Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 05 : هدایت جلسه 05 : هدایت : یکپارچه متن تولیدی هدایت

هدایت ۵ ؛ انواع هدایت

هدایت

هدایت ۵ ؛ انواع هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱- اهمیت هدایت

روزى امیرمؤمنان على(علیه السلام) نشسته بودند و ابن عبّاس نیز در محضر ایشان حاضر بود. شخصى خدمت آن حضرت رسید و پس از سلام و احوالپرسى عرض کرد: آقا! در منطقه ما باران نمى بارد و مردم گرفتار خشکسالى شده اند چه کار کنیم؟
حضرت فرمود: به مردم بگویید استغفار کنند و از گناهان و خطاها و لغزش هایشان توبه نمایند. این شخص تشکّر کرد و رفت.
شخص دیگرى وارد شد و پس از تعارفات معمول از حضرت پرسید: آقا! باغهاى منطقه ما آفت گرفته و میوه‌ها به ثمر نمى نشیند. براى رهایى از این مشکل چه کنیم؟ حضرت فرمودند: به باغدارها سفارش کنید استغفار نموده و به طور جدّى از گناهانشان توبه کنند تا به لطف و عنایت الهى، مشکلشان برطرف شود.
آن شخص هم وقتى نسخه بیمارى و مشکلش را از حضرت گرفت، رفت.
نفر سوم وارد شد و مشکلش را چنین مطرح کرد:
اى على! بچّه هاى ما پس از تولّد مدّت کمى زنده هستند، سپس مى میرند. چه کنیم که مرگ و میر فرزندانمان متوقّف شود؟
حضرت فرمودند:» به تمام مادران و زنان آن محل بگویید از گناهانشان توبه کرده و استغفار نمایند، تا انشاءالله مشکل آن ها حل شود. این شخص هم خوشحال و شادمان خداحافظى کرد و رفت.
ابن عبّاس که شاهد سؤال هر سه نفر و پاسخ یک نواخت حضرت على(علیه السلام) بود، به عنوان اعتراض به آن حضرت عرض کرد: چرا براى همه مردم علی رغم مشکلات متعدّد آنها نسخه واحدى مى پیچید؟
حضرت فرمودند: »ابن عبّاس! مگر قرآن نخوانده اى؟ خداوند در سوره نوح پاسخ سؤال شما را داده است.« سپس ایشان آیات مورد بحث را تلاوت کردند. در اینجا بود که ابن عبّاس به سرّ پاسخ هاى مشابه حضرت على(علیه السلام) به آن سه نفر پى برد.

بیشتر انسان‌های متدین و متشرع برای برطرف شدن مشکلات زندگیشان راه ذکر درمانی را انتخاب میکنند  در میان همه اذکار ذکر استغفار بهترین اذکار مشکل گشاست. رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند:کسی که زیاد استغفار گوید و از خدا عذرخواهی کند:خداوند از هر غصّه ای برایش گشایشی قرار می‌دهد و از هر تنگنایی راه فراری پیش پای او می‌گذارد و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد. استغفار، انقدر اهمیت دارد.

استغفار، به معنای طلب مغفرت از خداوند است.

البته بعضی‌ها فقط استغفار می‌کنند؛ درست است که استغفار بسیار لازم است، ولی نه اینکه فقط استغفار کنیم. زیرا این به این معنا خواهد بود که ما فقط می‌خواهیم از عذاب الهی نجات پیدا کنیم و هدایت زیاد برای‌مان اهمیت ندارد. اگر فقط استغفار لازم بود، در سورۀ حمد، فقط استغفار می‌آمد ولی در این سورۀ واجب، تقاضای هدایت را مطرح می‌کنیم. تقاضای هدایت، یک کار «ایجابی» است، نه یک کار سلبی. استغفار بعد از این است که انسان خطایی انجام داده باشد یا اینکه خودش را در خطا ببیند، ولی هدایت یک کار ایجابی و برای درست کردن است.

به زبان ساده استغفار مانند دانش آموزی است که از معلم سوال میکند تا نمره ۱۰ بگیرد و قبول بشود اما هدایت مثل دانش آموزی است که قصد شاگرد اول شدن را دارد. سوال میکند تا بیشتر بداند و بهتر باشد .

مقدمه استغفار همین هدایت است. تا هدایتی نباشد استغفاری نیست.

چند سال پیش در برنامه ماه عسل که در ماه مبارک رمضان پخش می شد مردی را آورده بودند به نام محمد عرب که زندگی جالبی داشت. او تعریف میکرد : ۱۴ ساله بودم که همراه خانواده ام از ایران به آمریکا مهاجرت کردیم. خانواده من مسلمان هستند و من هم مسلمان زاده به حساب می آیم اما به دلیل قرار گرفتن در فضای آزاد امریکا، حدود ۱۲ سال با فرهنگ غلطی زندگی کردم که هیچ حلال و حرامی در آن وجود نداشت و بهره بردن از لذت های دنیایی امری ساده و طبیعی بود. این نوع سبک زندگی در امریکا یک فرهنگ غالب بود و برای من که نوجوان بودم الگو گرفتن از این فرهنگ طبیعی به نظر می رسید. هر روز کافه و باری جدید، لذتی جدید و گناهی جدید. ماجرا ادامه دارد. او می‌گوید که حتی دیگر لذت‌های لاس وگاس هم او را راضی نمی‌کرده و تصمیم می‌گیرد در کارناوال برزیل شرکت کند. روزی به خانه می‌رود تا خداحافظی کند. خواهرش به رسم ایرانی‌ها قرآن را برمی‌دارد و محمد را از زیر آن رد می‌کند تا سفر معصیتش به سلامت بگذرد! معلوم نیست که چرا آن قرآن همراه محمد در سفر برزیل می‌شود. یک اتفاق و یا تقدیر الهی همه چیز را پیش می‌برد. این همان است که می گوییم هدایت لطفی است. محمد به هتل می‌رسد و تصمیم می‌گیرد چند خطی از کتاب را بخواند تا خوابش ببرد و بعد از آن راهی کارناوال شود. صفحه اول را می‌خواند و به صفحه دوم می‌رسد و چهارستون بدنش می‌لرزد.

وقتی برای اولین بار قرآن را خواندم به من برخورد و احساس کردم به شخصیتم توهین می شود، چون لحن گفت و گوی قرآن، لحن کتاب هایی که تا آن زمان خوانده بودم، نبود. مثلا در همه کتاب‌ها می خوانیم که نویسنده مطلبی را اعلام می‌کند و می‌گوید شما هم امتحان کنید تا ببینید به چنین نتیجه‌ای می‌رسید یا خیر. اما قرآن اینطور نیست و قاطعانه می‌گوید که این است و جز این نیست، اگر تو با این مطالب که بر اساس حق است مشکلی داری این دلایل را ببین و فکر کن. برای اولین بار کتابی را می‌خواندم که چنین لحنی داشت. این موضوع بسیار برایم عجیب بود.

در آن شب این اتفاق برای من افتاد که این برنامه در وجودم روشن شد و من به فطرت خودم رجوع کردم. من از این قابلیت استفاده کردم و خواه ناخواه چنین قابلیتی بر تصمیم گیری‌های من تاثیر گذاشت. در آن شب همین اتفاق برای من افتاد و قدرت تشخیص خوب و بد در وجودم بیدار شد؛ من در حال خواندن قرآن بودم و این کتاب فطرتم را بیدار کرده بود.

چون آن شب در حال برگشت به سمت فطرتم بودم، قابلیت هایی که در تشخیص خوب و بد در وجودم بود بر تصمیمم تاثیر گذاشت و من شروع به تربیت آن ببر کردم و همان شب آغاز راه من بود. در همان ایام خانم بسیار زیبایی دست من را گرفت، اما من دستم را از او کشیدم و گفتم: «نه». این «نه گفتن»، ریشه در بیدار شدن فطرتی داشت که توان تشخیص خوب و بد را در من زنده کرده بود. تا جایی که در برابر چیزی که خودم به خاطرش سفر کرده بودم، نه گفتم.

و این سر آغاز فصل جدیدی در زندگی من بود. محمد دیگر به آن کارناوال در برزیل نمی رود و عازم جنگل های آمازون می شود و در آنجا به مدت یک ماه مشغول به خواندن قرآن می شود. پس از این مدت او به آمریکا برمی گردد و شروع به نماز خواندن و روزه گرفتن میکند. دیگر به پارتی نمی رود و از تفریحات همیشگی اش فاصله می گیرد.

او سپس به حج سفر می کند و پس از بازگشت، در مجلسی در لس آنجلس با امام حسین (ع) آشنا می شود و کم کم راه خود را پیدا می کند.

اینکه چه اتفاقی می افتد تا یک نفر هدایت بشود را زمانی میتوانیم خوب درک کنیم که انواع هدایت را را بدانیم و بفهمیم.

چند جلسه ای است که در مورد هدایت صحبت میکنیم اما این جلسه می خواهیم در مورد انواع هدایت در قرآن صحبت کنیم.

۲- انواع هدایت

در قرآن مجید چهار نوع هدایت بیان شده است:

۲/۱- هدایت عمومی

اول هدایت عمومی است . هدایت عمومی همان نظام و مکانیسمى است که خداوند موجودات را طبق آن آفریده است؛ به طورى که تمام هستى هماهنگ و منسجم به سمت یک هدف در حرکت و تلاش هستند.

«پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که در خور او است داده، سپس آن را هدایت کرده است». [۱]

در برابر این گونه هدایت، هیچ گونه ضلالتى وجود ندارد.

اینکه بچه نوزاد وقتی به دنیا می آید چه کسی مکیدن را به او یاد داده است، چه کسی به پرنده یاد داده است که وقتی تخم گذاشت چه مدت بر روی تخم بخوابد، چه کسی به گیاهان یاد داد که چرخش به سمت آفتاب داشته باشد، چه کسی به زنبور عسل یاد داده است که چگونه گلها را انتخاب کند، همه اینها از مصادیق هدایت عمومی است.

۲/۲- هدایت باطنی

دومین نوع هدایت هدایت باطنی است. هدایت باطنی، هدایت همه انسان ها از طریق عقل و فطرت به سمت برخی از حقایق، اصول و ارزش ها است که از آن به «حجت باطنى» تعبیر شده است. خداوند در آیه هشتم سوره شمس پس از سوگند به جان آدمى و آفریننده جان و روح، به مسأله الهام فجور و تقوا اشاره کرده است و مى‌ فرمایند: (خداوند فجور و تقوا را به نفس آدمى الهام کرد)؛[۲]

این هدایت  منحصر به انسان ها است. حیوانات نه عقل دارند و نه به معنای فطرت ما انسان ها فطرتی دارند.

فطرت در میان انسان ها عمومى و استثنا ناپذیر است. فطرت یک ایرانی و یک آمریکایی هر دو انسان را به سمت حقیقت دعوت میکند. این فطرت بین انسان ۱۴۰۰ سال پیش و امروزی مشترک است، در برابر آن هیچ گونه ضلالتى نیست؛ به این معنا که خداوند هیچ کس را با فطرت خداگریز و عقلى گمراه کننده، نیافریده است.

همه انسان‌ها از مهربانی و احسان خوششان می آید. همه انسانها  به حکم فطرت و نه به حکم شریعت از ظلم و بی ادبی بدشان می آید و خیانت و دروغ را دوست ندارند.

قطب نما اگر هزاران بار چرخانده شود باز با چند لرزش مسیر اصلی خود را پیدا می کند، مگر اینکه موانعی ایجاد شود که از حرکت بایستد، یا منحرف شود، یا به کلّی از روی میله پایه برداشته شود. در ضمن قطب نما در نشان دادن صحیح نیاز به مقتضی ندارد و فقط کافیست که موانعش دفع شوند.

فطرت انسانی همانند قطب نماست که مسیر صحیح را به انسان نشان می دهد. دنیا و گناه مانند آهن هایی است که فطرت را منحرف می کند و گاهی موانع و دنیا بقدری غالب می‎شوند که از حرکت می افتد. [۳]

هدایت فطری ممکن است گاهی به خاطر عوامل و اسبابی ضعیف یا بی اثر گردد، عوامل و اسبابی که انسان را از توجه به دعوت عقلی و هدایت فطری مشغول و منصرف می کند، یا ملکات یا احوال زشت و بدی مانند عناد و لجبازی و مشابه آن که مانع پاسخ انسان به ندای فطری خود می گردد. خداوند می فرماید: (پس آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفسش قرار داده، و خدا او را روی علم خود [به کفر باطن و خُبث سریره اش] گمراهش ساخت و بر گوش و قلب او مهر نهاد و بر دیدۀ [دل] او پرده کشید. پس چه کسی او را بعد از خدا هدایت کند، آیا متذکر نمی شوید؟!).[۴]

۲/۳- هدایت تشریعى

این گونه هدایت، مخصوص انسان ها و طایفه جن است؛ زیرا تشریع و قانون گذارى در ظرف اختیار و توان کنش هاى انتخابى و گزینش موضوعیت دارد و بدون آن بى معنا است. چنین هدایتى نیز از نظر قرآن، در ظرف خود فراگیر و همگانى است؛ یعنى خداوند، پیامبران را براى همه انسان ها فرستاده و کتاب آسمانى خود را براى جمیع بشر نازل فرموده است[۵]:[۶]

در برابر این گونه هدایت نیز هیچ ضلالتى نیست؛ زیرا ضلالت تشریعى به این معنا است که – نعوذ بالله – خداوند پیامبرانى را براى گمراه سازى برخى از مردم، مبعوث سازد و معارف و احکام و قوانین گمراه کننده اى بر آنان نازل فرماید؛ در حالى که او هرگز چنین نمى کند و از او جز سخن حق، نازل نمى گردد.[۷]

خداوند، به عنوان هادى و شارع، خواستار هدایت همه انسان ها است و از همین رو، دین حق را براى همگان نازل کرده است.

اراده الهى در این زمینه، این است که انسان ها با اختیار خود راه درست را برگزینند، و نه با جبر؛ وگرنه مى توانست همه را جبراً به راه درست بکشاند و نیازى هم به بعثت و رسالت نبود. از این رو خداوند فرمود: (ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس.).[۸]

در حدیث ثقلین تأکید شده این دو ثقل با عظمت(قرآن و امام) دو عامل مهم هدایت هستند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «من از میان شما خواهم رفت و دو امر باعظمت (دو عامل بزرگ هدایت) در میان شما به جای خواهم گذاشت، کتاب خدا و امامت، این دو عامل از هم جدا نمی‌شوند تا روزی که در کنار حوض کوثر نزد من بیایند»[۹]

انسان ها در برابر این هدایت – با توجّه به اختیارى که دارند – دوگونه موضع اتخاذ مى کنند:

برخى در برابر آن راه تسلیم و انقیاد پیش مى گیرند

و گروهى به سرپیچى وطغیان مى پردازند.

دقیقاً از همین جا است که به مرحله بعد و نوع دیگرى از هدایت گذر مى کنیم.

۲/۴-  هدایت لطفی

این هدایت، مخصوص مؤمنان است؛ یعنى، کسانى که با اختیار خویش در برابر هدایت رسولان الهى و نورافشانى هاى عقل و فطرت، تسلیم گشتند؛ خداوند باب هدایت دیگرى برتر از هدایت هاى قسم پیشین بر روى آنان مى گشاید. به عبارت دیگر چون آنان با اختیار خود، از هدایت هاى مراتب پیشین استفاده کردند؛ لذا این نوع هدایت را پاداشى و لطفی (مترتب بر پذیرش هدایت هاى اولى) مى گویند.

عالی‌ترین مرتبۀ هدایت «ایصال به مطلوب» (رساندن به مقصد) است. امامان، دست انسان‌ها را می‌گیرند و آن ها را به مقصد می‌رسانند. نه اینکه فقط راه را به آن‌ها نشان دهند و بگویند حال خودتان بروید! امام می‌تواند در وجود ما هم تصرف کند. امام فقط «مِصْبَاحُ الْهُدَى‏» نیست بلکه «سَفِینَهُ النَّجَاه» هم هست.

مصباح الهدی(چراغ هدایت) در ساحل می‌ایستد و چراغ می‌زند و می‌گوید به این سمت حرکت کنید. اما سفینه ‌النجاه(کشتی هدایت) خودش می‌آید و دست تو را می‌گیرد و به مقصد می‌رساند.

یکی از اهالی شام به مدینه آمده بود، وقتی امام حسن(ع) را دید ، شروع به ناسزا گفتن کرد. امام حسن(ع) نگاهی به او انداختند و فرمودند: تو اهل شام هستی؟ آن مرد شامی تعجب کرد از اینکه بعد از آن‌همه ناسزا گفتن، امام(ع) چقدر عادی با او برخورد کرد. گفت: بله. سپس امام(ع) فرمودند: در مدینه جایی را نداری؟ بیا به منزل ما برویم تا از تو پذیرایی کنم. مرد شامی بسیار شرمنده و خجالت‌زده شد و به امامت حضرت شهادت داد و ایمان آورد و تا زمانی که در مدینه ماند، مهمان حضرت بود. [۱۰]

در این داستان، امام حسن(ع) به خاطر لیاقتی که در وجود آن مرد شامی دیده بودند، در قلب او تصرفی کردند و او را هدایت کردند. اگر کسی ذره‌ای لیاقت و شایستگی در وجودش داشته باشد، خداوند این‌طور توسط امام، او را هدایت می‌کند. حتی اگر مثل آن مرد شامی، به امام(ع) ناسزا بگوید.

امام با تعامل و تصرفش در دل‌ها غوغا می‌کند. اگر امامی معصوم بالای سرما بود، اوضاع ما بسیار بهتر از این‌ها بود. به همین دلیل است که باید ناراحت باشیم که چرا امامی بالای سر خود نداریم. مگر کسی می‌تواند جای پدر و مادر را برای یک بچه پُر کند؟! مگر عامل دیگری می‌تواند جای امام را برای ما پُر کند؟

جناب بهجت(ره) می‌گفتند چرا ما غصه‌دار نیستیم از اینکه امام ما بالای سر ما نیست؟ مگر ما نمی‌دانیم امام چه خاصیت‌هایی دارد؟ مگر ما نمی‌دانیم امام چه آثار و برکاتی دارد؟

هدایت بعد از امامت، با هدایت در زمان نبوّتِ صرف فرق می‌کند. هدایت در زمان نبوتِ صرف به معنای راهنمایی است، اما هدایت بعد از امامت، چیزی بیشتر از راهنمایی است و به معمای گرفتن دستان و حرکت به سوی هدایت است[۱۱]. آن هدایتی است که تأثیر تکوینی در رسیدن به مقصد دارد(البته بر روی کسی که این هدایت را پذیرفته است) اگر امامت یک امام را بپذیرید، او شما را در آغوش می‌گیرد و به مقصد می‌رساند، نه اینکه فقط بخواهد به شما راه را نشان دهد. شما اگر امامت را بپذیرید در جان شما تصرف می‌شود و جان شما به سوی مقصد اعلی کشانده می‌شود و شما را به مقصد می‌رساند.

۳- عوامل جلب هدایت لطفی

۳/۱- تلاش خالصانه

یکی دیگر از عوامل هدایت «فعالیت خود» است، یعنی فعل ما، ما را هدایت خواهد کرد. کمااینکه خداوند می‌فرمایند:(و کسانى که در راه ما کوشیده‌اند، به یقین راه‌هاى خود را بر آنان مى‌نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است.)[۱۲]

این آیه بدین معناست که ما در وجود خودمان عامل تولید هدایت داریم و می‌توانیم اسباب هدایت را فراهم کنیم. کسی که در کارهایش اخلاص داشته باشد و همه کارها را برای رضای خداوند انجام بدهد، خداوند در دو راهی های زندگی تنهایش نمی گذارد و او را هدایت میکند.

شخصی سنّی به نام زهیر بن سلیم ازدی، با پسرش به سپاه دشمن آمد. او تصوّر می‌کرد امام در توافقات ژئو یا قبل و بعد آن در جایی کوتاه می‌آید اما مشاهده مرد که خیر گویا جدّی است. جداً می‌خواهند بکشند -کما اینکه او شیعه هم نبود- رو به پسرش کرد گفت: پسرم من یک یقین دارم و آن هم این است، کسی که رو به رو ایستاده است و می‌خواهند با او بجنگند پسر پیغمبر است. و چون شیعه و سنّی اعتقاد دارند که در کنار حوض کوثر با پیغمبر دیدار می‌کنند گفت:» من هر چقدر فکر می‌کنم می‌بینم من اگر مقابل پسر پیغمبر بایستم نمی‌توانم کنار حوض کوثر در چشم پیغمبر نگاه کنم، پایان این است که ما را می‌کشند من می‌روم.« پسرش به او گفت: »تو دیوانه هستی اما من نمی‌آیم.«

او شیعه نبود اما مال دنیا، نفس‌پرستی و آنقدر حبّ زنده ماندن نداشت که این حرمت را بشکند، گفت: »بگذار در پایان ما را تکّه تکّه می‌کنند. من می‌ترسم که بخواهم در چشم پیغمبر نگاه کنم.«

ظهر عاشورا پسر او به عمر سعد گفت: امیر نگاه کن- برای این‌که پول پیشتری را بگیرد- تیر را چله‌ی کمان گذاشت و به سینه‌ی پدرش زد.

باید بنشینیم کربلا را نگاه کنیم، اگر ما آن‌جا بودیم واقعا کجا بودیم.[۱۳]

کار هر کسی نیست. لحظه ای شخصی تصمیم بگیرد، از رگ او تصمیم نگرفت، هم خون خودش آن‌طور تصمیم نگرفت، از من تا شمر یک لحظه است، نیاز نیست شما ۴۰۰ سال تلاش کنید تا شمر شوید، انسان در یک لحظه شمر می‌شود.

شخصی گناهکار شد، امام عسگری به او سلام کرد.[۱۴]

امام صادق زمانی که میخواستند به یاران امام حسین سلام کنند میفرمودند: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ …السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی‏» این حیرت انگیز است.

امام صادق (علیه السّلام) به زهیر بن سلیم ازدی که تا ۱۵ ساعت قبل از عاشورا قطعاً سنّی بوده است، میفرماید: پدرم فدای تو شود.[۱۵]

۳/۲- احسان

دومین عاملی که باعث هدایت لطفی میشود احسان است. خداوند متعال در قرآن مجید می فرمایند: »و ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب دادیم و همۀ آنها را هدایت کردیم، و نوح را هم از قبل هدایت کرده بودیم، و از فرزندان او، داود و سلیمان و ایوب و…؛ «[۱۶]

نمیدانم داستان جبیر خابور که در بحار نقل شده است را شنیده اید یا خیر ؟ وی خزانه دار معاویه بود و پای سفره معاویه می نشست. روزی به معاویه گفت: مادر پیری دارم و می خواهم به دیدار او بروم. معاویه گفت: در کوفه ساحری است. می ترسم سحرت کند. خابور(متوجه شد منظور معاویه چه کسی است.) گفت: من چه کار دارم به علی (علیه السلام)؟ من اصلا اطراف علی (علیه السلام) نمی روم.

جبیر خابور که عمری سر سفره معاویه می نشست صورتش را پوشانده بود. کوچه و پس کوچه های کوفه را می گشت. می گوید: ناگهان دیدم علی(علیه السلام) با عده ای از اطرافیانش از جمله حسن بن علی (علیه السلام) در جلوی من ظاهر شده اند. علی (علیه السلام) به من فرمودند: جبیر آیا آمده ای حال مادرت را بپرسی؟ در ضمن معاویه به تو گفته است  با ساحر کوفه روبرو نشوی؟ امام (علیه السلام) رو کردند به امام  حسن (علیه السلام) و فرمودند: حسن جان  جبیر اگرچه از دشمنان ماست اما من او را به تو سپردم. امام حسن(علیه السلام) خود کریم اهل بیت هستند. حال که سفارش پدرشان هم که به آن اضافه شد. امام حسن(علیه السلام) چند روز از جبیر به گرمی پذیرایی کردند روزی امام (علیه السلام) به او فرمودند: جبیر  می توانی به شام برگردی. جبیر خودش را به پای امیرالمؤمنین(علیه السلام) انداخت و گفت: یا علی من تازه جای واقعی خودم را پیدا کرده ام. حال باید کجا بروم؟

و در نهایت جبیر از نوکران فدایی حصرت امیر المومنین علی(علیه السلام) گشت و این احسان البته از نوع خالصانه اش، سبب هدایت جبیر شد.

ان‌شاالله ما هم بتوانیم در این مسیر شیعه واقعی اهل بیت علیهم السلام باشیم.

 

پی نوشت ها:
[۱] (قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‌) ؛ طه (۲۰)، آیه ۵۰
[۲] «فَأَلْهَمَها فَجُوْرَها وَ تَقْواها». ( شمس/۸)
[۳] حائری شیرازی ـ تمثیلات ج ۱
[۴] »افرءیت من اتخذ الهه هواه واضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعد الله افلا تذکرون«؛ الجاثیه/ ۲۳
[۵] وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ (سبا/۲۸)
[۶] وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (رعد/۷)
[۷] وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ (احزاب/۴)
[۸] إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا (مائده/۳)
[۹] (أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ، قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ کِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی، فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏؛ تفسیر قمی/۱/۱۷۳) و (إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏؛ کافی/۲/۴۱۵)
[۱۰] (أَنَّ شَامِیّاً رَآهُ رَاکِباً فَجَعَلَ یَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَا یُرَدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ عَلَیْهِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ ضَحِکَ وَ قَالَ أَیُّهَا الشَّیْخُ أَظُنُّکَ غَرِیباً وَ لَعَلَّکَ شُبِّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاکَ‏… فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ کَلَامَهُ بَکَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَهُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالاتِهِ وَ کُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوکَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ الْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَیَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ ضَیْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِمْ؛ مناقب آل‌ابیطالب/۴/۱۹)
[۱۱] «یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» (انبیا/۷۳)
[۱۲] «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(عنکبوت/۶۹)
[۱۳] یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ (نساء/۷۳)
[۱۴] «السَّلَامُ عَلَى زُهَیْرِ بْنِ سُلَیْمٍ الْأَزْدِیِّ»
[۱۵] «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی».
[۱۶] وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا  وَ نُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ  وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَنَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسىَ‏ وَ هَرُونَ  وَ کَذَالِکَ نجَْزِى الْمُحْسِنِینَ»(انعام/ ۸۴)

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *