سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۲؛ مقام حضرت یوسف
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۱:۱۲سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۲؛ مقام حضرت یوسف

سیرۀ تربیتی حضرت یوسف در قرآن ۲۲؛ مقام حضرت یوسف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
باز هم آسمان این خانه شب پر رفت و آمدی دارد
باز هم کوچه بنی هاشم بوی عطر محمدی دارد
در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونه تو هندوکش
طاق زیبای ابرویت محراب وه که لیلا چه معبدی دارد
کار چشم تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن
این زلیخای نفس ما یوسف، عاشق توست هر بدی دارد
خَلق تو خُلق توتعالی الله، چه شکوهی است در تو یا الله
این علی تا که میرسد به خدا؛ صلوات محمدی دارد
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندههای خوبمان، خانمها و آقایان، عید میلاد حضرت علی اکبر و روز جوان را به همه جوانهای عزیز و گرانقدر این سرزمین و همه میانسالها، و کهنسالهایی که دلشان جوان است، تبریک میگویم. خیلی خوشحالیم در کنار شما هستیم. همراه شما دیگر کم کم داریم به نیمههای ماه شعبان میرسیم. پیشاپیش عید میلاد با سعادت ولیعصرمان، امام زمان(عج) را به همه شما تبریک و شادباش میگویم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید. عید را خدمت شما تبریک میگویم.
حجت الاسلام عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. بنده هم میلاد مبارک حضرت علی اکبر(ع) را تبریک میگویم. انشاءالله باب وصول به عالم برای همه بالخصوص جوانها باشند و جذبههای ویژه برای جوانهای ما و حفظ آنها و عصمت آنها و حل مشکلات آنها از جانب این حضرت باشد. انشاءالله جوانها قدر امروز را بدانند و از این باب خاص استفاده ویژه داشته باشند.
شریعتی: یادی بکنیم از همه آنهایی که به حضرت علی اکبر اقتدا کردند و عازم جبههها شدند چه در دوران هشت سال دفاع مقدس، چه این روزها در جبههی مدافعان حرم، آنهایی که به علی اکبر امام حسین اقتدا کردند و خودشان حسینی شدند. یادشان را گرامی میداریم و انشاءالله خداوند متعال به همه ما توفیق بدهد قدر این ستارههای راهمان را بدانیم. قصه، قصه حضرت یوسف بود. نکات بسیار ناب و لطیفی که در جلسات گذشته شنیدیم. امروز هم منتظر هستیم صحبتهای شما را بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران امام زمان(عج) باشیم و در این ایام بیشتر از سابق هوای دل ما امام زمانی است و انشاءالله در این ایام توفیق داشته باشیم از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
ابتدای کلام از باب یادآوری بگویم که اعمال ماه شعبان را از دست ندهید. صلوات ظهرهای شعبان و مناجات شعبانیه را از دست ندهیم که تا چشم بر هم بزنیم عبور کرده و تمام شده و این تکرار شدن برای ما معلوم نیست که آیا سال بعد هستیم یا نه. به نیمه شعبان نزدیک میشویم و اوج ماه شعبان و آمادگی برای ماه مبارک رمضان.
در بحث حضرت یوسف(ع) بودیم، سلام میکنیم و از ایشان اجازه میگیریم وارد ادامه بحث شویم. هرچقدر انسان در عمق آیات این سوره وارد میشود، عظمت حضرت یوسف(ع) و آیاتی که در مورد ایشان آمده بیشتر آشکار میشود و کاربردی بودن این حقایق برای امروز ما بیشتر برای ما آشکار میشود. در خدمت آیه شریفه ۲۳ بودیم. «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ ِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (یوسف/۲۳) این آیه شریفه را نسبت به هر فرازی گفتارهایی انجام شد، نکات زیادی باقی مانده، بعضی را عرض خواهیم کرد. زلیخا مراوده کرد با یوسف و به دنبال این بود که دل یوسف را بدست آورد.
با توجه به اینکه یوسف در خانه زلیخا بود و ناچار بود از اینکه آنجا باشد چون بنده آنها بود و توسط آنها خریده شده بود. زلیخا به دنبال این بود که او را از حقیقت عالیه یوسف، نه زلیخا بخواهد او را از حقیقت عالیه پایین بیاورد، چون زلیخا بیش از این نمیشناخت. آن حقیقت ظاهری انسانی بشری یوسف را میشناخت که زیبایی است. در همین حد حیوانی شناخت از یوسف داشت. اما یوسف در چه مرتبه عظیمی از مراتب الهیت قرار دارد، برای زلیخا آشکار نبود. باطن یوسف را نمیدید که در چه هاله و عشقی است و در چه رابطه با خداست، این در نگاه عادی خودش و مرتبه خودش یوسف را عاشق شده بود و دعوت به خود میکرد که یوسف از آن مرتبه عالی خود تنزل بکند.
«وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» درها را بست و خودش را عرضه کرد و به یوسف امر کرد «وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ» به او رجوع کند. یوسف در آن حالت در مقام عشق الهی، «قالَ مَعاذَ اللَّهِ ِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ» بیان این مسأله تا حدی گذشت. بعضی از دوستان گاهی این نکته را تذکر میدهند چه لزومی دارد این بحثی که در مورد یک مسأله عشقی است که ممدوح نبوده و در قرآن هم مذمت شده و یوسف(ع) از این مسأله آزرده شده، چه لزومی دارد این را مطرح میکنیم؟
البته روشن است که امروز بخواهیم و نخواهیم این حقیقت طبیعی و طبعی که خدای سبحان در وجود انسانها قرار داده اما راهش را یک راه صحیح برایش قرار داده، به طور غیر صحیح هم دارد استفاده میشود و انجام میشود و قرآن هم اینجا که غیر صحیح استفاده شده را دارد بیان میکند تا راه چاره را نشان بدهد. نشان بدهد اگر پیش میآید که پیش میآید، این راه چاره دارد، اینطور نیست که رها شده باشد. اینطور نیست که بگوییم اگر اینطور شد حرفش را نزن. نمیشود با حرف نزدن و نگفتن مسأله را حل کرد. چون هست، یک موقع چیزی نیست و ما حرفش را میزنیم که ایجاد کنیم. اما یک چیزی که هست و قرآن هم مطرح کرده و در جامعه هم آدم میبیند، در دور و اطراف خودش هرچه نگاه میکند، مشاورهها، گفتارها، کسانی که میآیند، میبیند یک چنین مسألهای محقق است. نمیشود بگوییم: نیست. لذا آنچه قرآن و روایات مطرح کردند، با ظرافتهای توحیدی و قرآنی، راهش را باید از اینجا پیدا کرد. لذا باید گفته شود. البته همینطور که قرآن عفیفانه مطرح کرده، هیچ تصریحی به عمل زشت و قبیح نکرده است. همانطور باید تابع قرآن انجام بدهیم و گفتگو کنیم.
هیچ کسی مبرّی از این نیست که دلش یکباره بلغزد، دلش پر بکشد یکجایی که نباید پر بکشد. بالاخره پیش آمده و خدا این را اینطور قرار داده ولی برایش راه صحیح هم قرار داده و خودش یک ابتلا است. خودش یک امتحان است که برای این امتحان راه قرار داده که انسان از همینجا هم مثل یوسف نبی(ع) که در یک اوجی است، به آن مقام صدیقی از راه درست مقابله کردن با این، راه توحیدی و الهی از این امتحان، سربلند بیرون آمدن قرار داده و خدا این را به عنوان یک الگو مطرح کرده و نمیشود از آن گذشت. ما از دوستانی که توجه دارند، تشکر میکنیم. تذکر بدهند که خدای نکرده ما حواسمان پرت نشود اما در عین حال اینگونه نیست که سکوت نسبت به این مسأله داشته باشیم. مخصوصاً الآن که با این شبکههای مجازی توانستند این روابط را در عمق خانهها نفوذ بدهند. صحبت نکردن گاهی از باب این است که اینقدر عادی شده نباید حرف زد. لذا باید مسأله و عواقب آن را بیان کرد تا حالت حریم محفوظ بماند.
در محضر این آیه شریفه بودیم، در این آیه شریفه الهیت یوسف و نگاه محدود و حیوانی زلیخا را مطرح کردیم که مرحوم علامه چقدر زیبا ترسیم کرد و با ظرافت مطرح کرد. یکی از مباحث مهمی که مطرح است این است که انبیاء دعوتشان را از حیاء آغاز کردند، لذا ابتدائاً نیامدند بترسانند و بگویند: آتش جهنم است. ابتدا نیامدند وعده بهشت بدهند، از حیاء آغاز کردند که فطری انسان است. یعنی وقتی که خدای سبحان میخواهد این مسأله را در قرآن کریم مطرح کند، تعبیراتی که میشود، مثلاً در اولین سوره که نازل میشود، «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» (علق/۱۴) از یک جایی شروع میکند که هنوز بحث وعید و ترس از آتش نیست. میگوید: همین مقدار که او دارد تو را میبیند. این حیاء ایجاد شود. با این میخواهد آغاز کند، انبیاء اول به این میپردازند که حیاء به عنوان نقطه مرکزی وجود انسان اگر پررنگ شود، بسیاری از این مباحث حفظ میشود. لذا انسان از همان کودکی مفطور بر حیاء هست.
هیچکسی این را انکار ندارد. حتی وقتی زلیخا با آن عشق و دلدادگی که بند نفس و قلبش دارد بریده میشود، همانجا که میخواهد این دعوت را بکند، درها را میبندد. یعنی این حیاء در این رتبه باقی است. روی بتی که داشته یک پوشش میاندازد. نشان میدهد حیاء هنوز دریده نشده است. لذا در جامعه ما یکی از مباحث کلیدی که باید به آن پرداخت و باید خوب و با روشهای الهی پررنگ کرد و قدرت دارد بسیاری از مشکلات و آسیبها را دفع کند بحث حیاء است که متأسفانه به واسطه فضای مجازی خیلی حجب و حیاءها دارد کم میشود، اگر خدای نکرده این حریم شکسته شود، آنوقت نه خوب، خوب جلوه میکند و نه دیگر بد، بد جلوه میکند. لذا حیاء را به عنوان یک نقطه مرکزی باید حواسمان باشد که آموزش انبیاء هم از همینجا آغاز میشود و کار شیطان هم مقابل همین است که به هر طریق ممکن، یک کسی نگوید: من تنها هستم و این کار را بکند. بی حیایی از درون شروع میشود و پردههای حیا در درونش ریخته میشود حتی نسبت به خودش. این حجب و حیاء باید معقول باشد. یک موقع خانمی نسبت به همسرش حیاء خاص خود را دارد. نه آنطور که این خانم نسبت به دیگران است، در حقیقت باید نسبتها را رعایت کنیم. در کجا چگونه باشیم. شیطان از خلط بین اینها باب حیاء را در وجود انسان فرو میریزد یا آنجا که حیاء نباید به حدی باشد که زندگی گرمیاش از بین برود، آنجا حیاء را عَلم میکند.
دنباله مسأله خیلی جالب است که مراوده را زلیخا شروع کرده و یوسف(ع) پاسخ نداد. این چقدر نکته دارد. در آیاتی که برای حجاب آمده است، حجاب را عمدتاً برای خانمها قرار دادند، برای مردها هم حجاب هست. اما شدت حجاب برای خانمها بیش از مردان است. چرا؟ چون این جاذبه از جانب خانمها ابتدا پیش میآید و پاسخ دوباره از جانب آقایان شروع میشود. یعنی این قدرت در وجود خانمها هست. لذا خدای سبحان این قدرت را در خانمها قرار داده و این را هم میخواهد بجا استفاده شود و این قدرت یک توان برای خانمهاست اما اگر این توان و قدرت بیجا استفاده شد، یا بی باک شدند نسبت به استفاده از آن و بروز آن آنوقت مفسده بار میآورد. لذا حجاب را برای خانمها که قرار دادند، در مقابل قدرتی است که خدا قرار داده است. این قدرت را در خانمها قرار داده که میتواند دل مرد را صید کند. این جاذبه را در او قرار داده و این توان است. اما در قبال این حجاب را قرار داده که این حجاب را در جایی قرار بدهد کنترل شده، مثل بنزینی که در ماشین هست، اگر یکباره بخواهد در موتور ماشین بریزد، ماشین میسوزد. باید کاربراتور بگذارند، انژکتور بگذارند، با یک دقت و اندازه وارد شود. وقتی به اندازه بیاید سبب حرکت میشود. سبب سرعت میشود، سبب شتاب میشود و به نتیجه میرسد.
این قدرت که خدای سبحان در خانمها قرار داده وقتی با حجاب عجین میشود در جای خودش درست مصرف میشود. لذا اینجا حجاب را برای خانمها قرار داده و بعد در کنارش در سوره نور میبیند حتی وقتی میخواهد حدی را که بر آن عمل فجور بین زن و مرد ایجاد میشود را ذکر کند، اول اسم خانمها را میآورد. «الزَّانِیَهُ وَ الزَّانِی» (نور/۲) کشش از اینجا آغاز میشود. در مقابلش وقتی میخواهد نگاه نکردن را ابراز کند در قرآن، اول از آقایان شروع میکند. او باید بپوشاند، این باید نگاه نکند. بعد نگاه نکردن خانمها را ذکر میکند. در قرآن تقدیم و تأخیرها همه حساب و کتاب دارد. همه براساس نظام وجودی انسان است. «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی» او شروع کرد، از این قدرتش بی باکانه استفاده کرد. در جایی که همسر و شوهر داشت و حق نداشت. خواست از قدرتش استفاده کند. این یک نکته که آغازگر معمولاً یک جاذبهای از جانب خانمها غالباً نه همیشه بروز میکند و این طرف دلبستگی پیدا میشود و بعد نمیشود به راحتی این را کنترل کرد. لذا باید برای این حریم قائل شد. این حریمهایی که خدا قرار داده برای این است که این قدرت و این جاذبه کنترل شده باشد تا به نهایت و درجه کامل برسد.
نکته دیگر این هست که «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها» این تعبیر این است که وقتی نامحرم در جایی حشر و نشرش زیاد میشود، دلبستگیها شدید میشود. میگوید: این یوسف در خانه زلیخا بود. این مراوده در خانه است. ما متأسفانه الآن مبتلا هستیم در نظام ادارات ما خانمها در کنار آقایان ایام و ساعتهای طولانی کنار هم هستند. ابتداعاً حریمها خوب حفظ میشود ولی ناخودآگاه با تدریج و ذره ذره حریمها شکسته میشود. وقتی حریمها شکسته میشود این «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها» شدت پیدا میکند. جواب این، بروز آن هی به هم گره میخورد. صمیمیت اتفاق میافتد و آن حجب و حیاء به واسطه این صمیمیتها ریخته میشود. بین زن و مرد این رابطه قوی و قوتی که خدا در خانمها قرار داده و اجابتش را در مرد قرار داده، وقتی کنار هم زیاد قرار بگیرند این خود به خود شدت پیدا میکند. نمیگوییم باید دیوار کشید. پس حواسمان باشد و آن حریم را خودمان ایجاد کنیم.
بحث دیگری هم هست «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» زلیخا درهای متعددی را بست، اتاقهای تو در تو بود تا اتاق آخر درها را بست. فکر نکنیم این مختص به او بود و این کار را کرده است. امروز برای هرکدام از ما هم هست. این مثالی که میزنم سبب اختلاف نشود بلکه سبب اصلاح باشد و راهکار باشد. ما روی گوشیهایمان رمز میگذاریم. رمز برای این است که بیگانه به اطلاعات خصوصی ما دسترسی پیدا نکند. اما اگر رمز به گونهای شد که نزدیکان من و آنهایی که حریم مرا میشناسند و با من انس دارند، امکان ورود به گوشی مرا نداشته باشند. آنهایی که امین هستند برای من و آنها را امین خودم میدانم، اگر آنها هم امکان ورود نداشته باشند مثل این است که من رفتم در اتاقی که چندین در را قفل کردم، رفتم حریم را برای خودم «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» را ایجاد کردم. به ما میگویند: اگر مجبور شدید و با نامحرم کاری داشتید در را باز بگذارید. تا باز بودن در سبب شود که امکان رفت و آمد دیگران باشد و برای انسان حریم ایجاد میکند. اگر در باز باشد یا یک گوشه اتاق به گونهای ننشینم که هیچکس امکان نگاه نداشته باشد، این همان رفتن «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» است. درست است اصل رمز گذاشتن خوب است، من باب اینکه اگر گوشی من گم شد و دست کسی افتاد، اطلاعات خصوصی من دست کسی نیافتد، اما این رمز از بیگانههاست.
برای خودمان در این فضا خلوت ایجاد نکنیم. خانوادهها باید یاد بگیرند، پدر و مادر و فرزند، خواهر و برادر حواسشان باشد، اینها نباید از همدیگر پنهان داشته باشند. باید مثل اتاقی که در باز است با هم باشند. پس «غَلَقت الابواب» امروز مدلش اینطور است. رمزهایی که اصلاً کسی امکان ورود به آن پیدا نمیکند. همسر نسبت به شوهر، شوهر نسبت به همسر، گوشیهایشان هم به هم نامحرم است. وقتی خود به خود این رمگذاری شد، که این خبر ندارد، خوی تجسس را شدیدتر میکند. اگر رمز نباشد او کار ندارد. میداند این چیزی ندارد که پنهان کرده باشد. وقتی انسان خود به خود در اتاق را میبندد، وقتی دیگران نامحرم نیستند، این نشان میدهد یک چیز مخفی دارد. الآن یکی از آفتهاست و راهش این است یاد بگیریم نسبت به اطرافیان و نزدیکان خودمان کاری بکنیم که در نیمه باز باشد، رمزگذاری نسبت به اینها غلط است. ممکن است انسان کارهای خصوصی داشته باشد اما کارهای خصوصی طوری است که با توضیح میشود حل کرد. گوشیها با هم نامحرم شدند. خلوتها یک خلوتهای خاص شده است. چون زمینه هم باز است، امکان نگاه به نامحرم و ارتباط با نامحرم هست، وقتی این ارتباطات و امکانات فراهم میشود، «غلقت الابواب» هم میشود، چه کسی مثل حضرت یوسف است که بتواند آنجا دوام بیاورد؟ خودمان زمینه را ایجاد کردیم و بعد میگوییم: چرا اینطور شدیم. وقتی من این کار را کردم فرزند من هم از من یاد میگیرد. وقتی من این کار را کردم، برای همسر من هم مجوز میشود. نمیشود بگوییم: آنها نداشته باشند و من داشته باشم. در دنیای امروز ما رمزها «غلقت الابواب» است.
«وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ» وقتی «غلقت الابواب» شد، «قالت هیتَ لک» هست. یعنی شما آنجا که هستید با خیال راحت «قالت هیتَ لک»، به مخاطبی که در مقابل شما قرار میگیرد، «قالت هیتَ لک» خیالت راحت باشد کس دیگری به این دسترسی ندارد. آنوقت میبیند کسی که میخواست حریمش محفوظ باشد، اما توان یوسفی را نداشت، نمیتواند معاذ الله بگوید. این هم یک نکته است.
نکته دیگر این است که هیچ دری بسته نمیماند تا باب به سوی خدا باز باشد. لذا سعی کنیم این معاذ الله و پناهگاه الهی را نه فقط در لحظه سخت بلکه قبل تمرین کرده باشیم که در لحظههای سخت امکان پذیر باشد و اولین رجوع انسان باشد. تعبیر این است که همه درها را بست مثل گاوصندوقهایی که تو در تو قفل میشود. در آنجا هم اگر کسی گیر بیافتد، برای او بن بست نیست. بن بست با وجود خدا وجود ندارد چون از خود انسان به انسان نزدیکتر است.
نکته دیگر هم این است که هر دری که بسته میشد، یوسف(ع) به اسمی از اسماء خدا توسل پیدا میکرد که برایش کلیدی بود. لذا همه اسماء الهی «عنده مفاتح الغیب» کلیدهای غیبی که به ظاهر دیده نمیشود دست اوست. همه آنجاهایی که درها بسته میشود، کلید آن درها دست خداست. پس رابطه با خدا شاه کلید دست انسان است. هیچ دری مقابل این شاه کلید بسته نمیماند. انسان در آن رابطهای که گیر افتاده یا هرجا که پیش میآید، هرجا به خدا متوسل شود به آن اسم متوسل شده است. بعد لذتش هم برایش ایجاد میشود. در حالت آرامش میتواند اسمها را تمرین کند ولی در حالت اضطراب به هر اسمی متوسل شود همان اسم است. ولی باید این رابطه برقرار شود تا این شاه کلید ایجاد شود.
در قرآن یکی از نکات دیگر این هست که قرآن نام افراد گناهکار را به راحتی نمیآورد. این ستار بودن خداست. نسبت به خانمهای شوهردار حریم ویژه قائل است و اسم نمیآورد. اینجا این خانم شوهردار هست و گناهکار است ولی اسمش را نمیآورد. «وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها» حتی نمیگوید: «أمراه العزیز» نمیگوید: همسر عزیز، میگوید: کسی که یوسف در خانه او بود. اینها ایجاد حریم است. این حریمها امروز خیلی شکسته شده است. گاهی نامحرمها همدیگر را به اسم خودمانی صدا میزنند. این با اسم خودمانی صدا زدن، همین آغاز مراوده است. همین حریمها را شکستن است و نادیده گرفتن است.
نکته دیگر این است که زلیخا کاری کرد که وقتی یوسف وارد اتاق میشود هر طرف نگاه کند، عکس خودش را با زلیخا با هم ببیند تا این برای او ایجاد میل کند. یوسف توانست آنجا به خدا پناه ببرد و از این نگاه در امان باشد. اما خدای سبحان در و دیوار عالم وجود را اینطور برای ما قرار داده تا منتقل به او شویم. در نظام الهی خدا این کار را کرده است، میشود جایی را نگاه کرد که آیت خدا نباشد؟ ظهور و تجلی او نباشد؟ چشمت را ببندی در عمق وجودت است. باز کنی و به هرجا نظر کنی، آسمان و زمین را ببینی، در و دیوار را ببینی، برای انسان در هر لحظه ذکر شود. این خیلی زیباست. اهل دنیا از این برای انتقال استفاده میکنند. حتی آنجا اگر چشمت را میبستی دیگر نمیدیدی. اما اینجا چشم را هم ببندی درونیترین لایهات ارتباط است. چقدر این زیباست که اگر آدم از این آیات منتقل شود که خدایا من چقدر غافل هستم. او در این دنیا چقدر برای تذکر و توجهاش مقدمه چیده است و ما غافل هستیم.
با صد هزار جلوه برون آمدی که من *** با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
ارتباط با خدا اینطور بهجتزا است. آن عشق را میخواهد اینطور اشباع کند که مظهر جمالش را آشکار کرده است تا از این مظاهر جمال انسان به جمال مطلق راه پیدا کند. عاشقتر شود. یوسف این را دیده بود و هیچ چیز دیگری او را اقناع نمیکرد. به چشمش چیزی نمیآمد اما همه چیز برایش عالی بود به ارتباطش، همه چیز را مرتبط میدید. با عقبه الهی میدید. لذا همه چیز را نامتناهی میدید چون مرتبط با او بود. هرچه زلیخا جلوهگری میکرد او نمیدید. چون این غیر طریق الهی است. اما ذره ترین ذره را در عالم که میدید، چون مرتبط میدید عظیمترین میدید. چون در آن رابطه است. این هم یک نکته است که خدای سبحان با ما اینطور تجلی کرده در بین در و دیوار، چشم ما بسته هست.
ما سمیعیم و بصیر و با هُشیم *** با شما نامحرمان ما خامُشیم
نکته دیگر این هست که خدای سبحان گاهی انسان را در چاه امتحان میکند و گاهی در کاخ، نه کاخ مانع امتحان است و نه چاه. گاهی انسان در اوج ابتلاء و سختی مورد ابتلاء خدا قرار میگیرد، در چاه. یوسف هم در چاه مورد ابتلاء قرار گرفت که هیچ چیز در اختیارش نبود. همه چیز علیه او بود. هم در کاخ مورد ابتلاء قرار گرفت که همه چیز در خدمتش بود. خدا انسان را رها نکرده است. بین چاه و کاخ هم انواع ابتلائات هست. پس همه امکان ابتلاء در هر لحظهای داریم. آن کسی که مستمند است نگوید: برای من امکان ابتلاء نیست. آن کسی که ثروتمند است نگوید: برای من امکان ابتلاء نیست. در اوج ثروت و سلامت و خوشی و جوانی امکان ابتلاء هست، در وقت مریضی و سختی و نداری هم امکان ابتلاء هست.
یوسف در اوج فلاکت و سختی و نداری ابتلاء پیدا کرد، در اوج دارایی و حکمرانی هم ابتلاء پیدا کرد. در سرگذشت یوسف جریان ابتلاء یوسف، سختتر از ابتلاء برادرها بوده است. فرهنگ عیاشی که در کاخها برقرار است، برای انسانهای مرفه امکان پذیر است، کار را خیلی سختتر میکند. معراج یوسف از همین اتاق خلوتی شروع شد که مجبور کردند با نامحرم قرار بگیرد. اوج اضطرار است که معراجش هم با همین اضطرار محقق میشود. همچنان که ابراهیم خلیل در آتش ابتلاء پیدا کرد، یونس نبی در شکم ماهی ابتلاء پیدا کرد، یوسف صدیق هم در چاه ابتلاء پیدا کرد، هم در این اتاق خلوت ابتلاء پیدا کرد. اینها خیلی دقیق است و باب را باز میکند که همه این ابتلائات برای همه امکان پذیر است.
نکته دیگر این است حواس ما باشد که بی تفاوت نسبت به خلوتهایی که برای بچههایمان پیش میآید در خانهها نباشیم. این خلوتها کم کم خطرناک میشود. پسرهایمان را به هوای اینکه جوان است یا نوجوان است تنها نگذاریم. گاهی در ارتباطات فامیلی برای اینها خلوتخانه درست نکنیم. بگوییم: هنوز سرش نمیشود. لذا حتی در نگاه الهی این است که فرزندان دختر و پسر تا وقتی امکان دارد، حواسمان باشد خوابیدنهای اینها با حساب و کتاب باشد. جدا باشد.
مراوده نشان میدهد رابطهها ذره ذره شروع میشود. یعنی زلیخا از ابتدا یکباره اینطور دیوانه نشد. کم کم شدت پیدا کرد. اگر حواسمان جمع باشد میشود جلوی کمها را گرفت، اما وقتی زیاد شد، دیگر از دست انسان خارج میشود ولی اختیاری است. چون ابتدا اختیاری بوده است، اینجا هم که به این اوج میرسد اختیار از دست نرفته است.
انسان اگر میخواهد بازدارندگی داشته باشد، هم باید یاد خدا داشته باشد که معاذ الله است، هم «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» یعنی هم حواسش باشد که خیلی چیزها را دارد از دست میدهد و از فلاح باز میماند. هم یاد خدا را داشته باشد که معاذ الله است. یعنی صرف پناه به خدا تنهایی کفایت نمیکند. انسان باید هم به خدا پناه ببرد و هم بداند چه چیزهایی را از دست میدهد. «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» که ظالم به فلاح نمیرسد و ظلم هم مراتب دارد.
نکته بعدی این هست که یوسف در اوج درگیری که انسان معمولاً خودش را از دست میدهد، قدرت تفکر و تصمیمگیری را از دست میدهد، با یک متانتی میگوید: «معاذ الله»! تصویرش خیلی سخت است. در اوج بحران که همه دست پاچه میشوند، اگر کسی از قبل آمادگی روحی برای زمینههایی که ممکن است برایش پیش بیاید، آماده نکرده باشد، نمیتواند تصمیم بگیرد. این نشان دهنده قلب آرام حضرت یوسف است.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را از حضرت یوسف(ع) شنیدیم در سالروز ولادت حضرت علی اکبر(ع) که یوسف اهلبیت(علیهم السلام) بودند، کسی که اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً به پیامبر عزیز ما هست. این روز بر همه مبارک باشد مخصوصاً به جوانهای عزیز که روز جوان هم هست، انشاءالله همه ما عاقبت بخیر شویم. … این هفته قرار هست از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری یاد کنیم که قطعاً نکته شما شنیدنی خواهد بود.
حجت الاسلام عابدینی: بهترین یاد از شهید مطهری را امام (ره) داشتند که فرمودند: شهید مطهری پاره تن من بود و حاصل عمرم بود. امام(ره) به خصوص نسبت به اینکه کتابهای ایشان بی کم و کاست اسلام ناب است و قابل رجوع است و دشمن دنبال این است ما را محروم کند. گاهی محرومیت به این است که شایعه پراکنی کنند تا رجوع نشود، گاهی محرومیت به این است که خیلی زیاد در دسترس باشد. وقتی خیلی در دسترس شد، آدم دیگر قدر نمیداند. حواسمان باشد حجاب و عادت ما را غافل نکند. از جمله تألیفات ایشان که امام خیلی سفارش کردند که جوانها و حوزویها و دانشگاهیها رجوع کنند، از جمله تألیفاتشان مسأله حجاب است.
ایشان به ضرورت مینوشت و به ضرورت سخن میگفت. هر چیزی پیش میآمد که ضروری میشد، ایشان در آن عرصه وارد میدان میشد. در بحث نظام حقوق زن، در بحث مسأله حجاب، وقتی دید یک ضرورتی پیش آمده وارد شد و بهترین بیانها را داشت و هنوز هم کلمات ایشان جزء بهترین بیانهاست. ایشان داستان راستان را نوشت در حالی که داشت اسفار تدریس میکرد. نوشتههای ایشان برای اساتید دانشگاه و اساتید حوزه بود، ولی وقتی ضرورت دید برای نوجوان و کودک ما هم لازم است، داستان راستان را نوشت.
قبل از انقلاب، یکبار ایشان به شیراز رفته بود تا سخنرانی کند، اینقدر این سخنرانی عالی بود، رئیس دانشگاه شیراز، بعد از ایشان گفته بود: هر سری به تاجش مینازد! مثلاً تعبیرش این بود که عمامه یک تاج است! یا کسی که افسر است و کلاهی که میگذارد، یا پادشاهی که تاج میگذارد، «هر سری به تاجش مینازد ولی این تاج به این سر مینازد!» ایشان خیلی ناراحت شده بود. گفته بود: من یک خدمتگزار هستم، مبلغ دین هستم. این تاج (عمامه) که لباس پیغمبری است برای ما افتخار است. حتی آنجا هم خودش را گم نمیکند. انسانی بود که تمام افعال و رفتارش امروز هم برای ما مفید است و قابل استفاده است.
انشاءالله خدای سبحان به برکت حضرت علی اکبر مشکلات جوانان کشور ما، اشتغال و ازدواجشان را به سرعت برطرف بگرداند و توجه ویژهای از حضرت علی اکبر به همه امت ما بشود. انشاءالله برای ورود به نیمه شعبان آماده شویم.
شریعتی: این روزها کمیل هم اگر بود مدام ندبه میخواند. برای سلامتش و برای آمدنش دعا میکنیم.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۲/۰۸
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






