سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۷؛ کید شیطان
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۱:۵۱سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۷؛ کید شیطان

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۷؛ کید شیطان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
با وجود آنکه از غم، کوره آتشفشانم *** راستش این روزها راحت نمیچرخد زبانم
پلک دل تا صبح این شبها به روی هم میافتد *** در تمام شهر تن، دیگر نمیپیچد اذانم
با خودم میگویم ای ابر سخاوتمند امشب *** دوست داری یک غزل در گوشهی باران بخوانم
بعد میبینم نه، فرصت نیست باید زود برخاست *** بعد میگویم نه، فرصت هست فردا میتوانم
خواب گرگ و چاه میدیدم و دیگر خوابم نیامد *** خواستم با سوره یوسف شبی را بگذرانم
شریعتی: سلام میکنیم به همه دوستان عزیزم، بینندههای خوب و شنوندههای بسیار نازنینمان، طاعات و عبادات شما قبول باشد. داریم لقمه لقمه نخوردن و جرعه جرعه ننوشیدن و بال بال آسمانی شدن را تجربه میکنیم. تمام لحظههای این ماه ضیافت گوارای وجودتان باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام و ارادت دارم. امیدوارم حالا که ماه از نیمه گذشته و سلطه روح ما بر بدن ما بیشتر شده، انشاءالله از هبوط به تن رهیده باشیم و در این باقیمانده ماه که به شبهای قدر نزدیک میشویم، انشاءالله شبهای قدر ما آنطور که مورد رضای اولیاء است و برای آنها رقم میخورد، برای ما هم رقم بخورد.
شریعتی: چشمی بر هم زدیم و ماه از نیمه گذشت و کم کم داریم از کودکیهای ماه دور میشویم و نزدیک میشویم به عید سعید فطر و پیش روی ما شبهای قدر هست. این لحظات خیلی زود میگذرد. خدا کند قدر فرصتهای باقیمانده را بدانیم. امشب که یکی از شبهای قدر است حتماً ما را دعا کنید، ما هم دعاگوی شما هستیم. قصه ما قصهی حضرت یوسف(ع) است، نکات خوب و لطیفی که فرمودند. امروز هم از آیه ۲۸ این سوره خواهیم شنید.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان به همه ما به برکت این ماه مبارک کمک کند و توفیق بدهد از سربازان و یاران و از سرداران امام زمان(عج) باشیم. در این شبهای قدر، انشاءالله قدر ما را رقم بزنند بر اینکه از یاران و یاوران حضرت قرار بگیریم.
شریعتی: فردا شب، شب قدر و شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین(ع) است. چه خوب گفت: شبها همه قدر است اگر قدر بدانی! آنهایی که در مشاهد مشرفه و مشهد الرضا، کربلای معلی، حرم حضرت معصومه، حرم شاه عبدالعظیم حسنی هستند، همه آنهایی که دلشان آرزوی زیارت دارد را دعا کنید و در رأس خواستههایمان فرج حضرت ولیعصر(عج) را بخواهیم.
حجت الاسلام عابدینی: امروز با جنگ بدر تناسب دارد و سالروز جنگ بدر است، انشاءالله آن اخلاصی که مؤمنین در جنگ بدر نشان دادند و خداوند ملائکهاش را نازل کرد، در جنگ ما هم با تمام دشمنان خارجی خدای سبحان آن اخلاص را در وجود جمهوری اسلامی و مؤمنین و شیعیان قرار بدهد و ملائکه الله خودش را برای ما نازل کند.
در محضر سوره یوسف و قصه حضرت یوسف به عنوان احسن القصص بودیم و به آیه ۲۸ رسیدیم که قدری در مورد آن گفتگو کردیم. نکاتی باقی ماند. «فَلَمَّا رَأى قَمِیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» (یوسف/۲۸) عظیم بودن کید خانمها که در این آیه از زبان عزیز مصر آمد به لحاظ کیدهای دیگر انسانی بود و الا به لحاظ ارتباط با خدا همه کیدها ضعیف است و در مقابل او کید شیطان هم ضعیف است. این نکته را عرض کردیم به این لحاظ کید خانمها را عظیم میگوید چون قدرت عظیمی در وجود خانمها هست که این قدرت سبب قوام خانوادهها و اجتماع میشود. اگر خلاف آن به کار گرفته شود، همان مقدار که سازندگی این قوه عظیم است، تخریب آن به همان نسبت عظیم است.
در مورد عظیم بودن در قرآن کریم شاید دوازده مورد عظیم در آیات مختلف قرآن کریم به کار رفته است. این عظیم بودنها مهم است که کجا به کار رفته است. خداوند متعال ذات خودش را عظیم میداند، «وَ هُوَ الْعَلِیُ الْعَظِیم» (بقره/۲۵۵) عرش خودش را عظیم میداند «رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (توبه/۱۲۹) اخلاق پیامبر اکرم را عظیم میداند. «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (قلم/۴) ذبح حضرت اسماعیل را که در مقابل فداء آمد، «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیم» (صافات/۱۰۷) اینها همه از جانب خدا و منتسب به خداست. روز قیامت را عظیم خوانده است «أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِیَوْمٍ عَظِیم» (مطففین/۴و۵) نجات بنده از نار جحیم و وصول او به بهشت را عظیم خوانده است. «وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (نساء/۱۳) نجات هم فوز عظیم است. در مقابل این توحید شرک را هم عظیم خوانده است. «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» (لقمان/۱۳) این بالاترین ظلم است. اینها در نظام الهی بود.
چهار نسبت را خدای سبحان بیان میکند، میفرماید: «سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ» (نور/۱۶) این بهتان عظیم به لحاظ این است که بهتان نظام آبروی مؤمن به خصوص انبیاء را که مورد آسیب قرار میدهد، به این نسبت عظیم میشود. آبروی مؤمن عظیم است. لذا با چیزهای دیگر قابل قیاس نیست. سحر سحرهی فرعون را عظیم خوانده است. «وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِیمٍ» (اعراف/۱۱۶) با اینکه هر قدرتی در مقابل قدرت الهی حقیر است اما این سحر در چشم مردم عظیم بود نه در نزد خدا، در چشم مردم این سحر عظیم بود نه در برابر خدا! عرش بالقیس را هم عظیم خواند با اینکه اریکهی سلطنتی بود، به نسبت عرشهای دیگر نه عرش خدا! «وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ» (نمل/۲۳) وقتی داشت هدهد خبر میداد، از جمله این بود که این خانم عرش عظیمی دارد. مورد آخر هم همین مکر زنان است که عظیم خوانده است. این چهار آیه آخر در ارتباط با همدیگر عظمتشان را نشان میدهد. آنهایی که مربوط به خدا بود آن هشت موردی بود که نسبت با خدا پیدا میکرد و ارتباط الهی بود که عظیم مطلق بود، عظیم نسبی نبود. «إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ» در بین کیدها هم این کید عظیم بود. این یک نکته بود که مراتب عظمت مطلق و عظمت نسبی از آیات قرآن را بیان کردیم.
نکته دیگر اینکه جریان حضرت یوسف و زلیخا را تفسیرهای انفسی زیادی کردند. یعنی به غیر از تفسیر ظاهری که زلیخا خانمی بود که عاشق حضرت یوسف شد و جمال یوسفی او را گرفتار کرد. این قصهای که قرآن کریم بیان کرده و در اشعار مختلف آمده، داستانهای عظیمی که صورت گرفته، لطافتها و ظرافتهایی که از عشق بیان شده، یک نظام اشاره و اشعاری هم به نظام باطنی هم گرفتند که حقیقت یوسف نظام روح انسان است و زلیخا نظام نفس و بدن انسان است. اینکه نفس میخواهد روح را به سمت خودش جذب کند و زمینی کند و روح میخواهد نفس را به سمت بالا ببرد و آسمانی کند هست. حتی تمام این ظرافتها را در اهل معنا و سیر انفسی هم معنا کردند.
پاره شدن یقه چیست؟ چه کسی قاضی بود؟ کودکی که شهادت داد که بود؟ ظرافتهای زیادی برای این مسأله ذکر شده که شاید جلسه ما کشش طرح آن را نداشته باشد. دوستانی که اهل مطالعه هستند میتوانند رجوع کنند که آن هبوطی که با تعلق روح به بدن و پاره شدن پیراهن صورت میگیرد هبوطی است که صورت میگیرد و عروجی که روح وقتی در نظام الهی خودش را بری میکند و بدن متهم میشود یا نفس متهم میشود و میخواهد بگوید: من کاری نکردم و ظرافتهایی وجود دارد. جریان یوسف و زلیخا در ارتباط هر فردی با هر عروج یا نزولی، در هر گناه یا عمل صالحی این رابطهها وجود دارد. بین نظام روحی ما و نظام نفس أماره دائماً هست. نفس مصوله هم قبلاً توضیح دادیم که زیباتر کردن و زیبا نشان دادن، چون میخواهد خودش را زیبا نشان بدهد تا روح را به این مایل کند. این عشق و عاشقیها در درون ما هست و گاهی ما هم حواسمان نیست که در درون ما چقدر جنگ و گریزها و چقدر عاشقانهها سراییده میشود که میل انسان به چیزی جذب شود یا از چیزی گسسته شود. این خودش یک بابی است که اگر وارد آن شویم خیلی نکات بیدار کننده و زیبایی دارد.
یکی از نکات دیگر که میشود به عنوان یک نکته انفسی استفاده کرد، این هست که زلیخا برای اینکه یوسف را برای خودش بکند و او را تحت تصرف خودش در بیاورد، او را از همه جدا کرد و درها را بست. در همین نگاه گاهی خدای سبحان بعضی را در یک مرتبهای از مرتبهی سلوک قرار میدهد. برای اینکه این را برای خودش انتخاب کند، همه درهای دیگر را به رویش میبندد. او را برای خود میبرد. «یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاک» (آلعمران/۴۲) خدا تو را برای خودش انتخاب کرده است. خدای سبحان ابراهیم خلیل را با ابتلائات برای خودش انتخاب کرده است. از همه تعلقات حتی تعلق به فرزندی که بعد از نود سال به او داده بود. میخواهد از آن تعلق هم جدایش کند. این «غلقت الابواب» از جانب خدا هم برای افراد یک انتخاب و اصطفای ویژه است منتهی در یک مراحلی. بعد همین ابراهیم را سراغ خلق میفرستد. این میقاتی که انبیاء داشتند، در آنجا کسی دیگر راه نداشت. اگر موسای کلیم است، اگر پیغمبر اکرم است. در میقات اینها از غیر غلقت الابواب میشود.
اغیار در به رویشان بسته میشود. این نظامهای عاشقانه میتواند برای انسان سوژههایی را ایجاد کند. کدهایی که قرآن کریم در نظام انفسی هم یک مسائلی را دارد. تأیید فعل زلیخا نیست اما تأیید سیره عشق است که سیره عاشقانه گاهی حرکتش متحد است هرچند گاهی مبتذل هوسرانی دنیایی است و گاهی الهیت و سمائی است. گاهی راه یکی است اما دلیل بر این نیست که اگر استفاده کرد باطل باشد. اینکه عاشق میخواهد معشوق را برای خودش قرار بدهد. معشوق میخواهد عاشق را به سمت خود بکشد و عاشق هم معشوق را. در اینجا هم خدای سبحان که محب بنده میشود، گاهی همه ابواب دیگر را به روی انسان میبندد و اینها بسته شدن درها اگر در اوایل عشق باشد برنمیتابد و برایش سخت میشود اما وقتی انس میگیرد اینها برایش شیرین و لذت بخش است. هر دری که بسته میشود و هر ابتلایی که ایجاد میشود یک عاشقانه جدیدی را با خدا احساس میکند.
نقل شده که موسای کلیم برای مناجت نزد خدای سبحان میرفت، کسی را سر راهش دید. گفت: تو که میروی و محبوب خدا هستی، برای ما هم دعا کن که خدا قدری از محبتش را در دل ما بیاندازد و ما هم محب شویم. وقتی موسی در محضر الهی قرار گرفت و مناجاتش محقق شد یادش رفت این را بپرسد. وقتی داشت برمیگشت، خدا گفت: چرا حاجت را نخواستی؟ بعد گفت: ما همان وقت که او خواست اجابتش کردیم. وقتی موسی برگشت دید نیست. به خدای سبحان عرض کرد: این کجا رفت؟ من میخواهم اجابت شما را در وجودش ببینم. به موسی گفت: اگر میخواهی ببینی برو بالای کوهی، رفت دید از ظرف وجودی محبت تکه تکهاش کرده و هر تکهای بر تکهی سنگی قرار گرفته است. محبت الهی انسان را چنین میکند. اگر ظرف کامل نباشد تا اینجا هم پیش میبرد. ممکن است بگوییم این یک بیان اسطورهای و افسانهای باشد. «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً» (اعراف/۱۴۳) یعنی ظرف محبت، ما فکر نکنیم اهل محبت هستیم. محبتهای ظاهری هم بهرهای از محبت است. اما اگر محبت در وجود کسی جا بگیرد، آن وجود را تکه تکه میکند. محبت الهی خیلی سنگین است. لذا اگر وجود پیغمبر(ص) میتواند ظرف وجودی محبت باشد، خیلی این وجود عظیم است.
موسای کلیم در مرتبهای که تقاضا میکند «أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْک» (اعراف/۱۴۳) نمیتواند ظرف آن مرتبه محبت باشد. اینها زیباست و از سختیهایی که عاشق در نظام ظاهری میکشد، انسان باید منتقل شود که ادعای عشق و محبت نسبت به خدای سبحان چقدر عظیم است. این بندهای که در مقابل یک بنده دیگری، وقتی عشق عارض او میشود اینطور همه هستیاش را بر باد میدهد، زلیخا را از عرش ملکه بودن تا رسوایی در کوچه و بازار و فقر و گدایی میکشاند ولی پشیمان هم نمیشود. آنوقت ما در درگاه الهی اگر اظهار عشق میکنیم تا کجا حاضر هستیم پای آن بایستیم. آیا ما عاشق باشیم و همینقدر هم تکریم شویم یا نه حاضر هستیم رسوای کوی و برزن شویم. حاضر هستیم همه هستی ما را بگیرند و باز هم بگوییم: آن محبتی که هست ارزش دارد. این قصه در عین اینکه یک قصه عاشقانه ظاهری است، در عین حال نمادی برای عشق الهی از جهت کمالیاش است که میتواند انسان را سوق بدهد که یک عشق ظاهری تا اینجا پیش رفته و قرآن اینطور تأیید کرده است. آنجا تا کجا انسان حاضر است هزینه بدهد و اظهار عشق او چقدر صادقانه است. در ماه رمضان انسان میتواند بهتر بچشد، لطیفتر میشود. وقتی انسان لطیفتر میشود چشیدنش بالاتر میرود. آمادگیاش بالاتر است. انشاءالله شبهای قدر محبت ولی الهی را به ما بچشانند که محبت ولی الهی زمینه محبت الهی است، از این راه میشود رفت. یعنی کسی که میتواند وزنه محبت ولی الهی را بزند، قبل از او این میتواند بعداً وزنه محبت الهی را بزند. انشاءالله خدا در این شبهای قدر این محبت را به ما بیشتر کند و تمرین کنیم که این محبت در دل ما قویتر شود.
این هم یک نکته بود که خیلیها دلهای ما را میشکند که بالاخره این قصه به این زیبایی چقدر میتواند در ما تأثیر الهی داشته باشد، اگر تأثیر الهی نداشت خدای سبحان اینقدر در آیات مختلف به این مسأله نمیپرداخت. اگر فقط قصه مذمومی بود از جهت محتوا، درست است که مورد مذموم است اما اگر فقط مذموم بود، خدای سبحان داعی نداشت که این را اینطور بر سر پرچم کند و در عالم این را قرار بدهد. با اینکه خدای سبحان بنایش در نظام کرامت بر این است که هیچ فحشایی را ترویج نکند. اما در عین حال کاری کرده که این قصه هم عبرت میشود برای افراد و هم سوژه برای بعضی میشود. لذا بیشترین تفاسیر و برداشتها از سوره یوسف بوده است. به خصوص اوج جریان همین قسمتهاست که عشقهای الهی را از این مسأله مایه گرفتند و چه برداشتها و نتایجی به دست آوردند.
یکی از نکات دیگر این است که عزیز مصر قضاوت منصفانهای کرد. وقتی دید پیراهن از پشت پاره شده و آن شاهد گفته بود که اگر از پشت پاره شده، معلوم است زلیخا به او حمله کرد و اگر از جلو بود، معلوم بود یوسف خودش حمله کرده، تا دید قبول کرد. منصف بود و شاید ادب و محبت اولی او که یوسف را خرید و محبت کرد و انصاف او در اینجا سبب نجات شد. بالاخره عزیز مصر با ایمان از دنیا رفت و در مقابل یوسف قرار نگرفت.قضاوت منصفانه سخت است به خصوص کسی که در منصب و در جایگاهی است. هم تعصب نسبت به همسرش و هم حفظ آبرویش، چون وقتی علیه زنش حکم میکند، آبروی خودش هم ریخته است. یعنی برای خودش هم بد شده است. خودش را زیر سؤال برده است. اگر یوسف را متهم میکرد یک غلامی بود، یک عبدی بود که آخر او را اخراج میکرد. اما اینجا به یوسف میگوید: درست است این اتهام به تو زده شد اما این را مطرح نکن.
به زلیخا رو میکند و میگوید: تو استغفار کن! تو کار بدی کردی و کید از تو بود. دو کار بد کرد. یکی اینکه با یوسف مراوده داشت، یکی اینکه بعد از اینکه مراوده داشت، وقتی «وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ» دیدند، یوسف را متهم کرد. این دروغ دوم بود. یوسف تا به این مرحله اتهام نرسیده بود، جوابی نداده بود. اینجا قضاوت منصفانه عزیز مصر با اینکه مؤمن نبود، ولی این قضاوت منصفانه سبب نجات او شد. این الگو برای صاحب منصبان ما، برای مسئولین ما میشود. حواسمان باشد اگر کسی از مسئولین انصاف در قضاوت نداشته باشد، در وقت قضاوتی که به کار او برمیگردد، غضب خدای سبحان خیلی شدیدتر میشود تا یک فرد عادی. تعصب را کنار بگذاریم به خصوص آنجا که به نزدیکان ما برمیگردد. در همه شهرها و همه زبانها پیچید ولی عزیز مصر منصفانه قبول کرد. این خیلی کار سختی است اما وقت قضاوت که نزدیک ما کاری کرده باشد، در نحوه قضاوت ما تأثیر نکند. انصاف داشته باشیم. قضاوت درست داشته باشیم. خدای سبحان در این آیه از عظمت عزیز مصر هم حکایت میکند که با اینکه عاشق زلیخا بود اما در مقام قضاوت، عشق او را کور و کر نکرد. درست است در مقام عقاب او را جدی عقاب نکرد، اما قضاوت را درست انجام داد و این قضاوت درست هم مرتبهای از کمال است.
نکته دیگر اینکه اگر درست مدارک جرم بررسی شود، گفتیم: همه هستی در راستای صدق است. اگر یک کسی دروغ میگوید میتواند چند چیز را با این دروغ دستکاری کند. اما نمیتواند همه هستی را تغییر بدهد. لذا اگر کسی خوب دقت کند دروغ همیشه آشکار میشود. چرا؟ چون اگر دو سه رده عقبتر برود میفهمد اینها تطابق ندارند. لذا در اینجا هم همین پاره شدن پیراهنی که به ظاهر علیه یوسف تمام شد، ولی مدرک طهارت یوسف شد که اگر درست به مدرک جرم دقت شود، خود این شهادت خواهد داد. همین پیراهن و پاره شدن پیراهن شهادت خواهد داد که یوسف صادق است. چون عالم براساس صدق است.
یعنی پیراهن مثل همه هستی که شهادت بر صدق دارند شهادت بر صدق داشت. منتهی این را کودک به زبان آورد و دیگران فهمیدند که شهادت صدق پاره شدن پیراهن هم شهادت صدق دارد. هر تأثیری در عالم شهادت صدق دارد ولی مجرم ممکن است بتواند این را گاهی پوششی در نظر دیگران ایجاد کند، اما این را نمیتواند از بین ببرد. آن کودک میتوانست بگوید: یوسف طاهر است و همین هم قبول میشد. چون کودکی بود که زبان نداشت، به زبان آمدنش کفایت میکرد اما آمد شهادت هستی را بیان کرد که این پیراهن پاره شده شهادت میدهد. دراینجا قرآن خیلی زیبایی و لطافت به خرج داده تا ما را به قواعد و سنتهای الهی راهنمایی کند.
یک نکته دیگر این است که گاهی خدای سبحان کارهای خیلی بزرگ را با وسیلههای کوچک انجام میدهد. ما فکر میکنیم کارهای بزرگ نیاز به وسیله بزرگ دارد. چند مثال بزنم، یکی اینجا بود که جرم به این عظیمی که بر نبی الهی میخواست بنشیند، با پاره شدن پیراهن رسوایی به بار میآید و طهارت او ثابت میشود. پیامبر اکرم را با تار عنکبوت حفظ کرد. «إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوت» (عنکبوت/۴۱) آموزش دفن میت را با کلاغ نشان داد. اثبات پاکی مریم را با سخن گفتن نوزاد، یک هدهد را سبب ایمان یک کشور قرار داد. با ایمان آوردن بلقیس یک کشور ایمان آوردند. بعد میفرماید: اصحاب کهف با یک پول ساده به بازار رفتند و کشف شدند و معلوم شد اینها چه کردند. نمرود با یک پشه کشته شد. اینها تکرار شدنی است. اگر برای ما مشکل عظیمی پیش میآید فکر نکنیم یک سبب عظیمی باید باشد تا این مشکل را حل کند. پیدا کردن راه به دست ما نیست و خدای سبحان بلد است.
ما باور کنیم که میشود، این باور باعث میشود محقق شود. هیچکدام از اینها را خودشان ایجاد نکردند. باورمان شود شدنی است که یک امر عظیم با یک کار کوچک امکان پذیر است که حل شود. ما این را باور نداریم. فکر میکنیم اگر کار کوچک باشد سبب آن کوچک است. اگر کار عظیم باشد حتماً باید سبب آن هم عظیم باشد. در حالی که سنت الهی اینطور نیست. هر چیزی در منظر الهی کوچک است. چه آن مشکل عظیم باشد، لذا آن سبب کوچک هم به انتساب با خدا عظیم است. هر مشکلی در مقابل خدا کوچک است و هر سببی به انتساب با خدا عظیم است. اگر این باور در وجود انسان شکل بگیرد، عظیم بودنها و کوچک بودنها با محور و نگاه الهی طور دیگری میشود. چون نگاه ما مادی است کوچکی و بزرگی را با همین نگاه میسنجیم و دنبال راه حلهای اینگونه هستیم. در نگاه خدای متعال یک پشه با یک فیل فرقی ندارد. لذا عمداً این کار را میکند که به ما ثابت کند که یک پشه بساط را برمیچیند. اینها خیلی زیباست و یک توحید را در وجود انسان ایجاد میکند که هر چیزی به نسبت با خدا عظیم است و هر چیزی در مقابل خدا حقیر و کوچک است. لذا مشکل هرچه عظیم باشد در مقابل خدا حقیر و کوچک است. سبب هرچه حقیر و کوچک باشد با انتساب به خدا عظیم میشود.
شریعتی: یادمان باشد اگر درگیر مشکلی بزرگ شدیم، بگوییم: خدایا این مشکل برای من بزرگ است و میدانم برای تو کاری ندارد.
حجت الاسلام عابدینی: به ساده ترین وجه حل میشود. تو میتوانی همان سبب کوچک را حل این مشکل بزرگ قرار بدهی. بارها در زندگی ما این کار را کرده است. اگر با این دید نگاه کنیم میبینیم اینها محقق شده است. اما چون باور نداریم و یقین نداریم برمیگردیم دنبال یک اسباب بزرگ میگردیم، لذا آن کوچک را نمیبینیم.
آیه ۲۹ سوره یوسف میفرماید: «یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ» خطاب به یوسف میکند که از این مسأله چشم پوشی کن و این را جایی مطرح نکن. این اتهامی که به تو زده شد و نسبت داده شد و تو با این شهادت شاهد تطهیر شدی، این را جایی مطرح نکن و بگذار مکتوم بماند و به خانم بگو: تو هم از این ذنب استغفار کن! اولاً عزیز مصر تصمیم گرفت که این مسأله پنهان بماند. خداوند آیاتی را در قرآنش قرار داد که تا یوم القیامه میدرخشد. همان زمان این هرچه سعی کرد مخفی کند، در همه جا پیچیده شد. پس این نکته گناهی که انسانهای مطرح مرتکب میشوند، حواسشان باشد این گناه عظیمتر از گناه کسی است که تنها است و کسی به او نگاه نمیکند.
لذا کسانی که در چشم مردم هستند، حالا از یک مسئول بلند پایه کشور تا یک مسئول ساده تا یک هنرپیشه تا یک ورزشکار، بداند که اگر هفت در را هم ببندد، برای خدا کاری ندارد که خبر گناه او همه جا بپیچد. گناه کسی که در چشم است اگر افشاء شود، به لحاظ اینکه مردم این را هی پر و بال میدهند و در اذهان باقی میماند دیگر گناه فردی نیست. لذا هر مقدار قبح گناه ریخته شود به واسطه این وجود همه پای کسی نوشته میشود که این کار را کرده است. چون او کسی بوده که جلوی چشم بوده پس باید بیشتر مراقبت کند. همین که خدای سبحان تو را جلوی چشمها قرار داد باید مراقبت بیشتری هم بر این داشته باشد و الا به همان مقداری که برای این خوشایند است، به همان نسبت وظیفه و تکلیفش بالاتر قرار میگیرد. تو جلوی چشم هستی و اگر بپیچد گناه تو گناه اجتماعی محسوب میشود نه گناه فردی!
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت میفرمودند: خدا کند انسان گناه نکند، اگر میکند گناه فردی باشد. خدا کند انسان اگر مبتلا به گناه اجتماعی میشود، گناهی باشد مربوط به یک زمان باشد. سرچشمه را خراب نکند. یعنی سنت گذاری نشود، حواسمان باشد بعضیها گناه کردنشان سرچشمه را خراب میکند. بعضی گناه فردیشان اجتماعی میشود. نکته دیگر «وَ اسْتَغْفِرِی» است، استغفار مثل استغفار ما نیست چون آنها متدین به دین الهی نبودند. استغفار در هر فکر و آئینی مخصوص خودش است. استغفار در اینجا و اینکه تو از خاطئین بودی، این خطا کردن و ذنب تو، ذنبی نیست که در مقابل خدا باشد، چون خدا را قبول نداشت. این همان ذنبی است که نظام اجتماعیاش نمیپسندیدند. خیانت به همسر و خانواده است. این جریان نشان میدهد که یک فرهنگی در طول تاریخ همیشه بوده است. یعنی فقط به دین و ایمان کار ندارد. لذا کسانی که در این مسأله قدم برمیدارند فقط یک بحث دینی نیست، در همه هستی این خیانت عکسالعمل دارد.
شریعتی: انشاءالله این انسی که این روزها با قرآن داریم، بیشتر و بیشتر شود و قدر بدانیم و با تمام شدن ماه رمضان از قرآن فاصله نگیریم و همین قدر با قرآن مأنوس باشیم. انشاءالله خود قرآن به ما کمک کند که مشمول شفاعت آن شویم و قرآن را از مهجوریت دربیاوریم. … این هفته قرار گذاشتیم از معمار بزرگ انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی، این فقیه و این عارف و این رهبر کبیر صحبت کنیم و نکاتی در مورد این شخصیت بزرگوار خواهیم شنید. حسن ختام برنامه امروز نکات حاج آقای عابدینی در مورد این شخصیت عظیم الشأن باشد.
حجت الاسلام عابدینی: یک نکته این است که حضرت آیت الله جوادی آملی یک بیانی را دارند که خیلی زیباست. ایشان فرمودند: امام قهرمان اسفار اربعه است. این اسفار اربعه که از سفر من الخلق شروع شده تا من الحق رسیده و بعد برگشته، حاکمیتی که ایشان تشکیل داد و مردم را به سمت خدا حرکت داد، این سیاست سفر چهارمشان بود. دین را آورد و مردم را جذب کرد. این سفر چهارم امام بود که مردم را به سمت خدا برد. نکته دیگر این است که یکی از تحلیلگرهای غربی برای اینکه ما قدر بدانیم نکتهای را گفته است.
گفته: وصیت نامه امام به مثابه یک میدان مین وسیع و خطرناکی است که امام دور انقلاب اسلامی مین گذاری کرده است و بلکه جهان اسلام، اگر به این عمل شود هیچ قدرتی جرأت نزدیک شدن ندارد مگر اینکه هلاک شود. به همه اقشار خطاب دارد. از روحانی و عالم و بزرگان حوزه گرفته تا مسئولین و ارتشیها و دانشجوها و اساتید دانشگاه تا دانش آموزان و معلمین، تولیدگرها، همه را مخاطب قرار داده که وظیفهشان چیست و چه باید بکنند. چطور باید در این انقلاب رصد کنند که بمانند؟ این نکات را در رابطه با انقلاب اسلامی، در وصیتنامه امام دوباره ببینیم تا بتوانیم انشاءالله در زمین خودمان درست بازی کنیم. امام کاری کرد که این بن بستی که در تاریخ ایجاد شده بود که بعضی به عنوان پایان تاریخ میدانستند، امام در همان بن بست یک راه عظیم تهاجمی علیه آن فرهنگی که خودش را حاکم مطلق میدید ایجاد کرد و تمام تئوریها را جا به جا کرد. ما قدر امام و گفتار امام را خوب ندانستیم. انشاءالله قدردان باشیم و بدانیم انقلاب اسلامی چه کرده است.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله خدای سبحان در این ماه، مریضیها و مشکلاتی که سفارش کردند به برکت عظمت و قدرت و جود و سخاوت خودش همه را اجابت کند و مردم کشور ما را از این تنگناها نجات بدهد.
شریعتی: یکوقتهایی پنجرهای رو به سوی دلت باز میشود، رو به نسیم، رو به دریا که حال دلت را خوب میکند. ماه رمضان یکی از آن نسیمها و فرصتهاست. با شبهای قدر، با دعای سحر، با دعای افتتاح، با دعای ابوحمزه، با دستهای بالا رفته به قنوت، با کنج دنج خلوت و مناجات با خداوند متعال، با تو که خستگی تن و روحت را با دو رکعت نماز از تن به در میکنی و با من که از صمیم دل به تو میگویم التماس دعا…
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۳/۱۲
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






