سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۷؛ برنامه اجرایی پانزده ساله
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۲:۱۰سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۷؛ برنامه اجرایی پانزده ساله

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۴۷؛ برنامه اجرایی پانزده ساله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحالیم که در آغازین روز هفته، در این روزهای پاییزی همراه شما هستیم. انشاءالله این لحظاتی که در کنار هم هستیم لحظات پر نوری باشد به برکت کلام نورانی قرآن کریم و اهلبیت گرانقدر نبی مکرم اسلام. انشاءالله هرجا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. امیدوارم خدای سبحان همه زائرین امام حسین(ع) را سالم به وطن برگرداند و زیارتشان مقبول باشد.
شریعتی: انشاءالله سفر زائرین کربلای معلی بی خطر باشد و برای ما هم دعا کنند. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
شوق زیارت اربعین حضرت امام حسین علیهالسلام
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان عرض وجود ما را، جان ما را سرزمین طاعت امام زمان قرار بدهد و حضرت در وجود طویلاً حاکمیتش محقق باشد همچنین در جامعه ما. ابتدا برای اینکه ایام متعلق به امام حسین است و نزدیک اربعین میشویم، روایتی را در مورد زیارت امام حسین(ع) ذکر کنیم.
در روایت شریفی میفرماید: شخصی از امام صادق(ع) درباره زیارت امام حسین(ع) سؤالهایی میکند و حضرت جواب میدهد. از جمله سؤالهایی که میکنند این است «فَمَا لِمَنْ یُجَهِّزَ إِلَیْهِ وَ لَمْ یَخْرُجْ لَعَلَّهُ تُصِیبُهُ» برای کسی که آماده بود و کارهایش را کرد اما مشکلی برایش پیش آمد، مریضی پیش آمد، وضع این شخص چگونه است؟ چون با همه سختیهایی که رفتن دارد، ولی چون شوق زیارت هست نشاط بیشتر از کسانی است که دلشان میخواست بروند اما نتوانستند بروند. عنوان جاماندگان برای کسانی که نمیتوانند بروند به کار میبریم و همین عنوان خودش یک سوزی است که آثار زیادی ایجاد میکند. حضرت میفرماید: «قَالَ یُعْطِیهِ اللَّهُ بِکُلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ» بالاخره یک کارهایی کرده بود، مقدماتی را فراهم کرده بود ولی حالا یا مریض شد یا نتوانست پول سفر را جور کند.
«مِثْلَ أُحُدٍ مِنَ الْحَسَنَاتِ» مثل کوه احد در مقابل هر درهمی از اینها خدای سبحان حسنات برای او قرار میدهد «وَ یُخْلِفُ عَلَیْهِ أَضْعَافَ مَا أَنْفَقَهُ» و برای او بیش از آنکه اضعاف، چندین برابر آنچه که خرج کرده خدای سبحان جایگزین برایش قرار میدهد. فکر نکنیم کسی که رفت، نه آن کسی هم که دوست داشت برود حتی خرج دیگری را داد که برود، این اجر برای او هم هست. در روایت دیگری دارد که امام صادق(ع) فرمود: اگر کسی به زیارت امام حسین(ع) رفت، این به پیغمبر وصل شده و به آنجا رسیده است.
«وَصَلَنا» با ما صله کرده است، مثل صله ارحام است که رحِم میشود. هم با پیغمبر صله کرده است. چون در روایت دارد که ما رحم حقیقی شما هستیم. چقدر زیباست که حال انسان حال این باشد که وقتی به زیارت حضرت میرود احساس کند که رحم پیغمبر و اهلبیت میشود. در این حالت میگوید: دیگر غیبت او خیلی عظیم میشود که کسی بخواهد غیبت او را بکند و خدا گوشت او را بر آتش حرام میکند که آنجا بسوزد. انشاءالله خدای سبحان به همه ما توفیق این زیارت را بدهد و اگر به هر دلیلی نمیتوانیم سوز و ناراحتی و دلسوزی و حسرت این را داشته باشد.
شریعتی: امسال ما قرار گذاشتیم و تصمیم گرفتیم که ۱۱۰ نفر از زائرین کربلای معلی، آنهایی که بضاعت مالی محدودی دارند یا نمیتوانند به هر دلیلی مشرف شوند، هزینهی ویزای ۱۱۰ نفر را برنامه سمت خدا تقبل کرده است. همه دوستان دست به دست هم دادند و بخش عمده آن سهم مخاطبین عزیز گرانقدرمان بود که همیشه نسبت به برنامه لطف داشتند. شما هزینهی ویزای چند نفر را متقبل میشوید؟
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله اگر خدای سبحان قبول کند، هزینه ویزای سه نفر را قبول خواهم کرد. قرار گذاشتیم هرکدام از دوستان که مشرف شدند به نیابت از یک شهیدی که با او ارتباط عاطفی برقرار کردند و میشناسند، انشاءالله این قدمها را بردارند و در ثواب این پیاده روی سهیم و شریک باشند و قطعاً ثواب مضاعفش نصیب خود ما خواهد شد. قصه ما قصه حضرت یوسف(ع) بود، نکات شما را خواهیم شنید.
سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن کریم
حجت الاسلام عابدینی: در محضر سوره یوسف(ع) هستیم. سلام و ارادت خود را به حضرت یوسف ابلاغ میگیریم و از حضرت اذن میگیریم که به ما اجازه بدهند بر این قصه وارد شویم و بهرهمند شویم. اینها را که میگوییم باور داریم که حضرت یوسف(ع) ناظر است و همانطور که ما نسبت به حضرات معصومین میگوییم که اینها «یَرَوْنَ مَقَامِی وَ یَسْمَعُونَ کَلامِی وَ یَرُدُّونَ سَلامِی» اینها میبینند و میشنوند و جواب سلام ما را میدهند، اینها را نسبت به اولیای الهی و انبیای گرامی قائل هستیم. همین را داریم که اینها ناظر هستند، وقتی چیزی متعلق به آنهاست، شفاعت و توسلی به آنهاست، آنها جواب میدهند و لذا امیدواریم با همین عطف توجهشان ما را تثبیت کنند و کمک کنند در اینکه حرفهایی را بزنیم که مفید و مورد رضایت خدای سبحان باشد.
در محضر آیات ۴۷ تا ۴۹ سوره حضرت یوسف بودیم که این آیات شریف را هفته گذشته عرض کردیم، منتهی نکاتی باقی مانده بود که این هفته خواهیم گفت. نکته اول این بود که جریانی که یوسف(ع) از تعبیر این خواب نقل کرد که در زندان هم بود، تعبیر خواب نبود بلکه چه بود، یک برنامه اجرایی پانزده ساله برای حکومت داد که آن پادشاهی که حیرت زده از این خوابها بود را آنچنان تعبیر کارشناسانه بود، با اینکه انجام این کار سخت بود و لازم بود هفت سال در دوران راحت سختگیری کنند، انبار کنند و مصرف را کم کنند. هم بیشتر بکارند و هم کمتر بخورند. خیلی این سخت بود ولی اینقدر این برنامه دقیق و مطابق بود با خوابی که دیده بود و بیان شده بود، به سرعت او قبول کرد و حاضر شد زیر بار این کار برود و این سختی هفت ساله ابتدا را برای تحمل هفت سال دوم حتماً قبول کند. ما در دوران خودمان یک احتمال ضعیف میدهیم که ممکن است نشود تدبیر نمیکنیم. با اینکه تقریباً شاید بیش از نود درصد احتمال میدهیم که اینطور باشد اما ده درصد هم احتمال میدادیم نمیشود، تدبیرهای لازم را بر آنقدری که لازم بود را نکردیم.
لذا گاهی میبینیم به سختی هم مبتلا میشویم و الا آن تدبیر را اگر کرده بودیم خیلی راحتتر برای مردم این دوره ممکن بود بگذرد. یک مسأله دیگر این هست که این طوری بیان شد و اشباع کرد نگاه دینداری را در بیان که خود آن پادشاه در عین اینکه به یوسف علاقهمند شد، به دین یوسف هم علاقهمند شد و نه فقط اینها بلکه مردم هم به دین یوسف علاقهمند شدند. یعنی یک تبلیغ عملی در ضمن خدمترسانی بدون اینکه بخواهد بگوید: بیاید به دین من بپیوندید، چون آن خدمت رسانی را کامل دیدند، کاملاً میل پیدا کردند به آن دینی که این فرد را تربیت کرده است که چقدر این فرد از خود گذشته بود، با همه ظلمی که به او شده بود، با همه فشاری که به این آمده بود، اما تمام وجود و توانش را به کار گرفت برای حل مشکل مردم و خودش هم پای کار ایستاد و کار کرد. خودش در صف آمد، در عین اینکه ستاد بود در صف هم آمد. وسط میدان آمد و ایستاد تا نحوه جمع کردن گندم در آن هفت سال، بعد نحوه پخش کردن گندم در آن هفت سال سختی، در عین اینکه برنامه پانزده ساله ریخت، کسی میتواند موفق باشد که در اجرا هم خودش بیاید. انسان فقط از درون اتاق انسان موفق نمیشود. کار از چیزی که تصمیم گرفته میشود تا وقتی که انجام میشود خیلی تفاوت میکند و اقلاً باید در صحنه حاضر باشد، اگر هم بیل دست نمیگیرد ولی در صحنه حاضر باشد. این آمدن در صف خودش خیلی تأثیر دارد که هم تصمیمگیریها واقعیتر باشد، هم مردم وقتی میبینند این را در صف آنوقت به کار دلگرم میشوند. نمیگویند: اینها برج عاج نشین هستند. اینها نمیفهمند ما چه میکشیم. وقتی میگویید: سختی را تحمل کنید، خود یوسف در زندان که بود وقتی برایش غذا میبردند، هر روز روزه بود. غذا هم که برایش میآوردند، یک قاشق از این غذا میخورد که گرسنگیاش برطرف شود و باقیاش را به فقرا میداد. وقتی کسی اینطور است، وقتی به مردم میگوید: مردم نخورید، مردم کم بخورید، مردم هم باور میکنند و همراه او میشوند. لذا از شرایط یک مدیر این است که مردم از قبل به او اعتماد پیدا کرده باشند. تعبیری که نسبت به یوسف هست «إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» (یوسف/۳۶) وقتی دو زندانی که با آنها بودند، وقتی آمدند خوابشان را گفتند، آنها گفتند: «إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» ما چون تو را از محسنین میدانیم، محسن دیدن یعنی اعتماد مردم. یعنی مردم دیدند او کسی است که قابل اعتماد است و میتوانند به او تکیه کنند. این یک نکته بود.
وقتی این ساقی در دربار پادشاه یاد جریان افتاد، وقتی سراغ یوسف آمد، میگوید: «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیق» (یوسف/۴۶) یعنی تو که حرفت با عملت یکی است. اینها اثر دارد و نظام ارتباطی مدیر را با مردم برقرار میکند. اگر ما اینها را یاد نگیریم و انجام ندهیم اثر نمیگذارد. محسن بودن یعنی اعتماد مردم، یعنی مردم قبول کردند و دیدند این خدمتگزار است. هنوز کسی نبود و در زندان بوده، هنوز مسئولیتی نداشته، اما در دورانی که مسئولیت نداشت آنچنان خدمتی به مردم کرد که مردم دیدند این برای خدمتگزاری و مسئولیت خوب است. رأیشان را به او براساس این خدمتگزاری میدهند. لذا نگاهمان در رأی دادن باید اینطور باشد. واقعاً ببینیم چه کسی خدمتگزارتر است و صادق تر است. رفتار و گفتارش یکی باشد نه خوب حرف بزند. نه خوب شعار بدهد، رفتار و گفتار یکسان باشد، محسن باشد و صدیق باشد. وقتی این شخص در صحنه اجتماع میآید آنوقت بعد میبینید علم هم دارد. صاحب علم هم هست، «عَلَّمَنِی رَبِّی» (یوسف/۳۷) یعنی بعد از اینکه موقعیت خدمتگزاری به مردم را دارد، بعد از اینکه نظام صدق در رفتارش یکی بوده را دارد، حالا حسن عالم بودن را هم دارد. «عَلَّمَنِی رَبِّی» خدا به من این علم را داده است.
یک خصوصیت مهم دیگری هم هست، هرکس که علم دارد فقط به درد کار نمیخورد. چون خیلیها میتوانند حرف خوب بزنند. علم مسأله را دارند، اما کسی به درد قدرت اجرایی مملکت میخورد و برای مسئولیت مناسب است که قدرت داشته باشد علمش را تبدیل به اجرا کند. این علم را تبدیل به اجرا کردن کار هرکسی نیست. خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت بحثی را داشتند در درس فقهشان میفرمودند، ایشان میفرمود: یک جایی بیان آمد که بعضی فقها مُمیّز هستند. ایشان میفرمود: یعنی کسی از فقها قدرت دارد آن فرع فقهی را که استنباط میکند بر مصداق خارجی تطبیق بدهد. قدرت تطبیق فرع فقهی، حکم بر مسأله گاهی از هر هزار تا فقیه هم کسی قدرت این را ندارد. هزار تا فقیه ممکن است فقیه شده باشند، استنباط حکم فقهی را بتوانند بکنند ولی نتوانند تطبیق با مصادیق بدهند. ایشان میفرمود: ولی فقیه یعنی کسی که علاوه بر استنباط حکم فقهی میتواند این حکم را بر مصداق هم تطبیق کند. در نظام حاکمیت هم ممکن است کسی عالم خوبی باشد، اما قدرت تطبیق این علم بر مصداق را نداشته باشد. این فشل است! گاهی میبینید در مرحله درس دادن آدم خوبی است، میتواند خوب درس بدهد. بهترین مدرس در درس این رشته است. اما در یک کار اجرایی فشل است و نمیتواند علمش را تبدیل به اجرا کند. لذا گاهی در تاریخ داریم و شاید نسبت به بعضی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین هم بوده که خیلی معروف است، ایشان را حضرت برای مسئولیتی در یک شهری گذاشتند اما بعداً حضرت او را توبیخ کرد. گفت: تو با اینکه آدم خوبی بودی ولی به درد این مدیریت نمیخوری. یعنی با خوب بودن او منافات نداشت. لذا مدیریت باید قدرت تطبیق علم را بر مصداق داشته باشد. ولی فقیه کسی است که قدرت حکم را بر مصداق خارجی و مسأله بتواند پیدا کند.
در اینجا هم یوسف(ع) هم علمش را داشت،«عَلَّمَنِی رَبِّی» هم گفت: مرا خزانه دار قرار بدهید که میتوانم تطبیق بدهم و این برنامه پانزده ساله را انجام بدهم. یک نکته مهم دیگر این است که اگر مدیری میخواهد موفق باشد، غیر از چهار خصوصیتی که عرض کردیم محسن بودن و صدیق بودن و بحث علم و تخصص است، بعد بحث قدرت تطبیق علم بر مسأله است، غیر از این چهار مورد یک نکته دیگر این است که مردم باید این را قبول کنند و از آن اطاعت کنند. اگر این پذیرش نباشد، این هرچه مدیر باشد و علم داشته باشد، هرچه صدیق و محسن باشد ولی مردم او را نپذیرند، کار پیش نمیرود. این چهار خصوصیت لازم است. این جریانی که اینجا خواب پیش آمد به صورتی که پادشاه این خواب را دید، از آن میشود یک نکتهای را استنباط کرد که جای این با قرائن دیگری که در کار است، اینکه هرجایی مشکل ایجاد شده خدای سبحان راه حلش را قرار داده است. منتهی این راه حل را گاهی با یک واسطههایی مثل خواب دیدن یک پادشاه، گاهی ظاهرتر است و گاهی پنهانتر است. سنت الهی این است که هرجا مشکلی ایجاد میشود، راه حل مشکل را قرار داده است. منتهی گاهی ما راه حل را میبینیم ولی عمل نمیکنیم. اگر یوسف(ع) این خواب را تعبیر کرده بود ولی پادشاه عمل نکرده بود، مردم مبتلا به قحطی میشدند یا نمیشدند؟ با اینکه خواب را گفته بود و بعد معمولاً بخاطر اینکه توجیه کنند نمیگفتند: او گفت و ما گوش نکردیم، یک کاری میکنند او را خراب کنند که نگویند: ما اشتباه کردیم. ما در نظام الهیمان هرجا رجل الهی در کار باشد، حتماً هر تهدیدی تبدیل به فرصت میشود و حتماً راه حل قرار داده شده است.
بسیاری از اوقات ما دیدیم از زمانی که امام(ره) بود و بعد مقام معظم رهبری جای ایشان قرار گرفتند، خدای سبحان همیشه بهترین راهها را در سختترین شرایط به ذهن این بزرگواران خطور داده بود و بیان کردند و تا آنجایی که مسئولین ما گوش کردند ما نجات پیدا کردیم و کشتی ما را بی درد سر تر از همیشه توانستند در گرداب منطقه حفظ کنند. اگر یادتان باشد زمانی بعضی از افراد و مسئولین وقتی بعضی جریانات پیش آمد، شروع به این کردند که باید کمک کنیم. اوایلی که مقام معظم رهبری بودند بعضی از نمایندگان ما حتی صحبت کردند که ما باید کمک صدام کنیم حالا که آمریکا به او حمله کرده است. ولی مقام معظم رهبری گفتند: نه، ما اینجا کاری نمیکنیم. اینجا یک باتلاقی است که له یا علیه آن توطئه است. چه با آمریکاییها همدست میشدیم علیه صدام، چه در مقابل آمریکاییها به نفع صدام بودیم، هرکدام برای ما باتلاق بود و این خیلی تشخیصاش سخت بود. اینها هوشمندی میخواهد و اینها الهام الهی است. اینها تأیید الهی است.
خدای سبحان فرمود: اگر تقوا پیشه کردید «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» (انفال/۲۹) من فرقان برای شما قرار دادم. منتهی اشکال این است که اگر ما گوش نمیکنیم، میشنویم و گوش نمیکنیم. آیا میشود اینجا گفت: چرا چنین شد؟ نه، وقتی مقام معظم رهبری خیلی از مسائل را تحلیل میکند، خود ایشان فرمودند: چقدر ما حرفهایی زدیم و حرفهای خوبی بود ولی کسی عمل نکرد و فراموش شد. این برای این است که آن «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» که ایشان با آن تضرعاتش و نگاه الهی که خدا تأیید میکند، ما نمیگوییم ولی فقیه معصوم است و کسی این حرف را نمیزند. اما تأیید الهی را دارد به تعبیر قرآن که «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» اگر کسی تقوا پیشه کند خدا فرقان قرار میدهد، خدا مخرج و گشایش قرار میدهد. پس باید این نگاه را پیاده کنیم و نگوییم حرف را گوش میکنیم و انجام نمیدهیم. اگر نکردیم نباید کسی غیر از خودمان را ملامت کنیم. اگر کسی حرف یوسف را گوش نمیکرد و قحطی میآمد، کسی غیر از خودش را نباید ملامت میکرد. در مسائل مختلف ایشان نظر میدهد و با نگاه الهی هم نظر میدهد.
هرکدام از ما به عنوان یک فرد در این کشور از ما که ممکن است مسئولیتی نداشته باشیم تا کسی که مسئولیت دارد، اگر این نگاه را به عنوان یک نگاه الهی میبیند که«یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً» است و از جهت قانونی هم موظف به اطاعت الهی هستیم و از جهت شرعی هم به عنوان حجت شرعی داریم، خدای سبحان وعده داده حتی اگر یک موقع خطایی صورت گرفت، خدا وعده جبران داده است. اما وقتی گوش نکردیم نباید توقع داشته باشیم مشکل حل شود، تقوا یعنی اطاعت!
یکی از مسائل مهمی که در جریان یوسف(ع) پیش آمد، اگر ما اختیاراً فرهنگ مصرف را درست کردیم، از اسراف پرهیز کردیم. از غلط مصرف کردن پیشگیری کردیم، خدای سبحان بر این برکت ایجاد میکند اما اگر کسی این را رعایت نکرد، نوع مصرف ما مصرف معقول نبود. حتی گاهی ممکن است افرادی که زیر خط فقر هم هستند نوع مصرف صحیح نباشد نه اینکه فقط به ثروتمندان که اشد مسأله آنجاست، اما هرکسی ممکن است نوع مصرفش را درست برنامهریزی صحیح نشود. وقتی نشود یک نوع اسراف صورت میگیرد. اگر نشد خدا قهری این را محقق میکند و برایش جزا قرار میدهد. جزایش این است که به فشار مبتلا میشویم. وقتی فشار آمد مجبور میشویم. اگر خدا کسی را دوست داشته باشد مجبورش میکند به این فرهنگ تن بدهد. اگر اختیاراً نرفت جبراً این را مبتلا میکند. لذا میبینید که انسان مبتلا به سختی میشود و مجبور میشود فرهنگ مصرفش را جبراً درست کند. وقتی قیمت بالا رفت مجبور میشویم کمتر مصرف کنیم. مجبور میشویم از وسایلمان بهتر استفاده کنیم. زود زود گوشی موبایل را عوض نکنیم و حواسها جمعتر است و محافظت بیشتر است و تنوع طلبی کم میشود. رفاه بد نیست اما رفاه زدگی که فرهنگ غلط اسراف را به دنبال بیاورد، در جامعه اثر نامطلوب میگذارد و خدا از اینها قهرش میگیرد. من نمیگویم که ما خودمان این فشارها را بر سر خودمان آوردیم. اما فرهنگ غلط ما لایه دیگری از مسأله است. درست است که کشورهای دیگر توطئه میکنند اما از درون یک نگاه دیگر است که اگر ما از ابتدا رعایت کرده بودیم اینطور نمیشد.
هفت سال اول نعمت بود و چیزی کم نبود اما رعایت کردند و فرهنگ مصرف را تغییر دادند و کمتر مصرف کردند و هفت سال دوم توانستند تحمل کنند و به راحتی عبور کنند که قحطی بود. اگر خدای سبحان ما را دوست داشته باشد گاهی به اختیارمان میگوید: این کار را بکنید، این مطلوب است. اگر نکردیم گاهی به سختی ما را مبتلا میکند تا انجام شود. این یکی از نکاتی بود که فرهنگسازی جدی نیاز داریم لذا میتوانیم بهترین بهرهبرداریها را در سختترین ایام بکنیم. زمان جنگ با اینکه صادرات نفت ما مدتهای مدیدی به حداقل رسیده بود و دشمن پیشبینی میکرد که سه ماه دیگر عمر نظام اسلامی بیشتر دوام ندارد ولی در هشت سال جنگ ما سر خم نکردیم. چون فرهنگ مصرف را مدیریت کردیم. چون ساده زیستی یک ارزش در آن دوران شد. لذا کسی علنی نمیتوانست فخر فروشی کند. اگر کسی علنی فخرفروشی میکرد مورد قبح مردم بود و مردم دوست نداشتند. لذا آن هم جرأت نمیکرد فخر فروشی کند ولی الآن اینطور نیست. الآن کسی که دارد فخرفروشی میکند. خدا دوست ندارد که دل مظلومی که نان ندارد بخورد با فخرفروشی متکبر رنجیده شود. یعنی آه مظلوم دنبال اوست و باید از این نگاه ترسید. اینها به دنبالش عقاب هست. باید حواسمان را جمع کنیم که دنیا میگذرد.
نکته مهم دیگر این است که یوسف(ع) با اینکه هفت سال سخت را برای دوران راحت قرار داد و هفت سال قحطی را در این چهارده سال مدیریت کرد، از اول امیدبخشی هم کرد. نگفت: فقط تحمل کنید. گفت: سال پانزدهم سال راحت است. این نگاه که بالاخره اگر سختی تحمل میشود گشایش کجا انجام میشود؟ تحمل سختی موقت است و ماندگار نیست. همینکه یاد بگیریم به مردم وقتی سختی را میگوییم گفتنش لازم است، بگوییم که مردم آمادگی پیدا کنند و برایش برنامهریزی بکنند ولی در عین حال گشایش را هم بگوییم. ایجاد امید برای مردم تحملشان را ساده میکند، یعنی همین باعث میشود مردم در این چهارده سال راحتتر تحمل کنند و بدانند سال پانزدهم گشایش ایجاد میشود. لذا تا سال چهاردهم خطاب را به مسئولین داشت که باید این کار را بکنید اما یکباره سال پانزدهم که میرسد تعبیر این است «ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فِیهِ یُغاثُ النَّاسُ» (یوسف/۴۹) برای مردم گشایش ایجاد میشود و بعد باران باریده میشود و روییدنیها میآید. دیگر اینجا نمیگوید مدیریت! آنجایی که راحت است و سختی تحمل شده است، در دوران سختی باید مدیریت کرد تا همه تن بدهند. خیلیها حاضر نیستند تن بدهند، اکثریت مردم قبول میکنند اما یک عده همیشه متخلف هستند. در حالت سختی هم میخواهند متکبرانه رفتار کنند و آزاد باشند و مستثنی باشند. لذا حاکمیت باید مقابل اینها بایستد و کنترل بکند. اما در دوران راحت همه راحت هستند. همه میتوانند گلیمشان را از آب بیرون بکشند و نیازی به این مدیریت و نظارت شدید نیست. این از لطافتهای قرآن است که آنجا خطاب را به گونهای میکند که امری است و اینجا خطاب به صورتی است که خودش محقق میشود.
یکی از نکات دیگر این است که «یُغاث» آیا از غیث است که باران است یا از غَوثَ است که نصرت است؟ هردو امکان دارد. بعضی خواستند از جهت جغرافیایی بگویند: که مصر کشور پر بارانی نیست و محصول و نعمتش به طغیان نیل است. هرگاه رود نیل طغیان میکند، اینجا پر محصول میشود. هرگاه نیل طغیان نکند محصول کم است. غیر از اینکه طغیان رود نیل به بارندگی ارتباط دارد. ممکن است باران در مصر نیاید اما در آنجایی که نیل از آن نشأت گرفته باران بیاید. پس باران آمدن منشأ برکت است. هرچند که ممکن است در خود این کشور باران زیاد نبارد اما مبدأ این طغیان از باران است که بعضی خواسته بودند این را اشکال بکنند.
نکته دیگر این است که هر فعل الهی دو لایه دارد. یکی لایه ظاهری است که همین است که سختیها را میبینیم. یک لایه باطنی دارد که خدا از این نظام تربیتی اراده کرده است. از این نظام تربیتی خیلی کار میآید. با هر فردی هم همینطور است. یک لایه، آن لایهی مشکل است که باید با هر کاری که شده حل شود و یک لایه دیگر این است که خدا با این فعل با من چه کار داشت. منظورش چه بود؟ پیام این فعل با من چیست؟ چه در لایه اجتماعی و چه در لایه فردی. اگر این نگاه را داشته باشیم، غیر از آنجا که هم دنبال لایه اول میآییم و منتقدانه یا مدیرانه، هرکاری که باید در لایه اول انجام میدهیم، اما در لایه دوم پیام این را میگیریم که با ما چه کار داشت. این هم یک نکته است که اینجا خیلی به این پرداخته نشده که با این چه کار داشت اما یکی از کارهای اساسیاش این بود که خدای سبحان هم نهضت یوسف را جا انداخت، هم حاکم شد و هم آئین و نبوت او معرفی شد و مردم موحد شدند. این کار دوم با مردم بود. در عین سختیها این محقق شد. همیشه در راحتی این پیامها به دست انسان نمیرسد، در سختی است که پیام بهتر به دست انسان میرسد. لذا اگر این نگاه دوم هم داشته باشیم از افعال الهی لایهی دوم را غافل نشویم. لایه اصلی لایه دوم است که عمیقتر نگاه کردن چیزی به انسان میدهد که دیگر منحصر در دنیا نیست.
شریعتی: نکتهای که فرمودید همیشه در یادم هست که حتی اگر آیهی قرآنی به گوش شما می خورد در آن لحظه دنبال این باشید که چه پیامی برای شما دارد.
حجت الاسلام عابدینی: ما اگر داعیه داریم که دین ما جهانی است و منتظر منجی جهانی هستیم، قطعاً باید سختیهایی را که میخواهد ما را به سمت جهانی شدن بکشد، فرهنگی که بتواند برای ما در نظام جهانی مطلوبیت ایجاد کند باید سختیهایش را تحمل کنیم. اگر میگوییم: امام زمانی داریم که منتظرش هستیم، یکی از علائم انتظار این است که سختیهای زیادی را برای اینکه یک فرهنگ جهانی شود باید بکشیم. این نیاز به هزینه دارد. اینطور نیست که ما بنشینیم و پا روی پا بیاندازیم و شکم ما سیر باشد و جای ما گرم باشد، اشک بریزیم که چرا امام زمان نمیآید.
یوسف(ع) میخواهد مقبول شود خدا یک سختی و قحطی میآورد تا دلها برای پذیرش این آماده شود. تا مردم مجبور شوند تدبیر و صدق را ببینند و بعد رو بیاورند. حالا اگر منجی جهانی میخواهد که پرچم توحید را برافراشته کند، چقدر سختی میخواهد تا همه دلها با همه گرایشها به این میل پیدا کنند. پس مؤمنین باید منتظر و آماده باشند. آیا برای این آمادگی داریم؟ این جریانی که در اربعین پیش میآید یک نمادی از این مسأله است که انسان بگوید: خدایا من آماده هستم از همه رفاه زدگیها خودم را دور کنم. از همه فردگراییها خودم را دور کنم. همدل میشوند، سخاوت و ایثار و خرج کردن در راه تو، تحمل سختی در راه تو، شرح صدر و همراهی با امام را شبانهروز، لحظه به لحظه با امام بودن و به سمت امام حرکت کردن، سختیها را به جان خریدن، لذا میبینید جریان اربعین روز به روز فزاینده میشوند و هر سال نسبت به سال گذشته افزایش پیدا میکند. فرهنگ اربعین یک فرهنگ مهاجمی است که مهاجم بودنش به دلیل این است که یک فرهنگ مطلوب است. فطرت انسان میپسندد، چون ساده زیستی، دیگران را مقدم کردن، فرد گرا نبودن و جمع گرا بودن، اربعین رجوع به دو فطرت است. یکی حقیقت امام است که فطرت کل است و یکی فرهنگ امامت و ولایت است که دارد در افراد پیاده میشود. گاهی انسان به امام رجوع میکند و اشک میریزد در خلوت، آن هم رجوع به فطرت است. اما یک موقع در صحنه عمومی است.
این نکته زیباست که جریان اربعین یک جریان عظیمی است که خدای متعال به این عنوان قرار داده که اگر میخواهیم تبلیغ دین را بکنیم، عمده تبلیغ دین ما همیشه به این صورت بده که یک الگوها و مصداقهایی را ذکر میکردیم. اما الآن میشود اگر کسی میخواهد دینداری را ببیند، نه بیاییم اربعین را نشان او بدهیم، بیاوریم در متن اربعین دینداری را تجربه کند. بودن یک چنین مصداقی در صحنه زندگی واقعاً نایاب است. یعنی اگر کسی در زمان حضرت عیسی(ع) همراه حضرت عیسی(ع) میشد و دینداری را در وجود حضرت عیسی(ع) میدید. در زمان پیامبر اکرم حشر با پیغمبر نه از دور دیدن، حشر با پیغمبر پیدا میکرد که دینداری را در وجود پیغمبر احساس میکرد. این جریان اربعین مصداق دینداری را همراه با عظمت ولایت تجلی میدهد. تمام کششها با ولایت است. این کسی را که میخواهد به دینداری جذب شود کافی است دستش را بگیری و در این جمع قرار بدهی. این بهترین تصویر و تبلیغ از دینداری است. لذا هرکسی میآید سال بعد عاشقانهتر و مشتاقتر به سمت این میرود. این تازه هنوز مانده که فرهنگ اربعین استخراج لایههای عظیمترش صورت بگیرد. این تازه لایه اولی است که شکل گرفته و اینقدر توانسته تجمع انسانها را حول محور امام با مرکب محبت کنار هم قرار بدهد. انشاءالله خدای سبحان عظمت لایههای اربعین را بیش از پیش به ما نشان بدهد.
شریعتی: … این هفته قرار است از عالم مجاهد و پارسا، فقیه وارسته، سیاستمدار صادق حضرت آیت الله مهدوی کنی(ره) یاد کنیم. این ایام، ایام سالگرد ایشان است و جای خالی ایشان به شدت حس میشود. انشاءالله مهمان سفره سیدالشهداء باشند. … صحبتهای شما را در مورد شخصیت حضرت آیت الله مهدوی کنی میشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: خدا آیت الله مهدوی کنی را رحمت کند از مصادیق همین بحثی که عرض کردیم که محسن بودن، صدیق بودن، عالم بودن و تطبیق علم بر مصداق را از جمله آقای مهدوی کنی بود. ایشان مسئولیتهایی که گرفته بود گسترهی وجود ایشان را نشان میدهد. ایشان رئیس کمیته شده بود. یعنی مسئولیت کمیتههای انقلاب اسلامی را داشت. ایشان به عنوان یک عالم تدریس داشت، امام جماعت بود. زندان رفته بود، تبعید شده بود. در تصمیمگیریها در شورای انقلاب بود. نخستوزیر و وزیر کشور هم شده بود. در برههای وزیر کشور شد که انفجارات ایجاد شد و مملکت داشت از هم گسسته میشد و پای سختترین شرایط در مرحله عمل ایستاد. این گسترهی وجود یک شخص است. رئیس دانشگاه امام صادق(ع) بوده است. ایشان جوانگرا بود. یعنی همین نوع کارش روی جوان گرایی بود که امروز کم داریم. یک بحث دیگر اینکه غیرت و صداقت شدیدی نسبت به انقلاب داشت. هرجایی که لازم میشد به او میگفتند انجام میداد و هیچ کوتاهی نداشت. ایشان پس از قبول مسئولیتها بی آلایش بود. حالی که قبل از انقلاب در زندان و تبعید داشت، همان حالی بود که در موقع نخست وزیر بودن و وزیر کشور بودن داشت. «آخر ما یخرجُ من قلوب الصدیقین حبّ الجاه» آخرین چیزی که از قلوب صدیقین خارج میشود حبّ ریاست است. ولی ایشان همه اینها را با یک عاقبت خوش طی کرد و با مطلوبیت مردم و رضایت رهبری از این دنیا رفت.
انشاءالله خدای سبحان همه مسافرین و زائرین ما را به سلامت ببرد و همه دعاهای آنها مستجاب شود که انقلاب ما به بهترین وجه چهلمین سالش را طی کند.
شریعتی: تا اربعین سیدالشهداء فقط ۱۰ روز باقی است و انشاءالله آقای همه ما بیایند و در کنار او عزم زیارت نجف و کربلا کنیم. «السلام علیک یا أبا عبدالله»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۷/۲۸
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






