Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
استاد عابدینی (اربعین نورباران 14) سخنرانی 02 (عابدینی اربعین 14) محمدرضا عابدینی تربیت دینی 3: حجت الاسلام عابدینی متن گردآوری تربیت دینی استاد عابدینی ؛ گردآوری تربیت دینی تربیت دینی 3 (نورباران 20) متن گردآوری اربعین حسینی

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۸ ؛ توجه ویژه به أربعین

Aabedini_HaMousa38

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۸ ؛ توجه ویژه به أربعین

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شریعتی: سلام می‌کنم به دوستان عزیزم، بیننده‌ها و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خداوند متعال پشت و پناهتان باشد و بهترین‌ها برای تک تک شما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.

حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم.

شریعتی: سالهای قبل خیلی‌ها آماده شده بودند برای سفر اربعین، خیلی‌ها مشرف شده بودند. دوستی می‌گفت: ای کاش ما می‌رفتیم و جزء جاماندگان اربعین نبودیم. گفتم: انشاءالله از امام حسین جا نمانیم که هر روز عاشورا و هر روز کربلاست. انشاءالله حرکت کنیم و خودمان را به قافله سیدالشهداء(ع) برسانیم. نکات امروز شما را خواهیم شنید.

حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) بین امام حسین (ع) و امام زمان (عج) یک ارتباط ویژه است، علاوه بر رابطه‌ای که بین حضرات معصومین هست که نور واحد هستند اما جریان ظهور مترتب بر جریان عاشوراست. لذا لشگرکشی امام زمان (عج) لشگریانش از دایره‌ی جریان کربلا و عاشورا و اربعین، سربازگیری می‌شوند. لذا شعار حضرت «یا لثارات الحسین علیه السلام» است که این ارتباط ویژه ما را در ایامی که متعلق به امام حسین است، دلهای ما را بیشتر روانه ارتباط با امام زمان(عج) می‌کند. این رابطه به خصوص در جریان اربعین یک گره ویژه به هم پیدا می‌کرد و ارتباط زیادی ایجاد می‌شد. کسانی که هرسال حاضر می‌شدند، جنون رفتن و یافتن برایشان در آن رابطه که زائر می‌شدند، زائر شدن یک حقیقتی است که همه وجود انسان را در تمام لحظات، خواب و بیداری، گره می‌زد به اینکه این هیچ حیثیتی ندارد غیر از حیثیت زیارت امام. می‌خوابید با این حال بود و بلند می‌شد، نفس می‌کشید، می‌خورد، حرکت می‌کرد با این حال بود. همه وجود این، این بود که زائر است.

لذا در جریان اربعین همه یا زائر بودند یا خادم، همه این دو وجود ربط به امام بود. همه تعریف‌ها مرتبط با امام تعریف می‌شد. فقط نسبت با امام بود که آنجا هویدا بود. کسی کار نداشت تو کی هستی، همه کارشان این بود که تو زائر هستی. فقط با امام تعریف می‌شدند. حقیقتی که در قیامت تعریف می‌شود، «یَوْمَ‏ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء/۷۱) در آن روز همه را به امامشان می‌شناسند. چون اینها از خودشان چیزی ندارند، امام پاسخگوی اعمالشان است، امام میزان اینها را پاسخ می‌دهد، اعمال اینها را پاسخ می‌دهد. چون اینها ربط به امام بودند. این حقیقتی که در قیامت محقق می‌شود در جریان اربعین به اشد وجه در تمام زندگی انسان محقق می‌شد، به طوری که در جریان عاشورا اگر انسان مجالس امام حسین می‌رود، چند ساعت می‌رود و برمی‌گردد زندگی می‌کند.

اما در اربعین چند روز انسان تمرین کامل، در تمام لحظات حتی تعلقات دنیایی، پول و ارتباطات همه کنده می‌شود. عادت‌ها شکسته می‌شود. رفاه‌ها شکسته می‌شود. با تمام شوق محبت ویژه‌ای ایجاد می‌شود که لحظه به لحظه زندگی انسان محبت امام حسین است. زائر اوست، زائر او نشان می‌دهد فقط در زیر گنبد نیست. زائر او در تمام لحظات حرکت زندگی است پس می‌شود این فرهنگ را پیاده کرد که انسان در نفس کشیدن و قدم به قدم رفتن، خوردن و خوابیدن، زائر امام حسین باشد. این تمرین را در اربعین به ما نشان می‌دهند تا فرهنگی شود در تمام دوران زندگی ما. این تجربه را پیدا کنیم و همه را زائر ببینیم. مردم را به اینکه او شیعه مولاست، محبّ مولاست، اینطور تمرین کنیم و بشناسیم، این رابطه ایثارها و گذشت‌ها را متفاوت می‌کند. وقتی یک کسی را می‌بینی که زائر مولاست، اگر از او بدی و سختی می‌بینی، به شوق مولا به راحتی از او می‌گذری. اما وقتی او زائر مولا شد و من محبّ مولا، گذشتن محبّ مولا از زائر مولا خیلی راحت است.

این جریان در اربعین هرسال محقق می‌شد و امسال به هر دلیلی که امکانش نیست، اگر آن حقیقت آنطور محقق می‌شد و امروز امکان پذیر نیست، مقدار ممکن آن که امکان پذیر هست، آن حال را پیدا کردن، می‌توانیم این چند روز حال زائر را پیدا کنیم. اگر آدم می‌خواست آنجا برود تمرین کند تا ملکه شود و اینجا بیاید گسترده کند، حالا آن سالهایی که رفتیم حسرت اینکه نمی‌توانیم برویم، جنونی که به تعبیر امیرالمؤمنین فرمود: با یک امر عظیم قاطی کردند. این هم خلط کردن است، یک موقع انسان با دنیا قاطی می‌کند و حقیر شده است. یک موقع جنون خدا پیدا می‌کند، این عظیم شده است. این قاطی کردن، این جنون را سعی کنیم نگذاریم از دست برود.

اینکه امام همه جا حاضر است. اینکه «کل یوم عاشورا، کل ارضٍ کربلا» امکان تسری دارد و می‌شود اینجا اربعین را در دل و خانه‌مان، در شهرمان پیاده کنیم. خانم‌ها در خانه سعی کنند غذا را به نیت موکب امام حسین بپزند. حرکت جدیدی که با ایام دیگر فرق کند. خودمان را به حال کربلا نزدیک کنیم. هم می‌توانیم زائر باشیم و هم خادم باشیم. در این ایام غذایی پختیم و به محبین مولا بدهیم، اگر کسانی می‌توانند در شهرها خصوصاً قسمت‌های فقیر نشین موکب بزنند و غذا بدهند. قدم زدن از خانه تا رفتن به سوی کار، این قدم زدن را به نیت نجف به کربلا قرار بدهد. لذا هر قدمی که برمی‌داریم، از این تقیدات خارج شویم و به سمت اطلاق برویم، قدم به سوی امام است. اگر یک جایی انسان نمی‌تواند این حقیقت را به تمام اینکه قبل بوده محقق کند، مقداری که امکان پذیر است را از دست ندهیم. اگر این حالت و حسرت در ما باشد می‌تواند جبران کننده باشد و هرکاری که شبیه این باشد و انسان زائر و خادم شود. هرکه او را می‌بیند، دیدن او یاد امام را زنده بکند. اینها را هرچه می‌توانیم زنده کنیم.

نکته دیگر این است که سعی کردند تاریخ را برای ما با نقاط عطفی تعریف کنند که خود به خود تاریخ هم مثل زندگی ما سکولار و مادی باشد. نقطه‌های مهم تاریخی را، سلسله‌های پادشاهی خاص، یا مثلاً قرون وسطی و رنسانس، تمام اینها نگاه به ماده هست حتی جریان رنسانس، اما قرآن کریم تعریفش از تاریخ، نقاط عطف و گلوگاه‌های تاریخ را بعثت انبیاء می‌داند. تعریف تاریخ را قبل و بعد این نبی تعریف می‌کنند. این نقطه عطف است به خصوص انبیای اولوالعزم، اینها نقطه‌های عطف بزرگ تاریخ هستند، به خصوص پیغمبر اکرم که بزرگترین نقطه عطف تاریخ است. بالاخص در جریان امت پیغمبر، جریان عاشورا و امام حسین(ع) که قبل و بعد عاشورا یک نقطه مهم است که بعد از عاشورا جریان ظهور تمهید می‌شود دیگر از حالا نقطه صعود به سمت جریان ظهور است که هرچه جریان عاشورا در اذهان جهانی بهتر جا بیافتد که بیدار شدن فطرت و وجدان است، با بیدار شدن فطرت و وجدان جریان ظهور اثر گذار است و در زمان ظهور همه امام زمان را به جریان امام حسین(ع) می‌شناسند.

معلوم می‌شود جریان امام حسین(ع) نقطه عطف تاریخ عظیمی است که در آخرالزمان باز می‌شود و جلوه می‌کند و شاید اربعین به عنوان یک حرکت جهانی نماد باز شدن جلوه فطری و وجدانی جریان امام حسین و بیدار جهانی است. اسلام را به صورت یک منظومه در اربعین می‌بینیم. اربعین اقامه دین است، نه شنیدن و دیدن دین! یعنی دینداری که همه ذیل امام تعریف می‌شوند و با هم تمام خصوصیات کمالی را محقق می‌کنند و حاکمیت الهی است که ذیل امام همه تعریف می‌شوند. اربعین را با این نگاه زنده نگه داریم به همین صورت و اقامه دین را در آن ببینیم. اربعین ظهور ساز است لذا عظمت اربعین و حسرت جا ماندن از این دوره هرچقدر شدیدتر باشد، حسرت اینکه امسال محروم هستیم اما جبرانش به این است که در این چند روزی که اوج جریان ایثار و گذشت‌ها و جنون‌هایی بود که در این مسیر ایجاد می‌شد.

یادم نمی‌رود که جریان اربعین اینقدر عظمت دارد که این جریان را باز کنیم، یک کشیش مسیحی بود که تازه مسلمان شده بود، اربعین سال گذشته از نجف حرکت کرده بود، وقتی میانه راه بود، از او سؤال شد این مسیر پیاده روی را چطور دیدی؟ گفت: با اینکه سختی‌ها گاهی ممکن است مشکلات و کمبودها باشد اما وقتی نگاه کردم، از چشم زینب (س) این مسیر را نگاه کردم. دیدم «ما رأیت الا جمیلا» همه سختی‌هایش زیباست. اگر این حال را در وجودمان ایجاد کنیم که این چند روز از چشم زینب(س) که دارد به سمت کربلا برمی‌گردد. نگاه زندگی و فرهنگ زندگی‌مان را نگاه کنیم، یک فرهنگ جدیدی در زندگی انسان شکل می‌گیرد که اگر ما نمی‌توانیم برویم یا توانستیم سالهای بعد برویم، این فی نفسه موضوعیت دارد که ایام اربعین ولوله‌ی اربعین در همه جان‌ها در این چند روز همه جا باشد و تمرینی باشد برای کسانی که اربعین می‌رفتند، حالا که در جمع و اجتماع هستند، ولوله را در اجتماع ایجاد کنند، ولوله ایجاد کردن حدود سه میلیون و خرده‌ای از ایران برای اربعین می‌روند.

این سه میلیون و خرده‌ای دغدغه دارند، این دغدغه و ولوله را در شهری که هستند، خیلی‌ می‌خواستند بروند و نمی‌شد. این را بتوانیم نهادینه کنیم و یک فرهنگی از درونش دربیاوریم که این چند روز آن جنون برای همه ایجاد شود، این جنون با امام حسین(ع)، عشق به امام حسین و ایثاری که انسان به عشق امام حسین ایجاد می‌کند، هرکس ببیند بگوید: اینها گویی دیوانه شدند و حساب و کتاب سرشان نمی‌شود. بله، حساب و کتاب سرمان نمی‌شود. حساب و کتاب ما امام حسین و محبت حضرت است. انشاءالله خدای سبحان ما را در این چند روز برای ارتباط بیشتر با حضرت آماده کند و زائر و خادم حضرت باشیم.

شریعتی: انشاءالله سال آینده همراه بقیه الله الاعظم عزم زیارت نجف تا کربلا کنیم.

حاج آقای عابدینی: اینقدر قدرت خدای سبحان عظیم است که در یک شب همه وقایع می‌تواند پیچیده شود و محقق شود، امید ما هر لحظه و هرشب و هر روز است. هرشب با این امید می‌خوابیم و هر روز با این امید بیدار می‌شویم که امروز روز ظهور باشد، امشب شبی باشد که ندای حضرت می‌پیچد در همه جای عالم، اگر اینطور باشد برای انسان ظهور محقق شده و دیگر تأخیر و تقویم برای او تفاوت نمی‌کند چون زندگی‌اش با امام است. انشاءالله خدای سبحان این حقیقت را روزی همه ما بکند.

شریعتی: حسین نصر من الله را نوشت به خونش، به شرط آنکه و فتحٌ قریب را تو بخوانی و ما چشم به راه آمدنتان هستیم آقا! قصه حضرت موسی (ع) را می‌شنویم.

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن کریم

حاج آقای عابدینی: عرض سلام داریم خدمت حضرت موسی علیه السلام و اذن می‌گیریم وارد قصه شویم. حضرت موسی از نقاط بزرگ عطف تاریخ است. همان قدر که قرآن به هر نبی اهمیت داده، نشان می‌دهد که این در گلوگاه‌های تاریخی و نقاط عطف تأثیر گذار است. چون از همه انبیاء بیشتر در مورد موسی(ع) در قرآن آیه آمده، نشان می‌دهد بزرگترین گلوگاه تاریخ در بین انبیاء، حضرت موسی(ع) است که در زندگی بشریت نقش بسزایی دارد. لذا هرچقدر عمق در ارتباط با جریان حضرت موسی پیدا کنیم برای امروز ما در امت ختمی نافع است و می‌توانیم بهره ببریم و تجربه ایجاد شده را دوباره تکرار نکنیم و استفاده کنیم. اصل گلوگاه‌های تاریخ و نقط عطف بحث مهمی است که بشر را مادی نکنیم و انسان را مادی نکنیم. با این نگاه، حال ما حال الهی می‌شود.

در محضر سوره طاها بودیم، تا اینجا که موسی کلیم وارد بر فرعون شد، اولین بیانش این بود که «فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ» (طه/۴۷) ما هردو رسولان و فرستادگان پروردگار تو هستیم. تعبیر «ربک»، نمی‌گوید: «فقولا له» بگویید، یک طرف می‌گوید و دیگری باید اطاعت کند، یکجا هست گفتگو است. نه امر کنید، با همان زبان لَین است اما چون او ادعای ربوبیت کرده، «فقولا» بگویید. هم ما فرستادگان ربّ تو هستیم. نمی‌گوید: «انا رسولا رب العالمین»، «انا رسولا ربک» ما فرستادگان خدای تو هستیم. از همین‌جا نقطه اصطکاک آغاز می‌شود. جریان فرعون که خدا فرمود: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً» قول لین و نرم، برای ابتدای کار است. اگر کسی سماجت کرد و عناد به خرج داد، قول لین در وقت سماجت و عناد نیست. قول لین همیشه در ابتدای کار است. تا جای جذب بماند و مقابله صورت نگیرد. اما اگر شدید شد و مقابله کرد و لجاجت کرد، جای غلظت است. پس لین بودن برای شروع است که جذب شود، این هم مخاطب قرار بگیرد و سبقت رحمت بر غضب است که اول رحمت الهی، نرمی را ببینند و اگر جایی از وجودشان جای جذب شدن دارد، این هم به کار بگیرد. اما اگر او لجاجت می‌کند، آمریکا لجاجت می‌کند باز هم ما قولاً لیناً، نه، آنجایی که لجاجت کسی به کار گرفته می‌شود. عنادش معلوم می‌شود، «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم‏» در کمال شدت با او حرف بزن. «جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِم‏» (توبه/۷۳) اینها را باید گفت که یک موقع استناد به قرآن نکنند بگویند: قرآن به فرعون هم گفت: قولاً لیناً! قول لین یک کار عقلایی درست است اما در ادامه وقتی لجاجت به خرج داد تبدیل به غلظت می‌شود. غلظت در لفظ است و در مقاتله هم غلظت تلقی شود.

«إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ‏ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ» قبلاً این را بیان کردیم که «ارسل معنا بنی اسرائیل» یک نگاه اول این است بده بنی اسرائیل ما برویم. یا تو بنی اسرائیل را با ما بفرست، ما می‌رویم و کاری با تو نداریم. ارسال کن با ما بنی اسرائیل را، اما مفسرین هم از ظواهر قرآن استفاده می‌کنند و هم از آیات دیگر، و آنچه در تاریخ محقق شده است، می‌گوید: رهایشان کن، دست از سرشان بردار. تو اینها را به صورت عبد درآوردی. اینها را از بنده بودن خود رها کن. اینها امانت هستند، لذا باید امانت به ما برگردد که رسول امین هستیم. یعنی فرعون ربّ بود و اینها برده بودند و مردم باور کرده بودند که خودشان را عبد و فرعون را ربّ می‌دیدند. موسی کلیم می‌خواست این سنت را بشکند. «وَ لا تُعَذِّبْهُمْ» اینها را اینطور عذاب و شکنجه نکن! تحت ربوبیت خود در نیاور. این «لا تعذبهُم» ارسل معنا را بیان می‌کند، که اینها را رها کن و دست از شکنجه و فشار بردار.

اگر این را باور نکنیم ممکن است شبهاتی ایجاد شود و بگویند: موسی کلیم برای دعوت فرعونیان نیامده بود. موسی فقط به بنی اسرائیل کار داشت. چون اقوام دیگری هم تحت سلطه فرعون بودند. فقط بنی اسرائیل نبودند، انبیاء ظلم ستیز بودند و نهضت موسی کلیم جهانی بود. غیر از اینکه محدود می‌کرد افق جریانات نگاه انبیاء را تغییر می‌دهد که به بقیه کار ندارند. دنبال این بود که فرعون ایمان بیاورد. فرستادن موسی، جریان سحره، جریان تبلیغ دین به صورت عمومی بود. منتهی در عین حال که دنبال این بود، چهل سال این کار را کرد، بعد دید فشار زیاد است، بنی اسرائیل از آنجا فرار کردند. یعنی «ارسل معنا» از ابتدا این نبود برداریم ببریم. بعد فکر کنیم جایگاه اینها بیت المقدس است، موسی کلیم اینجا آمد، لذا در کلمات اینها هم هست که خطاب به موسی در آیات بعد هست، «قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ‏ یا مُوسى‏» (طه/۵۷) موسی تو آمدی ما را از سرزمین خود بیرون کنی. اگر آنطور بود می‌گفت: موسی تو آمدی اینها را ببری. می‌گوید: تو آمدی ما را از سرزمین خود بیرون کنی! درست است ممکن است دروغ هم بگوید، چون در ادامه دارد که ما نمی‌خواهیم به سلطنت برسیم و مثل تو کبریایی کنیم. ما حاکمیت بر نفوس را می‌خواهیم نه حاکمیت بر سرزمین. حاکمیت بر سرزمین برای ما ارزشی ندارد آن هم به اذن الهی. حاکمیت بر نفوس ملازم با حاکمیت بر ارض هم باشد، ارض هم می‌خواهیم. اما «ارسل معنا» یعنی حاکمیت بر نفوس اینها بر عهده ماست. اینها باید عبد خدا باشند و کسی که خدا فرستاده اطاعت کنند.

ما به دنبال تصرف ارض نیستیم، به دنبال تصرف دل هستیم که دلها را خدایی کنیم. دلها را عبد خدا کنیم و مطیع رسول خدا کنیم لذا هبوط به این است که ملک خودش ببیند. اشیاء را ملک خودش ببیند، افراد را عبد خود ببیند، در حالی که در نظام الهی بحث ملک و عبودیت نیست. لازمه نفوس گاهی بتوانند جایی استقرار پیدا کنند باید ارضی باشد، اما اصل بر این است و آن فرع مسأله است. نگاه ثانوی به مسأله است. ولی در نظام حاکمیت‌ها اصل بر فتح اراضی است و بر فتح نظام جغرافیا است. منابع مادی است، اینها برایشان اصل است. به دنبالش نفوس هم بنده اینها می‌شوند و این فرع بر او می‌شود لذا دنبال اراضی هستند که حاصلخیز است تا ثمره مادی باشد اما در نگاه الهی، اساس نفوس هستند. این اصلاً اساس نگاه را در نهضت انبیاء متفاوت می‌کند، «قَدْ جِئْناکَ بِآیَهٍ» ما دلیل و برهان هم داریم. اگر ما رسول رب هستیم، رسالت خدا از جانب خدا برهان می‌خواهد. معجزات موسی کلیم که عصا و ید بیضاء بود، دو معجزه موسی کلیم «مِنْ رَبِّکَ» این آیات از رب توست.

انسان وقتی به خودش حد بزند، یعنی بگویم: از ربّ من، طرف وقتی قبول ندارد احساس می‌کند، من این طرف و تو آن طرف! «إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ‏» (مائده/۲۴) اما وقتی می‌گوید: رب تو است، یعنی می‌خواهد بگوید تو خدا داری و این هم ربّ توست. آدم احساس انس بکند نه مقابله. در عین اینکه جلال است، جمال هم هست. «وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏» این آیه و برهان داریم، سلام الهی که خودش سلام است. خدایا تو سلام هستی، «الهی أنت السلام و منک السلام»، «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ» (حشر/۲۳) اسم خدا سلام است. چون سلامت که کمال و امنیت و آرامش و همه کمالات در سلام است. خدای سبحان سلامش را برای هرکسی که تبعیت از او کند قرار داده است. این نکته زیبایی است که سبقت رحمت بر غضب است. یعنی دارد دعوت می‌کند سبقت رحمت بر غضب تعبیر بسیار بلندی است. در تمام افعال و کارهایمان، همیشه باید سبقت رحمت بر غضب باشد، حتی جایی که به دنبال عقاب و مبارزه هستیم. لذا سنت الهی است که اگر می‌خواهد قومی را عذاب کند حتماً رحمتش را کامل کامل قرار داده که رحمت رحیمیه کامل باشد تا بعد عذاب بیاید. قبل از اینکه رحمت به کمال برسد این عذاب شامل نمی‌شود. در هر فردی اینطور است. در هر جامعه‌ای چنین است. در هر واقعه و حادثه‌ای اینطور است. اگر انسان این نگاه را پیدا کرد که این حادثه اگر سخت است، رحمت قبلش چگونه بوده که این نقمتش هم پشت سرش آمده است، یا همراه این نعمت این رحمت چگونه در این خفته و لطف خفی الهی است. آدم می‌بیند یک جلوه رحمتی و رحمانی دائماً بر همه این حوادث پیچیده شده است.

این نگاه رحمانی به خداست نه اینکه آدم مقابل دشمن قرار می‌گیرد بگوید: تو بزن، تو بکش، ما رحمانی هستیم، عیبی ندارد. ما چون می‌خواهیم با رحمت برخورد کنیم، اسلام رحمانی این است که مقابله و معارضه نداشته باشد. اینطور نیست. در دل همان غضب هم، رحمت است. لذا «عَذابٌ‏ مِنَ‏ الرَّحْمن‏» (مریم/۴۵) «باطِنُهُ‏ فِیهِ‏ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» (حدید/۱۳) حقیقتش رحمت است، هرچند ظاهرش عذاب است. منتهی این مبدأییت باید در وجود مؤمن شکل بگیرد. اگر یک جایی مقابله می‌کند به دنبال اصلاح و رحمت است نه اینکه بخواهد انتقام بگیرد. تشفی دل نمی‌خواهد بخاطر این پیدا کند بلکه به دنبال این است که رحمت را گسترده تر کند. «وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏» این رحمت الهی است.

«إِنَّا قَدْ أُوحِیَ‏ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى» (طه/۴۸) اگر عذاب الهی هم هست، نقمت و غضب است، اولاً پس از رحمت است. دعوت است پس بیا، رحمت الهی بسط دارد. تو محروم نیستی. حتی با اینکه ادعای ربوبیت کردی، اگر کسی فهمید و تکذیب کرد، تکذیب کردن برای آنجایی است که انسان می‌فهمد. یک موقع تصدیق است فهمیده تصدیق می‌کند، تکذیب آنجایی است که می‌فهمد و تکذیب می‌کند. پس، پس از علم است. «أن العذاب» کجاست؟ «أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى» در عین اینکه فهمید، پشت کرد. روی گرداندن برای آنجایی است که می‌دید اما پشت کرد و روی گرداند. اول رحمت بوده و خدا اتمام حجت کرده و علم را برای این ایجاد کرده، لذا وقتی معجزات موسی کلیم محقق شد، فرعون یقین کرد این از سنخ سحر نیست. اما چون نمی‌خواست بپذیرد، امید داشت عالمان سحره بتوانند در مقابل این واقعیت موسی مقابله کنند و این را فهمید. لذا موسی کلیم می‌گوید: تو فهمیدی این سحر نیست. تو می‌خواهی دیگران را گول بزنی. یعنی علم محقق شد و تکذیب کرد.

این نکته مهم است که فقط سبقت رحمت بر غضب این نیست که رحمت قبل از غضب باشد بلکه سبقت رحمت بر غضب حتماً رحمت بیش از غضب است. دو مسأله هست، یکی رحمت پیش از غضب است. یکی رحمت بیش از غضب است. این رحمت همه جا را پر کرده و غضب عارضی است و کمتر است. اصل رحمت است که بیشتر و پیشتر است. هیچگاه غضب مقدم بر رحمت نخواهد شد. همچنان که غضب هیچگاه بیشتر از رحمت نخواهد شد. اگر جایی لازم است غضب به کار ببریم حتماً باید پیش از او رحمت به کار رفته باشد و بیش از غضب، رحمت به کار برده شده باشد. رحمت هم امام غضب است و هم أَمام غضب است. آیت الله جوادی آملی هردو را بیان می‌کنند، هم امام غضب است که او غضب را می‌برد و هم اَمام است که جلودار است. انسان باید حواسش باشد اگر به بچه‌اش خواست تندی کند باید رعایت کرده باشد که رحمتش بیش از غضب باشد و پیش از غضب باشد. اگر دوستی، هرکسی در هر ارتباطی، باید این نگاه باشد. رفتار ما در جایی که باید غضب کنیم، قهر کنیم. حتی اگر توبیخی نسبت به حرفی لازم باشد، یک جایی لازم است حدودی نسبت به مسأله‌ای انجام شود.

در نقل دارد وقتی حدی بر کسی باید اجرا می‌شد، کسی که حد را می‌زد با غضب زد و حرص زد. حضرت او را خواباند و گفت: خودت هم باید بخوری چون از روی غضب زدی. این ضربه‌ها بازدارندگی می‌خواست داشته باشد، رحمتش درونش بود. اما تو با حرص و غضب و انتقام زدی. اینجا غضب غالب شد. اینها خیلی زندگی را متفاوت کند. آدم نزد طبیب می‌رود تا او را جراحی کند، این طبیب رحمتش بیش از غضب اوست که می‌خواهد عضوی را خارج کند. با انتقام این کار را نمی‌کند. این نگاه در اجرای غضب همینگونه است. «أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى» دیگر به اوج انکار رسیده و راهی باقی نگذاشته است. اگر موقعی هم قهر می‌کنیم همه پل‌های پشت سرمان را خراب نکنیم. تولی صدق نکند که بگویند این راه را بست. تکذیب صدق نکند، بگذاریم یک خرده راه آشتی بماند.

«قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى‏» (طه/۴۹) این زرنگ بود، گفتند: «بِآیَهٍ مِنْ‏ رَبِّک‏» (طه/۴۷) ما از جانب خدای تو آمدیم، «فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى‏» رب شما دو تا کیست؟ این ربّ تو، نگفت پس ربّ کیست؟ نکته‌ای را آیت الله جوادی فرمودند: در طول تاریخ هرگاه انبیاء آمدند و ادعای ربوبیت الهی را مطرح کردند که خدا رب است، عده‌ای از ستمگران و ظالمان یاد گرفتند، که اگر ربی در کار است و قدرتی دارد پس ادعای ربوبیت بکند. ادعای ربوبیت پس از این بود که شناختند ربی در عالم است که او قدرتمند است. چون آنها قدرت طلب بودند دیدند قدرتی که رب دارد را ادعا کنند. نمی‌شناختند ادعای ربوبیت یعنی چه. لذا چون فهمیدند چنین چیزی هست پس از آمدن انبیاء ادعای ربوبیت دارد.

لذا این جزء کسانی بود که خواستند بدل بزنند. وقتی کسانی به عنوان انبیاء آمدند و آنها رسولان آن رب، عده‌ای به هوس افتادند که این خیلی زیبا و شیرین است. پس ما ادعای کذب رسالت و از طرف او رب بودن را، لذا متنبّیان پس از انبیاء آمدند. پس ادعای ربوبیت پس از مطرح شدن ربوبیت خدا بود. متنبیّان کسانی که ادعای نبوت کنند، پس از انبیاء آمدند. دیدند انبیاء چه حال خوشی دارند، مردم چه علاقه‌ای دارند. پس خوب است ما متنبّی باشیم و ادعای نبوت کنیم تا آن مقام را پیدا کنیم. کسانی که اوصیاء هستند پس از اینکه اوصیاء معین شدند، یک عده دنبال این هستند خلیفه رسول خدا شوند. خلیفه انبیاء شوند. یعنی این پس از آن مطرح شد که امامت مطرح شد. پیغمبر از دنیا رفت اما وقتی وصایت از جانب پیغمبر معلوم شد، عده‌ای به هوس افتادند وصی رسول خدا شوند. همه از روی اصل کپی می‌کنند، بعد از اینکه در وصایت عالمان مطرح شدند، بابی گری و فرقه‌گری‌ها مطرح شد. بعد از آنکه نظام ایمانی مطرح شد و منافقین مطرح شدند، نفاق آنجایی است که نظام ایمان مطرح است. اینها می‌خواهند بگویند: ما ظاهراً مؤمنین هستیم، اما در باطن طور دیگری است.

هر حقیقتی یک بدل به دنبال دارد. چون انبیاء حقایق را آوردند عمدتاً در مقابل انبیاء این کذب‌ها و دروغ‌ها در مقابل انبیاء رسم شد. وقتی به اینها گفتند: «من ربک» ما آمدیم، اینجا فرعون احساس می‌کند ربوبیت یک امر عظیمی است. لذا به دنبال این می‌آید که ادعای «أَنَا رَبُّکُمُ‏ الْأَعْلى‏» (نازعات/۲۴) دارد یا «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ‏ إِلهٍ‏ غَیْرِی‏» (قصص/۳۸) غیر از من اله دیگری در کار نیست. لذا انبیاء آمدند اشقیاء را تحریک می‌کنند که به شقاوت بالاتری برسند. در کنار اینکه سعادتمندان به سعادت بالاتری برسند. هم اینها به فعلیت بالاتر می‌رسند هم آنها به فعلیت بالاتر می‌رسند، این لازمه نبوت است. خط مرز بین سعادت و شقاوت مشخص شود. لذا اگر یک جایی می‌خواهد کمالی محقق شود حتماً بدلیجات در کنارش مطرح می‌شوند. تا مردم به نگاه‌های عرفانی روی می‌آورند، عرفان‌های مادی و غلط است.

شریعتی: کتاب «قدم عاشقی» را سال گذشته در برنامه مطرح کردیم و نکات خیلی خوبی را حاج آقای عابدینی پیرامون اربعین جمع آوری کرده بودند. «حضرت لوط و حضرت صالح» در دو دفتر، دفتر چهارم و دفتر پنجم، در ذیل مباحث سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم مطرح شد، جمع آوری شده است. دوستانی که تمایل دارند می‌توانند به سامانه پیامکی ما مراجعه کنند یا به بخش فروش اینترنتی سایت ما مراجعه کنند. حسن ختام فرمایشات شما را خواهیم شنید.

حاج آقای عابدینی: در رابطه‌ای که موسی کلیم با فرعون محاجه داشت، خدای سبحان در چند سوره پخش کرده است. سوره‌ی طاها را انشاءالله جلو می‌رویم و سوره قصص و شعرا را هم مطرح می‌کنیم. این محاجه خیلی نکات تربیتی مهمی دارد.

 

کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *