همدلی ۲ ؛ انواع تنهایی
۱۴۰۰-۰۶-۱۶ ۱۴۰۲-۱۰-۱۰ ۱۲:۱۶همدلی ۲ ؛ انواع تنهایی

همدلی ۲ ؛ انواع تنهایی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱-ضرورت پرداختن به واژه تنهایی
۱/۱-تبیین با تمثیل
اگر کسی شب تار را دیده باشد و مدت زیادی در شب تار مانده باشد سپیده و روشنایی روز را بهتر میفهمد و بیشتر قدر میداند، کسی که مدت زیادی را در تاریکی باشد خوشمزگی نور را بهتر میچشد و میفهمد. هنگامی که ما میخواهیم درمورد با هم بودن و اجتماع مومنین صحبت کنیم چاره ای نداریم جز این که در مورد شب سیاه تنهایی که واژه ی مقابل باهم بودن است مقداری دقیق تر و عمیق تر صحبت کنیم. مقابل اجتماع مومنین تفرد و تفرقه است و در مقابل باهم بودن تنهایی است. من امشب میخواهم محور بحثم را تنهایی قرار بدهم زیرا یک معضل اجتماعی بوده و باید برای آن فکری بکنیم بنده نگاه حداقلی ندارم، انقدر واژه ی باهم بودن پر برکت و جذاب است که من به خودم اجازه نمیدهم که از آن دل بکنم چه میشود کرد؟ چاره ای نداریم جز این که راجع به گوشه ای از این تنهایی با یکدیگر صحبتی کنیم تا قدر باهم بودن را بیشتر بدانیم، اما مسیر بحثمان همان رسیدن به باهم بودن و اجتماع مومنین است.
۱/۲-معضل تنهایی در غرب
امروز تنهایی به عنوان یکی از بزرگترین معضلات جامعه ی بشری در کل دنیا مطرح است، سال ۲۰۱۸ نخست وزیر انگلستان خبری جدید را به مردم رساند و آن تاسیس و تشکیل وزارت تنهایی بود، هنگامی که با خبر شدند در این کشور نه میلیون انسان کاملا تنها یا قالبا تنها هستند و پس از بررسی مشخص شد که علت و ریشه ی اغلب معضلات اجتماعی همین تنهایی است، بنابراین ناچار شدند که وزارت خانهای داشته باشند، این وزارت تنهایی دو و نیم میلیون یورو به یک موسسه خیریه میداد و از آنها خواسته بود تا این بودجهی تقریبا خوب را به همراه یک لیست نه میلیون نفره تحویل بگیرند و کسانی را برای تماس با افراد داخل آن لیست مامور کنند تا احوالی از آن ها بپرسند و دیگر احساس تنهایی نکنند. بعد از اینکه این خبر مخابره شد گویا عدهای منتظر این خبر بوده اند تا کسی آن را مطرح کند و پس از آن کشور های دیگری مانند نروژ، دانمارک و سوئد نیز آمدند و خبر از تاسیس وزارت تنهایی دادند. این تنهایی چیست؟
۱/۳-تاثیر تنهایی بر جسم و روح انسان و اجتماع
امشب میخواهیم از این تنهایی صحبت کنیم که حتما چیز مهمی است که کشورهای زیادی نگران این مسئله هستند، گویا بررسی کردند و متوجه شدند که بسیاری از معضلات اجتماعی و مشکلات جسمی و روحی به همین تنهایی برمیگردد، این مسئله ارتباطی به ما روحانیون ندارد، این رو باید افراد متخصص بیایند و بگویند که در سال ۲۰۱۷ یک مقاله ای را عدهای از پزشکان پس از تحقیق فراوان معرفی کردند و نتایج تحقیقاتشان را اعلام نمودند. مقاله ای بلند بالا از آثار تنهایی بر جسم انسان یک مورد را من بگویم که میگویند تاثیر تنهایی بر جسم انسان به اندازه کشیدن ۱۵ نخ سیگار میباشد. این تاثیر بر جسم یعنی که یک بار باید بنشینیم و موشکافانه صحبت کنیم تا ارتباط آمار افسردگی را با تنهایی و احساس تنهایی درک کنیم. همین الان بگویم ما یک تنهایی داریم و یک احساس تنهایی، همانگونه که یک فقر داریم و یک احساس فقر، برخی واقعا فقیرند و برخی احساس فقر میکنند مثل بیماری استسقا است که برخی تشنه اند و برخی احساس تشنگی میکنند. بیمار است همان لحظه دو پارچ آب خورده است اما باز هم احساس تشنگی میکند و الا بدن نیازی ندارد. حال عرضم چیست؟ یک تنهایی داریم و یک احساس تنهایی و آن چیزی که خطرناک تر و کشنده تر است احساس تنهاییست. لذا این واژه را امشب تا آخر صحبتمان زیاد از این بندهی حقیر میشنوید این احساس تنهایی است که افسردگی می آورد، این احساس تنهایی است که عده ای را مجبور به خودکشی میکند، این احساس تنهایی است که جرم و جنایت را زیاد میکند.
امشب حرف های جدی با یکدیگر داریم، حتی ما قویاً معتقد هستیم طلاق به احساس تنهایی ارتباط دارد. الان اگر من از شما بپرسم علت افزایش آمار طلاق چیست؟ شما علت های مختلفی میگویید مثلا می گویید عدم تفاهم، بدبینی، بداخلاقی، خودخواهی، دخالت خانواده ها، تمام این چیزهایی که شما میگویید بنده هم قبول دارم همهی این ها را بگذارید یک طرف ترازو، تمام اینها به نظر من است بعد مینشینیم حرف های جدی و علمی اش را باهم میزنیم، این عواملی که شما میفرمایید و من هم به آن معتقد هستم پنجاه درصد این قصه است پنجاه درصد قصه آن طرف مقابلی است که وقتی از این شخص این برخورد ها را میبیند بد دل است، دست بزن دارد، خرج خانه را نمیدهد، نمیدانم اخلاق ندارد، خودخواه است، تمام این بدی ها پنجاه درصد علت طلاق است. میدانید چه اتفاقی میوفتد؟ طرف روز اولی که میخواست در این خانه بیاید با هزار امید و آرزو آمده تا زندگی خوب و خوشی را با یکدیگر داشته باشند حال میبیند که در کنار او نمیتوانند با هم زندگی خوبی داشته باشند پس احساس تنهایی میکند.
مستقیم و غیر مستقیم تمام معضلات را میشود ارتباط داد به این احساس تنهایی. امشب اگر داریم درمورد تنهایی صحبت میکنیم میخواهیم هدف گذاری کنیم. کسی نباید اجازه بدهد یک سر سوزن در وجود خودش احساس تنهایی کند، یک سر سوزن، همچنین در جامعه ی دور و برش آدم های دور و برش.
مادر بی عرضه آن مادری است که الان دختر جوانش چند وقتی است دارد احساس تنهایی میکند ولی مادر حواسش نیست، این خیلی اتفاق بدی است. بعد آن دختر خانم اگر خیلی دختر نجیب و با خدایی باشد در خوش بینانه ترین حالت افسرده میشود اگر هم کمی شیطنت کند دیگر خیلی بد میشود که بهتر است صحبتش را نکنیم.
ما نباید اجازه بدهیم سر سوزنی احساس تنهایی مضر در وجودمان باشد حتی در اطرافیانمان هم این حس نباید به وجود بیاید باید با این تنهایی و احساس تنهایی مبارزه کنیم.
پس محور صحبت شب دوم ما و جلسه دوم ما مبارزه با تنهایی و مبارزه با احساس تنهایی است، چه کسی میتواند این اتفاق را رقم بزند، کسی که انواع تنهایی را بداند و بشناسد. ما چهار نوع تنهایی داریم، هر کدام را باید جداگانه بررسی کنیم. انشالله توفیق داشته باشیم آخر صحبت یک نسخه کلی ام برای همش انشالله میگوییم خدمتتان.
۲- انواع تنهایی
ما چهار نوع تنهایی داریم:
۲/۱- تنهایی فیزیکی
تنهایی نوع اول تنهایی فیزیکی یعنی چه؟ یعنی بنده ی خدا دور و برش واقعا کسی نیست، این ساده ترین و ابتدایی ترین سطح تنهایی است که کسی دور و بر این شخص نیست. البته میگوییم ساده ترین و ابتدایی ترین به این معنا نیست که فشار کمی به طرف وارد میکند، از آن جهت که امروز در زندان وقتی بخواهند یک نفر را که جرم سنگینی دارد و جنایت کار است را آزار بدهند و سنگین ترین شکنجه را برایش انجام دهند میگویند چه کارش کنیم؟ سلول انفرادی. این تنهایی فیزیکی که دیگه خیلی ما او را اذیتش کرده باشیم پس معلوم است فشار زیادی به انسان وارد میکند.
باید با این این تنهایی فیزیکی مبارزه کنیم مبارزه این است که هر کس یک همچین اتفاقی برایش افتاد بنشیند و ریشه یابی کند، غالبا این احساس تنهایی فیزیکی نوع اولش به خودمان بر میگردد. مثلا اون خانم و آقای جوانی که دو بچه دارند، خیلی طبیعی است خیلی معادلهی پیچیدهای نیست آن ها باید خودشان را آماده کنند که در دوران پیری تنهایی های فیزیکی کشنده ای را تحمل کنند که مصببش خودشان هستند.
دوستی تعریف میکرد که رفتیم بیمارستان بعد پشت در سی تی اسکن کلی از این مادربزرگ و پدربزرگ هایی رو داشتیم که بندگان خدا کسی دنبالشان نبود تعدادیشان هم گوش هایشان نمی شنید ما را آنجا جوان گیر آورده بودند یعنی جوان که چه عرض کنم ما گوشهایمان کمی میشنید.
یکدفعه یک لیست اسم به ما دادند و گفتند اسم ما را که خواند به ما بگو تا برویم مگر چقدر میشود از بچه هایشان توقع داشته باشیم؟ یکی دوتا بچه دارد که او هم چقدر میتواند بیاید؟ یا مثلا آدمی که کج خلق است، بداخلاق است رفقایش صبح جمعه میخواهند وعده کنند و بروند همدیگر را خبر میکنند و یواشکی میگویند به فلان شخص نگویید او خوش اخلاق نیست حال همه را میگیرد، پس او اگر دچار تنهایی فیزیکی شد خودش باعث آن میباشد. انسانی که زود رنج است قاعدتا بیشتر از بقیه تنهایی فیزیکی را میچشد و تحمل میکند. ریشه یابی کنیم نکند به خودم برمیگردد؟ این تنهایی فیزیکی را من باید مدیریتش کنم. البته جامعه هم نسبت به آدم های دور و برش ما گفتیم هم خودمان احساس تنهایی نکنیم هم مبارزه بکنیم با کسی که احساس تنهایی میکند، لذا در دین برنامه داریم تمام آن جاهایی که دعوت شده و توصیه شده به صله رحم تمام آن جاهایی که توصیه شده نمیدانم به نماز جماعت این ها خودش راه است دیگر به حضور در کار های اجتماعی راه مبارزش این است، زیاد در این موارد نمیخواهم فرصت بگذارم و سریع رد میشوم، موضوع بحث مبارزه با تنهایی به پاسداشت باهم بودن است. برای این کار باید انواع تنهایی را بشناسیم تنهایی نوع اول تنهایی فیزیکی.
۲/۲- تنهایی فکری
تنهایی نوع دوم تنهایی فکری است یعنی دور و برش آدم هستند اما این آدم های دور و بر من را درک نمیکنند. زمانی که من احساس کردم آدم های دور و برم فکر من را نمیفهمند با من هم فکر نیستند و من را درک نمیکنند در وجود من احساس تنهایی می آید احساس تنهایی فکری.
بسیاری از دعواهای زن و شوهری، اختلاف های پدر و پسری یا مادر و دختری ناشی از آن است که طرف مقابلمان را درک نمیکنیم، یعنی اینطور بگویم شاید بهتر است، که ناشی از جهل طرف مقابل است، طرف مقابل حال و هوای من را نمیفهمد اگر یک همچین اتفاقی برای من افتاد معلوم است که قدم اول این است که باید جهل طرف مقابل را برطرف کنیم. حالم و رنجم را به او بگویم و قدم دوم این است که خود را به جای طرف مقابل بگذارم. این که میگوییم بسیاری از اوقات خانم ها و آقایان در این قصه مشکل پیدا میکنند، مثلا خانم و آقا رفته بودند شمال و آمدند برگشته برنگشته آمده بودند برای طلاق، گفتیم بابا شما تازه شمال بوده اید. الان دیگر باید روحیاتتان لطیف شده باشد بروید و با یک روحیه ی بهتری زندگی را ادامه بدهید. خانم آمد در دفتر میگوید آقا این دیوانه است میخواهد من را هم دیوانه کند عمدا اذیت میکند، ما را یک شمال برده است خوشش می آید از خود اصفهان پایش را گذاشته است رو گاز عمدا میخواهد من را زجر بدهد. خانم رفتند بیرون آقا آمدند داخل میگوید حاج آقا یک شمال رفتیم میخواستیم یعنی بهمان خوش بگذرد بیچارمان کرده است ختم (( یواش یواش )) برداشته است. دو دستش را بر روی داشبورد گذاشته است و میگوید یواش یواش قطعا این ها اگر عالم هم دیگه رو میدانستند که مردها از کندی و آهسته بودن متنفرند. حالا روحیه شجاعت مردان هم به این اضافه کنید روحیه ماجراجویی آقایان و آن روحیه ی معذرت میخوام آقایون خیلی عذرخواهی میکنم این است که یک مقداری غدی مردانه و این از من جلو زد. بی اجازه جلو رفت نمیتواند تحمل کند، این یک خانم متوجه باشد. آقا متوجه باشه خانم ها از سرعت متنفرند.
غالبا نوعا عالم طرف مقابلتان را درک کنید. نسخه دین اینجا چیست؟ یک نسخه بسیار قشنگ دارد برای مبارزه با تنهایی فکری. میگوید طرف مقابل را درک کنید. امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: خودت خودت را ترازو قرار بده[۱] بین خودت و طرف مقابل. بساری از مشکلات دیگر پیش نمی آید.
یک بار خودت را بگذار جای طرف مقابل، یه بار از زاویه ی دید او به این مسئله نگاه کن عجله نکن یک بار خودت را بگذار به جای او. خدا حفظ کند حاج آقای تهرانی را. روز اول طلبگی ما یک جلسه ی خانوادگی طلاب بود ایشان آمده بودند که به طلاب بگویند که مهربان باشید و خوب باشید و خانواده را دوست داشته باشید بحث خانواده بود، ایشان یک داستانی از خودشان تعریف کردند، گفتند ما دو طلبه بودیم رفتیم و ازدواج کردیم بعد خانه ی بزرگی هم نتوانستیم بگیریم یک خانه ی مشترک گرفتیم یک اتاق دست من و خانومم و یک اتاق هم دست آن آقای طلبه دوستمان و خانمشون با تعدادی از وسیله ها که مشترکا استفاده میکردیم ایشان گفتند روز اول ازدواج تن من لرزید سر اینکه من زن داری بلد نیستم ظاهرا خانمشون هم نمیدانم داران،خوانسار یک جایی گذاشته بودند خانه آنجا بود حال من چون سال های زیادی گذشته است یادم نمی آید ایشان گفتند آمدم قم رفتم در خانه آقای بهجت در زدم آقا آمدند دم در گفتند بفرمایید. گفتم آقا من یک طلبه ی جوان هستم و تازه ازدواج کردم از زن داری هیچ چیز بلد نیستم، وقت شما هم شریف است اگر میشود یک فرمول به من بگویید من بتوانم خوب زندگی کنم، آقای بهجت گفته بودند: در اتفاقات و تنش های زندگی خودتان را بگذارید جای طرف مقابلتان، یک حدیث امام باقر(ع) هم خوانده بود آقای حاج آقا تهرانی آمدند رفتند در خانه ی آقای حضرت علامه مصبان یک صمیمیتی ام بود ایشان گفتند آقای مصبان گفتند بگذار ناهار نخوردیم رفتیم کبابی ناهار خوردیم و بعد یک بالشتی گذاشتیم آقای مصبان سرشون را گذاشتند روی نصفه ی بالشت پایشان طرف دیگر من هم سرم را گذاشتم نصفه دیگر بالشت و پایم را از این طرف هردومان داشتیم سقف را نگاه میکردیم.
آقای مصبان گفتند حالا بگو ببینم برای چه آمدی اینجا گفتم آقا ما ازدواج کردیم و هیچ چیز از زن داری نمیدانیم بعد میگفتند آقای مصبان دقیقا همین جمله را گفتند، خودت را بگذار جای طرف مقابل مشکل حل میشود. آقای تهرانی میگفتند برگشتیم به شهرستانی که بودیم. حال قرار بود شام اول را بخوریم عروس خانم شام اول را درست کردند میگفتند گ یک شوربایی درست کرده بودند یک شفته ای آن هم بسیار شور بود. یک قاشقش را هم نمی شد خورد میگفت من خودم را گذاشتم جای او و گفتم عروس بوده هول بوده دستش نبوده یک بند انگشت بیشتر ریخته و خراب شده است دیگر کمی تحویل بگیر به رویش نیاور میگفت در این فکر بودیم یکدفعه از اتاق آن طرف حیاط صدای داد و بیداد بلند شد. ظاهرا آن طرف هم عروس خانم دسته گلی به آب داده بودند. میگفتند این رفیق ما داد و بیداد شهریه امام زمان را حروم میکنی نعمت خدا را گفت گذشت گذشت سال ها بعد ما این رفیقمان را در خیابان های قم دیدیم و گفتیم به به چطورید و احوال شما خانواده چطورند؟ گفت ما همان روز ها متوجه شدیم او به درد ما نمیخورد ماهم به درد او نمیخوردیم و طلاق گرفت و رفت و تمام شد. اجعل نفسک میزانا چقدر خوبه یکبار جوان بتواند خودش را بگذارد جای آن مادر دلواپسی که وقتی جوان یک گوشی به دستش میگیرد این مادر تمام وجودش پر از اضطراب میشود. زیرا با چشمانش جوان های بهتر از جوان خودش را دیده است که از بس در این فضا رفتند و خراب شدند این مادر دلواپس است، نمیدانم سعی کنید به گونه ای دلواپسیشان را برطرف کنید.
۲/۳- تنهایی حمایتی
سومین نوع تنهایی اولی چه بود؟ فیزیکی دومی؟ فکری درمانش چه بود؟ خودت را به جای طرف مقابلت بگذار سومینش تنهایی حمایتی است، ببینید یک موقعی است کسی دور فرد هست درکش هم میکند اما کاری نمیتواند برایش بکند و اون شخص در وجود خودش احساس تنهایی میکند.
دوستی تعریف میکرد ساعت دو و نیم نصفه شب از کلیه درد و سنگ کلیه ما بیدار شدیم کمی دور اتاق چرخیدیم و حالا خانوادمان و خانممان هم بنده خدا خواب بودند کمی ما تنهایی فیزیکی را تحمل کردیم اما دیدیم خیر نمیشود تنهایی نمیشود این درد را تحمل کرد، درد کمی هم نبود خانواده رو صدا زدیم و گفتیم خانم کلیمان درد گرفته است خب بنده خدا بلند شد مارو نگاه کرد درکمان هم میکرد اما خب اخرش میتوانست بگوید نچ نچ نچ نچ اخی کار دیگری نمیتواند بکند هر چه داریم جلوتر میرویم شدت این تنهایی بیشتر میشود چون محدودیت های ما بیشتر میشود، باید قبول کنیم دیگران برای مشکلات من و حل مشکلات من محدودیت های خودشان را دارند، پدرم تا یک جایی میتواند کمک کند بچه ی من فرزند من همسر من تا یک جایی میتواند بالاخره یک جایی محدودیت استو پس باید این واقعیت را بپذیریم تا در وجود خودمان احساس تنهایی نکنیم.
در اخبار میخواندم در کشور ژاپن آمار جرم و جنایت در سالمندان به شدت زیاد شده است به گونه ای که زندان ها تبدیل به خانه سالمندان شده و زندان بان ها شدند پرستار یعنی رسما پیرمرد ها میروند سوپر مارکت دزدی میکنند به گونه ای که دستگیر شوند پیرزن ها قمه دست میگیرند میروند در مترو قمه میکشند هر چه ام میگویند نکن شر میشود میگویند اتفاقا میخواهم شر بشود. بعد بررسی کردند، که چرا انقدر جرم و جنایت در سالمندان ژاپنی زیاد شده است؟ سپس به یک نتیجه ای رسیدند احساس تنهایی. میگوید میروم خلاف میکنم جوری ام خلاف میکنم که همه بفهمن و من را بگیرند و بندازند زندان تا من از تنهایی نجات پیدا کنم. تنهایی فیزیکی از بین میرود و دور و برش شلوغ میشود تنهایی فکری هم ندارم و همه درکم میکنند یعنی یک بار که میگویم آخ زانویم ده نفر همراهیم میکنند وای وای وای راست میگویی.
و تنهایی نوع سوم حمایتی است دیگر خودم نمیخواهد بروم دم سوپر همه چیز را برایم می آورند چرا من خلاف نکنم؟ تا نجات پیدا کنم از این سم مهلک می افتد زندان به خاطر تنهایی. جرم و جنایت را زیاد میکند این احساس تنهایی اگر هم زورش به کسی نرسد خودش را میکشد،
چه کار کنم تنهایی نوع سوم در وجود خودم کمتر بیاید؟ اینکه سعی کنیم توقعمان را از دیگران کمتر کنیم . امام صادق علیه السلام میفرمایند: اگر خواهى که به آرزویت برسى و به خیر دنیا و آخرت دست یابى، چشم طمع از مال مردم برگیر.[۲]
۲/۴- تنهایی قلبی
در فرصت باقی مانده باید مهم ترین بحث امشب را خدمتتان تقدیم کنم بحثمان امشب انواع تنهایی است تنهایی فیزیکی، تنهاییه فکری، تنهایی حمایتی و سخت ترین و پیچیده ترین تنهایی که ناچارم این خبر ناگوار را به شما بدهم که سراغ همه ما می آید و همه ما گریبان گیر میشویم بر سر این تنهایی، تنهایی قلبی است. یعنی فیزیکی نیست، دورش شلوغ است، درکش هم میکنند حتی کمکش هم میکنند اما آخرش در وجود خودش احساس تنهایی میکند چرا؟ چون این شخص که دارد به من کمک میکند یک نگاه تاجرانه و کاسبانه ای دارد و روح انسان و فطرت انسان یک همچین کمکی را پس میزند، و قبول نمیکند، با عزتش همخوانی ندارد.
میرود مشاوره، مشاوره مشکل فیزیکی را حل میکند تنهایی فیزیکی را میگوید خودم با تو صحبت میکنم در خانه ام که رفتی تماس بگیر تا باهم صحبت میکند با حوصله درکش هم میکند کمکش هم میدهد با او صحبت میکند به او راه کار میدهد برنامه میدهد برنامه را پیگیری میکند پشتیبانی میکند اما خود اون طرف میداند این آقای مشاور طوری دارد نگاه میکند یک نگاه به او میکنهد زیر چشمی نگاهش به ساعت و عقربه های ساعت هم هست که چند دور میچرخد و حالا چقدر شد پس این کمکی که دارد به من میشود خالصانه نیست تاجرانه است و این اتفاق برای غالب آدما می افتد.
۵- اتصال به الله و ولی الله راه نجات از همه تنهایی ها
۵/۱- تبیین آثار اتصال به الله و ولی الله برای رفع تنهایی
مگر اینکه من و شما برای درمان این تنهایی سراغ ارتباط با الله و ولی الله برویم. کسی که ارتباط و اتصال دارد به الله و ولی الله هیچ وقت دچار تنهایی فیزیکی نمیشود حتی اگر در زندان سلول انفرادی هم بیوفتد هو معکم أین ما کنتم.[۳]
مرحوم آقای نخودکی میگویند یک روزی میرفتیم در حرم امام رضا میدیدم زائر ها به این گنبد خوشگل دارند نگاه میکنند و دارند با آقا حرف میزنند گفتم آقا چقدر زائر دور شماست. حال نه اینکه من باید متوجه باشم اسم چه فرد بزرگی را برده ام نه که از سر بی معرفتی باشد پناه میبریم به خدا راجب اولیای خدا این گونه صحبت کنیم و فکر کنیم. آقای نخودکی گفتند آقا جواب کدامشان را دارید میدهید؟ یک دفعه پرده ها از جلوی چشمم کنار رفت و دیدم زانو به زانوی هر زائری یک امام رضا نشسته است یک همچین شخصی تنهایی فکری دچارش نمیشود امام معصوم درک میکند محدودیت های ما را درک میکند ضعف ما را درک میکند. مگر نبود از شام بلند شد و آمد به امام مجتبی (ع) بد و بیراه گفت آقا یه نگاهی به او کردند و درکش کردند آقا فرمودند شما از شام آمدید؟ مردم شام بیشتر از این ازشان توقعی نیست اینطور یاد گرفتند، کسی که اتصال و ارتباط دارد با ولی خدا هیچگاه در زندگیش بن بست ندارد چون او هیچ محدودیتی ندارد که به من کمک کند حمایت کند در تنهایی حمایتی مرا نجات دهد او دستش باز است.
دلم نمی آید راحت از کنار این داستان امام هادی(ع) بگذرم بسیار حال مرا رو خوب میکند، فدای آن خانواده ای که گاهی اوقات برای اینکه گره از کار یه کسی باز کنند خودشان را به زحمت می اندازند خودشان را خرج میکنند، آمد پیش امام هادی(ع) گفت یابن رسول الله من از شیعیان پرتان علی هستم و بدهکارم، ورشکست شده ام از کوچکی ام به ما یاد دادند که اگر گره به کارمان افتاد در خونه شما اهل بیت بیاییم امام فرمودن صدایت را پایین بیاور در این شهر نباید کسی بفهمد تو از دوستداران ما هستی میخواهی خودت را به کشتن بدهی؟ گفت آقا کشتن بهتر از این وضعی است که من گرفتارش شده ام بدهکار شده ام ملت دور و برم ریختند چه کار کنم؟ آبرویم دارد میرود آقا فرمودند من هم الان شرایط کمک ندارم. باریکلا به یک همچین مادرانی. گفت آقا به ما یاد دادند دست شما باز است آقا ما به جز شما کسی را نداریم، فکر میکنید آقا چگونه کمک کردند؟ یک دفعه دست کردند داخل زمین و یکدفعه یک گوهری یک دری از این کار ها هم میشود کرد از این کارا زیاد کردند. یک کسی آمد آقا به من و شما گفتند آقا امام سجاد وارد شدند دیدن دست هایشان بسته است زنجیر به گردنشان و پاهایشان بسته است گفتم آقا به ما کمک بدهید آقا گفتند وضع مرا میبینید؟ گفت آقا من نمیدانم به ما گفتند شما کمک باید بدهید اقا فرمودند وقتی که رفتم زیر این شتر یک چاله ای بکن یک ثروتی یک گنجی هست بردار.
امام هادی(ع) به این شخص گفتند فردا متوکل یک جشنی دارد بیا پیش متوکل خود خود آقا هم یک کاغذ برداشتند گفتند چه قدر بدهکاری؟ گفت پنج هزار تا، آقا ده هزار تا خودشون رو مدیون این شخص کردند، بعد هم گفتند بیا داد و بیداد راه بنداز آبرو ریزی کن. گفت آقا من هیچ وقت جلوی دشمن شما این کار را نمیکنم اقا فرمودند به حقی که به گردنت داریم این کار را بکن. فردا شد متوکل نشست آقا امام هادی(ع) نیز نشستند او هم آمد و داد و بیداد کرد آقا فرمودند چه خبر است؟ متوکل گفت آقا چه خبر است؟ آقا گفتند از من دست نوشته دارد من ده هزار سکه مدیون ایشان هستم متوکل هم بیست هزار سکه به او داد و مشکلش حل شد، از خودشان خرج میکند.و چشم داشتی هم ندارند.
۵/۲- کار اهل بیت علیهم السلام را کار خودمان بدانیم
یک زمانی رفتم پیش یک بزرگی گفتم آخر اهل بیت به ما چه نیازی دارند؟ ایشان بالا هستند ما پایینیم حال مثلا کمک بدهیم چه میشود؟ البته من حق دارم نفهمم ولی خدا عالم است اینکه ولی الله رو نفهمیم چیز عجیبی نیست. گفتم من نمیفهمم بعد این بزرگ چند جواب دادند یکی از جواب هایش بسیار به دل من نشست، ایشان گفتند که ولی خدا مارا از خودش جدا نمیداند درد مارا درد خودش میداند آبروی مارا آبروی خودش میداند.
امیرالمومنین علی(ع) به آن شخص گفتند چند روزی مریض بودی گفت بله آقا مریض بودم نتوانستم بیایم آقا فرمودند والله قسم شما مریض میشوید ما اهل بیت هم مریض میشویم به مریضی شما ما هم مریض میشویم. چرا ما متصل به این خانواده نشویم؟ راه نجات از تنهایی همین اتصال و ارتباط است هر طور بتوانیم این راه اتصال و ارتباط را بیشتر کنیم، هر طور بتوانیم.
یک جمله بگویم تمامش کنم جوان ها این خانواده مارا دنباله ی خودشان میدانند مارا از خودشان جدا نمیدانند وقتش نرسیده ما هم خودمان را جدا ندانیم و آبروی اهل بیت را آبروی خودمان بدانیم مگر نگفتند برای ما آبرو باشید برای ما زینت باشید[۴].
یه ضرب المثلی در هیئت ها خیلی جایگاهی ندارد البته وقتی میخواهی یک جمله ای را نقد کنی جای خودش مقام خودش جهت خودش را باید ببینی. اما برای یک بچه یتیم برای کسی که میخواهد هیچ وقت تنها نباشد و حمایت الله و ولی الله را داشته باشه این ضرب المثل، ضرب المثل خوبی نیست. ضرب المثل دقیقی نیست که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. یک آدم زرنگ باشد میگوید خانه خدا خانه من است چراغ اهل بیت چراغ خانه ی من است اصلا ما هرچه داریم از اهل بیت است.
یک آقای زرنگی را سراغ دارم وقتی میخواهد در خانه خرید کند برای خانه خرید کند میخواهد سیب زمینی و نون و برنج و گوشت برای خانه اش بگیرد میگوید این دفعه نذر امام مجتبی(ع) خرید خانشان را نیت خرج اهل بیت میکند، خانمش زرنگ تر برنامه نوشته است و روی در یخچال گذاشته است که شنبه ها ناهار نذر حضرت معصومه(س) بابا این ها دیگر خیلی زرنگ هستند. حال شما بنشینید فکر کنید نوع ارتباط های جدید را تعریف کنید هر طور شده است. مادری است صبح به صبح دست دو بچه اش را میگیرد سرحال که شدند یک قاب عکس امام رضا در خانشان است می آید جلوی قاب عکس امام رضا حالا این بچه ها را برای اینکه خواب بپرد از سرشان سرحال شوند میگویند بیایید برویم پیش امام رضا برویم پیش آقا بعد میگویند به آقا سلام بدهید به آقا سلام میدهند بعد دو هدیه کوچک میدهند ولو اینکه یک آدامس باشد میگویند این از طرف امام رضا است، پس این بچه ها دیگر راه کج نمیروند.
السلام علیک یا اباعبدالله
برنامه ی جدی داشته باشید برای ارتباط، ارتباط قوی ارتباط خانوادگی با اهل بیت، من امشب هم تاکید میکنم تاکید میکنم به روضهی خانگی، تاکید میکنم به روضه خانگی حضرت آیت الله حق شناس به یکی از شاگردانشان گفته بودند علیک به جلسات شکسته ایشون گفتند گره های کور رو در جلسات شکسته باز کن. گفته بودند جلسات شکسته چیست؟ گفته بودند روضه های خانگی که خلوت است و کسی نیست در حد دو نفر یا سه نفر.
و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
مرحوم نظام ذاکر امام حسین بودند. یک عمری نوکری کردند روز آخر عمرشان به دخترشان گفتند دخترم به دلم افتاده است امروز روز آخر عمر من است یک لطفی در حق پدرت بکن. گفت جان دلم پدر. گفتند بالای سرم بنشین دست مرا در دستت بگیر یک وقتی دیدی داشتم دستت را فشار میدادم کمکم کن بنشینم و پاهایم را جمع کنم. چرا پدر؟ آخر یک عمری نوکری کردم به عشق اینکه روز آخر آقایم بیاید بالای سرم اول تنهایی من میشود اقا بیاید بالای سرم؟ دخترش میگوید با جان دل نشستم. دست پدر را گرفتم یک وقت دیدم ساعت مرا گذاشت بالای سرش پدرم پدری که دیگر حس و حالی ندارد توانی ندارد یک وقت دیدم پدرم چشماشون رو باز کردند و دارند دست من را فشار میدهند و برافروخته شدند فهمیدم وقتش رسیده است کمک کردم پدرم نشست، پاهای پدرم را جمع کردم یک لبخندی زد و صدا زد صل الله علیک یا اباعبدالله.
اول تنهایی هایمان آن وقت است چه کسی میتواند بیاید باما؟
همین نظام رشتی خواب دیدند شب اول قبرشان تمام شد خواب دیدند گفتند نظام چه خبر از آن طرف یک جمله خواند شکر خدا که در پناه حسین هستیم، عالم از این خوب تر پناه ندارم، دست ادب روی سینه بگذاریم، ادب کنیم از طرف خود به نیابت از پدران و مادران و گذشتگان و حق داران فیض ببرند همه علما فیض ببرن روح ملکوتی آیت الله حاج آقا کمال رضوان خدا به این مرد خدا. سلام بدهید به نیابت از همه ی گذشتگان آقا ما الان سلام میدیم جوابش باشه بین الحرمین اربعین.
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
پی نوشت ها:
[۱] اجعل نفسک میزانا[نهج البلاغه نامه ۳۱]
[۲] إنْ أرَدْتَ أنْ تَقَرَّ عَینُکَ و تَنالَ خَیرَ الدُّنیا و الآخِرَهِ فاقْطَعِ الطَّمَعَ عمّا فی أیْدِی النّاسِ[بحار الأنوار: ۷۳/۱۶۸/۳.]
[۳] حدید،۴
[۴] یا مَعشَرَ الشِّیعَهِ ، إنّکُم قد نُسِبتُم إلَینا ، کُونُوا لَنا زَینا ، و لا تَکُونُوا عَلَینا شَینا .[مشکاه الأنوار : ۱۳۴/۳۰۵ .]
.






