باز هم عرض سلام میکنیم خدمت حضرت یوسف(ع) و از ایشان اذن میخواهیم که به ما اجازه بدهند از برکات وجودیشان در این سوره استفاده کنیم و ما را کمک و یاری کنند. در محضر آیات ۵۲ و ۵۳ بودیم، نکاتی را گفتیم و چند نکتهای باقی ماند. از جمله نکاتی که در اینجا خیلی بارز است این است که توجه یوسف(ع) به جای اینکه بخواهد برای اینها دین را تبلیغ مستقیم کند، نشان میدهد تمام این حالات و احوالش مرتبط با خداست. با این نشان دادن به مبدأ رابطه و نعمتهایی که میبیند اشاره میکند و با آنچه که آنها میبینند، وقتی دو نفر افق نگاه را با هم قیاس میکنند، نگاه میکند این عظمتی که در نگاه دارد با کوتاهی نگاهی که آن دارد، تحلیلی که او از یک نگاه مادی دنیایی کوتاه میکند تا یک تحلیلی که این از نگاه عمیق دور با افق آینده و گذشته همه را با هم مرتبط میبیند، چقدر متفاوت است. یعنی کسی که نگاه مادی دارد، همه چیزش متفرق و متکثر است. همه چیز او متعارض است، اما کسی که الهی است آنجایی که در چاه و زندان افتاده، آنجایی که متهماش کردند، آنجایی که به عزت رسیده است، خط سیرش کاملاً مشخص است یعنی میداند تحت سرپرستی یک حقیقت واحدی است و دارد جلو میرود و هیچکدام از اینها مانعش نیست. هیچی او را افسرده و خسته نمیکند. این نگاه برای انسان، نوع رابطه انسان را با همه اعمال و حوادث متفاوت میکند. این استقامت و شرح صدر میدهد و حادثه را حادثهی تحت ربوبیت حق میبیند تا یک کسی که این حادثه را در مقابل خودش ببیند.
شریعتی: وقتی زندگی اهلبیت را نگاه میکنیم که دچار انحراف نشدند به خاطر همین نکته است.
حجت الاسلام عابدینی: انبیاء و هر ولی به مقداری که نگاهش به این سمت میل پیدا میکند میبینید در زندگی او یک حالت وحدتی حاکم است. یعنی نه سختی برای او مثل ما سخت است، کسی که ایمان دارد باعث میشود که ارتباطش را با خدا ببیند. ضربهگیر میشود و ضربهها مثل یک سپر حافظی ایمان ایجاد میکند که هر ضربهای به او میخورد و به این شخص نمیخورد. نه سختی برای او نیست اما این سختی را احساس نمیکند. چون میبیند از یک جایی دارد تدبیر میشود و میداند منظورش از این سختی چیست. لذا امام حسین(ع) سختترین آزمایشات و ابتلائات را داشت. اما در مقام شکر و رضای کامل است. «رضاً بقضائک و تسلیماً بامرک» است. تسلیم خداست! با این نگاه یوسف(ع) دارد دین و خداباوری را اینطور نشان میدهد.
«ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ» (یوسف/۵۲) سنت خداست، اگر امروز شما دنبال من فرستادید و با عزت مرا آزاد میکنید و همه تدبیرها و خیانتها علیه من برملا شد، همه اعتراف کردند که خطا کردند، چون «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ» این بالاترین تبلیغ است که سر صحنه حادثه دارد حادثه تبلیغ او را میکند. آزاد شدن من توسط خدایی که من قائل هستم و عزت پیدا کردن در مقابل همه که میخواستند ذلیل باشم، نشان میدهد خدا در کار است. سنت خداست. یعنی آنجایی که سختی میآید جزع میکنیم و به خدا متوسل میشویم.
«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا» (معارج/۲۰) اما وقتی خیر میآید دیگر کاری نداریم «وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعا» (معارج/۲۱) بلکه دیگران را هم منع و دنبال این هستیم که خودمان بهرهمند شویم. اینطور نیست. یوسف(ع) در همان حالی که «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی»(یوسف/۲۳) در اوج سختیها میگوید، در اوج راحت هم میگوید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوء الا ما رحمَ ربّی»(یوسف/۵۳) چون در آیه اول یک حالت انتساب به خودش بود که «لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ» تا عزیز مصر یا پادشاه بداند که من پنهانی خیانت نکرده بودم. میخواست این را ثابت کند که من اهل خیانت نیستم. دوباره بلافاصله میگوید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی» اگر من گفتم: «لَمْ أَخُنْهُ» خیانت نکردم، نه اینکه به خودم باشد. خیانت نکردن را از خدا میبینم که باعث شد من خیانت نکنم و الا اگر من بودم بدون توجه الهی، من به تنهایی کاری نکردم.
لذا مرحوم علامه طباطبایی در جلد ششم المیزان میفرماید: انبیاء توحید ممثل هستند، یعنی اگر توحید میخواست شکل ظاهری پیدا کند، میخواست در عالم مادی جوری شود که ما ببینیم، انبیاء میشد. چقدر تعبیر زیبایی است. انبیاء توحید در مرتبه فعل هستند. اگر ما نگاهمان به انبیاء اینطور باشد، دنبال یاد گرفتن توحید و حقایق توحیدی در زندگی انبیاء و ائمه(ع) میگردیم و موحد میشویم. «اِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ» در قرآن هم غافر به کار رفته، هم غفار به کار رفته و هم غفور به کار رفته است. «غافر، غفار، غفور» غافر آمرزنده است. غفّار شدتش است و ضیغه مبالغه است، اما غفّار در اینجا یعنی کسی که گویی شغل دیگری غیر از مغفرت و آمرزش ندارد. کارش مغفرت است نه اینکه یکی از صفاتش این است، غفور وقتی که میشود یعنی کار خدا آمرزش است. این نگاه وقتی به کار برده میشود ملاطفت شدیدتر است. یعنی از غافر شدیدتر است، از غفار هم شدیدتر است.
لذا اینجا یوسف(ع) میگوید: «إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ». وقتی میگوید: «رَبّی» دارد یک الگویی هم نشان میدهد که اگر کسی میخواهد مربی باشد باید به این صفت الهی متلبس باشد یا نه؟ هرکس مربی است باید غفور و رحیم باشد. خود یوسف مربی است و او هم مظهر غفور و رحیم است. اگر کسی دیگر هم میخواهد کار مربیگری در عالم بکند، باید مظهر غفور و رحیم باشد. گذشتن از خطای دیگران، ندیدن آنها، نقایص را به رو نیاوردن و پوشاندن، خدا نقص را برطرف میکند، غفور یعنی نقص را آشکار نمیکند ولی برطرف میکند. رحیم یعنی خوبیها را آشکار میکند، زینتها را جلوه میدهد، به او میدهد و آشکار میکند.
خدایی که با ما چنین است، اگر میخواهیم با ما اینطور بماند باید ما هم با دیگران اینطور باشیم. نقص را نبینیم و بزرگ کنیم. نقص را بپوشانیم. طرف میفهمد که تو فهمیدی. اما نگذار آشکار شود و خجالت زده بشود. رحیم باش و خوبیها را برای او قرار بده. جلوه بده و آشکار کن، آنها خجالت زده نقصهایشان را آشکار کردند، یعنی هم زنها اظهار کردند ما بودیم و هم زلیخا اظهار کرد من بودم، اینجا میگوید: خدایی که مرا پرورش داده و مرا ساخته اینطور ساخته است. من هم همین صفت را با دیگران دارم.
«وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ» (یوسف/۵۴) وقتی یوسف تعبیر خواب را کرد به آن رسول و فرستاده گفتند: برو یوسف را بیاور. یوسف گفت: من نمیآیم تا آن تهمتی که به من زدند برداشته شود و معلوم شود من خائن نبودم. دادگاه تشکیل شد و محاکمه انجام شد و اقرار کردند که ما متهم هستیم و یوسف(ع) متهم نیست و یوسف تبرئه شد. برای پادشاه جلوه یوسف بیشتر شد. چون کسی که ۱۲ سال در زندان بود با سختیهایی که آن موقع بود، تا میگویند: آزاد هستی، میدود و فکر چیز دیگری نیست. اما این گفت: نه، شرافت من برایم مهم است. تا این اتهام حل نشود که غلط بوده من از زندان بیرون نمیآیم! همین باعث شد که عظمت یوسف برای ملک بیشتر شد.
«وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» شدت شوق ملک به او بیشتر شد. او را نزد من بیاورید، این خودش یک قُرب است. نمیگوید: به درگاه ما بیاورید، میگوید: نزد من بیاورید! اصلاً از زندان فقط بخاطر من آزادش کنید! نه برای کارهایم که پیش برود. میخواهم او پیش من باشد. این برای من خیلی محبوب است و برای من شیرین است. اگر نگاه آدم این باشد که یک ملکی با اینکه عادل نبود و صالح نبود، کافر بود ولی یک نجابتی را دید و اینطور مجذوب بود. اگر آدم به خدای سبحان انتقال پیدا کند، اگر در درگاه الهی انسان صالح باشد، خدا با او چه معاملهای میکند و چطور او را برای خود برمیگزیند؟ در بعضی از روایات هست که کسی که با اخلاص عمل انجام میدهد، وقتی او را به صحرای محشر میآورند و اعمال همه در مرعی و منظر قرار میگیرد، وقتی نگاه به صحیفه اعمال او میکنند میبینند صحیفه او خالی است و چیزی درونش نیست. همه تعجب میکنند چطور او چیزی ندارد. اما میگوید: وقتی خدا با او خلوت میکند، پر میشود صحیفه او از اعمالی که فقط خدا از او خبر داشته است.
«أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی» خدا او را برای خودش برگزیده است. همانطور که در مورد حضرت موسی داریم «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» (طه/۴۱). خدایی که مبدأ این کمالات خودش است وقتی ببیند، بیخود نیست به پیغمبر اکرم میگوید: حبیب من! به ابراهیم خلیل میگوید: خلیل من، ابراهیم خلیل میشود خلیل الله، پیغمبر میشود حبیب الله! محبوب خدا میشود. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (آلعمران/۳۱) این راه برای همه باز است. لذا باید آدم حواسش باشد که خدا در عین اینکه یک قصه بیرونی است و آثار بیرونی و اجتماعی دارد، نظام درونی رابطه با خدا را هم تلنگر میزند که منتقل شویم. حواسمان باشد که او خریدار هر خوبی است آن هم به احسن وجه! اگر چیزی ببیند به بهترین وجه جزا میدهد نه به همان مقداری که عمل شده است. یک چنین خدایی داریم. خود همین نگاه قرب آور است.
«وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ» وقتی نزد این ملک آوردند، «قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ» اینقدر شیفته شد، مدارج کمال را باید پله پله طی کرد. اگر کسی میخواهد رئیس جمهور شود باید قبلاً یک کاری که حالت رجال سیاسی شده باشد و کار عمومی باشد را طی کرده باشد، سابقه کاری مهمی داشته باشد که بتواند ریاست جمهوری را به عهده بگیرد. حالا یوسف(ع) نزد این پادشاه آمد و یکباره تمام مدارجی که باید پله پله طی میکرد، اینقدر این کمالات در یوسف شدید بود که یکباره تمام پلهها را یکجا طی کرد. خدای سبحان از وقتی یوسف را در چاه انداختند و بعد به عنوان برده فروختند، مراودههای زلیخا در قصر و بعد زندان، این داشته شرح صدری پیدا میکرده که این شرح صدر برای مقامات باید مرتبه به مرتبه پیش میآمد. این شرح صدر را باید در این پایه پیدا میکرد و اگر قبول میشد به پایه بعدی میرسید. اینها را در همان دوران سختی پیدا کرده بود.
ما خیلی از اوقات فکر میکنیم اگر میخواهد این شرح صدرها پیدا شود حتماً باید در امر شبیه ایجاد شود. اما در امری که مثل همینها زندان بوده، دوران عبد بودن و برده شدن خیلی سخت بود. این سابقه کاری یوسف در دوران چاه و بندگی و زندان در حقیقت ساخته شد برای این کار. تمام اینها دورانی بود که ارتقاء پیدا کرد. مکینٌ، مکین مطلق، امین مطلق، یعنی تو به عالی ترین مرتبهای هستی که تحمل هر قدرتی را داری. مکین صاحب مکنت و جاه و مقام بودن است. تو صاحب قدرت و مکانت شدی در این حاکمیت و مکین امین هستی. کسی که مکین میشود و بر دلها هم حاکمیت پیدا میکند، مکین مطلق است. این قدرتش مطلق است. یعنی در همه امتحاناتی که سختترین امتحانات بوده پیروز و موفق بیرون آمدی، امتحانی برای تو نیست که در این امتحان ببینیم چطوری از آب در آمد.
برای انسان گذشتن از شهوت در اوج جوانی، در یک جای خلوت، آنچنان آشکار شد که برای هرکسی آنجا بود قصه روشن شد. معلوم شد چقدر آزمایش سخت بوده است. آزمایشی که با زنها پیش آمد سختترین آزمایش بود. لذا آن آخری را که موفق بود، کسی که مطلع باشد میفهمد این موفقیت چقدر عظیم بود. این چقدر زیباست که «مکینٌ امینٌ» مکین صاحب قدرت بودن و امین نظام امانتداری است که در اینجا این ملک برای یوسف(ع) دید. وقتی او یوسف را برای همه مناسِب مناسب دید و بلکه تمام قدرت را برای او شایسته دید، یعنی تو صاحب مکنت و قدرت شوی آن هم به اطلاق. بعضی میگویند: در اینجا پیشنهاد کرده بود که جای من بنشین. چون در حاکمیتش هم یک بحران تعارض بود، فرصت را مناسب دید و به یوسف پیشنهاد داد.
خیلیها هستند تا انسان شایسته میبینند و شایستگی او را میبینند زیر بار نمیروند. گاهی زیر آب او را میزنند که نکند این جای مرا بگیرد و این خیلی مهم است که کسی شایستگی دیگری را ابراز کند و قبول کند. ادبی که این ملک به یوسف کرد، یوسف را مکین امین دید. اینجا یوسف را با خودش معارض ندید. با این محبوبیتی که یوسف داشت و وقتی زنها یوسف را دیدند دستشان را بریدند و مشتاقش شدند و این خود انصاف است. این یک صفتی است که اگر در مسئولی باشد آن مسئول رشد و کمال پیدا میکند. از جاه و مقام نترسد. بگوید: اگر این شایستهتر است، او جای من بیاید! بنده که مبلغ هستم، از اینکه یک روز مبلغ دیگری جای من بنشیند ممکن است ترس به وجودم راه پیدا کند و این خیلی عیب عظیمی است. لقمان به فرزندش خطاب میکند: فرزندم، هرچیزی که مالک چیزی میشود نسبت به آن خودخواه میشود. در حالی که انسان باید حتی در جاه و مقام امین باشد.
«لدینا» اشاره زیبایی است. یعنی غیر از اینکه من تو را برای خودم میخواهم و دوست دارم فقط برای خودم باشی، اما در دستگاه حاکمیت هم تو مطاع هستی، هرکاری خواستی بکنی این برای تو رواست. یعنی تمام دستگاه را موظف به اطاعت کرده است. «لدینا» یعنی بالاترین پست حکومتی، مکنت تو مطلق است، وقتی تو این مقدار مکنت پیدا کردی، همه باید تابع تو باشند. بعضی میگویند: تخستوزیری را پیشنهاد کرد. بعضی میگویند: خود حاکمیت را پیشنهاد کرد. آنوقت یوسف(ع) پس از اینکه این شخص اینطور میگوید، یوسف (ع) دست میگذارد روی نقطه بزنگاهی که گیر حاکمیت است «اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (یوسف/۵۵) مرا قرار بده بر خزائن ارض، خزائن ارض هرآنچه در امور مالی است از بالقوه و بالفعل، بعضی بالفعل است مثل اموالی که در خزانه است، مثل اموری که بالفعل محقق است. مثل داراییهای موجود، اما چیزهایی است دارایی است اما بالقوه است. مثل زراعت و اموالی که قابل توسعه و نمو هستند. میگوید: من را قرار بده بر همه خزینهها تا قدرت ادارهی دوران بحران را از الآن برنامهریزی کنم.
اگر کسی بداند که دوران بحران است و قطعاً هرکس بیاید خراب میشود نمیآید مسئولیت قبول کند. باید بیاید ضایع شود و برود. یک کسی که میداند و از جهت الهی پیشبینی کرده و خودش بیان کرده که سختترین شرایط در راه است، قحطی هفت ساله و فشار هفت سال اول که باید مردم را تحت فشار قرار بدهی، انقباضی در بودجه عمل کنی، باید سخت بگیری، باید خیلی از راهکارها را تغییر بدهی، قطعاً مقاومت خیلی زیاد است و قطعاً خیلیها نمیپسندند. در دوران سختی هم قطعاً خیلیها تحمل نمیکنند و در مقابل قرار میگیرند. آمده اینجا میگوید: مرا قرار بده در نظام اقتصادی، کل نظام اقتصادی را به من بسپار و من حفیظ علیم هستم.
«حفیظ» یعنی تعهدم، یعنی کاملاً به جا مصرف کردن و درست طراحی کردن، در همه اینها دقت دارم. من تعهدم را مقدم بر تخصصم میدارم. اینجا چون خطر است، مسائل مالی است، تعهد باید مقدم بر تخصص باشد. باید بداند که منافع همه باید حفظ و رعایت شود. نه دنبال عدهای از حزب و گروه باشی.
اولین نکته که اینجا مطرح است این است که وقتی یوسف خواست از زندان آزاد شود، یک دعایی کرد که میگویند: تا امروز این دعا مستجاب است. خدایا دارم از زندان میروم اما قلوب نیکانت را به سمت این زندانیان منعطف کن. امروز همین که عدهای در کار هستند که پولی جمع کنند و گلریزان داشته باشند تا بتوانند عدهای را آزاد کنند. زندان دوران سختی است و ممکن است پای کسی عمدی یا غیر عمدی به زندان باز شود. «اللهم اعطف علیهم بقلوب الأخیار و انعم علیهم الأخبار» زندانیان آنجا از همه جا قطع ارتباط هستند اما برای اینکه برای اینها سختی کمتر شود اخبار بیرونی را برای اینها تو یک طوری قرار بده که همیشه به گوش اینها برسد. لذا معروف است که زندانیها از کسانی که بیرون هستند بیشتر خبر دارند! چون اینجا متمرکز هستند دنبال خبر هستند. بعضی از کسانی که زندانی بودند، خیلیها میگفتند: ما شهادت میدهیم که درست است. اخبار ما همیشه بیش از کسانی بود که آزاد بودند. وقتی بیرون آمد گفت: سر در زندان این جمله را نوشتند «هذا قبور الاحیاء» اینها زنده هستند اما زندان برایشان مثل قبر است «و بیت الأحزان» خانه حزن است. «و تجربه الأصدقاء» محل آزمایش دوستان است. یعنی کسانی که اظهار دوستی میکردند معلوم میشود دوست هستند یا نیستند. آیا پیگیر کمک به این و خانوادهاش هستند؟ اینجا جایی است که دوستان انسان محک میخورند. اینجا جایی است که اعداء خوشحال میشوند. اگر دیدی دل کسی خنک شده است با زندان افتادن کسی این دشمن است.
شریعتی: همینجا برای آزادی زندانیان دعا کنید.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان به برکت یوسف نبی، به برکت موسی بن جعفر(ع)، به برکت این بزرگوارانی که طعم زندان را چشیده بودند و سختیهای زندان را میدانستند، به برکت امام کاظم(ع) باب آزادی و گشایش اینها فراهم شود و اگر تعمدی در کار است، انشاءالله خدای سبحان باب این را باز کند و خانوادههای اینها را خوشحال کند به برکت آزادی در این ماه شریف و دوستانی هم که میدانند دوستی را به تمام برسانند. یا خودشان اگر میتوانند بانی خیر شوند تا بتوانند اینها را کمک کنند.
شریعتی: … این هفته قرار هست از آیت الله سید علی آقای قاضی بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: در مورد مرحوم قاضی گفتگوهای زیادی شده است. دوستان حتماً رجوع کنند. جریان مرحوم آ سید علی آقای قاضی اهمیتش به این جهت است که یک جریان سازی اخلاقی را بنیان گذاری کردند اما ترویج عظیمش در زمان ایشان محقق شد. ترویج این جریان سازی از عقبههای عظیمی است که نظام اسلامی ما هرچه جلو برود تازه این شکوفا میشود که نمود این مرحوم امام میشود. نمود این علامه طباطبایی و آیت الله بهجت میشود و اینها نمود آن جریان سازی اخلاقی هستند که عنوان معرفت نفس پیدا میکند و بزرگانی اینگونه در یک مکتب معرفت نفسی که جریان سازی و توسعهاش را مرحوم قاضی انجام داده شکل گرفته و هنوز که هنوز است اعماق این باقی مانده تا به واسطه بعدیها منکشف شود. لذا این اهمیت جریان مرحوم قاضی را در جریان سازی اخلاقی که عقبه تفکری حکمت متعالیه انقلاب اسلامی با این جریان سازی اخلاقی خیلی عظیم است.
شریعتی: بهترینها را برای شما آرزو میکنم. «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۸/۱۹
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






