Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 04 : هدایت جلسه 04 : هدایت : یکپارچه متن تولیدی هدایت

هدایت ۴ ؛ ازدیاد هدایت

هدایت

هدایت ۴ ؛ ازدیاد هدایت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

۱-هدایت اوج مهربانی خدا در حق بندگانش

داستان حضرت ابراهیم علیه السلام را همه شنیده ایم. ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام شگرد جالبی برای تبلیغ داشتند، ایشان به میان اقوام مختلف می رفتند و مدتی در پرستش با آنها همراهی می کردند بعد در یک انقلاب ایدئولوژیک علیه خدایان پوشالی قیام می کردند و بعد خدای خودشان را معرفی می کردند. سوره مبارکه شعراء آیات ۷۰ تا ۷۴ را ببینید و با دقت بخوانید. انصافاً این آیات در کل قرآن کریم در این سیاق، استثنایی است و یک زیبایی منحصربه‌فرد و خاصی دارد.

می‌فرماید: «ابراهیم به آن کسی که در مقام پدرش بود و به قوم خودش گفت: شما چه می‌پرستید؟ آیا این بت‌هایی که می‌پرستید، صدای شما را می‌شنوند؟ آیا می‌توانند به درد شما برسند؟ آیا قدرتی دارند؟ آنها گفتند: نه، بالاخره پدران ما این‌گونه بودند و ما هم به دنبال راه آنها می‌رویم[۱]؛ حضرت ابراهیم(ع) به آنها فرمود: «اینها دشمن من هستند و دوست من فقط پروردگار عالم است و بعد خداوند را به آنها معرفی می‌فرماید و کلمۀ هدایت را در معرفی پروردگار می‌آورد: «آن کسی که مرا خلق کرده است، پس هم او مرا هدایت می‌کند؛[۲] می‌بینید که پس از خلقت، از هدایت الهی سخن به میان آمده است و در آیات بعدی نیز توصیفاتی از الطاف خداوند بیان شده است، که همگی در مراتب بعد از هدایت قرار دارند.

می‌فرمایند: «آن کسی که به من غذا می‌دهد و آب می‌نوشاند؛ و وقتی مریض می‌شوم مرا شفا می‌دهد؛[۳]

ببینید! حضرت ابراهیم(ع) چگونه خدای خویش را تبلیغ می‌کند! در واقع در این آیات، حضرت ابراهیم(ع) از محبت خداوند نسبت به خودش سخن می‌گوید و به این صورت خداوند را به آن ها معرفی می‌کند؛ اینگونه باید خداوند را تبلیغ کرد. اما ما وقتی میخواهیم مهربانی خدا را به دیگران معرفی کنیم می گوییم خدا گناه او را بخشید یا فلان بلا را از وی دور کرد و یا به او نعمت ویژه داد. اما وقتی حضرت ابراهیم خلیل الرحمن از محبت خدا صحبت میفرمایند، اولین مصداق محبت خدا را هدایت معرفی میکنند. ما در این ماه مبارک بحث هدایت را شروع کردیم و امید داریم اوج مهربانی خداوند که هدایت هست را بیشتر درک و احساس کنیم.

۲-ازدیاد و ارتقاء هدایت لازم است.

بعد از استمرار هدایت که در جلسه قبل گفته شد ، یک مسأله دیگری هم دربارۀ هدایت وجود دارد که معنای هدایت را برای ما تکمیل می‌کند و آن این است که «هدایت باید افزایش پیدا کند».

این خیلی بد است که شخصی که در بیابانی تاریک است به داشتن نور یک شمع اکتفا کند. وقتی میتوانی نور بیشتری داشته باشی چرا برای نور بیشتر کاری نمی کنی. نور بیشتر سرعت و لذت را هم بیشتر میکند.

خداوند دربارۀ اصحاب کهف می‌فرماید: «اینها جوانانی بودند که ایمان آوردند(که ایمان‌شان ناشی از هدایت ما بود) و ما هدایت آنها را اضافه کردیم؛ِ [۴]

برخی در زندگیشان به دنبال حداقل ها هستند و دنبال رشد و ترقی نیستند. اهل بیت علیهم السلام با حداقلی بودن و انسان‌های حداقلی موافق نیستند و تلاش می‌کردند حداقلی‌ها را به شکل‌های مختلف بیدار کنند.

همیشه مراقب باشید که نگویید: ما هدایت شده‌ایم! چون هدایت یک‌مرحله‌ای نیست. حتی اگر به حدّ اولیاء خدا هم برسید باز هم باید هدایت شوید و جلوتر بروید. اگر خداوند یک لحظه شما را رها کند، متوقف می‌شوید و یا به عقب بر می‌گردید.

هدایتِ برخی از اولیاء خدا در این مرحله است که هنگام وضو، آب، زمین و در و دیوار با آنها صحبت می‌کنند و ایشان را تشویق می‌کنند که جلوتر برود. مانند کسی که در مسابقۀ «دو» یا دوچرخه‌سواری شرکت کرده است و مردم در دو طرف جاده می‌ایستند و او را تشویق می‌کنند که با سرعت بیشتری حرکت کند.

در راه حرکت به سوی خداوند متعال ملائکه اینگونه ما را تشویق میکنند.

در اینجا قصد دارم روایتی جالب از امام صادق علیه السلام را برای شما بیان کنم، که نگاهی عمیق به آدم می‌دهد.

از امام صادق(ع) پرسیدند مروت چه معنایی دارد؟ فرمودند:» شما مردم می‌گویید مروت یعنی چه؟« گفتند آقا! ما می‌گوییم مروت یعنی اینکه آدم اگر نعمت داشت شکر کند اگر نداشت صبر کند.

امام صادق(ع) فرمودند: »خب سگ‌های مدینه هم همین‌طور هستند،نعمت بهشان می‌دهی تشکر می‌کنند، دم تکان می‌دهند، اگر ندهی صبر می‌کنند،«

سگ صبرش زیاد است، می‌گویند باوفاست صاحبش را اگر هیچ‌وقت هم نان به او ندهد، گاز نمی‌گیرد، اما گربه گاز می‌گیرد نانجیب است، وقتی گربه یک چیزی از تو بگیرد از اولین کسی که فرار می‌کند خودِ تو هستی. ولی سگ هر چه از تو  بگیرد جلوی خودت می‌نشیند می‌خورَد، و اگر هم چیزی به او ندهی گازت نمی‌گیرد و چیزی از سفره‌ات نمیدزدد.

آن‌وقت آقا امام صادق فرمود: «سگ‌ها همینطور هستند، آخرش رسیدی به اینکه مثل سگ بشوی؟« گفتند آقا! پس شما می‌فرمایید مروت چه معنایی دارد؟ آقا فرمودند:» نزد ما اهل‌بیت مروت یعنی اینکه نعمت داشتی ایثار کن و اگر نداشتی شکر کن.»

۳- شرح صدر و هدایت

۳/۱-تبین

حال باید ببنیم این هدایت چگونه افزایش می‌یابد. مجموعه عواملی که سبب هدایت و یا ضلالت انسان در این عالم می‌شود متعدد و فراوان است، اما یکی از آن عوامل کلیدی که قرآن کریم هم به آن اشاره می‌کند بحث شرح صدر است، که در صورت وجود آن بستر هدایت را برای انسان فراهم می‌آورد و در صورت ضیق صدر که در نقطه مقابل آن است بستر ضلالت و گمراهی را برای انسان به وجود می‌آورد. خداوند متعال در  قرآن می‌فرماید: «خداوند هر کس را بخواهد هدایت کند سینه‌اش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید.[۵]

آیه ۵ سوره مبارکه نوح از لجاجت قوم نوح علیه السلام در برابر پیامبری بسیار مهربان‏ و دلسوز که شب و روز براى هدایت آن‏ها تلاش و کوشش مى‏کرد و در خلوت و جلوت براى نجات آنها مى‏کوشید و سرسختى عجیبى در هدایت آنها نشان داد سخن میگوید.

نوح علیه السلام از آنها به درگاه خداوند شکایت برد، و فرمود: «پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت کرده ام اما دعوت من جز فرار از (حق) بر آنها نیفزود، و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، آنها انگشتان خویش را در گوش‌ها قرار داده، و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار و لجاجت ورزیدند، و شدیداً استکبار کردند».

این چه تعصب و لجاجتى است که انسان براى آن که حرف حق را نشنود، انگشت در گوش خود بگذارد و براى آن که چهره حق طلبان را نبیند لباسش را بر خود بپیچد و همچون کبک سر به زیر برف کند، و از حق بگریزد.

حق گریزى و حق ستیزى نیز حسابى دارد و آنها بى‏حساب در این راه مى‏دویدند و دلیلی جز لجاجت و تعصّب و استبداد نداشتند.

چگونه انسان بیمار ممکن است از طبیب خود بگریزد و گرفتار در ظلمات، پشت به چراغ کند، و غریق در گرداب، دست نجات دهنده خود را عقب بزند، این چیزى است که به راستى حیرت هر کس را بر مى‏انگیزد ولى لجاج و عناد و استکبار، از این چهره‏ها بسیار دارد.

در میان پیامبران الهى هیچ کس به اندازه نوح علیه السلام قوم خود را دعوت نکرد، نهصد و پنجاه سال گفت و گفت و اصرار و تأکید کرد و لیل و نهار که ممکن است اشاره به حضور در جلسات خصوصى آن‏ها در شب‌ها و در جلسات عمومى آن‏ها در روزها باشد، دعوت روشنگرانه خود را ادامه داد، اما جز گروه اندکی ایمان نیاوردند و به گفته بعضى به طور متوسط هر دوازده سال تنها یک نفر ایمان می آورد.

تعبیر «وَجَعَلُوا اصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ؛ انگشت‏هایشان را در گوششان گذاشتند» با این که انسان نوک انگشت را براى نشنیدن در گوش مى‏گذارد شاید اشاره به شدّت‏ حق‏گریزى آنها دارد، گویى مى‏خواستند تمام انگشت را در گوش کنند تا سخن حق را نشنوند.

تعبیر «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائى الّا فِراراً؛ دعوت من جز فرار بر آنها نیفزود» نشان مى‏دهد که دعوت نوح علیه السلام در آنها نتیجه معکوس داشت، آرى افراد لجوج و عنود و مستکبر هنگامى که صداى حق طلبان را مى‏شنوند، بر لجاجت خود مى‏افزایند، همچون مزبله‏اى که آب باران در آن فرو ریزد که عفونت آن گسترده ‏تر مى‏شود.

۳/۲-مفهوم شرح صدر

سوال پیش می آید که شرح صدر چیست ؟ شرح صدر عبارت است از توسعه دادن دل برای پذیرش اعتقادات صحیح.  شاید معادل ساده و کوچه بازاری برای شرح صدر کلمه ظرفیت باشد. یعنی اینکه ما ظرفیت وجودی خود را بالا ببریم.

استاد شهید مرتضی مطهری در تعریف این واژه می‌گویند: شرح صدر یعنی ظرفیت روحی بسیار وسیع و تحمل فوق‌العاده زیاد[۶] .

به ما سفارش شده زمانی که به زیارت حضرات معصومین، به ویژه پیامبر اکرم(ص) و امام رضا(ع) می‌رویم، در هنگام غسل، این دعا را بخوانیم: »خدایا مرا و قلب مرا پاک گردان و به من شرح صدر بده«[۷]

۳/۳-مفهوم ضیق صدر

ضیق صدر یعنی امتناع از پذیرش معارف و نداشتن ظرفیت کافی برای قبول حقایق الهی که قساوت قلب، لجاجت و غرور، و پای‌بندی به دنیا از نشانه‌های بارز آن است. (همان) خداوند چشم باطنی چنین کسی را از او می‌گیرد و بر دلش مهر می‌زند و در تنگی و تاریکی رهایش می‌کند.

ضیق صدر همان چیزی است که امیر المومنین علیه السلام در مورد آن فرمودند : »کسی که سینه‎اش تنگ باشد، توان انجام حق را ندارد.[۸] نمی تواند حق چشم و گوش دست و پا و پدر و مادر و فرزند و همسایه و مهمان و مردم را ادا کند و در یک کلمه گناهانش زیاد میشود.

شخص هدایت‌یافته همواره برخوردار از شرح صدر است، به‌گونه‌ای که در پذیرش حق و واقعیت هیچ‌گونه لجاجت و عنادی ندارد.

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند؛ «خداوند اگر خیر و نفع بنده‌ای را بخواهد، به وی شرح صدر عطا می‌کند تا اسلام را بپذیرد»[۹].

بنابراین هدایت شدن به اسلام از فواید شرح صدر است.

۴-راهکار به دست آوردن شرح صدر

۴/۱-دعا

عامل پیدایش شرح صدر دعا است، بدین ترتیب که دعا و نیایش و از خدا خواستن در کنار قرائت قرآن، عمل به قرآن و تداوم یاد خدا نقش مؤثر و تعیین کننده ای در پیدایش شرح صدر برای انسان دارد و یا به تعبیری دقیق تر، دعا مکمل سایر مقدمات تقوا، نورانیت قلب و معرفتی است که انسان را به شرح صدر می رساند و لذا در روایتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده: »بیشترین دعای من و دعای پیامبران قبل از من در عرفه این است که خدایا به من شرح صدر بده و کارم را آسان کن.«[۱۰]

اگر دعا در ایجاد شرح صدر مؤثر نبود معنا نداشت که همه انبیاء الهی آن هم در عرفه از خداوند متعال شرح صدر بخواهند البته این نکته تأکیدی است بر آثار ادعیه که از سایر روایات نیز استفاده می شود.

۴/۲-ذکر

ذکر لفظی و معنوی از عوامل شرح صدر است.

امیرالمومنین می‌فرمایند: .«ذکر جان را گشاده می‌گرداند».[۱۱]

وقتی شرح صدر انسان بالا رفت نور بیشتری از هدایت را جلب میکند و انسان به رستگاری و عاقبت بخیری میرسد. چنانچه خداوند متعال وعده آن را در قرآن داده است آنجایی که فرمودند:»خدا را پیوسته به یاد آورید که پیروزمند و فاتح گردید .«[۱۲]

البته این ذکر نباید زبانی و بدون توجه باشد که در این صورت اثری ندارد.

شیخی به شاگردانش عقیده می آموخت، لااله الاالله یادشان می داد  و آن‌ها را برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می نمود. روزی یکی از شاگردان طوطی ای برای او هدیه آورد،

زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره به طوطی محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد  تا آنکه طوطی توانست بگوید:  لااله الا الله طوطی شب و روز لا اله الا الله . می گفت اما یک روز شاگردان دیدند که  شیخ به شدت گریه  می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت: طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر می‌خواهی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم.

شیخ پاسخ داد:

من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از این است که وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آنقدر فریاد زد تا مرد.  با آن همه لا اله الا الله که می گفت، وقتی گربه به او حمله کرد آن را فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش لا اله الا الله را تکرار می‌کرد و قلبش آن را یاد نگرفته و نفهمیده بود.

سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم، تمام عمر با زبانم لا اله الا الله بگویم اما زمانی که مرگ فرا رسد فراموشش کنم و از ذکر آن باز بمانم.

زیرا قلوب ما هنوز آن را نشناخته است!

دینداری فقط به گفتن زبان نیست. حالت توجه زمانی پیش می آید که ما مشتاق باشیم و ولع آن را داشته باشیم.

در دعاها می خوانیم خدایا ما را حریص به ذکر و دعایت قرار بده.[۱۳]

این نمازها و عبادت های زورکی یعنی اینکه ما ولع نسبت به عبادت نداریم. از خداوند ولع را بخواهید، به گونه ای که دلت زودتر از تو به دنبال عبادت بدود. ولع باید در تمام عبادات وارد شود. اگر برای کاری ولع دارید، اما برای نماز، قرآن خواندن و .. آنگونه نیستید، این ولع نیست.

ممکن است کسی بپرسد چه ذکری شرح صدر بیشتری به ما میدهد؟ جواب میدهیم : »بهترین ذکر قرآن است، که به وسیله آن انسان ها به شرح صدر می رسند و باطن آنها نورانی می گردد.«[۱۴]

قرائت قرآن اگر توأم با تدبّر و تفقه باشد زنگار های آئینه‌ی دل را پاک می کند و زمینه را برای به کار بستن قوانین الهی فراهم می‌ آورد و عمل به قرآن باعث افزایش تقوا می گردد و در سایه ی تقوا انسان به نور علم می رسد و در پرتو این نور و معرفت حقیقی، شرح صدر اسلامی برای انسان حاصل می گردد.

این است که پیامبر اسلام در مقام نیایش می فرمایند: »خدایا با کتاب خودت دیده ام را روشنی ببخش و به وسیله ی آن شرح صدر عطایم کن.[۱۵]»

و امام علی‌ علیه السلام وقتی قرآن را ختم می فرمودند این دعا را می خواندند:»

خدایا به قرآن شرح صدر مرا عطا کن، و به قرآن بدنم را بکار بندگی خود وادار، و به قرآن دیده ام را روشنائی ببخش، و به قرآن زبانم را رها کن.[۱۶]

دوشیزه »برجت هنی« اهل انگلستان، یکی از افرادی است که پس از بررسی و تحقیق، به دین اسلام گرویده و دربارۀ آن، مقالات و کتاب‌ های مفیدی دارد.

وی در مصاحبه با خبرنگار مجله »حضاره الاسلام«، ماجرای اسلام‌ آوردن خود را بیان کرده و می‌ گوید:

«من در خانواده‌ ای بزرگ شدم که از نظر درک مذهبی، همانند بسیاری از خانواده‌ های فعلی انگلیسی است. مادرم مسیحی است؛ اما هیچ‎ یک از فرایض این دین را انجام نمی‌ دهد! و پدرم به هیچ دینی ایمان نیاورده است. دوران کودکی در یکی از مدارس ابتدایی که از طرف «کلیسا» برای رفع تناقضات و ایجاد تفاهم میان مذهب کاتولیک و پروتستان تاسیس شده بود، مشغول تحصیل شدم؛ ولی درست به‌ خاطر دارم که در همان روزگار، دست به گریبان تشتّت افکار بودم. از یک طرف گفتگو های ما در محیط خانواده به‌ هیچ‌ وجه بر محور دین دور نمی‌ زد و الان حتی یک روز را هم نمی‌ توانم به یاد بیاورم که در منزل ما نام «خدا» برده شده باشد و از طرف دیگر، مشتاق درک حقیقت بودم؛ اما مبانی مسیحیت، به‌ ویژه مساله تثلیث (سه‌ گانه‌ پرستی پدر، پسر و روح القدس) و فداء (جبران گناهان با مصلوب‌ شدن حضرت مسیح(علیه السلام)) مرا از حقیقت دور می‌ کرد. سرانجام از آن مدرسه مذهبی خارج شدم؛ در حالی که کاملاً بی‌ دین بودم.

از پانزده‌ سالگی در اثر علاقه فراوانی که به فلسفه داشتم، مشغول مطالعه کتب فلسفی شدم. نخست کتاب «تائوت چینگ» را خواندم؛ سپس مطالعاتی درباره فلسفه بودایی کردم و در مسافرت خود به «کانادا» با فلسفه هندی آشنایی پیدا کردم و بسیاری از کتاب‌ های فلسفه «هند و چین» را از نظر گذراندم و مطالبی بلند و عمیق در آن‌ ها یافتم؛ اما هیچ‎ یک از آن‌ ها خلأ فکری مرا پر نکرد و پاسخ‌ گوی احساسات مذهبی من نبودند.  تا این‌ که در اثر پیش‌ آمدی، با عده‌ای از دانشجویان مسلمان طرح رفاقت ریختم. آن‌ ها با صبر و توجه خاصی به سخنان من گوش می ‎کردند و به اعتراضاتم پاسخ می ‎دادند و در ضمن، کتاب‌ هایی را که درباره اسلام نوشته شده بود، به من هدیه کردند. در مرحله نخست، آن‌ ها را سریع و سطحی از نظر گذراندم؛ اما یک‌ دفعه متوجه شدم که باید با اهتمام بیش‌ تری محتویاتشان را بررسی کنم؛ چون مطالب عالی و برجسته‌ ای در آن‌ ها یافتم؛ به‌ ویژه براهین روشن و فطری آن‌ ها، درباره جهان و آفریدگار آن و همچنین حقیقت برانگیخته و زنده‌شدن بعد از مرگ، مرا سخت مجذوب کرد.

سپس قرآنی را که به زبان انگلیسی ترجمه شده بود، از سوی یکی از دانشجویان مسلمان دریافت کردم. الان قدرت آن را ندارم که به شما شرح دهم این کتاب مقدس چه تاثیر عمیقی در روح من گذاشت و چگونه مسیر زندگانی مرا تغییر داد.

هنوز از قرائت سوره سوم قرآن فراغت حاصل نکرده بودم که بی‌ اختیار به سجده افتادم و این نخستین مرتبه ‎ای بود که در زندگی برای خدا سجده کردم. در همین حال به اسلام ایمان آوردم؛

۴/۳-سجده

«و ما می‌دانیم سینه‌ات از آنچه آنان می‌گویند تنگ می‌شود و تو را سخت ناراحت می‌کند. برای رفع ناراحتی از آنان پروردگارت را تسبیح و حمد بگو و از سجده‌کنندگان باش».[۱۷]

گاهی اوقات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله از تمسخر مشرکین و همچنین از درخواست‌های نامعقول آنان دل‌گیر می‌شد. به همین دلیل خداوند برای رفع این دل‌تنگی دستور می‌داد ایشان تسبیح گویند و سجده گذارند.

در بین احادیث سجده به یک حدیث زیبا برخورد کردم. در این حدیث می فرمایند : مرحوم شیخ صدوق در کتاب “من لا یحضره الفقیه” حدیثی از امام صادق علیه السلام درباره سجده شکر آورده است که حضرت می فرمایند:» سجده شکر بر هر مسلمانى واجب است، با آن نمازت را کامل و پروردگارت را خشنود مى سازى و فرشتگان را به شگفتى مى آورى.«[۱۸]

به درستی که بنده زمانی که نماز می خواند و سپس سر بر سجده شکر می نهد، پروردگار حجاب های موجود میان بنده و فرشته ها و ملائک را می گشاید می فرماید:
ای ملائکه من! به بنده ام بنگرید. واجبم را به جای آورد و عهدم را برای من تمام نمود، سپس برای من نسبت به آنچه که برایش نعمت نموده ام، سجده شکر به جای آورد.
ای فرشتگان من! برای او از نظر شما چه چیزی در نزد من وجود دارد؟
پس ملائکه می گویند: ای پروردگار ما! رحمت تو.
پس پروردگار می فرماید:

سپس برای او چیست ازپاداش؟
می گویند:
ای پروردگار ما! بهشت تو.
سپس پروردگار می فرماید:
برای او دیگر چیست؟
می گویند:
ای پروردگار ما! کفایت مهم هایش.
پس پروردگار باز می فرماید:
سپس برایش چیست؟
امام علیه السلام فرمودند:
چیزی از خیر ها نماند مگر آنکه ملائکه آن را گفتند.
پس خداوند می فرماید:
پس از آن دیگر چیست؟
ملائکه می گویند:
ای خداوند ما! علمی برای ما نیست!
پروردگار می فرماید:
ای فرشتگان من!
برایش شکر می کنم همان گونه که برایم شکر به جای آورده است و برایش روی می آورم با فضلم، و رحمتم را برایش نشان می دهم.

انشالله ما بتوانیم از ذاکرین و شاکرین باشیم.

به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

 

منابع:

[۱] إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۷۰﴾قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ ﴿۷۱﴾قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ ﴿۷۲﴾أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ ﴿۷۳﴾قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿۷۴﴾ (شعراء)

[۲] فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿۷۷﴾ آالَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ ﴿۷۸﴾ (شعراء)

[۳] وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ﴿۷۹﴾وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ ﴿۸۰﴾ (شعراء)

[۴] إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً» (کهف/۱۳)

[۵] «فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ…»؛ (انعام/۱۲۵)

[۶] (مطهری،۱۳۶۸: ۱۷۹)

[۷] اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی. (ابن قولویه،۱۳۷۵: ۳۲۴)

[۸] مَن ضاقَ صَدرُهُ لَم یَصْبِرْ على أداءِ حقٍّ .[. کنز الفوائد : ۱/۲۷۸ .]

[۹] إنّ اللّه َ إذا أرادَ بعَبدٍ خَیرا شَرحَ صَدرَهُ للإسلامِ .[الکافی : ۸/۱۳/۱ .]

[۱۰] اَکثُرَ دُعائی وَ دُعاءِ الانبیاءِ قَبلی بِعَرفَهَاَللّهُمَّ اشرَح لی صَدری، وَ یَسّرلی اَمری

[۱۱] اَلذِّکْرُ یَشْرَحُ الصَّدْرَ؛.شرح غررالحکم: ج ۱، ص ۲۱۰

[۱۲]  وَ ذکُرُوا اللّهَ کَثیراً لَعَّلَکُم تُفلِحون (انفال/۴۵)

[۱۳] مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعَائِکَ دعای امین الله

[۱۴] اَفضَلُ الذِّکرِ القُرآنُ بِهِ تُشرَحُ الصُّدورِ وَ تَستَنیرُ السَّرائِرِ»(شرح غررالحکم ۲/۴۵)

[۱۵] اللّهُمّ نَوِّرْ بکتابِکَ بَصَری ، و اشرَحْ بهِ صَدری بحار الأنوار : ۹۲/۲۰۸/۵.

[۱۶] اللّهُمّ اشرَحْ بالقرآنِ صَدرِی ، و استعمِلْ بالقرآنِ بَدَنی ، و نَوِّرْ بالقرآنِ بَصَری ، و أطلِقْ بالقرآنِ لِسانی .[بحار الأنوار : ۹۲/۲۰۹/۶]

[۱۷] «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ • فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ» (حجر ۹۷ تا۹۹)

[۱۸]  »سَجدهُ الشُکرِ واجِبَهٌ عَلى کُلِّ مُسلِمٍ تُتِمُّ بِها صَلاتَکَ و َتُرضى بِها رَبَّکَ وَ تُعجِبُ المَلائِکَهَ مِنکَ…«؛

 

 

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *