Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
اربعین حسینی ؛ یکپارچه

جهل ؛ انواع و اقسام آن

امام حسین ؛ رافع جهالت أربعین

جهل ؛ انواع و اقسام آن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱- اباعبدالله الحسین علیه‌السلام رافع جهالت

داستان متوکل و زن رقاصه

متوکل هر شب بزم شبانه داشت، رقاصه ها می­آمدند و فسق و فجور برپا بود. یک روز خانمی که باید مجلس برپا می‌‌کرد در آن مجلس گناه، که نوبتش بود و باید برنامه اجرا می‌کرد (مثلاً کنسرت است)، هر چه که است. گفتند نیامده است. خیلی به او برخورد، کسی را سلطان دعوت کند و نیاید. خلاصه گفتند تکه بزرگش گوشش است. خلاصه یک جوری خبرش کردند، تا بعد از چند وقت آمد. متوکل به او گفت که کجا بودی. گفت به حج رفته بودم. عزیزان ما می­دانند ما یک حج داریم که حج واجب است، یک عمره داریم، به اشتباه به این حج می­گوییم. حج عمره نداریم. حج، عمره مفرده. حج برای ماه ذی الحجه است. غیر از ماه ذی الحجه هر چه برویم عمره است. ماه شعبان بود، گفت کجا بودی. گفت حج بودم. حج یک معنایش یعنی رفتن به سوی کسی، به دور کسی رفتن. متوکل گفت کنیزک من را مسخره کرده ای، در ماه شعبان حج رفته‌ای؟ یک کنیزک رقاصه، غرق گناه مجالس شبانه سلطان، این چقدر باید شجاعت پیدا کند. تعجب نکنید یاران امام حسین جلوی تیرهایی که می­آمد صورتشان را جابجا می­کردند. اگر مولا اراده کند و اگر کسی دنبال آن «إذ قامُوا فَقالوا» باشد، یعنی بگوید خدایا من می­خواهم به سمتت بیایم، حسین ات را بفرست تا به دادم برسد.

این کنیزک غرق گناه ناگهان شجاع شده بود. متوکل پرسید در ماه شعبان حج رفته ای؟ من را مسخره کرده ای؟ گفت: «حَجَجتُ الی قَبرِ الحُسَین». گفت رفتم دور قبر حسین بن علی علیه‌السلام طواف کردم. رفتم و توبه کردم. متوکل دستور داد او را بکشند و گفت قبر او را خراب کنید. قبر او انسان ساز است. ما با یک حسین بن علی سر و کار داریم که نه تنها بدنه‌ و حضور او زهیر ساز است، بلکه قبر او رقاصه‌ی گنهکار را تبدیل به شهید سیدالشهداء می­کند.

بله عزیزان اباعبدالله الحسین علیه السلام نه تنها شاگردهای رفوزه را قبول می­کنند، بلکه شاگرد رفوزه را ممتاز نیز میکنند. این خانم هم پس از اینکه با آقا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام عهد و پیمان بست و جهالتش را کنار گذاشت، به مقام شهادت رسید.

اصلا قیام سید الشهداء علیه‌السلام برای رفع جهل بود در همین زیارت اربعین که این روزها می‌خوانیم، می­فرمایند: (لام، برای تعلیل است.) قیام اباعبدالله برای رفع جهالت بود[۱]. این جهل اینقدر بد و منفور است که در روایت آمده است حضرت عیسی(علی نبینا و آله و علیه‌السلام) فرمودند: تمام بیماری ها را می­توانم درمان کنم. پیسی و برص را درمان کردم. مرده زنده کردم. اما تنها مرضی که درمان نشد، مرض جهل بود.

امیر مومنان علی علیه‌السلام میفرمایند: چه بسا شخص عزیزی که نادانیش او را خوار ساخت.[۲] چقدر سراغ داریم افرادی را که به خاطر جهالتشان بدون تحقیق سرمایه گذاری ناصحیح یا ازدواج جاهلانه یا ضمانت نابجایی کردند و خوار و رسوا شدند. الان در گوشه زندان ها یا در کنج عزلت ندامت هستند و اجازه بدهید خیالتان را راحت کنم. در روایتی دیگر امیرمومنان علی علیه‌السلام می­فرمایند: جهل ریشه همه بدی ها و پلیدی هاست.[۳]

در روایت آخر می­فرمایند: جهل سخت ترین نوع فقر است.

وای به حال پدر و مادر جاهلی که شاید به ظاهر هم سواد داشته باشند، اما تربیت فرزند بلد نباشند و این فرزند را غلط تربیت کنند. یادم می­آید یکی از دوستان تعریف می­کردند: مورد مشاوره ای آمده بود برای تربیت فرزندش و در بین حرف‌ها گفت حاج آقا من اجازه نمی­دهم پسرم هر کارتونی را ببیند. با اینکه به لاکپشت­های نینجا خیلی علاقه­مند است، نمیگذارم ببیند. فیلم های جکی چان و بروسلی و رزمی از این قبیل را نیز با وجود اینکه بسیار علاقه­مند است، نمی­گذارم ببیند. گفتم: چطور؟ گفت آخر بعد از دیدن این فیلم ها، بلند می­شود و به در و دیوار خانه مشت و لگد می‌زند. عروسک‌های خواهر بزرگش را پاره می­کند. گفتم: بله صحیح می­فرمایید. این فیلم ها بر روی بچه اثر دارند. در انتهای جلسه مشاوره گفت راستی به تازگی حس می­کنم به من و خواهرش نگاه‌های بدی می‌کند. حرف‌های بزرگتر از دهانش می­زند و از ازدواج و اینها صحبت می­کند. به او گفتم: آیا در خانه ماهواره دارید؟ گفت: بله. گفتم چه می­بینید؟ گفت: همین سریال­های معمول. گفتم: پسرتان هم در کنار شما هست؟ گفت خوب بله دیگر. گفتم: این رفتارهایش نتیجه همین فیلم هاست. گفت حاج آقا بچه است. ۶-۷ سال بیشتر ندارد. گفتم: چطور آن فیلم‌های رزمی در بچه اثر می­گذارد، انتظار دارید این فیلم‌ها در بچه اثر نگذارد؟ در اینجا بود که انگشت حسرت به دندان گرفت و گفت: نمی­دانستم که کار من اینقدر بر کودکم اثرگذار است.

عزیزان همانطور که عرض شد، خیلی اوقات ضررهای هنگفتی که ما می­خوریم از جهل است. چه در مسائل مادی چه در مسائل معنوی و چه در تربیت فرزند و…

۲- انواع و اقسام جهل

حال باید خدمتتان عرض کنم که این جهل انواع و اقسامی دارد، ما عموما یک نوع از جهل را شنیده ایم ولی باید بگویم که جهل چهار نوع است. این چهار نوع را خدمت شما عرض می‌کنیم به شرط و برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

۲/۱ جهل در مقابل علم؛ جهل علمی یا مطلق

در لغت زمین بی کوه و نشان که در آن کسی راه نیابد و دشتی که در آن نشان راه گم و مجهول باشد را ارض مَجهَل گویند. ضد مَعلَم.

طبق همین تعریف جهل که صاحبان لغت در کتب فرمودند، یکی از تعاریف جهل، خالی بودن ذهن از هرگونه اطلاع در یک موضوع است. که این جهل اولین نوع از جهل است و اباعبدالله الحسین علیه‌السلام نیز برای رفع آن تلاش فراوان کردند. من جمله نمونه‌ای که همه شما عزیزان شنیده اید.

کاروان امام حسین علیه‌السلام به صحرای «ثعلبیه» رسیدند، خیمه‌ای را در بیابان دیدند، بعد معلوم شد وهب و همسرش و مادرش، با چند گوسفندی که دارند در آن خیمه زندگی می­کنند. این خانواده مسیحی بودند، امام حسین علیه‌السلام نزدیک خیمه رفتند، پیرزنی (مادر وهب به نام قمر) را دیدند با او احوالپرسی کردند و از چگونگی زندگی آنها سؤال نمودند، او در پاسخ گفت: صاحب این خیمه پسرم وهب است، چند روزی است ازدواج کرده است و نیازهایمان در این صحرا زیاد است به خصوص در مضیقه‌ی آب هستیم…

امام علیه‌السلام یاور مستضعفان، در اطراف خیمه جایی جستند و خاک را کنار زدند و چشمه ای پدیدار شد و سپس با آن زن خداحافظی کردند و هنگام خداحافظی فرمودند: اگر پسرت آمد، ماجرای حرکت ما و یاری از ما را به او بگو. قمر مجذوب عظمت مقام امام شد، وقتی وهب از صحرا برگشت و جریان را از مادر شنید و معجزه ی چشمه ی آب را مشاهده کرد، نور ولایت در دل صافش تابید. با اینکه پنج روز از ازدواجش نگذشته بود، همراه مادر و همسر، خود را به امام رساندند و به اسلام گرویدند، وهب خدمت امام عرض کرد: پیام شما به ما رسید و ما سرباز و گوش به فرمان شماییم.

در اینجا می‌بینید که سیدالشهداء برای مقابله با این نوع جهل، با وهب مسیحی به صحبت و روشنگری پرداختند و جهل او را برطرف نمودند، علم و آگاهی به او دادند تا او را با خود همراه نمایند.

نمونه ای دیگر از رفع جهل اباعبدالله در این زمینه، نامه ایشان به مردم بصره و دیگر بلاد اسلامی بود.

ما نیز در این زمینه اولا وظیفه داریم که خودمان در پی علم باشیم و رفع جهل از خودمان را در برنامه زندگی قرار بدهیم. اصلا تمام فقهای عظام فرموده اند واجب است که ما علم دین را در حد رفع نیاز یاد بگیریم و چقدر به جاست که به فرزندانمان نیز آموزش بدهیم و دانش و آگاهی ایشان را از دین بالا ببریم.

وای به حال پدر و مادر کیوان. کیوان کیست؟ یکی از دوستان ما تعریف می­کردند در دبستانی پیش‌نماز بودند. یکی از بچه‌ها که برای نماز خواندن به نمازخانه آمده بوده، بدون اینکه مهر همراه داشته باشد در صف ایستاده بود. وقتی امام جماعت از او سوال کردند: چرا مهر نیاورده ای؟ کیوان جواب داد: مهر دیگر چیست؟ وقتی مهر را به او نشان داد که این برای نمازخواندن است و مگر در خانه از این مهرها ندارید؟ با تعجب گفت: نه ما از این چیزها نداریم.

نقل است روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از کوچه‌ای می‌گذشتند. نگاه مبارکشان به گروهی از کودکان افتاد که در حال بازی بودند. پیامبر در همان حال فرمودند: وای بر احوال فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان؛‏

اصحابی که حضور داشتند از پیامبر سوال کردند یا رسول الله پدرانشان مشرک‌اند؟ پیامبر اسلام فرمود «نه بلکه پدران مؤمن و مسلمان دارند.»

اصحاب پرسیدند پس علت تأسف شما چیست؟ پیامبر فرمود: پدران و مادران آخرالزمان بیشتر توجه خود را صرف برآوردن نیازهای مادی فرزندان خود کرده و از تربیت دینی آنها غافل‌اند. برخی از آنها چیزی از واجبات و فرائض را به فرزندانشان نمی‌آموزند[۴] [۵]

پس عزیزان ما وظیفه داریم اولا علوم دینی را یاد بگیریم، ثانیا به فرزندانمان آموزش بدهیم.

۲/۲ نوع دوم؛ جهل نسبی یا مرکب

طبق تعریف دیگری که از جهل آمده است، گفته می‌شود اگر کسی به موضوعی آگاهی غلط داشته باشد و علم او در آن زمینه غیر واقعی باشد. چنین شخصی را نیز جاهل می­نامند. درست است که علم اندکی دارد. لکن علمش مطابق با واقع نیست. که اباعبدالله الحسین نیز در این زمینه نیز تلاش نموده و رفع جهالت کردند.

مگر نشنیده ایم که سیدالشهداء عمامه‌ی رسول الله را به سر گذاشتند، لباس جدشان را پوشیده و به میان لشکر عمر سعد آمده و آنها را نصیحت می‌فرمودند. اینها من‌باب رفع همین نوع از جهل بود. چرا که بسیاری از اهل شام اعتقادی داشتند که غیر مطابق با واقع بود و آنها اباعبدالله را نمیشناختند و گمان می‌کردند که واقعا یزید علیه اللعنه به واقع، حق است. زینب کبری و امام سجاد علیه‌السلام نیز همین ماموریت را در شام دنبال نمودند و به مردم شام که می‌پنداشتند یزید واقعا برحق است آگاهی دادند و یزید را رسوا نمودند.

ما نیز در این رابطه باید بکوشیم چرا که بسیاری از اطرافیان ما گاهی گمان اشتباهی دارند.

حتما داستان امام سجاد(علیه السلام) و پیرمرد شامی را شنیده‌اید.

قافله اسیران به سرزمین شام رسید. مردم فریب خورده هلهله کنان برای دیدن آمدند پیرمردی خودش را به امام سجاد رساند و گفت: خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان – یزید بن معاویه – را بر شما پیروز گردانید!

امام فرمودند: ای پیرمرد آیا قرآن تلاوت کرده ای؟ پیرمرد گفت: آری.

امام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می‌فرمایند: ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی­خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید[۶]؟»

-آری خوانده ام.

مقصود این آیه از خویشان پیامبر صلی الله علیه وآله ما هستیم.

سپس امام فرمودند: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن[۷]

پیرمرد گفت: آیا ذی القربی و خویشاوند پیامبر شما هستید؟

– بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای که فرموده است: آن چه غنیمت به چنگ می­آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.[۸]

– آری خوانده ام.

– مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم. و آیا این آیه را تلاوت کرده ای: همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاک گرداند.[۹]

ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شناخته می­شود؟

مرد شامی از سخنانش اندوهگین شد. دستش را بالا برد و گفت:

«خدایا به سوی تو باز می­گردم، خدایا به سوی تو باز می­گردم، خدایا به سوی تو باز می­گردم از دشمنی خاندان پیامبر بیزاری می­جویم و به سوی تو رو می‌آورم از کشندگان خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم»

امروز هم معاویه‌های فضای مجازی، با رسانه‌ها و پیام رسان‌ها و شبکه‌های مجازی سعی در القای باورهای نادرست به مخاطبان خود دارند و متاسفانه می­بینید که کسانی «مرد شامی» فضای مجازی شده‌اند.

وای به حال کیوان و دو بار وای به حال شاهین

کیوان را که عرض کردم نمیدانست که مهر چیست

اما شاهین کیست؟

یکی از رفقا تعریف میکردند که آقایی به همراه همسرش آمدند برای مشاوره پیش بنده و خانم بسیار گله مند بود و ناراحت. گفتم: چه شده میترسید بگوید به آقا گفتم تشریف ببرید بیرون تا خانم تعریف کنند خانم میگفت این آقا شاهین فقط بلد است سر من و بچه هایش داد بزند و بد اخلاقی کند اصلا تا به حال که پسرمان ۱۰ سالش شده یک بار هم این بچه را نبوسیده یک بار هم این بچه را پارک نبرده است با این بچه بازی نکرده است و وقتی از سر کار می­آید فقط و فقط مثل برج زهر مار مینشیند و تلویزیون نگاه میکند و شام میخورد و میخوابد. میدانم که مرا دوست دارد میدانم که فرزندمان را دوست دارد ولی خیلی بد اخلاق است من دیگر تازگی ها از شاهین میترسم چه‌کار کنم؟ بعد از اینکه حرف‌هایش را زد گفتم تشریف ببرید بیرون و به آقا شاهین گفتم بیایند داخل اتاق. گفتم زن و بچه ات را دوست داری؟ گفت بله گفتم پس چرا با آنها تندی میکنی گفت خب دوستشان دارم که تندی میکنم دیگر بچه باید از پدر حساب ببرد چه معنا دارد پدر با بچه بخندد من خودم ۳۲ سالم است یاد ندارم پدرم یک بار هم خندیده باشد از او حساب میبرم پسرم هم باید از من حساب ببرد.

گفتم آقا شاهین اشتباه به عرضتان رسانده اند اینطور صحیح نیست. بچه محبت میخواهد مهربانی میخواهد بچه را باید با دوستی و بازی و محبت بزرگ کرد. چه کسی گفته پدر باید برج زهرمار باشد در خانواده؟

رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با کودکان به گونه‌ای بود که آنان هیچ محدودیتی در نوع رابطه با ایشان نداشتند. به گونه‌ای که حسنین علیه‌السلام بر پشت پیامبر سوار می‌شدند و در حالی که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم چهار دست و پا راه می‌رفتند به ایشان «حل حل» می‌گفتند و رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هم خطاب به آنان می‌فرمودند: شتر شما چه شتر خوبی است!

از جابر بن عبدالله نقل شده که گفتند بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شدم و آن حضرت بر چهار دست و پا حرکت می کردند و امام حسن و امام حسین علیه‌السلام بر پشت حضرت سوار بودند. و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای آن دو امام حسن و امام حسین علیه‌السلام خم می‌شدند و می فرمودند: چه خوب مرکبی شتری است مرکب شما و چه خوب سوارید شما دو نفر[۱۰].

پدر باید با بچه مهربان باشد البته از آن طرف پشت بام هم نباید بیفتیم و افراط کنیم مثل آن پدر و مادرهایی که همه چیز را برای بچه فراهم میکنند و انقدر بچه را لوس میکنند که دوباره باز مشکلاتی برای بچه به وجود می­آید و ممکن است بچه خود شیفته شود نه مثل آقا شاهین تفریط نه مثل خیلی ها افراط اتفاقا روایت هم داریم که جاهل را نمیبینی مگر در حال افراط یا تفریط.

پس حاج آقا چه‌کار کنیم؟ حد اعتدال را رعایت کنید. حد اعتدال چیست؟ مشاورها میگویند مثلث تربیت را باید با هم داشته باشی. ضلع اول مثلث تربیت محبت است ضلع دوم قاطعیت است و ضلع سوم مداومت.

محبت یعنی بچه را ببوس به او محبت کن با او بازی کن و اینطور کارها که همه بلدید.

قاطعیت یعنی قوانین را قاطعانه برای بچه تعیین کن بگو با تو بازی میکنم اما در حیطه‌ی این قوانین اگر از قانون تخطی کردی بازی تعطیل می‌شود.

و در آخر هم مداومت یعنی در همه حال و همیشه قانون را رعایت کن و بر آن پایبند باش الان حالم خوب است به بچه باج بدهم و الان حالم بد است دق و دلی را بر سر او خالی کنم نداریم همیشه و در همه حال باید قوانینی را که وضع کرده اید در کمال محبت پیاده کنید.

۲/۳ جهل نوع سوم؛ جهل عملی

آن دسته که علم دارند اما به علمشان عمل نمیکنند حقیقت را میشناسند صحیح و غلط را میدانند، جهل در علم ندارند اما جهل در عمل دارند. اباعبدالله الحسین علیه‌السلام با این دسته نیز مواجه بودند و ایشان در رفع جهل این دسته نیز اقدام نمودند. در این دسته حر بن یزید جعفی و عبدالله بن مطیع عَدْوی حضور دارند.

عبدالله بن مطیع عدوى، مردى قریشی، عافیت طلب و سودپرست بود. اهتمام او بر حفظ منزلت قریش و عرب بیش از اهتمام او به حفظ اسلام بود. او نه جویاى حق است و نه اهل یارى و دفاع از آن. در ادعاى دوستى اهل بیت، با آن که نسبت به منزلت ویژه آنان نزد خداوند تعالى آگاهى دارد، دروغگوست؛ و امام حسین علیه‌السلام وى را به طور کامل مى شناختند!

از این رو از کنارشان بزرگوارانه مى‌گذشتند و به او توجّه نمى‌کردند و در موضوع نهضت با او به صراحت سخن نمی‌گفتند و آنطور که به عنوان مثال براى ام سلمه، محمد بن حنفیه، فرشتگان و مؤمنان جن، جزئیات آینده نهضت را آشکار می‌ساختند، با او چیزى نمى‌گفتند. بلکه تنها از هدف مقطعى خود یعنى مکّه برایشان سخن مى‌گفتند و از آن پس جز این که چون به آنجا رفتم، آن گاه در کار خویش از خداوند طلب خیر می‌کنم یا خداوند آنچه را که دوست بدارد مقدر مى‌کند، چیزى نمی‌گفتند.

* در گفت و گویش با امام علیه‌السلام در دیدار دوم طبق روایت ارشاد مى بینیم که بیش ترین کوشش ابن مطیع این است که حرمت عرب و حرمت قریش شکسته نشود؛ و مى بینیم که خطاب به امام علیه‌السلام مى گوید: تو در این دوران سرور همه عرب هستى، که نشان شدّت گرایش نژادى (قومى) در عقل و جان اوست.

و نیز مى بینیم که با وجود آگاهى به منزلت امام در اسلام و در میان امّت و آگاهى از حقانیت قیام امام علیه‌السلام، به یاریشان بر نمی‌خیزد و به او نمى‌پیوندد، بلکه همه توجّه او در این خلاصه مى‌شود که چگونه آب چاهش فراوان و شیرین شود، آن هم به برکت امام علیه‌السلام.

عافیت طلبى و سودپرستى ذاتى، باعث شد فرصت بى مانندى را که در طول زندگى عبدالله بن مطیع با گذشتن امام بر او نصیب وى شد، از دست بدهد. در حالى که باید آن را غنیمت مى شمرد و به امام مى‌پیوست و با شهید شدن در حضور آن حضرت، دنیا و آخرت را به دست مى‌آورد، همت خود را تا آنجا پایین آورد که در فراوانى و گوارایى آب چاهش خلاصه شد.

بزرگواران! عالم بدون عمل؛ جاهل نوع سوم، به قدری خطرناک است که گاهی دعا و شفاعت پیامبر خدا نیز درباره‌ی او پذیرفته نیست.

حضرت موسی همنشینی از یاران داشت که بسیار عالم بود. روزی از نزد موسی غایب شد و کسی نمی‌دانست که او کجا رفته است؟ تا اینکه موسی علیه‌السلام جریان را از جبرئیل پرسید؟ جبرییل به موسی گفت: او بیرون درب است و به میمون تبدیل شده است.

حضرت موسی به درگاه خداوند ناله و زاری کردند و به جایگاه نمازشان رفتند و گفتند: خداوندا! او رفیق و همنشین من بود چرا چنین شد؟ خداوند فرمودند: ای موسی اگر آنقدر دعا کنی که بازوانت جدا شوند، من دعای تو را درباره‌ی آن مرد اجابت نمی‌کنم؛ زیرا من آن مرد را حامل علم قرار دادم ولی او علمش را ضایع و تباه و برخلاف آن عمل کرد پس دیگری را به جای او پیدا کن.

خدا به داد من گویند و شمای شنونده برسد. کیست که نداند در مقابل همسر مسئول است و نباید سر او داد بزند؟ کیست که نداند زن و فرزند در خانه اسیر او نیستند؟ کیست که نداند غیبت حرام است؟ کیست که نداند خمس واجب است؟ ولی متاسفانه ما عموما خودم را میگویم به علممان عمل نمیکنیم. به محض اینکه زن و فرزند اذیت کردند، با دلیل و بی دلیل سرشان فریاد می‌زنیم. قرآن میخوانیم، آیه‌ی خمس را در آن می‌بینیم ولی به علممان در این باره عمل نمی­کنیم. می­دانیم که غیبت، خوردن گوشت برادر مومن است ولی به راحتی غیبت می‌کنیم.

یادم هست روزی دختر خانمی بسیار عصبانی با وضع حجاب اسفناک در خیابان جلوی مرا گرفت و گفت: حاج آقا چه کار می‌کنید؟ در این مسجدها به مردم چه چیزی یاد می‌دهید؟ گفتم چه شده است؟ گفت: خانمی محجبه آمده است هرچه از دهانش درآمده نثار من کرده است که چرا حجاب نداری؟ گفتم: تو که حجاب فاطمه زهرا را بر سر داری، چرا اینگونه پرخاش میکنی؟ من آنجا سریع به آن خانم گفتم: بله قبول. پرخاش و تندی آن خانم محجبه اشتباه بود. ولی شما که قبول دارید حجاب توصیه‌ی فاطمه زهراست چرا رعایت نمی‌کنید؟ گفت: ای بابا حاج آقا حوصله دارید. من حال حجاب گرفتن را ندارم.

عزیزان هم آن خانم محجبه می‌داند که نباید پرخاش کند و هم آن دختر بد حجاب می‌داند که حجاب خوب است. اما هر دو به علمشان عمل نمی‌کنند. اما سوال اینجاست که چرا به علمشان عمل نمی­کنند؟ چرا با وجود آنکه می‌دانیم کار صحیح چیست عمل نمی.کنیم؟ قربان امام صادق علیه‌السلام بروم که در حدیثی مفصل و مشهور فرمودند: در مقابل لشکریان عقل، لشکریان جهل وجود دارد[۱۱]. این جهل نوع سوم، جهل در مقابل عقل است. یعنی؛ اینکه من گوش به فرمان لشکریان جهل هستم. در لشکریان جهل، سردار سپاه، «حب دنیا» است. اگر نیک بنگریم علت تمام این مواردی که گفتم، حب دنیا بود.

خمس نمیدهد برای حب دنیا. غیبت میکند چون خوشش می‌آید. داد میزند چون به او برخورده است. حجاب نگه نمیدارد، تا تحسین دیگران دیگران را به خود جلب کند یا حال حجاب گرفتن ندارد.

پس برای رفع این حب دنیا، بیاییم و مثلا مبلغی را ماهانه و به صورت مداوم در راه خدا خرج کنیم. چه اشکالی دارد که یک یتیم را زیر نظر بگیریم و ماهیانه مبلغی به او کمک کنیم؟

۲/۴ جهل نوع چهارم؛ جهل عمدی

اما عزیزان اجازه بدهید تیر آخرم را نیز پرتاب کنم. نکته ای که از اول منبر تا الان نگفته بودم این بود که در زیارت اربعین خطاب به خداوند عرضه می‌داریم: اباعبداالله خون خود را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگشتگىِ گم راهى برهاند، در حالى که آنان که دنیا فریبشان داد و بهره خود از آخرت را به دنیاى پَست فروختند، علیه او همیار شدند[۱۲].

حسین علیه‌السلام خون خود را فدا کردند برای آنکه لکه‌ی ننگ جهالت را از پیشانی تاریخ پاک کنند. در سه نوع جهالت گذشته. اباعبدالله رفع جهالت فرمودند. اما همراه با آگاهی بخشی و یا موارد دیگری که عرض شد. سیدالشهداء برای رفع جهالت دسته‌ی چهارم، تا پای جان می‌ایستند و حتی حاضرند خون خود را فدا کنند.

دسته‌ی چهارم، همان عده‌ای هستند که علم دارند. علمشان هم مطابق با واقعیت است. حقیقت را نیز می‌شناسند. اما نه تنها به کمک حقیقت نمی‌آیند، بلکه در مقابل آن می‌ایستند و علیه آن قد علم میکنند. این دسته افرادی همچون عمر سعد و شمر ملعون هستند. عمر سعد که در کودکی همبازی امام بود، در روز عاشورا اولین تیر را به سمت امام و لشکریانش پرتاب میکند و با امام میجنگد خدایا ما را جزو این چهار دسته مخصوصا دسته چهارم قرار نده. عزیزان این دسته چهارم راه درمانی ندارند مگر اینکه اباعبدالله الحسین علیه‌السلام با آن‌ها بجنگند و حجت را بر آن‌ها تمام کنند. دسته چهارم همان‌هایی هستند که در روز عاشورا سیلی به صورت رقیه خاتون سلام‌الله علیها زدند همان‌هایی که علی اصغر شش ماهه را با لبهای تشنه شهید کردند. همان‌هایی که علی اکبر علیه‌السلام را اربا اربا کردند.

ما باید تمام تلاشمان را بکنیم تا جزو دسته.ی چهارم قرار نگیریم و تنها راهی که برای این کار به ذهن بنده میرسد توسل به آل الله است. شرکت در جلسات اباعبدالله است اشک بر سیدالشهداء است. نمیدانم هر کار میتوانید بکنید. در مجالس اباعبدالله خودتان را جا کنید و خدمتی هرچند کوچک انجام دهید تا سیدالشهداء دستمان را بگیرند و ما را در صف محشر برای بهشت جدا کند چرا که اباعبدالله علیه‌السلام خیلی هوای خادم‌هایشان را دارند.

مهندسی تعریف میکرد که روز دوم محرم یکی از کارگرانم گفت به من اجازه میدهی یک ساعت دیرتر بیایم و در عوض یک ساعت دیرتر بروم؟ پرسیدم: چرا؟ گفت: لطفا چرایش را نپرسید. برایم جالب شد. گفتم: اگر میخواهی اجازه بدهم باید علتش را بگویی. گفت راستش من دیروز صبح که میخواستم بیایم سرکار دیدم روضه برپاست گفتم بروم صبحانه بخورم و بعد بیایم سر کار به قصد خوردن صبحانه رفتم داخل روضه. صبحانه ام را گرفتم و مشغول به خوردن شدم. بعد از صبحانه برای همه چای آوردند. دیدم در کنار چای شکر دارند. من چای با شکر نمی­خواستم. یک قند از بغچه‌ی خود برداشتم در چای زدم و با چای خوردم. و به سرکارم آمدم. دیشب خواب دیدم که اباعبدالله الحسین علیه‌السلام در صف محشر بعضی ها را جدا می­کنند و می­فرستند بهشت. دیدم مرا نیز جدا کردند. گفتم آقاجان مگر من چکار کرده ام که شما مرا شفاعت می­کنید؟ فرمودند تو خادم روضه‌ی ما هستی. تو برای روضه‌ی ما خرج کرده ای. گفتم من که خدمتی نکرده‌ام. خرجی نکرده‌ام. گفتند چرا. صبح یک قند در روضه‌ی ما برای روضه‌ی ما خرج کردی.

میخواهم از فردا بروم در روضه‌ی سیدالشهداء خدمت کنم

 

پی نوشت ها:

[۱] لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَهِ. زیارت اربعین

[۲] کَم مِن عَزیزٍ أَذَلَّهُ جَهلُهُ؛ تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص۷۶

[۳] اَلْجَهْلُ اَصْلُ کُلِّ شَرٍّ؛ [غررالحکم، ح ۸۱۸ و ۸۱۹]

[۴] وَیلٌ لِأَولادِ آخِرِ الزَّمانِ مِن آبائِهِم. فَقیلَ: یا رَسولَ اللّه ِ، مِن آبائِهِمُ المُشرِکینَ؟ فَقالَ: لا، مِن آبائِهِمُ المُؤمِنینَ؛ لا یُعَلِّمونَهُم شَیئا مِنَ الفَرائِضِ، و إذا تَعلَّموا أولادُهُم مَنَعوهُم، و رَضوا عَنهُم بِعَرَضٍ یَسیرٍ مِنَ الدُّنیا، فَأنا مِنهُم بَرِیء، و هُم مِنِّی بُرآءٌ. [ جامع الأخبار: ص ۲۸۵ ح ۷۶۷، مستدرک الوسائل: ج ۱۵ ص ۱ ح ۱۷۸۷۱. ]

[۵]و اگر فرزندی شخصاً برای یادگرفتن احکام اقدام کرد او را از این کار باز می‌‌دارند و به بهره‌ی بسیار اندکی از دنیا برای آنها راضی می‌شوند. آنگاه پیامبر فرمود «من از آنها بیزارم و آنها نیز از من بیزارند.»

[۶]«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی » [شعری،۲۳]

[۷]و آت ذی القربی حقه ؛ اسراء۲۶

[۸]وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ [انفال،۴۱]

[۹]«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»[ جامع الأخبار: ص ۲۸۵ ح ۷۶۷، مستدرک الوسائل: ج ۱۵ ص ۱۶۴ ح ۱۷۸۷۱. ][ جامع الأخبار: ص ۲۸۵ ح ۷۶۷، مستدرک الوسائل: ج ۱۵ ص ۱۶۴ ح ۱۷۸۷۱. ]

[۱۰]عن جابر بن عبدالله قال: دخلت علی النبیّ و هو یمشی على أربع و الحسن علیه السلام والحسین علیه السلام على ظهره و هو یَجثُو لهما ویقول نعم الجمل جمَلُکما ونعم العدلان أنتما. این حدیث در بحار الانوار، کشف الیقین، کشف الغمه و… ذکر شده است.

[۱۱]امام خمینی، سید روح الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹ش.

[۱۲]وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیک لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَک مِنَ الْجَهَالَهِ. [ تهذیب الأحکام: ج ۶ ص ۱۱۳ ح ۲۰۱، مصباح المتهجّد: ص ۷۸۸ ح ۸۵۷ کلاهما عن صفوان بن مهران، بحار الأنوار: ج ۱۰۱ ص ۳۳۱ ح ۲. ]

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *