غفلت ۳ ؛ یقظه و بیداری
۱۴۰۰-۰۶-۲۸ ۱۴۰۲-۱۰-۰۹ ۱۴:۱۴غفلت ۳ ؛ یقظه و بیداری

غفلت ۳ ؛ یقظه و بیداری
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
طلیعه: داستان بیتابی یعقوب بر یوسف
درکتاب احسنالقصص آوردهاند که یعقوب در ذکر یوسف انقدر مبالغه میکرد که غیرت حضرت الوهیت به جوش آمد و جبرئیل را فرستاد تا به او گفت ای یعقوب یوسف را که آفرید؟ او را چه کسی پرورش داد؟ یعقوب گفت خداوند . گفت بهغیراز یوسف چند فرزند داری گفت ۱۱ فرزند دیگر . جبرئیل گفت در فراق فرزندی که ۱۱ فرزند دیگر داری اینهمه گریه میکنی؟ اگر العیاذبالله به فراق آن یکی (خداوند) مبتلا شوی که او را بدل نیست چه میکنی؟ یعقوب بعد از شنیدن این صحبت بر خود لرزید و بیهوش شد چون بههوش آمد سر به زانوی حسرت گذاشت و دیگر چیزی نگفت جبرئیل فرمود ای یعقوب خدا میفرماید من غیور هستم در کارها صبور هستم اما غیرتم روا نمیدارد که اینقدر یاد یوسف کنی یعقوب تا این صحبت را شنید متأثر گشت و زبان را از گفتن نام یوسف بست.
تا آنوقت که بنیامین را از پیش او بردند فراق یوسف تازه گشت و سوز و اندوه او بیاندازه شد. پس رو به گوشهای آورد و بیاختیار میگفت یا اسفی علی یوسف که چون یعقوب در فراق یوسف نالید و این جمله را گفت امر آمد که ای یعقوب به لقای یوسف که از تو فوتشده و چند روزیست که از دیدگان پنهان گشته اینهمه تاسف میخوری، آیا هیچ بر آن مراتب و مقامات که از تو فوتشده بهجهت اشتغال تو به مهر و محبت یوسف که خدا بازماندهای تاسف نمیخوری؟ تا کی این غم خوردن و نفس سرد کشیدن آیا نه چنین است که تا به او مشغولی از ما بازماندهای و غافلی؟ پساز برای این هیچ غم مخور
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
ای یعقوب بعد از این دیگر نباید نام یوسف بر زبان برانی و اگر نه نامت را از جریده انبیا محو میکنم. یعقوب چون عتاب خداوند را ملاحظه کرد با خداوند عهد کرد که دیگر نام یوسف بر زبان نگوید چون زبان از گفتن نام یوسف بست دلش تنگ آمد بر سر راه در بیتالاحزان میآمد و مینشست و گوش میداد تا ببیند کسی نام یوسف میبرد تا دلش آرام شود، مدتی بر این منوال گذشت ناگاه جبرئیل بر او نازل شد که خداوند میفرماید از شاهراه تهمت برخیز و به دور از خلق گوشهگیر چنانچه زبانت از نام و یاد او در بند است گوشت نیز از شنیدن نام او باید معزول گردد.
حضرت یعقوب بعد از شنیدن این خطاب از مردم دوری گزید و روزگار به حسرت میگذرانید تا آن که روزی مردی فرزند خودش را که یوسف نام داشت صدا زد و گفت یا یوسف چون یعقوب شنید نام یوسف را و آن غم و اندوه فراق که در دلش بود تازه گشت سراسیمه آمد که صدا بزند وا اسفی علی یوسف تا آمد نام یوسف را ببرد تهدید و عتاب خداوند به یادش آمد ناله را در سینه فرو کشید و چون دل وی از آن غصه و اندوه سوخت و هر دو چشمش سفید گشت ، پس چون یعقوب فهمید که نام یوسف بر زبان راندن را خدا نمیپسندد خود را به خداوند مشغول نمود مشغول خدا شد و یوسف را نسیاًمنسیاً فرمود و کلاً یوسف را فراموش کرد و روی به خداوند آورد.
تا به یوسف مینگریست یوسف را از او دور میگردانیدند و چون مشغول به خداوند شد یوسف را به سوی او دوانیدیم[۱] و بعد از اینکه خداوند استواری یعقوب را دید به جبرئیل امر فرمود که به یعقوب بشارت بده به زودی یوسف را به تو میرسانیم.
اینجا حضرت یعقوب فرمودند: بروید از یوسف خبر بیاورید و ناامید نباشید.[۲]
۱- اهمیت یقظه و بیداری
۱/۱- تنها موعظه خدا
خداوند با کسی تعارف ندارد کسی از خدا غافل شود مورد عتاب خداوند قرار میگیرد حتی اگر آن شخص پیغمبرش یعقوب باشد و به یوسف مشغول باشد.
این غفلت اینقدر مضر است که حضرت یعقوب با اینکه برای خداوند یوسف را دوست داشت خداوند به او میفرماید همین مقدار هم که متوجه به او میشوی برای تو ضرردارد وتورا از رسیدن به مقامات بالاتر نگه میدارد و او را توبیخ و تهدید میکند که نامت را از لیست انبیا خط میزنیم اگر این کارت ادامه داشته باشد.
اصلا خداوند موعظه ای در قرآن کرده است و ان هم این است که مراقب باشید و غافل نباشید. موعظه کرده است که خواب نباشید و بیدار شوید.
خدای متعال تنها توصیه و موعظه خود را ذیل آیه ۴۶ سوره مبارکه سبا خلاصه کرده است. این نشان میدهد این آیه بسیار مهم است. بگو که من به یک سخن شما را پند میدهم[۳] ، موعظه به یک چیز. واعظ خداوند؛ واسطه رسول اکرم صلی الله علیه و آله؛ و همۀ ملتها، همۀ مخلوقات طرف موعظه که قهراً ما نیز جزو آنها هستیم و آن یک موعظه که خداوند تبارک و تعالی می فرمایند: بگو من یک موعظه دارم، این یک موعظه باید سرآمد تمام موعظه هایی باشد که خداوند تبارک و تعالی چ انبیاء و اولیاء فرموده اند و همینطور هم هست، این موعظه این است که قیام کنید و نهضت کنید برای خدا[۴].
اهل معرفت می گویند که اول منزل سلوک، «یَقظه» است؛ یعنی «بیداری» و خواجه عبدالله انصاری از منازل السائرین ـ که منازل اهل سلوک را ذکر میکند ـ به همین آیه تمسک میکند و اول منزل را منزل «یَقظه» و منزل بیداری ذکر میکنند و این آیۀ شریفه را هم شاهد میآورد که خداوند فرموده است. بیدار بشوید، بیدار شدن هم یک قسم از «قیام» است. [۵]
۱/۲- اولین گام سیر و سلوک و بندگی
اگر بخوایم افراد غافل را هدایت کنیم و از غفلت نجات دهیم اولین قدم توبه نیست. برخی فکر میکنند اولین قدم توبه است برخی نیز میگویند اولین قدم اراده است اما اراده هم نیست پس اولین قدم برای رفع غفلت چیست؟
براى آن که آدم بتواند حرکت کند و دیگری راحرکت بدهد ، ابتدا باید بیدار و متنبّه شود. انسان تا بیدار نباشد چگونه مىتواند اراده ى چیزى را داشته باشد و یا توبه کند؟ و اینکه در دعاى روز اول ماه مبارک رمضان نمیگوییم خدایا توفیق توبه به ما بده نمیگوییم عزمی بده یا اراده ما را قوی کن؛ بلکه مىخوانیم: « مرا در این روز از خواب غافلان بیدار کن[۶].» اشاره به همین نکته است، توبه هم اوّلین مرحله و منزل سلوک است، نه نقطه ى شروع و گام اول. نقطه ى شروع همان یقظه است. با بیدارى است که آدمى متوجه میشود که باید توبه کند، تا به اولین مقام و منزل برسد.
مانند ماشین، ماشین اگر میخواهد حرکت کند گام اولش این نیست که بگذاریم دنده تا حرکت کند گام اولش اینه که استارت بزنیم و ماشین را روشن کنیم بعد بگذاریم در دنده تا حرکت کند وگرنه ماشین خاموش را هرچه هم دنده بدهیم فایده ندارد.
اینقدر تحسین میکنم ان پدر و مادرانی را که اسباب بیداری بچه را فراهم میکنند. مثلا در انتخاب دوست و همنشین، در برخورد خودشان با بچه هایشان، در پوشش خودشان و اعضای خانواده جلوی پسر جچان خانواده دقت میکنند، در تفریحاتشان حساس هستند حتی در فیلم دیدن که چه ببینند و نه اینکه بروند ماهواره هم بیاورند و دو دستی بچه را در مسیر غفلت و گمراهی هول بدهند.
۱/۳- هدف بعثت پیامبر و انبیا
خانواده هایی که مسئله بیداری فرزندانشان و اینکه فرزندشان غافل نباشد برایشان مهم است. بدانید که این بیدار شدن انسانها برای خداوند انقدر مهم است که پیامبران را با هدف بیدار کردن مردم از خواب غفلت به سوی مردم فرستادند.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در خطبه اى که اشاره به هدف بعثت پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) دارد، مى فرمایند: (خداوند پیامبرى به سوى شما فرستاد تا بیماری هاى [روحى و اخلاقى و اجتماعی] شما را برطرف سازد و شما را از خواب غفلت بیدار کند)[۷]. نه تنها پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله)؛ بلکه تمام انبیا، براى همین منظور مبعوث شده اند یا حدّاقل یکى از اهداف اصلى آنها، ایجاد حالت «یقظه» مىباشد.
اینقدر این وظیفه مهم بود که اگر پیامبری کوتاهی میکرد خداوند آن پیامبر را توبیخ میکرد.
حضرت یونس مردم قومشان را رها کردند و خشمگین از قومشان فاصله گرفتند. ایشان بسیار صبر کردند. حدود ۴۰ سال تبلیغ کردند اما فقط دو نفر ایمان آوردند.
بعد آنها را نفرین کردند و رفتند در حالی که خداوند از ایشان توقع داشتند که تا لحظات آخر بمانند و این قوم را پند دهند و انان را از خواب غفلت بیدار کنند اما حضرت یونس آن صبر برین را انجام نداند و خداوند ایشان را در شکم نهنگ اسیر کردند.
کار حضرت یونس علیهالسلام به قدری سنگین و مشکل شد که خداوند در اینباره فرمودند: اگر او از تسبیحکنندگان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهی زندانی میماند.[۸]
حضرت یونس یقین کردند که خداوند بر ایشان تنگ نخواهد گرفت. ایشان گمان میکردند تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانشان انجام داده اند و حتى ترک اولایی در این زمینه نکرده اند و اکنون که آنها را به حال خود رها کرده اند و بیرون میروند چیزى بر ایشان نیست، و خداوند بر ایشان سخت نمیگیرد در حالىکه اولی این بود که بیش از این در میان آنها بمانند و صبر و استقامت به خرج دهند، شاید بیدار شوند و به سوى خدا آیند. سرانجام برای همین ترک اولى خداوند ایشان را در فشار و تنگنا قرار دادند، و نهنگ عظیمى ایشان را بلعید.
لذا، قرآن به این نکته تذکر داده است که ایشان زود صبر را از دست داد و شکیبایی و حوصلهاش به سر رسید. از اینرو، خداوند سبحان، خطاب به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: در امتثال حکم پروردگارت شکیبا باش و مانند همدم ماهی (حضرت یونس علیهالسلام) مباش.[۹]
۱/۴- نجات از گناه
و سرانجام قوم یونس آن شد که عالمی که در بینشان بود هنگام عذاب مردم را صدا زد که الان نشانه های عذاب پدیدار میشود و تا فرصت هست بیایید و بیدار شوید و توبه کنید. مردم به حرف این عالم در لحظات آخر گوش کردند زنان و فرزندانشان را آوردند و آنها را از هم جدا کردند میان حیوانات و بچه هایشان فاصله انداختند وقتی نشانه عذاب را دیدند همه به گریه و تضرع افتادند و خداوند آنها را به سبب رهایی از غفلت از عذاب نجات دادند و بعد از رفع عذاب خداوند را به خاطر این لطفی که در حقشان کرد و آنها را بیدار ساخت شکر کرده و سجده شکر به جا آوردند.
به خاطر همین در فرازی از مناجات شعبانیه آمده است که: توانى نداشتم که با آن از نافرمانیات کناره گیرم، مگر در زمانیکه مرا براى محبتت بیدار کردى![۱۰]»
لازمه این بیدار شدن و نجات یافتن توجه است.
علامه طباطبایی رحمه الله علیه هنگام چشم فرو بستن از دنیا چند مرتبه فرمودند: توجّه، توجّه، توجّه و رحلت فرمودند. مرحوم آیت الله ملکی تبریزی رحمه الله علیه نیز از استاد خود، مرحوم آخوند همدانی رحمه الله علیه نقل میکنند که ایشان مکرراً میفرمودند: توجّه، توجّه، توجّه.
حال سوال پیش میآید که توجه به چه چیزی؟ توجه به اینکه همه جا محضر خداست[۱۱]؟ و توجه به اینکه همۀ امور از نظر پروردگار متعال میگذرد؟ یا توجّه به اینکه خداوند بین انسان و قلب او حایل میشود و در واقع از او به خودش نزدیکتر است؟[۱۲]
پس خداوند بر همهجا و همهکس تسلّط دارد. بر دل انسانها نیز تسلّط وجودی دارد و هرچه در دل میپرورانند، میداند.
توجه یعنی اینکه اگر در جایی خلوت هستیم در موبایلمان سیر میکنیم شاید از چشم افراد مخفی باشد اما از چشم خداوند دو ملک همراه انسان مخفی نمی ماند.
اگر یک بچه ممیز در اتاق باشد ما در مقابل آن بچه ممیز گناه نمیکنیم. اگر یک ناظری در اتاق ما باشد ما در مقابل آن ناظر کارخلاف نمیکنیم، اگر یک نفر ناظر زبان ما باشد ما خیلی مواظب هستیم که خلاف نگوئیم. اگر یک ضبط صوت در مقابل شما، یک دستگاه فیلمبرداری در مقابل شما که هم گفتارتان را هم کردارتان را ضبط میکند باشد شما از نظر لباس خودتان را منظم میکنید و از نظر حرکات خودتان را منظم میکنید، از نظر گفتار مواظبت کامل دارید که چه میگویید. پس اگر ما خدا را به اندازه یک ضبط صوت حاضر و ناظر بدانیم دیگر معلوم است غیبت نمی کنیم. تهمت نمی زنیم، دروغ نمی گوئیم. کار ناشایست نمی کنیم و بالاخره جز خوبی و احسان از ما سر نمی زند. در حالیکه یک ضبط صوتی، یک فیلم بیشتر نیست، یک بچه ممیزی یک ناظری در اتاق ما بیشتر نیست اما به خاطر این ناظر مواظبت کامل از زبانمان، چشممان، از گوشهایمان و بالاخره از گفتار و کردارمان داریم. خداوند در قرآن می فرمایند: ای انسان عالم محضر خداست چه خلوت و چه جلوت خدا حاضر است، خدا ناظر است مواظب باش چه میکنی، چه می گویی، اینها ضبط میشود در روز قیامت رسوا میشوی و میگویی ای کاش بین من و پرونده ام از مشرق تا مغرب دور بود. پس کاری انجام بده.
با توجه به اینکه در جلساتمان نیز خداوند ناظر هستند، بنابراین با غیبت و تهمت و مسخره کردن کسی نامه اعمالمان را سنگین نکنیم.
توجه به اینکه در کاسبی هایمان در مهمانی هایمان در عروسی هایمان بدانیم قیامتی هم هست حساب و کتابی هم هست.
توجه به اینکه قرار نیست همیشه در این دنیا بمانیم توجه به اینکه شب اول قبری هم داریم توجه به اینکه نیاز به توشه داریم در ان منزلگاه دائمی حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در نهجالبلاغه میفرمایند: واى از کمبود توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت جایى که وارد مى شویم![۱۳]
پس بیاییم جای وقت تلف کردن پای فیلم سریال بازی و مهمانی کمی هم به فکر آن طرف باشیم.
بیاییم توجه داشته باشیم که دنیا مزرعۀ آخرت است و کاشتههای دنیا باید در قیامت برداشت شود ببینیم چیزی داریم که باعث نجاتمان شود یا ما نیز مثل بسیاری میگوییم: تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد، مىگوید: «پروردگارا، مرا بازگردانید، شاید من در آنچه وانهادهام کار نیکى انجام دهم.[۱۴]
از انس بن مالک روایت شده است که میگفت: شنیدم پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند: ای مسلمانان، خودتان را آماده کنید (و آستین ها را بالا بزنید) که امر قیامت جدّی است و آماده مرگ شوید، چرا که کوچ کردن نزدیک است و توشه بردارید که سفر طولانی است و بارهای خود را سبک گردانید که در پیش روی شما گردنه های صعب العبوری است که جز سبکباران کسی نمی تواند از آن بگذرد.[۱۵]
توجه به اینکه گاهی یک موعظه و یک پند در جلسات اهل بیت باعث بیدارشدن از خواب غفلت میشود به اصطلاح معروف: در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
یک روز آخوند همدانی رحمه الله علیه از زیارت حرم مطهّر امیرالمؤمنین علیهالسلام باز میگشت. در راه به جوانی برخورد که از فاجران و فاسدان و طاغیان آن زمان بود و «عبد فرّار» نام داشت. مرحوم آخوند همدانی رحمه الله علیه به او گفت: تو کیستی؟ گفت من عبد فرّار هستم. مرحوم آخوند از این جمله استفاده کرد و همراه با نگاه تندی گفت: «أفَررتَ مِنَ الله اَو مِن رَسولِه؟- آیا از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟» همین یک جمله موجب شد جاذبۀ حق تعالی او را تسخیر کند و توفیق بازگشت به سوی خدا را بیابد. جوان در حالی که مرتّب جملۀ مرحوم آخوند را تکرار میکرد، به خانهاش رفت و دِق کرد و مُرد. روز بعد آخوند همدانی رحمه الله علیه به شاگردانش که همه از فضلای زمان و بالغ بر پانصد نفر بودند، گفت: یکی از اولیاء الله فوت کرده است و باید امروز به تشییع جنازۀ او برویم. همه به راه افتادند و وقتی به در خانۀ عبد فرّار رسیدند، فضلا و همراهان تصوّر کرند مرحوم آخوند اشتباه آمده است. ولی با شنیدن صدای شیون و فغان از خانه، فهمیدند خودشان در اشتباه بودهاند. یک جرقّه، یک کشش و جذبه از طرف خدا، باعث شد که عبد فرّار به فاصلۀ چند ساعت، جزء اولیاءالله شود.
۱/۵- نجات از سرگردانی
امام على علیه السلام میفرمایند: بیدارى، روشنایى است.[۱۶]
کسی که نور یقظه و بیداری به دلش بیفتد جهان را طور دیگری میبیند یعنی یک سری محبت هایی که در دلش بوده و باعث میشده که این شخص را اذیت کند محبت هایی که شاید طرف حاضر بود برایش جانش را هم بدهد برایش بی اهمیت میشود و فقط کارهایی براش اهمیت داره که رنگ و بوی خدایی دارد. به خاطر همین امام على علیه السلام: بیدارى، بینش یافتن است.[۱۷]
این بینش و بصیرت یافتن دانایی صرف نیست، بلکه دانایی همراه با باور و ایمان است. مبنای حرفمان روایت امیرالمومنین علیهالسلام است که میفرمایند: پس بدین سبب، چشم ها و گوش ها و دل هایشان از نور بیداری روشن گردید.[۱۸]
این نور موقعی باعث بیداری میشود که انسان بینا و دانا شود و باور و ایمان همراهش باشد برخی مواقع ما میدانیم و بینا میشویم اما چون باور نداریم دچارمشکل میشویم.
به عنوان نمونه بسیازی از مردم می دانند سیگار برای انسان زیان بار است اما به دلیل اینکه به مضرات آن باور ندارند از آن استفاده می کنند. حتی برخی پزشکان به انواع مواد مخدر معتاد می باشند.
تقریبا هر انسان الهی می داند روزی این جهان را ترک و به عالم برزخ و حساب سفر خواهد کرد و آنجا یک یک اعمالش مورد ارزیابی قرار گرفته و جزا و پاداش به آن تعلق می گیرد، اما از آنجایی که این بینش در بسیاری از مردم از ساحت ذهن به ساحت قلب رسوخ نکرده و به ایمان باطنی تبدیل نگردیده موجب تقوی و پرهیزگاری نمیشود.
لذا اگر این بیداری و بصیرت موجب تحول و حرکت شد انسان را از سرگردانی نجات میدهد و گرنه این بیداری مقطعی میشود و زود از بین میرود.
شخصی بنام ادواردوآنیلی از خانواده های مطرح ایتالیا بودند. خانواده ادواردو بسیار پولدار و بانفوذ بودند. فقط سود دارایی های خانواده او ۶۰ میلیارد دلار در سال برآورد شده است. کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اویکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمئو، چندین کارخانه صنعتی ، بانک های خصوصی، شرکت های طراحی مد و لباس، روزنامه های لاستامپا، کوریره دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس تنها بخشی از اموال خانواده آنیلی است. چهار سال قبل از انقلاب، در پرینستون آمریکا دانشجو بود؛ در کتابخانه دانشگاه چشمش به قرآن افتاد و چند آیهای از آن را خواند. خودش میگوید احساس کردم که این کلام نمیتواند کلام بشر باشد. آن را برداشتم و خواندم و احساس کردم که آن را قبول دارم و احساسش میکنم. به مرکز اسلامی مراجعه کرده و آنان هم بدون اینکه بدانند کیست، برایش شهادتین میخوانند و مسلمان میشود. چون بعدها ادواردو مسلمان شد، پدرش حاضر نشد که ارث و میراثش را بهدست او بسپارد و او را از ارث محروم کرد، ولی او باز هم پای اعتقاداتش ایستاد و به همه ی ان دارایی ها پشت پا زد که تنها وارثش بود و بعد به خاطر این اعتقاد و باورش او را به قتل رساندند و لقب شهید برون مرزی را به او دادند.
دو خط از آیه قرآن جوان میلیاردر ایتالیایی که دنبال حقیقت و نور و بیداری میگردد را بیدار میکند. بنابراین یقظه ندایی الهی است که اگرانسان اسباب غفلت و تعلقات مادی را برطرف کنه به گوش جان مینشیند و زنگار ظلمت دل را از بین میبرد.
۲- تعریف بیداری و یقظه
۲/۱- معنای لغوی
شاید بعضی ازشما عزیزان بخواهید بیشتر در مورد یقظه و بیداری بدانید که یقظه یعنی چه؟
«یقظه» در لغت؛ از ریشه «یقظ» به معنای بیداری و توجّه گرفته شده است.
یقظه نقطۀ شروع تربیت معنوی است که با جذبه و عنایت الهی رخ میدهد. «بیداری، جذب و کششی از سوی حق تعالی است و انسان غافل را به عنایت حق از خواب مجازی بیدار میکند.»
۲/۲- متضادها
یقظه نقیض خواب است [۱۹] در همین راستا «ایقاظ» مصدرِ «أیقظ» به معنای بیدار کردن فردی از خواب است.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: مردم در خواب (غفلت) هستند ، اگر بمیرند متنبّه می شوند.[۲۰]
صداى انبیا وقتى به گوش کسى برسد، او را بیدار میکند؛ حتى اگر خوابیده باشد و انبیا هم آمده اند تا مردم خوابیده را بیدار کنند، ولى اگر خواب کسى، سنگین باشد، صداى انبیا هم چنین انسان خوابیده را بیدار نمیکند. از این رو ذات اقدس خداوند به رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم مى فرمایند: کسى که مرده یا خوابیده است سخن تو را نمیشنود تا زنده یا بیدار شود.[۲۱]
کسی که خوابش سنگین باشد وبا صدای انبیا هم بیدار نشود ضرر به جان و نفس خود میزند. ما یک موقع غفلت از مال داریم ضرر دنیایی میکنیم و یک موقع غفلت از تزکیه روح است که ضرر بسیاری دارد. شیطان هم دقیقا باهمین غفلتمان کار دارد که اگر توانست ما را غافل کند از تزکیه روح دیگر دست و پایمان در انجام گناه و حرام باز میشود دستمان در امور خیر بسته میشود.
حتما کسانی را دیده اید که میلیون میلیون برای گناه هزینه میکنند اما نمی تواند در کار خیر پولی را خرج کنند اینها کسایی هستند که خوابشان سنگین است.
خودشان هم به خودشان سر نمیزنند اما خوب بلدند به دیگران سر بزنند. آدمی که در خواب سنگین غفلت است اینطور است همواره به بیرون از خود مینگرد و از خود غافل است و در حقیقت «فضول» هستیم نه «عقول»; فرق «فضول» و «عقول» این است که انسان عقول، ابتدا به درون و آنگاه به بیرون، ولى انسان فضول، همواره به بیرون از خود مینگرد و این، مشکل انسانهای غافل است.
۳- مراحل بیداری و یقظه
بیدار شدن هم مراحلی دارد در روایت داریم که :
بیداری سه چیز است: یکم، اعتبار قلب به نعمت است بر این که ناامید از شمارش آن است، و آگاهی بر اندازه آن، و صرف نظر کردن از خود به شناخت منتی که در آن است و دانستن کوتاهی خود در ادای حق آن است.[۲۲]
درجه اول یقظه شامل سه بند است: نعمت شناسی، معرفت به نعمتهای امتنانی و کوتاهی کردن در حقّ نعمت.
میفرمایند که اگر دل بخواهد با نور یقظه ای که در آن ایجاد شده است به حضرت منعم توجه کرده و نعمتهای الهی را درباره خود احساس کند، چهار نشانی دارد:
۳/۱- یعنی مأیوس شدن از شمارش.
نعمتهای خدا درباره شما از زمان بودن در اصلاب و ارحام تا رسیدن به امروز که وزنت به هفتاد هشتاد کیلو رسیده است، از زمانی که فقط یک سلول بودی و از میان میلیونها سلول، یک سلول در رحم مادر قرار گرفت و تبدیل به نطفه ای شد که در شکم مادر، کمکم رشد کرد و پرورش یافت تا زمانی که وقت تولدش رسید. باید این نعمتها را از گذشته ها درباره خودت بشماری و بشماری تا ببینی به کجا میرسی؟ چند میلیارد میشود؟ دو میلیارد؟ چند کتاب میشود؟ و آخر به اینجا میرسی که هر چقدر که بشماری آمار از دستت بیرون میرود[۲۳]. نعمات الهی بسیار است. آیات آفاقی و آیات انفسی، نعمتهای درونی و نعمتهای بیرونی، نعمتهای ظاهری و باطنی و … نمیتوانیم این نعم الهی را درصدها کتاب هم روی کاغذ بیاوریم.
این امر نشانه این است که شما بر نعمتهای خداوند واقف شدی و فهمیدی که یک منعم بزرگ همیشه همراه توست.
۳/۲- اما نشانه دوم این است که بر حدود نعمتهای خداوندی واقف و آگاه شوی و این حدود تا اندازهای برایت روشن شود.
اگر این علم لدنی به نعمتهای خدا و این یقظه و آگاهی در موضوع نعمتهای الهی برای شما حاصل شود. مشخص میشود که قبلا غافل بودهاید اما اکنون دیگر غافل نیستید.
شخصی با دوستش قدم میزدند به دم بانکی رسیدند دوستش گفت انموقع که اینهمه پول را تقسیم میکردند ما کجا بودیم؟ یک آهی کشید دوستش چیزی به او نگفت همانطور که میرفتند رسیدند به بیمارستانی ان دوست گفت انموقع که اینهمه درد و بیماری را تقسیم میکردند ما کجا بودیم؟ انسان نباید فقط کمبودها را ببیند.
خوب است به بیمارستانها و بهزیستی و جاهایی که افرادی گرفتار هستند برویم و از آنجا عبرت بگیریم تا به سلامتی خود و نعمتهای خداوند توجه کنیم و شکرگزار باشیم. اگر این کارها را انجام دهیم، آن وقت نعمتهای خداوند را میفهمیم. اگر انسان خودش را با کسانی که کمبودهایی دارند مقایسه کند قدر نعمتها را میداند. برهی فقیر هستند و شکوه از فقر میکنند، ولی همان فردی که شکوه میکند نمیداند از او فقیرتر هم هست، اگر به فقیرتر از خودش توجه کند، آرامش پیدا میکند. با خودش میگوید فقیرتر از من هم هست و خدا را شکر میکند، ولی اگر بخواهد به بالاتر از خود، به تجار و اغنیاء و ثروتمندان نگاه کند، همیشه باید در زندگی خود ناله کند.
اینکه بتوانیم دل را به شناخت نعمتهای الهی فارغ کنیم. در گذشته و حال خود نظر کنیم و ببینیم که هرچه هست از دست منّت و فضل و کرم خداست نه صلاحیت و استحقاق تو. بدانی که اگر خدا تو را حفظ نمیکرد و دستگیری نمی نمود، در چاه میوفتادی و نابود میشدی. پس انسان باید بر الطاف الهی شناخت پیدا کند و آن را تشخیص دهد.
حضرت سلیمان ثروت بسیار داشتند که به ملک سلیمان معروف است. باد و اجنه مسخر ایشان است هیچکس به اندازه حضرت سلیمان غرق در نعمت و ثروت نبوده و نیست اما حضرت سلیمان نمیگویند: من استحقاق این را داشتم، بلکه میگوید: هذا من فضل ربی همه اینها از جانب خداوند است. این برای امتحان من است، که آیا من شکرگزارم و یا کفران نعمت میکنم[۲۴]؟!
یعنی آیا من نعوذبالله طغیان میکنم؟! نبی مکرم است، ولی میترسد و میگوید: نکند طغیان کنم! نکند با داشتن حکومت و قدرت بر اجنه و حیوانات و … که همه تحت سیطره من هستند، پروردگار عالم را از یاد ببرم و کفران نعمت کنم!
حالا ما چند نفر ثروتمند در اطرافمان میبینیم که غرق نعمت الهی هستند اما اتفاقات خوب زندگیشان را نمیبینند نعمت ها را نمیبینند نعمت های خدارا بدون شکر استفاده میکنند.
وقوف علی حدها یعنی بدانی خدا اگر نعمتی میدهد به خاطر لطفش است نه شایستگی من و اگر خدا بخواهد آن نعمت را ازانسان میگیرد و اگر نداشته باشی فقط او میتواند به تو بدهد.
منصور دوانیقی روزی به عمرو گفت: مرا پندی بده! گفت: از دیده گویم یا از شنیدنیها؟
منصور گفت: از چشمت که دیدی بگو. عمرو گفت: چون عمر عبدالعزیز وفات یافت او را یازده پسر ماند و ارث او هفده دینار بود که هر پسری را هیجده قیراط شد.
هشام بن عبدالملک چون وفات کرد او را هم یازده پسر بود که هر یک از ایشان را هزار هزار (یک میلیون) دینار میراث رسید.
پس از مدتی کوتاه، پسر عمر بن عبدالعزیز را دیدم که به یک روز صد اسب در راه خدای عزوجل بخشید، و از پسران هشام یکی را دیدم که بر راه نشسته بود و از خلق صدقه میخواست.
۳/۳- نشانه بعدی اینکه وقتی آگاهی و یقظه در تو ایجاد شد، باید به قصور خود در حق نعمتها علم پیدا کنی و بدانی که توان ادای حق نعم الهی را نداری.
هرقدر که نماز بخوانی، سجده کنی، الحمد لله بگویی و کارهای خیر انجام بدهی نمیتوانی شکر این نعمتها را بهجا آوری.
بدن یک انسان از سلولها و یاخته هاى بى حدّ و حصرى تشکیل شده (۱۰ میلیون میلیارد به طور متوسّط!) که هر کدام یک موجود زنده است با ساختمان پیچیده اش و هر یک نعمتى است از نعمت.هاى پروردگار که شمارش آنها در ده ها هزار سال نیز ممکن نیست. وقتى انسان نتواند تنها این بخش کوچک از نعمت هاى الهى را شماره کند، چگونه مى تواند آن همه نعمتهای بیرونى چه در جنبه هاى مادّى یا معنوى را شماره کند؟
امام صادق (ع) میفرمایند: « در هر نفسی که فرو می رود و چون برمی گردد، هزار نعمت است و بلکه بیشتر»[۲۵]
چون در هر نفسی که ما می کشیم خیلی چیزها شریک هستند، هر برگ درختی شریک در نفس ماست چون ما اکسیژن می گیریم و دی اکسید کربن میدهیم، در عوض درختان دی اکسید کربن میگیرند و اکسیژن میدهند.
در اقیانوسها که ماهی ها میمیرند، نهنگ ها ماهی های مرده را میخورند، اگر نهنگها ماهی های مرده را نخورند آب اقیانوس از بین می رود و تنفس برای ما مشکل می شود. پس در هر نفسی که ما می کشیم هستی شریک است.
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جای آورد
پس همین که بدانی حتی اگر عمر هزار ساله داشته باشی و هر هزار سال مشغول عبادت و شکر او شوی نمیتوانی شکر یک نعمتش را هم به جا بیاوری این خودش یک مرحله از بیداری و هوشیاری است.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ سَلَامَهَ قُلُوبِنَا فِی ذِکْرِ عَظَمَتِکَ، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکْرِ نِعْمَتِکَ :
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و سلامت دلهاى ما را در یاد کردن عظمت خود و آسایش بدن هامان را در شکر نعمت خود قرار ده.
پی نوشت ها:
[۱] إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ یوسف-۸۶
[۲] یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّه [یوسف،۸۷]
[۳] قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ [سبا،۴۶]
[۴] أَنْ تَقُومُوا لله ِ[سبا،۴۶]
[۵] أَنْ تَقُومُوا لله ِ[سبا،۴۶]
[۶] نَبِّهنی فیهِ عَن نَومَهِ الغافِلین دعای روز اول ماه رمضان
[۷] «اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّ اللّهَ اَرْسَلَ اِلَیْکُمْ رَسُولاً لِیُزِیحَ بِهِ عِلَّتَکُمْ وَ یُوقِظَ بِهَا غَفْلَتَکُمْ» بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۲۹۶، باب ۱۴ (خطبه صلوات الله علیه المعروفه).
[۸] فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ [صافات، ۱۴۳-۱۴۴]
[۹] فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تَکُنْ کَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَىٰ وَهُوَ مَکْظُومٌ [قلم، ۴۸]
[۱۰] إِلَهی لَمْ یکنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بهِ عَنْ مَعْصِیتِک إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیقَظْتَنی لِمَحَبَّتِک؛ معبودا! مناجات شعبانیه
[۱۱] أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَىٰ [علق، ۱۴]
[۱۲] «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه» [انفال،۲۴]
[۱۳] آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ [نهج البلاغه : الحکمه ۷۷ .]
[۱۴] حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ [مومنون، ۹۹-۱۰۰]
[۱۵] عَن انَسِ بنِ مالِک قالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یقولُ: یا مَعشَرَ المُسلِمینَ شَمّرُوا فَإنَّ الامرَ جِدٌّ وَ تَأهَّبوا فَإنَّ الرَّحیلَ قَریبٌ وَ تَزَوَّدُوا فَإنَّ السَّفَرَ بَعیدٌ وَخَفّفُوا اثقالَکم فَإنَّ وَراءَکم عَقَبَهً کؤُوداً وَ لا یقطَعُها الَّا المُخِفُّونَ — بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۸۶
[۱۶] الیَقَظَهُ نورٌ .[غرر الحکم : ۱۰۴.]
[۱۷] الیَقَظَهُ استِبصارٌ .[غرر الحکم : ۱۷۶.]
[۱۸] فاستَصبَحُوا بِنُورِ یَقَظَهٍ فی الأبصارِ و الأسماعِ و الأفئدَهِ .[نهج البلاغه : الخطبه ۲۲۲.]
[۱۹] فراهیدی، ۱۴۱۰، ۵: ۲۰۱
[۲۰] النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا [بحارالأنوار، ج ۴، ص ۴۳، ح ۱۸]
[۲۱] وما أنت بمسمع من فى القبور ؛ فاطر،۲۲
[۲۲] والیقظه هی ثلاثه أشیاء: الأوّل: لحظ القلب إلی النعمه علی الإیاس من عدِّها، والوقوف علی حدّها، والتفرّغ إلی معرفه المنّه بها، والعلم بالتقصیر فی حقِّها»
[۲۳] وَ إِن تَعُدُّواِنعمَهَ اللهِ لا تُحصُوها ؛ نحل،۱۸
[۲۴] «لِیَبْلُوَنِی ءَ أشْکُرُ أم أکْفُرُ ؛ نمل، ۴۰
[۲۵] فی کلِّ نفسٍ مِن أنفاسِکَ شُکرٌ لازمٌ لَکَ بَل ألفُ و أکثرُ: (مصباح الشریعه/ ص ۲۴)
.





