عید قربان، ایام معلومات
۱۴۰۰-۰۴-۲۱ ۱۴۰۲-۱۰-۱۲ ۱۶:۴۲عید قربان، ایام معلومات

عید قربان، ایام معلومات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی
بحث روز چهارشنبه ما گرچه راجع به آن دستورالعملی بود که اوّل سوره مزّمّل آمده و دستورالعمل خوبی است. امّا امروز دیگر ماه ذی الحجه و فردا هم روز عرفه و پس فردا هم روز عید اسلامی، بد نیست یک مقداری درباره این روزها صحبت بشود. خود قرآن شریف این روزها را ایام معلومات دانسته است لذا میفرماید: «لیشهدوا منافعَ لهم و لیذکُر اسمَ اللّه فی ایامٍ معلومات» حج علاوه بر اینکه یک مسئله عبادی است، یک مسئله سیاسی است و اینکه مسلمانها در آنجا لیشهدوا منافعَ لهم تبادل افکار بکنند، بنشینند،توطئههای دشمن را دفع بکنند، اتّحاد و برادری، قانون مواسات خود را و بالاخره آن چند روزه کنگرهها داشته باشند و خصوصا در منی و مصائب اسلام را و منافع اسلام را، و مصائبی که برای اسلام به سرشان آمده میآید تبادل افکار کنند، و آنجا یاد خدا هم باشند، فی ایام معلومات یعنی در عرفه، در مشعر، در مِنی، رمی جمرات، ذبحشان، برگشت آنها و اعمال صبح ایشان، لذا قرآن شریف، به این چند روزه فوقالعاده اهمیت داده است. ایام معلومات، لذا معلوم میشود از این آیه، آن آیه (فَذکرهم به ایام اللّه) یک مصداق کاملش، اگر مصداق متعیّن آن نباشد، همین است.
همین دهه ذیالحجّه که قرآن در سوره فجر قسم به او خورده «و الفجر و لیالٍ عشر» که مشهور است در میان مفسرین، گرفته شده از روایات یعنی دهه ماه مبارک ذیالحجه و این دهه برای افرادی که آنجا هستند، که خیلی میتوانند کار بکنند ما هم که اینجا هستیم، همین روز عرفه را یعنی فردا انسان میتواند، به مقامهای بالایی برسد، این دعای عرفه امام حسین علیهالسلام از ذخائر بزرگ شیعه است ولی متأسفانه ما طلبهها روی آن کار نکردیم و الآن هم شرح دعای عرفه یا نداریم یا اگر داریم طوری نیست که بتوانیم نشان بدهیم و این ذخائر را ما خیلی داریم و روی آن کار نکردیم این زیارت جامعه کبیره که به قول خود حضرت ولیعصر(عج) به علامه مجلسی فرمودند: «نعم الزیاره هذِهِ» خوب زیارتی همین نعم الزیاره هذِهِ را ما روی آن کار نکردیم.
یا شرح جامعه نداریم یا آنکه داریم نمیشود نشان داد، و به آن افتخار کرد، و اگر در روز قیامت اهلبیت از ما سؤال کنند، یعنی امام حسین بگوید که این ذخیره بزرگ، این دعای عرفه را من گفتم، با آن حال گفتم، تو چرا شرح نداری، تو را چرا اقلاً در ۱۰ جلد این کتاب را به اسلام به جامعه بشریت نشان ندادی، چه چیز این دعا ندارد، ما در معارف اسلامی، هر چه بخواهیم در این دعا هست ولی متأسفانه، خیلی از ما آن را نمیخوانند، چه برسد بخواهد روی آن دقّت و تدبّر کند و یا وقت بگذارد روی آن و آن را شرح کند و ما معلوم نیست در روز قیامت بتوانیم جواب امام حسین(ع) را بدهیم، یا این زیارت جامعه، یک صبحگاهی است دیگر، ارتش، سپاه این قوای مسلحه، صبحگاهی دارند و این زیارت جامعه یک صبحگاهی شیعه است با امام زمان، مخصوصا برای ما طلبهها، حالا ما طلبهها صبحگاهی داریم با امام زمان؟
ما علاوه بر اینکه صبحگاهی باید داشته باشیم، باید این زیارت جامعه را، حفظ باشیم. تدّبر، تفحص، هر چه که شیعه در معارف دقّی، عرفانی و فلسفیاش دارد، این زیارت جامعه دارد، من خیال نمیکنم یک چیز عرفانی، پیدا بشود، که یک امر دقّی باشد، در این زیارت نباشد، من خیال نمیکنم یک چیزی راجع به معارف، فلسفی، در این زیارت نباشد. این زیارت از اوّل تا آخرش مینمایاند عقیده شیعه را آن هم نه عقیده عوامانهاش را مینمایاند، برای اینکه، شیعه دو عقیده دارد، هر دو ارزنده، یکی عقیده عموم مردم، که برود درب صحن را ببوسد و تبرّک کند، برود وارد حرم شود، درب ببوسد، دیوار ببوسد، برود پهلوی ضریح، اگر بتواند، جا باز کند. خودش را به ضریح بچسباند، زیارت جامعه را با امام رضا یا یکی از ائمّه طاهرین درددل کند، خوب این ذهن عوامانه که باید داشته باشد. اگر نداشته باشیم، نقص بزرگی داریم. که چه کسی بالاست؟ آنکسی که فیلسوف و عارف به تمام معنی، فقیه به تمام معنی باشد امّا این صفت را از دست ندهد. من هیچ فراموش نمیکنم.
با استاد بزرگوارم، علامه طباطبائی میآمدیم، مثلاً از درب صحن مطهّر قم عبور کنیم. ایشان چه تواضعی داشتند. درب صحن را میبوسیدند، دست میمالیدند، به صحن میمالیدند، به تمام بدنشان که ایستاده بودند. میآمدند، در مقابل قبر حضرت معصومه از دور، السلامِ علیکِ یا مولاتی، یا سیدتی. وقتی میخواستند، خارج شوند، برگردند، تعظیم کنند، سلام کنند، دوباره درب را ببوسند، و از درب خارج شوند، یا درباره استاد بزرگوار ما، مرحوم حضرت امام، ۱۵ سال در نجف یک شب، زیارت جامعه ایشان؛ در حرم تعطیل نشد. آن هم همینطور بیایند، درب صحن را ببوسند، در رواق ببوسند، تعظیم کنند، بروند پهلوی ضریح بنشینند، خودشان را به ضریح بچسبانند، مثل عموم مردم، که دلشان میخواهد، دستشان را به ضریح برسانند، دلش میخواهد طواف کند، یا سجده کند، سجده البته سجده تعظیمی، این که ما طلبهها مرتبا این طرف، آن طرف بزنیم سجده نباید کرد، سجده مختص خداست ما اشتباه کردیم، سجده عبادی، یا سجده تعظیمی را. سجده عبادی که هیچ عامی نمیکند. همین فردا بیسواد را بگویند چرا سجده میکنی به امام رضا، امام رضا خداست، میگوید: نه خیر. میخواهم بگویم، خودم، جانم، عزیزم همه چیزم فدای تو، میخواهم بگویم که انتهای عظمت را برای تو قائلم، آن سجده تعظیمی چه اشکال دارد. حالا مراد همین جاست.
این دستت را به ضریح برسانی، دور ضریح بگردی، این را باید داشته باشد. آن معارف دقّی شیعه را، ولایت تکوینی، خوب حسابی باید همه بدانند، ولایت تکوینی یعنی چه؟ رجعت، خوب همه ما باید بدانیم که رجعت یعنی چه؟ اصلاً این رجعت مثل اینکه یک مسئله کهنه در میان شیعه شده در حالی که پیغمبر اکرم(ص) فرمده که: به شفاعت ما نمیرسد کسی که رجعت نداند، رجعت را منکر باشد که از مختصات شیعه است. من زمانی بررسی میکردم، میدیدم ۱۲۶ روایت درباره رجعت وجود دارد. بسیاری از روایتها صحیح السند است. بدایی که ما داریم. علم غیبت. علم غیبت که غلط است، راجع به ائمه طاهرین بگوییم، حضور، حضور در ماسویا… همه ماسویا… و در محضر امام زمان، عالم وجود، در محضر امام صادق، علم غیب این گونه، خوب اینها چیزهائی است که در زیارت جامعه فراوان آمده. این که انسان، مُحبّت خود را با مودّت اهلبیت گره بزند که امام باقر سلاما…علیه میفرماید: اصلاً علامت شیعهگری این است.
یعنی اگر فرزندش را میخواهد برای امام زمان، اگر خود را میخواهد برای امام زمان، اگر خودش را میخواهد، اگر طایفهاش را میخواهد اگر مریدش را میخواهد، گره زدن محبت ما به مودت اهلبیت و این در زیارت جامعه تکرار شده است. بِاَبی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی و اُسرتی و اینها یک چیزهائی است که ما شیعه داریم و سنی ندارد و در زیارت جامعه از اوّل تا آخرش آمده است. ما طلبهها این زیارت جامعه را باید بنمایانیم، علم اهلبیت است فضایل اهلبیت است. بنمایانیم به مردم و این روز عرفه و دعای عرفه خیلی بالاست، انسان میتواند راه صد ساله را در همین عصر عرفه بپیماید، نظیر اینکه رادیو پیچش بسته است، پیچ رادیو را بزن، خوب یک تسلط پیدا میکند. اینجا تاریک است کلید برق را بزن، روشن میشود. انسان با دعای عرفه برود جلو، فردا در روز عرفه میتواند راه پنجاه ساله را بپیماید، چنانچه، اصلاً، عرفه را عرفه گویند، به همین خاطر است. که انسان در حج میتواند به مقام علمُ الیقین، یک مقدار برود جلوتر به مقام عین الیقین، و یک مقدار برود جلوتر، دم غروب به مقام حقُ الیقین برسد. خطاب به او بشود. بارکا… به تو.
«فلمّا جاءها نودی اَن بارک مَنْ فی النار سبحانا… عمایصفون» خطاب شد که موسی بارکا… به تو که به مقام حق الیقین رسیدی. و بارکا… به همسرت و بچههایت که به مقام عین الیقین رسیدند. و عرفه معنایش همین است که به مشعر بیاید. مشعر معنایش از شعور است یعنی همان که عرفه از نظر دل گرفته، همان رسوخ شود در چشمش، در گوشش، در همه اعضاء و جوارح او، خوب اعمال حج همان مشعر تمام میشود و دیگر مابقی اعمال، اعمال رکنی نیست. این مشعر است که اعمال آن رکنی است. خوب اعمال رکنی حج که تمام شد، یعنی آن مقام حق الیقین رسوخ کرد در تمام اعضاء و جوارحش، یعنی دیگر رسید به آنجا که خطاب بشود، [عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی] اقول کن فیکون، تقول کن فیکون، امّا اینها شده است و فراوان است. جابر جعفی میرفت. یکی از اصحاب رسید، گفت که دلم هوای امام صادق را کرده است. گفت که میخواهی برویم، گفت: بله. گفت دستت را به من بده. دستش را گرفت؛ به او گفت: چشمانت را ببند، و او چشمانش را بست. گفت: چشمانت را باز کن. ناگهان چشمانش را باز کرد، دید که توی کوچههای مدینه است. و حکمت او را گرفت. جابر به او گفت: این خانه امام صادق است، برو به خدمت خانه امام صادق من الآن میآیم آن فرد مبهوت شده بود، نکند او مرا مسخره کرده، خوب است ما یک میخی بکوبیم، نزدیک خانه امام صادق سال دیگر بیاییم، ببینیم، این میخ هنوز آنجاست یا نه، اگر هست، بفهمیم درست است. جابر جعفی آمد و یک میخ و یک سنگ به او داد و گفت بکوب. رفت خدمت امام صادق(ع) دید جابر جعفی نشسته خدمت امام صادق و مثل همان معاشقههای پیغمبر و امیرالمؤمنین، گاهی او سر توی گوش او میگذارد و حرف میزند و گاهی او سر در گوش او میگذارد و حرف میزند، او خیلی وحشت گرفته بودش. دیگر در روایت ندارد که با امام صادق صحبت کرد. امام صادق به او تلطّف کردند یا نه، آمد بیرون. جابر جعفی گفت خیلی ترسیدی. میخواهی بروی کوفه. گفت چشمانت را ببند، چشمانش را بست. دید پشت در کوفه است. زیاد از اینها هست. اینها برای انسان پوچ است.
خواجه عبدا… انصاری یک جمله خوبی دارد. میگوید: اگر به هوا پری مگسی، کار مگسها هم همین است چیزی نیست. اگر روی آب روی خسی قورباغه هم روی آب میتواند برود، خسها هم روی آبند، اگر دل به دست آوری کسی. برسی به آنجا خدا به تو بگوید که فلما جاءها نودی اَن بورک مَنْ فی النار و من حولها سبحانا… عما یصفون بگوید بارکا… با این عرقت، بارکا… با این دعای امام حسینت. بارکا… که پیمودی، بارکا… که مرا خشنود کردی رسیدی به مقام قرب من. مرحوم آقا شیخ غلامرضای یزدی این آیت الله خدا او را رحمت کند به یکی از بزرگان قم، یکی از مدرسین قم، حضرت آیت الله مصباح یزدی، آقای مصباح میگفتند، آشیخ غلامرضا به من میگفتند که ما از نجف میآمدیم، کربلا، عدهای هم بودیم، خیلی تشنه شدیم. هوا گرم بود، آب نداشتیم، خیلی تشنه شدیم. مرحوم آسید عبدالهادی شیرازی آن مرجع بزرگ آن معلم اخلاق. که در نجف علاوه بر اینکه شهرت به سزایی در فقه داشت، معلم اخلاق هم بود. خیلی از بزرگان در علم اخلاق شاگردش بودند میگفت مرحوم آسید عبدالهادی گفتند، میخواهید آب به شما بدهم، بیایید برویم پشت این تپّه. همه ما را برداشت رفتیم دیدیم که چه چشمه آبی، همه تطهیر کردیم وضو گرفتیم، آب خوردیم. لُنگها را تر کردیم روی سر انداختیم. وقتی که از تپه آمدیم این طرف، آشیخ غلامرضا گفت که من به نظرم آمد که اینجا که آب نبود، میگوید برگشتم، پشت تپّه، آقای مصباح گفت که آشیخ غلامرضا تبسم میکردند گفتند: لنگتر بود روی سر من، امّا آب جایی نبود.
آقا اینها خیال نکنید چیزی است برای ما طلبهها، نه، اگر راستی طلبه باشیم اینها خیلی ساده است. یک مثال عوامانه برایتان بزنم ببینید چقدر ساده است ما از نظر وجود ذهنی الآن هرچه بخواهیم خلق کنیم میتوانیم، یعنی الآن شما یک چشمه آبی خلق کنید در ذهنتان، یک بیدهای سرکجی اطراف این چشمه. نیمکت بگذارید اطراف، شما و رفقا بنشینید روی این نیمکتها، خوب میشود. فورا میتوانید این کار را بکنید. تا شما توجّه به این وجود ذهنی دارید آن هم موجود است، تا صرفنظر بکنید، آن معدوم میشود که نحوه وجود پروردگار عالم و مخلوقاتش هم همین است. که مرحوم صدرالمتألهین در اسفار از روایات هم فهمیده میشود. ایشان میفرماید: در بهشت، بهشتیها این گونه هستند، این وجود ذهنی ماست، ما هرچه بخواهیم این وجود ذهنی را خلق بکنیم میتوانیم. حالا ما طلبهها نه، عوام مردم، زن مرد، پیر جوان، خوب این وجودش ضعیف است، مخلوقش هم ضعیف است. یکدفعه، وجود قوی میشود، مثل وجود مرحوم آسید عبدالهادی شیرازی، موجودش، مخلوقش هم قوی میشود کار جدی پیدا میکند. میتواند چشمه کذایی را ایجاد بکند. با یک چشم به هم زدن.
مرحوم آیت الله آقای حائری یزدی، آقای حاج آقا مرتضی، ایشان برای من تعریف میکردند، خداوند رحمتشان کند، ایشان هم انصافا مرد بالائی بودند، هم در علم، من یک مقداری کفایه را نزد ایشان خواندم لذت تحقیق ایشان، هنوز زیر ذائقه من هست. خیلی محقق بود انصافا، دوش به دوش ایشان تقوی، مهمتر از این دو سلامت نفس انسان، خیلی بالا بود. ایشان یک قضیهای را برای من نقل میکردند، بعد میگفتند، من ماهی یک مرتبه میروم تهران و به ایشان میگویم این قضیه را برای من تکرار کن، این که مرتب میگویند، اخلاق تکرار، این معنایش است. مرحوم آقای حائری از حضرت آیت الله العظمی آقای خوانساری، آن مرد بزرگی که به قول حضرت امام از نظر علم و عمل مشهور پیش همه است. مرحوم حاج سید احمد خوانساری که برای خاطر اسلام، خودش را فدا کرد. رفتند در تهران ماندند در حالی که مقدم همه مراجع بودند به قول حضرت امام، حضرت امام یک علاقه خاصی به ایشان داشت و میفرمود: مقدم به همه، رفتند تهران، مرحوم آقای حائری از ایشان نقل میکردند.
میگفتند من پدر پیرم را بردم مشهد. با یک قافله، در وسط راه بین شاهرود و مشهد. من شب خسته شدم، خسته بودم خیلی، خوابم گرفت، به اندازهای که مجبور شدم بخوابم. لذا افسار قاطر دستم کنار جاده خوابیدم. خوابم برد و یک وقت از خواب بیدار شدم، دیدم که نزدیک است، آفتاب بزند. این قدر سنگین خواب شده بودم، فرموده بودند: فورا تیمم کردم، نماز خواندم دیدم وحشت عجیبی، از یک طرف اینجا مخوف است. از یک طرف زاد و توشه ندارم. مهمتر از این پدر پیرم را. حالا کی پیاده، چه جور میشود. حالا این پدر پیرم کارش به کجا میرسد؛ ایشان گفتند به ذهنم آمد، توسل به امام زمان گفتند: توسل پیدا کردم، با لفظ یا اباصالح المهدی ادرکنی، دیدم آقا آمدند، فرمودند که این راه را بگیر و برو، یک اشاره اُبُهّت آقا گرفتم، دیگر نتوانستم کاری بکنم، و سوار شدم، راه را گرفتم بروم، یک دقیقه کمتر یا بیشتر، رفتم. ناگهان دیدم که یک قهوهخانهای، حوض عالی، نیمکتها؛ بیدهای سرکج، آب فوارهزنان، کشانده شدم به این قهوهخانه رفتم آنجا نشستم، چای اوّل را آوردند، خوردم، چای دوّم، چای سوّم، ناگهان یادم آمد، من پول ندارم، به آقایی که چایی میآورد گفتم، من پول ندارم، گفت: اینها همه مال توست، بخور نوش جانت، گفت: نفهمیدم یعنی چه بالاخره استراحت کامل کردم، بعد پا شدم، یکدقیقه طول کشید رسیدم دیدم قافله دارد پیاده میشود، رفتم جلو که بابام را پیدا کنم، گفت کجا بودی از اوّل شب تا حالا، گفتم خوابم برد، امّا قضایا را به ایشان نگفتم. با یک اشاره امام زمان، چون وجود قوی است. همان قضیه شیر و حضرت رضا…
[عبدی اطعنی، حتی اجعلک مثلی] و وجود ما چه وقت قوی میشود وقتی بنده صد درصد شویم، عبد، اینکه در بعضی از روایات ضعیفه آمده کنهها الربوبیّه، معنایش همین است. حقیقت عبودیت دیگر کنه او همین است، وجود میشود قوّی. رابطه نظیر این کار خانه و این لامپ، رابطه با خدا با آن وجود لایتناهی دیگر مخلوق او میشود قوی هر کار بخواهد، میکند، میشود و ما از عرفه و مشعر این را میخواهیم این باید باشد، پس فردا عید است، معنای عید یعنی همین، یعنی اعمال حاجی تمام نشده عیدی به او میدهند، چه چیز میدهند، خوب معمولاً ما همه آنجا، متأسفانه اینگونه است که ۷۵ هزار نفر میروند، و برمیگردند چه چیز میآورند، نمیدانم، عید، هنوز اعمال تمام نشده، عیدت است. چه به تو میدهند مقام حق الیقین در عرفه، رسوخ در همه اعضاء و جوارح این عیدی تو است.
به عبارت دیگر عزیزان من میدانید چه میدهند (الصوم لی و انا اُجزی به) جزایش خود خداست، ما فردا میتوانیم. بعد از دعای عرفه یک پاداش بگیریم، خود خدا، حکومت خدا صد درصد بر دل، مقام لقائی که ۲۱ مرتبه در قرآن آمد. به قول مرحوم آقا ملکی، چه داعی داری تقدیر بگیری [فمن کان یرجوا لقاءا…] چرا تقدیر، ۲۱ جا این لقاءالله آمده [فمن کان یرجوا لقاءا… فَلْیعمل عملاً صالحا و لایُشرک بعباده ربِّهِ احدا] ببینید چگونه میشود.
«مَنْ عَمِلَ صالحا من ذکرٍ او اُنثی و هو مُؤمن فلنحیینه حَیاهً طیّبه» حیاه طیبه در این دنیا چیست، این معنویّتها و الا معلوم است آقا این مادّیات نمیتواند، حیاه طیّبه باشد. هرچه بیشتر دردسرش بیشتر، وبالش بیشتر، کثافتش بیشتر، تاریکیش بیشتر. اصلاً ذاتش تاریک است، میتواند دل مرا روشن کند، زندگی مرا روشن کند؟ فلنحییّنه حیاهً طیّبه، یعنی انسان برسد به جائی پاداشش امام زمان باشد برسد به جایی پاداشش خود خدا باشد. لذا تقاضا دارم این روز عرفه را خیلی به آن اهمیّت بدهید روز عید را خیلی به آن اهمیّت بدهید و دعا به دیگران، دعا به نظامتان، نفرین به این توطئهگرها. امیدوارم فردا پروردگار عالم، یک نظر لطفی، عنایت خاصی به همه ما عنایت بفرماید.
سخنران: حضرت آیت الله حسین مظاهری
تاریخ : ۱۳۷۶/۱/۲۷
.






