تربیت دینی ۱۶؛ ضرورت آن
۱۴۰۰-۰۷-۰۷ ۱۴۰۲-۱۰-۲۶ ۱۰:۵۰تربیت دینی ۱۶؛ ضرورت آن

تربیت دینی ۱۶؛ ضرورت آن
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
تربیت دینی چه ضرورتی دارد؟
همه کسانی که می خواهند به اقدامات تربیتی دست بزنند باید برای تربیت خودشان هر چند یکبار برگردند و برنامه ریزی کنند. ضرورتها را برای خودشان احیا کرده و تکرار کنند تا برای کار تربیتی انگیزه ایجاد شود. انگیزه ما به مرور زمان است پس باید آنها را احیا کرد. برای دانستن ضرورت تربیت، دو نقطه مقابل تربیت نیافتگی را اشاره می کنم. یکی بد تربیت شدن و بد بار آمدن است، یکی هم برنامه ریزی برای تربیت نداشتن است. وقتی ما این دو نقطه را شناسایی کنیم، ضرورت تربیت خودشان را نشان خواهند داد. در بد تربیت شدن می گویند که فلانی جای بد و در خانواده ی بدی بار آمده است. با او بدرفتاری شده و انسان بدی شده است. نقطه مقابل آن تربیت یافتگی می باشد که خوب است اما آنچه بیشتر ضرورت تربیت را به ما معرفی می کند، درک جایگاه تربیت نیافتگی است یعنی برای خود و نزدیکان برنامه تربیتی نداشتن است. این ممکن است خوب یا بد باشد. در این مورد حضرت علی (ع) می فرمایند: شما باید خود را به خوبیها مجبور کنی و برای بدست آوردن خوبیها باید سعی و تلاش کنید حتی با نفس مبارزه کنید چون اگر این کار را نکنید و خود را رها نگه دارید کم کم انسان بدی خواهید شد. انسان دوست دارد جلویش باز باشد. آدم دوست دارد موانع را از سر راه خود بردارد و از راه درست حرکت کند، اگر موانع را از طریق درست بردارد به سعادت می رسد. یک نکته این است که ما در درون خودمان ویژگی هایی داریم که اگر اقدام تربیتی نکنیم حتما انسان بدی خواهیم شد. حتما لازم نیست در محیط بدی باشیم تا انسان بدی بشویم یا حتما لازم نیست تحت تعلیم و تربیت بدی قرار بگیریم تا انسان بدی بشویم بلکه کافی است تا ما خودمان را رها کنیم، انسان اگر رها بشود خود به خود، بد خواهد شد.
سخن حضرت علی (ع) درمورد ضرورت تربیت این است که اگر شما خودت را رها کنی انسان خوبی بار نمی آیی. عوامل مختلفی وجود دارد هم عوامل محیطی و هم عوامل درونی که هر دو انسان را به سوی بد شدن سوق می دهند. با اینکه انسان اساساً موجود بدی نیست ولی ضرورت تربیت اینگونه خود را نشان می دهد. مثلا یک گل در صحرا یا جنگل خودش خودرو رشد می کند و شاید زیبا هم باشد ولی انسان نمی تواند به لحاظی شبیه این گل باشد و آن زیبایی را به خاطر فطرت الهی کسب کند. از زمانی می تواند شبیه این گل باشد که این گل تا یک حدی رشد طبیعی خودش را دارد و این رشد طبیعی موجب طراوت، زیبایی و خوش عطری او هم می شود بعدا اگر یک باغبان فرهیخته ای او را با مهارت رشدش ندهد پلاسیده خواهد شد. از این جهت ما شبیه این گل هستیم، در هر دو جهت شباهت انسان را با گل در نظر بگیرید. شباهت انسانها با گل هم در مرحله رویش اولیه که خیلی تر و تازه است وجود دارد. در آن مرحله ای که باد خزان آمد آن وقت این گل نگهداری می خواهد و تربیت هم در این قسمت باید اجرا شود البته در مثل مناقشه نیست.
انسان یک فطرت الهی دارد که این فطرت الهی او را در خوب شدن کمک می کند ولی فطرت شکوفایی می خواهد و کشف می خواهد مانند ذخایر زمین باید خارج بشوند. اگر انسان تلاش نکند خوبی های درون خود را نمی تواند کشف کند چه برسد به اینکه خوبی ها را از محیط بیرون بگیرد. البته اگر یک قلوه سنگی در مسیر رودخانه خیلی هم قشنگ از آب در بیاید، آخر سر این قدر گوشه هایش به این طرف و آن طرف می خورد و ساییده می شود. بچه ها می آیند و در رودخانه می گردند و می گویند که چه سنگ قشنگی است. این سنگ پدرش درآمده است تا به اینجا رسیده است. اگر بعضی ها امیدشان به این است که مثل قلوه سنگی در مسیر رودخانه این قدر گوشه هایشان در تصادم ها زده بشود تا صاف و صیقلی بشوند عیبی ندارد، بگذار خودشان را اذیت نکنند و خودشان ار تربیت نکنند. وقتی پیر شدند می گویند: ای دنیا تو چقدر بی ارزش بودی و من چقدر خودم را برای تو کشتم برای تویی که این قدر بی ارزش بودی. حسرت از دست دادن ها فراوان است. این نتیجه ی آنها خواهد بود.
اگر کسی خودش را تربیت کند مثل این است که سنگی را برداشته و حکاکی کرده است و از همان اول در کوتاهترین زمان، یک چیز قشنگ در می آورند. پس یادمان باشد که ضروزت تربیت دینی این است که اگر کسی خودش را تربیت نکند صدمه می خورد. یعنی ما امروز برنامه ای برای مبارزه با نفس داشته ایم یا نه ؟ امروز در محاسبه ی نفس کنترل بدی یا کاستی را در خودمان انجام داده ایم یا نه ؟ امروز در این مسیر تربیت آیا توبه ای داشته ایم یا نه ؟ آیا آرزویی برای رسیدن به این قله ی خوبی ها داشته ایم یا نه ؟ اگر نداشتیم امروز قطعا ضرر کردیم و صدمه دیدیم. چون زمانی که عمر می گذرد از درون و بیرون به سمت بد شدن پیش می رود. البته ممکن است کسی بگوید که این خیلی بدبینانه است..A ما انسانهایی که تربیت یافته نیستند را دیده ایم ولی انسانهای بدی نیستند. این برای بی انگیزه کردن سوال خوبی است ولی من برای آن ده تا جواب دارم. شما به چه کسی انسان خوب می گویید ؟ انسان خوب به کسی میگویند که با همه ناتوانایی که دارد زندگی می کند. و قدرت برجسته ای در وجودش نیست. توانایی های شادی و نشاط بالایی دارد. به این انسان خوب می گویند. یعنی چه ؟ ما گاهی اوقات اصلا انسان حسابی ندیده ایم که بفهمیم خوبی اصلا چیست ؟ بفهمیم که ما چقدر کم هستیم.
بیاییم خودمان را با خوبی ها مقایسه کنیم. کاستی ها و فاصله ها را پیدا کنیم. و برای تربیت دینی اقدام کنیم. پاسخ دیگر اینکه ما خیلی از انسانهایی را که می بینیم انسان های خوبی هستند، خدا آنها را حفظ می کند. خدا خیلی مهربان است و اِلا ما با یکی دو تا از بدی ها و با یکی دو مرحله سقوط که در وجود ما بصورت شیب ملایمی است اگر بدون مهربانی خدا رها بشویم نابود می شویم. یک شب قدر و محرم می آید و ما را سر جای مان بر می گرداند. یک مهربانی خدا سر سجاده ی نماز یا در یک حادثه پیش می آید و ما را سر جای مان برمی گرداند. خدا می گوید که بنده ی من یک تب می کند من گناهان او را می بخشم. اگر این مشکلات و تصادم ها نباشد، بد بودن ما یک سیر صعودی پیدا میکند. بخش عمده ی خوبی های ما برای مشکلات دنیای ما است. تصور کنید که ما انسانها اگر به هم نیاز نداشتیم ف گرفتاری نداشتیم و در معرض بیماری و مرگ نبودیم، اگر این همه عامل در اطراف ما نبود ما چه می شدیم ؟ این عواملی است که غفلت زدایی میکنند. بخشی از خوبی های ما ناشی از رحمت خداست نه تربیت خودمان. بخشی از خوبی های ما ناشی از شرایط سختی است که داریم تحمل می کنیم. اصلا ما در آن اندازه هایی که باید خوب باشیم، خوب نیستیم. بخشی از خوبی های ما هم ارثی است. آیا این جواب آنهایی است که می گویند بدون تربیت هم میشود خوب بود؟ بله. انسانهای معمولی و خوب اطرافشان را نگاه میکنند و یک کمی هم خودشان را تحویل می گیرند و می گویند که ما کار خاصی نکردیم ولی انسان خوبی هم هستیم. بخشی از آن هم بخاطر این است که ما انسانهای خوب را ندیده ایم که فاصله ها را درک کنیم. هر کس که همتش بلند نیست برای خوب شدن نه به درد دین می خورد و نه دین به درد او می خورد. دین نیامده که ما را کنترل کند که معتاد، دزد و چاقوکش نشویم. دین آمده تا ما را به مقام بالاتر از فرشته ها برساند، آمده ما را به اوج تقرب برساند.
اگر کسی معمولی بودن را می خواهد این آغاز بی دینی است. این باید جداگانه بحث بشود. می گویند: چرا موسیقی حرام است؟ میگوییم که یک صدمه هایی به ما میزند و می گوید که ما گوش کردیم و صدمه ای نخوردیم. ما بالاتر از این نمی توانیم صدمه بخوریم. ما قلب خودمان را سیاه کرده ایم. پس معلوم است که اثرش را هم نمی فهمیم. اگر قلبتان روشن بشود کوچکترین گناه اثر خودش را نشان می دهد. می گویند که چرا نگاه به نامحرم حرام است؟ می گوییم آثار بدی دارد. می گوید که من چیزی حس نکردم. بدتر از این نمی توانست بشود که تفاوتش را حس نمی کند. می توانیم همتمان را پایین درنظر بگیریم البته در تربیت دینی ضرورتی ندارد و بگذاریم مثل همان قلوه سنگ، حادثه ها ما را شکل بدهند. رحمت خدا به بندگانش فراوان است و بخشی از خوبی های ما معمولی است و بخشی از آن به خاطر رحمت خدا است. مصیبت ها و گرفتاری ها ما را کنترل میکنند. اگر ما کار رقبای تربیت دینی را از سکه بیندازیم تربیت دینی جایگاه خودش را نشان میدهد. اما تربیت دینی رقیبی دارد و آن خوبی هایی است که به صورت صفات ارثی از پدر و مادر منتقل شده و یا صفات خوب غیر اکتسابی که از محیط به دست می آوریم. این رقیب جدی تربیت دینی است. تصادفا ً نگاه میکنم و می بینم مادرم انسان متواضعی است، من هم گِل تواضع را دارم.
آن وقت می گویم خوب است. تربیت دینی می گوید: سراغ کاستی های خودت برو. ما معمولاً انسان ها را به خوبی هایشان می شناسیم ولی معمولاً خوبی های مان اکتسابی نیستند. از امام صادق (ع) سوال کردند که کسی خوبی را با تربیت دینی به دست آورده، این بهتر است یا کسی که این خوبی را به صورت نتیکی داشته است ؟ این خوبی را همین جوری دارد. همین جوری انسان با حیایی است و ما باید خودمان را بکشیم تا انسان با حیایی بشویم. کدامش بهتر است ؟ امام فرمودند: کسی که زجر می کشد تا این صفت را بدست بیاورد بهتر است حتی اگر سر راهش چند تا اشتباه هم کرده باشد ولی بالاخره خودش را کنترل کرده است. کسی در خانه ای رشد کرده است که اصلا بلد نیست ناسزا بگوید. و کسی در خانه ای رشد کرده که به جای جانم و عزیزم، بد وبیراه بهم میگفتند. و اگر خیلی هم به طرف محبت کند می گوید: دیوانه. حالا او می خواهد زبان خودش را کنترل کند. خیلی برایش سخت است. ولی اگر ۵۰ درصد هم موفق بشود که زبانش را کنترل کند، اجرش بیشتر از آن کسی است که اصلا بلد نیست فحش بدهد. حالا ما آن صفات خوبی را که نداریم از آنها بدست بیاوریم این هنر است. تربیت دینی می گوید به صفات خوبی هم که داری اکتفا نکن. به خوبی ها و صفات ارثی خودت افتخار نکن. راه طولانی در پیش داری و آن صفات خوبی است که هنوز نداری. رقیب تربیت دینی این است که انسان بصورت ژنتیکی یک سری صفات را داشته باشد و بگوید که من یک مقداری خوب هستم. و این کفایت می کند. این رقیب بدی برای تربیت دینی است.
حالا دین یک حرف دیگر می زند. می فرماید که نه تنها باید سراغ اکتسابی ها بروید بلکه می فرماید که آن خوبی هایی که از پدر و مادر به ارث برده اید، به صفات اکتسابی تبدیل کنید. یعنی هم خوبی ها تکامل پیدا کنند و هم به آن رنگ الهی می بخشیم. مثلا من انسان صبور و باحیایی هستم و این صفات را از پدر و مادرم به ارث برده ام، از این به بد بخاطر خدا با حیا و صبور باشم. و این سخت است. و سخت تر از بدست آوردن یک فضیلت، از بین بردن یک رذیلت است. چون من باید آن صفت را حفظ کنم و بخاطر خدا هم این جوری باشم. تربیت دینی این کار را می کند. خوبی هایی را که نداری به تو می دهد. و خوبی هایی که داری به آن رنگ الهی می زند. صداقت چه رنگی زیباتر از رنگ خدا ؟ این تربیت دینی است. ولی ما به تربیت دینی کاری نداریم. به این کار داریم که کسی خوبی را نداشته و توانسته آن را بدست بیاورد. جوانها باید از پانزده سالگی تا بیست سالگی با احترامی که به پدر و مادرشان قائل هستند، فهرستی از بدی هایی که از آنها دارند و خوبی هایی که از خانه نیاورده اند، برای خودشان تهیه کنند با تربیت دینی آن خوبی هایی را که ندارند بدست بیاورند و آن بدی هایی که بطور طبیعی از خانه آمده آمده و در وجودشان است را یکی یکی از بین ببرند. این دوران دوران آگاهی و خودسازی است. دورانی است که ببینید بطور طبیعی چه چیزهایی را دارد و به آن اکتفا نکند و ببینید که چه خوبی هایی را ندارد و در کاستی هایی که از خانواده پیدا کرده، با خوبی هایی که هنوز بدست نیاورده دقت کند. اکتفا کردن یعنی تربیت نشدن.
آرم بدون تربیت یک جورهایی خیلی نزدیک به انسان بد بار آمده نزدیک است. برای تربیت نشدن بزرگترین فریب این است که انسان به خوبی های مادرزادی خودش اکتفا کند. قبول دارم که ما خوب هستیم. حالا تا خوبی چی باشد؟ یعنی خوبی که از قول آنهایی که خودش همه چیز سرجایش باشد، دارم کار می کنم، خوبی هایی که از خانواده به ارث رسیده است و دیگران به من احترام می گذارند، درسم را می خوانم، دانشگاه می روم، فکر می کنم فهم این که تربیت دینی باعث میشود کارهای ما رنگ الهی پیدا کند یک کمی سنگین است برای انسان هایی که این طور نیستند. تربیت دینی یعنی رشد و کلمه ای است که در قرآن بجای تربیت دینی از آن استفاده شده است. رشد یعنی روند رو به رشد. بطور مداوم نمی گوید به کجا برسیم. حالا سوال می کنند که وقتی من احساس نیاز به رشد پیدا نمی کنم چرا باید رشد پیدا کنم ؟ هر کس احساس نیاز به رشد پیدا نکرد تبدیل به یک انسان بد میشود. قرآن می فرماید: انسان طغیان می کند که خودش را مستغنی بداند. خوش به حال آن انسانهای بد که بخاطر بد بودن مورد سرزنش قرار می گیرند چون به فکر رشد می افتند. این انسانها در نهایت سعادتمندتر از کسانی هستند که یک خوبی های ابتدایی دارند و مورد تحسین قرار می گیرند. زیرا هیچ وقت افتضاحی به بار نمی آورند که مورد سرزنش قرار بگیرند و به خودشان بیایند. البته سرزنش کردن خوب نیست. ولی در جریان قرار گرفتن رشد ارزش دارد. لذا بعضی وقت ها شما از انسانهای بظاهر خوب، معمولی و خوب ژنتیک یک جنایت هایی را می بینید که از انسانهای که بصورت ژنتیک، صفات بدی داشتند ولی روی خودشان کار کرده اند، چنین چیزهایی را نمی بینید.
داستان نویس های ما باید تمام مباحث اخلاقی و تمام مسیر رشد را طی کرده باشند و بدانند که این روند چه جوری شکل می گیرد. و اِلا یک داستان که می خواهند طراحی کنند باید یک سری شخصیت، یک سری حادثه و یک سری تغییراتی در درام خودشان پیش بینی کنند. طبق چه قاعده ای می خواهند پیش بینی کنند؟ این انسان چرا انسان خوبی شد ؟ من در اکثر فیلم ها می بینم که انسان های خوب تربیت نمی شوند. یعنی ما چیزی بنام تربیت نداریم و حادثه ها انسانها را شکل می دهند. خوب بودن با تربیت دینی با خوب بودن بصورت ژنتیک، در این دنیا هم ثمره اش یکی نیست. مثلا در مورد صداقت. صداقت این قدر مراحل پیچیده و مهمی دارد که برخی از مراحل صداقت را انسان جز با طی مراحل عرفانی نمی تواند بدست بیاورد. یک نفر در مورد علم امام صحبت می کرد و میگفت که چطور می تواند علم غیب داشته باشد؟ گفتم: شما انسان حسابی ندیده ای و اِلا این سوال برای شما پیش نمی آمد. این چیز عجیبی نیست که انسان از آینده اطلاع داشته باشد. من دوستانی در جبهه داشتم که میگفتند که ما در آب شهید می شویم و ما می گفتیم که تو تخریب چی هستی، روی زمنی و خاک هستی. می گفتم که خواب دیده ای ؟ میگفت که نه حس من به من میگوید. تازه بعضی از انسانها آینده خودشان را تعیین میکنند. مثلا می گفتند که باید برای من فلان اتفاق بیفتد و من از خدا خواسته ام. این اطمینان قلب و این آگاهی از طریق مشاهدات قلبی چیز طبیعی است. ما انسان حسابی ندیده ایم. در مورد محبت، خدا می فرماید که همه انسانها با هم رفیق هستند و روزی همه رفقا با هم دشمن می شوند مگر اهل تقوا. منظور روز قیامت است.
روز قیامت تجلی آن چیزی است که در دنیا اتفاق افتاده است. با یک نگاه باریک و دقیق اگر نگاه کنید می بیند که رفاقت های این دنیا اکثرا عداوت است مگر اینکه انسان دارای تربیت دینی باشد. عمق آنرا نمی بینیم. اگر انسان سطحی نگر و حداقل گرا باشد این به درد دین نمی خورد. برای او جا انداختن دین دشوار است. علت اصلی غریب ماندن ۱۲۴ هزار پیامبر هم همین عدم احساس ضرورت است. جانیان و دزدها گروه کمی بودند که مقابل پیامبران بودند. مشکل اصلی پیامبران مردمی بودند که احساس ضرورت نمی کردند. در دوران نوجوانی بین مسیر اصفهان و دلیجان می رفتیم. دو تا طلبه ی دبیرستانی بودیم. کم سن بودیم و می خواستیم به شهرمان برویم و به اقوام سر بزنیم. سوار ماشین تریلی شدیم. در راه بحث کردیم و دیدیدم که چه انسان خوبی است. گفت: نمی شود بجای طلبگی یک شغلی انتخاب کنید که به درد مردم بخورد. آخر طلبگی چیست ؟ گفت: شما آخرش می خواهید به مردم بگویید که راست بگویید. من با ژاپنی ها کار کرده ام آنها دین ندارند ولی راست می گویند. حالا فکر می کنید که من انسان بی دینی هستم.
من ماهی دو بار نماز می خوانم. دعای کمیل هم گوش میدهم و گریه میکنم. ما گفتیم که چه کس گفته که اسلام فقط می گوید دروغ نگویید ؟ اسلام از ما اوج صداقت را می خواهد که انسان جز با مسائل عرفانی نمی تواند به اوج صداقت برسد. کسی اوج رفاقت را دارد که خودخواهی نداشته باشد. همه انسانهای معمولی خودخواهی دارند. اوج صداقت یک هماهنگی ذاتی بین انسان، عالم طبیعت و هستی ایجاد میکند. اوج رفاقتی که ممکن است بین زن و مرد اتفاق بیفتد. فقط بین حضرت زهرا(س) و امام علی (ع) ممکن است رخ بدهد. در تربیت دینی اهداف عالی است و به آن سمت حرکت می کند. حالا ممکن است آن اهداف محقق نشود ولی عمری را با عشق آن سپری می کند. و چه بسا به خیلی از آن مراحل هم برسد. هرچه را هم که انسان خواست در این دنیا به آن برسد و نرسید، خدا در آن دنیا به آن میرساند. مهم این است که ما بخواهیم به سمت آن حرکت کنیم. عمر طولانی که قرار است در آن دنیا باشیم در آنجا نمی خواهیم رشد کنیم. رشد در آنجا بواسطه ی این است که شما اینجا به سمت آن حرکت کنیم. یعنی رشد یافته باشیم. و به سمت قله ها حرکت کنیم. کافی است که ما در این دنیا به سمت قله ها حرکت کنیم و رشد را بخواهیم. بقیه اش آن دنیا محقق میشود. بقیه تربیت دینی خوبی های حداقلی هستند که ارثی هستند و غیر اکتسابی هستند. ما باید علیه این خوبی ها حرف بزنیم تا این بی رقیب بماند. اعتنا کنیم به تربیت دینی که رشد مداوم را از ما میخواهد. شما بچه ی خوبی هستید ولی خدا از شما چه انتظاری دارد ؟ خدا می فرماید که من این خوبی هایی که به تو دادم حالا از تو بیشتر از بقیه انتظار دارم. مواخذهای شما هم بیشتر خواهد بود.
در آنجا خدا می گوید آن خوبی ها را که خودم به تو دادم، از امکاناتی که به تو دادم برای رشد چرا استفاده نکردی ؟ انسان باید در مسیر رشد قرار بگیرد. ما یک وقت از ترس گرگ داریم خیلی سریع می دویم چون ما را پاره پاره می کند و یک وقت از خیابان خیلی سریع رد می شویم زیرا می خواهد ماشین به ما بزند و وحشت و ترس در ما ایجاد میشود. گاهی این حرکت را برای رسیدن به گل انجام میدهیم البته انسان در زندگی کمتر این اتفاق برایش پیش می آید که برای رسیدن به گل بدود، بیشتر برای فرار از گرگ می دود. این حرکت زیباتر و شیرین تر است. تربیت دینی می گوید که تو برای رسیدن به گل حرکت کن. تربیت دینی نمی خواهد شما را از گرگ قاتل بودن فراری بدهد. میخواهد شما را به گل وجود امیرالمومنین نزدیک بکند. البته این ضرورت را هر کس نمی فهمد. با شهید چمران در جنگ در بیابان پیش می رفتیم. یک دفعه گفت: نگهدار. گفتم اینجا زیر آتش است و اگر بایستیم ما را می زنند. پیاده شد. در وسط بیایان گلی را دیده بود. به طرف آن رفت، نوازش کرد، مناجات کرد، برگشت و گفت که حیف نبود که از کنار آن بی تفاوت رد می شدیم. تربیت دینی می خواهد ما را به اینجا برساند. حالا آیا آرامش می تواند یکی از اهداف تربیتی باشد ؟ ما آرامش را هنوز تجربه نکرده ایم. بنده خطبه ی همام را برای مطالعه توصیه میکنم که از حضرت علی (ع) است. از اوج خوبی های خوبان تربیت شده و تقوا یافته سخن می گوید. هر کس می خواهد بداند اوج تربیت دینی به کجا می رسد، این خطبه را بخواند و یک شرح مناسبی را برای آن پیدا کند. همام وقتی به اوج این خوبی ها رسید، جان داد.
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۸۴/۰۸/۱۳
.






