سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۵؛ مراقبت از یکدیگر
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۱:۵۱سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۵؛ مراقبت از یکدیگر

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۵؛ مراقبت از یکدیگر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
گر قطرهایم از آب وضویی چکیدهایم *** گر ذرهایم گرد عبایی دویدهایم
مثل نسیم قصهی دلهای تنگ را *** با شرح صدر غنچه به غنچه شنیدهایم
در هم شکست گردهی گردون و کوه را *** باری که ما به شانه زخمی کشیدهایم
آوازهمان به عالم وآدم رسیده است *** هرچند خود ز عالم و آدم بریدهایم
آسان و سخت عشق سوا کردنی نبود *** ما نیز مهر و قهر تو در هم خریدهایم
ما را فراق بال نداد این زمین ولی *** یک چن پلک خواب پریدن که دیدهایم
خوابی است تلخ این قفس تنگ این جهان *** پلکی به هم زنیم از اینجا پریدهایم
شریعتی: سلام میکنم به شما و ایمانی که از آن سرشار هستید. به سمت خدای امروز خوش آمدید. خیلی خوشحالیم در این روزهای ماه مبارک رمضان همراه شما و در کنار شما هستیم. انشاءالله بهترینها در این روزها و شبها برای همه ما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. ورود به ماه مبارک رمضان را خدمت همه دوستان تبریک میگویم. امیدواریم بتوانیم در این ماه بهترین بهرهها را که عباد صالح حق میبرند، ما هم ببریم و در پایان ماه از کسانی باشیم که انشاءالله مثل روز اول فطرت تام ما محقق شده باشد و جزء مرحومین و آزاد شدگان از آتش و بلکه کسانی که قطعاً وعده بهشت و ملاقات رب را برای آنها قطعی کردند، قرار بگیریم.
شریعتی: در این روزها و شبها و وقت سحر ما را هم دعا کنید. ما هم دعاگوی شما هستیم. قبل از شنیدن مباحث کارشناسان عزیز قرار گذاشتیم که در ماه رمضان با توجه به نیاز ما به دانستن احکام شرعی یک مسأله بشنویم و انشاءالله وارد بحث شویم.
چند نکته درباره ماه رمضان
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) یک مسأله که باید عرض کنیم این است که اولاً روزه گرفتن در این ماه با تمام اطاعت ربی که محقق است و قطعاً جزء عبادتهای عالی است که به تعبیر روایت روزه برای من هست و من جزای آن هستم. این تعبیر که من جزای او هستم یا خودم بی واسطه او را جزا میدهم نشان از اهمیت روزه دارد. اما در کنار این خود روزه گرفتن اطاعت امر است. اگر در جایی وظیفه کسی است که نباید روزه بگیرد، تکلیف این است که نباید روزه بگیرد. مریض است یا مسافر است، تشخیص این مریضی یا بر عهده خود شخص است که واقعاً به این نتیجه رسیده باشد که برای او خوف ضرر هست و ترس است از اینکه واقعاً ضرر است، خوف واقعی یا پزشک متدینی که اهل رعایت این مسائل است، به او گفته باشد که برای تو ضرر دارد. ممکن است بعضی پزشکان خیلی رعایت نکنند و به دیگران هم توصیه کنند که روزه نگیر! پزشکی که بداند روزه گرفتن یک امر واجب است در نظام دینی و تشخیص داد روزه برای فرد ضرر دارد. اگر نباید روزه بگیرد و روزه گرفت، این روزه او اطاعت رب نیست. اینجا برایش مقام قرب ایجاد نمیشود. اگر بخواهیم زیادی مطیع باشیم، اطاعت نیست.
بلکه مطیع بودن مطابق دستور الهی است. همین که حد را رعایت بکند. آنجایی که باید بگیرد و آنجایی که نباید بگیرد، نگیرد. اینکه که همراه شماست میرسد اما آن کسی که بخواهد جلو بزند، بگوید: من روزه میگیرم، یا آنکه بخواهد عقب بماند، تنبلی کند، این کسی که جلو بزند و کسی که عقب بماند، اینها نمیرسند. اما آن کسی که لازم است، آنجایی که باید بگیرد، بگیرد. خدای سبحان در قرآن کریم وقتی که وجوب روزه را بیان میکند که «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون» (بقره/۱۸۳) بلافاصله بیان میکند «أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّهٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ» (بقره/۱۸۴) کسی که مریض است یا مسافر است نباید روزه بگیرد. اولین حکم را این قرار میدهد تا نشان بدهد که تسهیل است نه بخواهد به زحمت بیاندازد، زحمت عادی است. حتی دنباله آیه خیلی زیباست که میفرماید: اگر روزه تمام طاقت کسی را میخواهد، میتواند روزه بگیرد ولی با تمام طاقتش، با سختی زیاد میتواند روزه بگیرد. «وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَهٌ طَعامُ مِسْکِینٍ» این برایش تبدیل میشود. یعنی اگر با شدت و سختی بتواند بگیرد، میگوید: نه! اما اینطور نیست که سختی هم نداشته باشد. روزه سختی دارد. اما سختی که آسیب میزند.
در عین حال دلم میخواهد اگر امکان پذیر باشد، نکتهای را از المراقبات مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی عرض کنم. ایشان چند روایت مطرح میکند که من یکی را مطرح کنم. میفرماید: «أجیعوا أکبادکم و أعروا أجسادکم لعل قلوبکم تری اللّه عزو جل» به دلهایتان گرسنگی بدهید، تشنگی بدهید. «و أعروا أجسادکم» احکام بدن، زینت و لباس خیلی شما را مشغول نکند. یک مقدار از اینها فاصله بگیرید. اگر این تعلقات را کم کردید، قلب شما به مشاهده جمال الهی نائل میشود. پس پذیرایی در ماه مبارک رمضان با گرسنگی و تشنگی قطع تعلقاتی است که وعده دیدار به دنبالش دارد. تا تعلقات بدن و احکام بدن هست آن لقاء و رؤیت صورت نمیگیرد. یعنی تحمل گرسنگی و تشنگی آن حجابها را برطرف نمیکند. لذا کریمی که مثل خدای سبحان است، پذیراییاش را در ماه رمضان با نخوردن و نیاشامیدن و رعایت و یکسری احکام قرار داده تا قطع تعلقات شود برای اینکه انسان به مقام کمال و قربش برسد. انشاءالله ماه مبارک رمضان ماه لقاء برای همه ما و رؤیت قلبی همه ما نسبت به خدای سبحان باشد.
سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن کریم
شریعتی:: انشاءالله، قصه، قصه حضرت یوسف بود. آیه ۲۵ این سوره بودیم. تا آنجا که حضرت یوسف میدوید و زلیخا هم میدوید. پیراهنی از پشت دریده شد و پاره شد. ادامه داستان را بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: حرفی که زلیخا در آنجا گفت که «ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلَّا أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ» (یوسف/۲۵) این کلام، کلام بسیار دقیقی بود که زلیخا به کار برد. بعضی نکات را در تفاسیر استفاده کردند، نکات خوبی است. سعی کنید در خانه رابطه شما در حفظ همدیگر به گونهای باشد که این را برای خودتان اینطور تعریف کنید که در خانه خلوتهای طولانی برای هرکسی نباشد که گاهی این افکار هجوم آورد. دو نگاه بر این است یکی بی اعتمادی، یک جوی که اعتماد و پشتیبانی هست که شیطان نتواند نفوذ کند. یک زمان هست که هیچ کدام از اعضای خانواده به همدیگر اعتماد ندارند، یک زمان هست میخواهند مراقب هم باشند که در مقابل شیطان مثل یک سنگر واحد شوند. بعضی دوستان که گاهی میخواهند برای تحصیل به کشورهای خارجی بروند، میگویم: سعی کنید که چند نفری با هم باشید، مراقب همدیگر باشید و همدیگر را امداد کنید. تنها نشوید.
وقتی آدم تنها میشود راه نفوذ شیطان راحتتر میشود. سعی کنیم مراقب همدیگر باشیم. ارتباطمان را با همدیگر حفظ کنیم و به هم سفارش کنیم مراقب هم باشیم. این نگاه را اگر پیش بگیریم، اگر بخواهیم از این آیه استفاده کنیم، همین که یکباره اینها با همه درهایی که قفل شده بود، وقتی با عزیز مصر مواجه میشوند، این نشان میدهد اگر زلیخا احتمال میداد که عزیز مصر به خانه سرکشی میکند و این را اینطور تنها نمیگذارد و این فرصت اینقدر وسیع نیست. این محیط خلوت را برای خودش مهیا نمیدید، اینقدر بی باک در این مسأله قدم برنمیداشت. لذا به همه کسانی که با هم میخواهند به کمال برسند، به دینداری همدیگر کمک کنند یک توصیه هست. سعی کنند که در ارتباط برقرار کردن با هم قرار بگذارند که اعتماد را ایجاد کنند که بی وقت و وقت گاهی نگذارند خلوتهای طولانی برای هرکدام ایجاد شود. همسر برای شوهرش و شوهر برای همسرش، این را برای هم کمک قرار بدهند و با اعتماد به همدیگر، چون اینجا دو نگاه است. یک نگاه با بی اعتمادی است که چون اعتماد ندارد وسواس و حساس میشود. یک قراری بگذارند برای اینکه بتوانند در مقابل حیلههای شیطان حفظ شوند. نسبت به دیگران رمز نداشته باشند. نگذارند خلوتهای طولانی برایشان ایجاد شود.
کسی میگفت: من خانه یکی از بزرگان بودم، شب آنجا خوابیده بودم، دیدم حدود سه ربع به اذان صدای تلفن اینها بلند شد. صبح اصرار کردم این چه بود. گفت: ما از وقتی که هم حجره بودیم، طلبگی قرار گذاشتیم که هر زمان هم ازدواج کردیم و رفتیم، هرکدام صبح قبل از اذان صبح بیدار میشویم زنگ بزنیم دیگری را بیدار کنیم. نزدیک پنجاه سال است این قرار را داریم. این رابطه که نگذاریم در خانه خلوت ایجاد شود. با هم قرار بگذاریم، شیطان از این راهها نفوذ میکند. این یک کار عملی است و جلوی خیلی از مفاسد را میگیرد. ولی از روی وسواس و حساسیت نباشد. زلیخا محیط را برای خودش امن میدید که مبتلا شد و اگر امن نمیدید، مبتلا نمیشود. مرحوم علامه هجده نوزده نکته را ذیل آیه ۲۵ سوره یوسف نقل کردند.
وارد آیه ۲۶ و ۲۷ سوره یوسف میشویم. وقتی آنها مقابل عزیز مصر رسیدند، پیراهن پاره شده و زلیخا هم حرفهایش را زده است. اینجا یوسف بعد از اینکه متهم شد به اینکه این عمل سوء را آغاز کرده است، تا به حال ساکت بود و آغازگر نبود. یوسف مظهر تجلی نگاه توحیدی است. هرکه آغاز کننده باشد در دفاع از خودش معمولاً دلیلش زودتر در ذهن جا میافتد، اما یوسف اینجا آغازگر نیست و سکوت کرده است. بعد از اینکه دید این خانم او را متهم کرد، اگر این خانم او را هم متهم نمیکرد، این صحنه هم دیده میشد، عزیز مصر به نتیجهای میرسید، ولی یوسف نمیخواست او را رسوا کند. لذا بعد از اینکه این جریان پیش میآید یوسف آغاز به سخن میکند.
شریعتی: یعنی وقتی حرف زد که متهم شد.
حجت الاسلام عابدینی: یوسف، کسی که این همه خوبی به او کرده است. عزیز مصر به یوسف گفت: این جزای احسانی بود که به تو کردم؟ جایی بود که باید از خودش دفاع میکرد. هم به جهت نبوتش، هم از جهت پاکی و طهارتی که داشت و هم از جهت ادب و احسانی که عزیز مصر نسبت به او کرده بود. اینجا به یوسف اتهام خورد. «قالَ هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی» (یوسف/۲۶) مرحوم علامه میفرماید: یوسف نیامد قسم بخورد، جمله را مؤکد نیاورده و با تأکید نیست. اگر با تأکید بود باید یک وجهی برای تأکید بود که نشان بدهد یوسف دارد با تأکید یا قسم نشان بدهد من این کاره نیستم. یوسف در موضع اتهام است، باید به هرچیزی که امکان دارد متوسل شود تا بتواند حقانیت خودش را ثابت کند.
این مربوط به این است که یوسف با اطمینانی که به خدا کرده بود و معاذ الله گفته بود و داشت به سمت خدا حرکت میکرد، یقین داشت خدا نجات او را قطعاً تضمین کرده است. لذا بدون هیچ تأکید و قسمی، بدون هیچ پیشوند و پسوندی بیان کرده «قالَ هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی» نمیگوید: او مرا دعوت کرد و آغاز کرد. «هی راوَدتنی» راوَدَ، مراوده قبل از آنجایی بود که گفت: «قالت هَیت لَک» قبل از «غلقت الابواب» بود. مراوده مراحل قبل هست. لذا یوسف حتی وقتی میخواهد افشاگری کند و مقابله بکند، نمیآید بگوید: درها را این قفل کرد، «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ» کمترین چیزی را که ممکن است برای دفع شبهه بگوید، این است که «قالَ هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی» او نسبت به من مراوده کرد. این خیلی حلم میخواهد. یک آدم پاکی به این متهم شده، آن هم با تأکیدات او، با آن بیان و زیرکی زلیخا که اینقدر زیبا چید. حالا در مقام دفاع از خودش به سادهترین جمله با اتکای به خدا و کمترین تأکید و کمترین افشاگری.
اینجا میفرماید: «قالَ هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی» او مرا به خودش دعوت کرد و من اقدامی نکردم. «وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها» در این حالتی که یوسف این را گفت و این حرف یوسف با آن بیان دقیقی که زلیخا کرده بود و احساسات عزیز مصر را برانگیخته بود که به اهل تو سوءظن ایجاد شده و اراده سوء شده، تو چرا نشستی؟ میخواست غیرت او و دفاع از خودش و حساسیت نسبت به یوسف را تحریک کند. اگر زلیخا حفظ میشد میدانست که یوسف را چطور نجات بدهد. در اینجا یوسف گیر کرده که چگونه دفاع کند اما کسی که رجل الهی است گرفتاریاش هیچوقت برای او سد و بن بست ایجاد نمیکند. بلافاصله اگر کسی با خدا ببندد، اینطور جواب داده میشود.
«وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها»(یوسف/۲۶) در این حالتی که فضا مبهم شده بود، دو تا ادعا هست یک ادعای همسر عزیز مصر است که میگوید: این اراده سوء به من داشت. یک اراده یوسف است که میگوید: «هِیَ راوَدَتْنِی عَنْ نَفْسِی» عزیز مصر حرف دو تا شنیده است. این حرف چطور باید ثابت شود؟ خیلی سخت است. کسی حاضر نبود آنجا، کسی شاهد نبود. خلوت محض بود. لذا در این حالت که ظاهراً بن بستی ایجاد میشود بلافاصله خدای سبحان به پاکی و طهارت یوسف(ع) بن بست را باز میکند. مثل همان حالتی که در جریان حضرت موسی، خداوند گذاشت که لشگر فرعون نزدیک شود، به طوری که لشگر بنی اسرائیل گفتند: «إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» (شعرا/۶۱) قطعاً ما هلاک شدیم.
اینجا که اوج مرتبه اضطرار میشود، خدا به موسی میگوید: عصایت را به آب بزن. اینجا هم همین است، میشد عزیز مصر جلوی در نباشد. میشد پیراهن پاره نشود و به یوسف اتهام نخورد. خدای سبحان یک مسأله را پیش میآورد تا به اوج نیاز برساند. وقتی به اوج نیاز و اضطرار رسید، «وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها» این تعبیر که شهادت داد شاهدی از اهل زلیخا، از وابستگان زلیخا. دو تعبیر هست، یکی اینکه یک نفر همراه عزیز مصر بود که وزیر عزیز مصر بود و این پسرعموی زلیخا بود. کلام حکیمانهای گفت که باید ببینیم پیراهن از پشت پاره شده یا از جلو؟ اگر پیراهن از جلو پاره شده باشد، زلیخا راست میگوید و یوسف کاذب است و اگر پیراهن از پشت پاره شده باشد، یوسف راست میگوید و زلیخا از کاذبین است. بعد که دیدند پیراهن از پشت پاره شده و معلوم شد یوسف در حال فرار بوده و او کشیده است. در حالی که زلیخا ادعا کرده بود و میخواست پیراهن پاره شده را نسبت بدهد به اینکه خودش در درگیری با یوسف پاره کرده است. اگر اینطور بود باید از جلو پاره میشد.
بعضی روایات ما که شاید این را مفسرین قبول کردند این هست که«وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها» یک بچه کوچکی در گهواره بود که بچه خواهر زلیخا بود. مهمان بود. یوسف به امر الهی اشاره کرد که به بچه بگویید به سخن بیاید. وقتی بچه به سخن آمد این کلام عظیم از زبان بچه صادر شده است. وقتی مریم (س) به ناپاکی متهم شد، اشاره کرد که کودک سخن میگوید. «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا» (مریم/۳۰) همان جریان هم ناپاکی مریم را به پاکی تبدیل کرد صرف گفتار عیسی(ع). اینجا هم بعضی میگویند سخن گفتن بچه کفایت میکرد اما در عین حال بچه تعقل ندارد که این بیان را تفصیلاً بگوید که اگر از پشت پاره شد و اگر از جلو پاره شد، میگویند: این بیان خودش معجزه بود، به سخن آمدن کودک هم معجزه بود. دو اعجاز و دو شهادت اینجا محقق شد که عصمت یوسف را محقق بکند. معلوم میشود اضطرار یوسف در اینجا خیلی شدید بوده است. خدای متعال دو امداد برای او قرار داد. یکی اینکه کودک به زبان بیاید، دیگر اینکه کودک کلامی را بگوید که این کلام خودش دلیل میشود. این نشان میدهد که اضطرار برای یوسف اینقدر بالا بود. خدای سبحان دو قبضه این را پشتیبانی کرد. آنجا گفتار عیسی(ع) برای مریم کفایت میکرد. اما اینجا اینقدر اضطرار بالا بود، خدای سبحان دو مسأله را برای تطهیر یوسف به کار برد که بعداً قابل خدشه هم نباشد.
«وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ»(یوسف/۲۶) اگر از جلو پاره شده این «قَمیص» اول هم به نفع زلیخا حکم بیان کرد. «فَصَدَقَتْ» زلیخا راست میگوید، «وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبِینَ» و یوسف از کاذبین است. «وَ إِنْ کانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ»(یوسف/۲۷) اگر از پشت پاره شده، «فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقِینَ» زلیخا دروغ میگوید و یوسف از صادقین است. شباهتی که بین شهادت برای یوسف و شهادت عیسی(ع) برای مریم است، این است که هردو متهم به ناپاکی شدند. برای طهارت اینها دو کودک به زبان آمدند. در قرآن روشهایی برای تبری از اتهامات هست، اما هردوی اینها، دو صدیق و صدیقه، دو طاهر و طاهره، متهم به ناپاکی شدند.
اینجا معلوم میشود متهم کردن جایی که کسی طاهر است به مباحث اینچنین متهم کردن در اذهان، خدای سبحان را خیلی به غضب میآورد. به طوری که مثل کودکی باید به زبان بیاید و هرطور شده در و دیوار عالم وجود که جنود حق هستند در مقام دفاع از این برمیآیند. لذا حواس ما باشد در نظامهای عمومی زود از یک قرائن ظاهری اتهامات ناپاکی در ذهنمان نسبت به دیگران ایجاد نشود یا اگر ایجاد شد ابراز نکنیم. معلوم میشود اینجا از مواقعی است که خدا به سرعت جزا میدهد. آن هم خارق العاده، اینکه کودکی به زبان بیاید! اینکه یک کودک به زبان بیاید نشان میدهد اضطرار و جزای الهی در مقابل رفع این اضطرار خیلی سخت بوده است. نسبت به ما هم همینطور است. زود در پوست دیگران نرویم.
در روایت داریم خداوند چهل سپر برای هر مؤمنی قرار داده است که اگر به کبیرهای از کبائر مبتلا میشود، یک سپر از این سپرها فرو میریزد، اما اگر غیبت کرد یا تهمتی به شخصی زد، چیزی که در آن شخص بوده، آن را افشا کرد و آشکار کرد، تعبیر روایات این است که یکجا چهل سپر او فرو میریزد. دیگر به ملائکه میگوید: دست از حفظ این بردارید. اگر من به خیر او امید داشتم نمیگذاشتم تا این مرتبه مبتلا به این مسأله شود. این هشدار عظیمی است و این نگاه اگر درست رعایت شود سبب استحکام یک جامعه میشود. چقدر پیشگیری دقیق میشود چنانچه از یک ویروس و بیماری هولناکی که پیش میآید همه خودشان را در مقام حفظ قرار میدهند که واکسینه شوند و نکند به این ویروس مبتلا شوند. اگر در جامعه این ویروس پیش بیاید آن جامعه متزلزل است و از بین میرود و هیچ قوامی پیدا نمیکند. نگذاریم خودمان در اطرافمان این پیش بیاید. جلوگیری کنیم تا انشاءالله خدای سبحان هم جزای آن را که استحکام نظام اجتماعی دنبال آن ایجاد کند.
بحث دیگر این است که حتی این جریان که اینجا پیش میآید منشاء میشود برای اینکه استدلال شود برای شهادت این کودک و نظیر این «وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» (مریم/۱۲) استشهاد میشود برای ایمان امیرالمؤمنین(ع) در هفت سالگی، امیرالمؤمنین در هفت سالگی به پیغمبر ایمان آورد و امام جواد(ع) در هفت سالگی به امامت رسید و امام زمان(عج) در پنج سالگی به منصب امامت رسید. چقدر این جریان با برکت میشود. منشاء میشود چند تا واقعه عظیم در نظام اعتقادی در انبیاء بعدی به عنوان شهادتی که در قرآن آمده و این را تسهیل کرده شود. اینها برکات کار است. این طهارت و اخلاص کار چقدر ایمانها و اعتقادها را به دنبال خودش میآورد. یک سنت الهی است. در جریان برادران یوسف که عرض کردیم دروغ خلاف حقیقت هستی است. لذا دروغ رسوا میشود چون با تمام حقیقت هستی هماهنگ نیست. اگر هم پوشیدی و توانستی چند واقعه را کنارش جور کنی که همه آنها دلیل بر این شود، لباس را خونی کردی، گریه کردی، همه شواهد را اینطور حل کردی، اما نمیتوانی همه سلسله علل را که میلیونها میلیون علل در کنار این هست را تغییر بدهی. لذا همه اینها شهادت خواهند داد دروغ است.
اینجا هم یک دروغ بود. همین پاره شدن پیراهن، اگر خدای سبحان غیر از این هم لازم بود، غیر از این هم علم میکرد برای اینکه یک کودکی که زبان ندارد و حرف نمیزند به زبان بیاید تا نشان بدهد واقعیت عالم چیست. این پیراهن خودش زبان است. گفتار کودکی خودش زبان است. اینکه کودک گفتار کرد نشان داد این پیراهن زبان است. اگر انسان با این نگاه به عالم بنگرد که در و دیوار عالم را جنود حق ببیند که اینها تحت اختیار هستند. وقتی انسان میداند دست و پایش همه علیه او شهادت خواهند داد، آنوقت با این نگاه انسان کجا خلوت پیدا میکند؟ «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَ شَیْء» (فصلت/۲۱) اینجا کودک به زبان آمد و آنجا دست و پا به زبان میآیند. دست و پای ما اهل ما هستند. از اینها به ما نزدیکتر نیست. ما خلوتی نداریم که غلقت الابواب شود. اگر اینها شاهد هستند و آنجا«وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها» باشد انسان هیچ حرفی نمیتواند بزند. این دیگر آشنای خود اوست. اگر راهی داشت حتماً به نفع این حرف میزد. یکجا پیراهن یوسف را خونی میکنند و پاره نبودن آن دلالت بر زنده بودن یوسف میشود. وقتی پیراهن را به یعقوب میدهند، میگوید: چه گرگ مهربانی بوده که یوسف را خورده اما پیراهن پاره نشده است. پاره نشدن پیراهن دلیل بر صدق یوسف و کذب اینها میشود. یکجا پاره شدن پیراهن دلیل بر صدق یوسف و کذب طرف مقابل او میشود. جای دیگر این پیراهن به روی یعقوب که میافتد هجران یعقوب را به پایان میرساند و وعده وصال و بینایی به او میدهد.
شریعتی: خیلی ممنون از شما که اینقدر زیبا ترسیم میکنید. واقعاً سوره یوسف احسن القصص قرآن کریم هست. نشستن سر سفره قرآن در بهار قرآن یک صفای دیگری دارد. شاید باید گفت وقتی قرآن را باز میکنیم و چشم ما به این آیات میافتد، بهار است و هنگام گل چیدن من. …
دیدهی بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش *** زین دلبریها که من در کنج خلوت میکنم
انشاءالله لحظات زندگی همه ما منور به نور قرآن کریم باشد. انشاءالله امدادهای غیبی شامل حال همه ما شود. اشاره قرآنی را بفرمایید. قرار هست این هفته از شخصیت عالم بزرگ ملاصدرا یاد کنیم و بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: در این صفحه یک کلامی راناظر به چندین آیه این صفحه از آیت الله جوادی نقل میکنم که نکته قابل دقتی است برای کسانی که در علوم امروزی سعی و کوشش دارند. ایشان میفرماید: حواسمان باشد همانطور که قرآن در رابطه با مباحث فقهی، مباحث احکام و معارف بیان دارد، گاهی نسبت به مباحث طبیعی هم معارفی را بیان کرده ولیکن هنوز اینها باز نشده و اینها تفصیل پیدا نکرده است. این صفحه از جمله صفحاتی است که ایشان فرمود: حتی آیاتی که در باب این معارف وارد شده و در باب علوم وارد شده کم نیست بلکه بیشتر از احکام است. «أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً» سماوات و ارض قبلاً جمع بودند، رتقاً یعنی جمع بودند.
«فَفَتَقْناهُما» ما اینها را باز کردیم و گسترش دادیم و شکافته شد. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ» هر شیء حیّ وابسته به آب است. آب ماده حیاتی است برای موجوداتی که زنده هستند. هرکدام از اینها فرازی است که این رتق بودن آسمان و زمین و شکافته شدن و گسترش پیدا کردن، یا «وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ» اینها همه بیان این است که حقایقی را در نظام طبیعی عالم بیان میکند که اگر اینها درست و با دقت و با سلطه بر نظام معرفتی قرآن و اسلوب برداشت قرآنی، هم با استفاده از روایات و هم با استفاده از علوم روزی که هست، اگر درست دقت شود، منشاء بسیاری از حقایق و مباحثی است که هنوز خیلی باز نشده است. همچنین آیات بعدی «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ » یا «وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ» سماء را سقف محفوظ قرار دادیم، این نگاه اگر درست باشد. گاهی بعضی آمدند و گفتند: آیا قرآن متکفل علم است یا نه؟ این بحث دیگری است. ما نمیخواهیم بگوییم: قرآن متکفل علم است. قرآن کتاب هدایت است. اما در عین حال نکات علمی فراوانی را آنجا بیان کرده که قابل گسترش و استفاده است. اگر با نگاه توحیدی دیده شود عمیقتر میشود. عظمت علم نامتناهی میشود.
اما در رابطه با ملاصدرا، یک جمله از امام را بگویم که طلیعه بحث شود. میفرماید: «الملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا» چه کسی میفهمد ملاصدرا چه کسی است! وقتی از امام سؤال میکنند: این انقلابی که شما به پا کردید بر چه پایههایی استوار است، سه چیز را نام میبرد. یکی بحث کافی شریف را به عنوان روایات، یکی جواهر الکلام را به عنوان فقه، یکی افکار ملاصدرا را به عنوان یکی از مبانی حکمت و فلسفه این انقلاب و نظام.
نکته دیگر که حکمت متعالی است و ملاصدرا آورده و ما نمیتوانیم مباحثش را وارد شویم، اما همین مقدار بدانیم که تنها فلسفی است که عجین با قرآن و روایات، برهان و عرفان و قرآن را با هم عجین کرده است. تعبیری که ملاصدرا دارد «تبت لفلسفه» فلسفهای که میخواهد مخالف قرآن و کتاب و سنت باشد، این فلسفه بریده باد و هلاک باشد. کلامی را از حضرت آیت الله حسن زاده نقل کنم که از استادشان آیت الله علامه شعرانی نقل میکردند که در زمانی که در غرب دکارت جلوه کرد، دکارت علوم را از قرون وسطی به سمت رنسانس پیش بردند و وجهه مادی علوم را پررنگ کردند و به سمت مادی گرایی رفتند، اینجا در شرق همزمان با دکارت در غرب ملاصدرا ظهور کرد. یعنی تعبیر ایشان این است که عطیه الهی بود. آنجایی که غرب به سمت ماده گرایی سوق پیدا کرد، در شرق خدای سبحان فیلسوفی را علم کرد که این فیلسوف الهیت و حالت توحیدی و معنویت گرایی را با نگاه عقلانی و برهان و شهود کنار هم قرار داد. اگر این فلسفه بیشتر شکافته شود، الآن دارند میرسند به اینکه اصول فلسفه متعالیه چقدر میتواند نسبت به سیاست و اجتماع و مباحث اجتماعی این نگاه مؤثر باشد. الآن به سیاست متعالیه خیلی میپردازند.
یک جملهای هم از مقام معظم رهبری نقل کنم که فرمودند: در فلسفه ملاصدرا از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، شهود عرفانی و وحی قرآنی در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی و ذوق و مکاشفه عرفانی و تعبد و تدین و زهد و انسان با کتاب و سنت همه با هم دخیل گشته است. ملاصدرا قائل بود به اینکه بسیاری از معضلات فلسفی و مباحث برهانی فقط با تضرع به درگاه الهی قابل حل است. لذا خودش وقتی در کهک بود بارها و بارها وقتی در مباحث گیر میکرد، پیاده حرکت میکرد. به حرم حضرت معصومه(س) با تضرع و ناله میآمد و میگفت: با تضرع و نالهای که در آن روز آمدم آنجا برای ما حل شد و به غیر از تضرع به درگاه الهی راهی نیست. این فلسفه که میتواند پایههای یک نظام اجتماعی را محکم کند که ما هنوز نتوانستیم از این قوت و پشتوانهی فلسفی مباحث اجتماعیمان استفاده کاملی را ببریم. خدا ایشان را رحمت کند و توان بدهد که بتوانیم این مبانی الهی را در جامعه تثبیت کنیم.
شریعتی: تمام ایرانیها مخصوصاً شیرازیها به خودشان ببالند که یک چنین شخصیت بزرگی، یک حکیم و فیلسوف عالیقدر، صدر المتألهین متعلق به مردم ایران است و همشهری مردم خوب شیراز است. دعا بکنید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام عابدینی: انشاءالله به برکت ماه مبارک رمضان گردنهای ما از آتش جهنم آزاد شود و بشارت بهشت به ما داده شود و قدر همدیگر را بدانیم و روابطمان را محکم کنیم. برادریهایمان را توسعه بدهیم. رفع نیاز نیازمندان را در رصد کارمان قرار بدهیم که هرچقدر میتوانیم حتی یک گره کوچک را اگر قدرت داریم باز کنیم، کوتاهی نکنیم. حتی شده با یک لبخند غم یک غمدیدهای را کاهش بدهیم. انشاءالله در این ماه اینها را سرمایه برای جزای الهی قرار بدهیم. برای همدیگر دعا کنیم به خصوص برای کشور عزیزمان و شیعیانی که در هرجا هستند که خدای سبحان همه ما را از شر شیطان بیرونی و درونی حفظ بکند، انشاءالله!
شریعتی: برای رسیدن به شبهای قدر لحظه شماری میکنیم. شبهایی که بند بند جوشن کبیر را میخوانیم و میگوییم: «سبحانک یا لا اله الا انت الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب» تا اولین شب قدر فقط پانزده روز باقی است.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۲/۲۹
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






