Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
نورباران

تأملی در صفات أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام

ImamAli-Veladat_kashani-taammol

تأملی در صفات أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام

فهرست

۱. عجز همه در برابرِ فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)

۲. بشارتِ پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) به امیرالمؤمنین(علیه السلام)

۳. وقتی که جناب ابوطالب(علیه السلام) از امیرالمؤمنین(علیه السلام) خبر دادند

۴. تعجّبِ ملائکه از امیرالمؤمنین(علیه السلام)

۵. عجز کلمات از بیان فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)

۶. اثرِ مدح اهل بیت(علیهم السلام)

۷. فضایل قیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام)

۸. توسّلِ امام کاظم و امام رضا به امیرالمؤمنین(علیهم السلام)

۹. اهمیّت برائت


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

۱. عجز همه در برابرِ فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)

صحبت از امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشکل است، جهت مشکل بودن این امر هم فقط ضعفِ گوینده نیست، که البته گوینده بیچاره است، عظمتِ آن آقاست که معانیِ عظیمِ حقایقِ او در ظرف الفاظ نمی‌گنجد، الفاظ از اینکه به او دلالت کنند بیچاره هستند، قابل بیان نیست و به وصف نمی‌آید. معصومین(علیهم السلام) معمولاً وقتی وارد مدح او شدند اظهار عجز کرده‌اند، در صدر معصومین(علیهم السلام)، حضرت ختم المرسلین(صل الله علیه و آله وسلم) قریب به این مضمون فرموده‌اند که اگر بخواهم عامیانه ترجمه کنم: «علی جان! داغِ این موضوع به دل من ماند که بتوانم تو را به مردم معرّفی کنم، اگر به سمت تو بروم که قدری از حقایق تو را بگویم، مردم اشتباهی به سمتی می‌روند که برای عیسی بن مریم رفتند و اگر کمتر هم بگویم که شأن تو أجلّ است». امام هادی(علیه السلام) هم همینطور فرموده‌اند.

اگر بخواهیم در میان ائمه(علیهم السلام) یک امام را مداح امیرالمؤمنین(علیه السلام) درنظر بگیریم، او امام هادی(علیه السلام) است.

امام هادی(علیه السلام) چند زیارت برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) دارند، نام یکی از آن‌ها زیارت غدیریه است که زیارت خیلی شگفت و عجیبی است، امام هادی(علیه السلام) این زیارت را در یک مجلس بالای قبر مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) خوانده‌اند و امام هادی(علیه السلام) در آنجا کاری کرده‌اند که امثالِ منِ بیچاره بفهمیم اینکه خدای متعال اجازه بدهد نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به زبان بیاوریم، روز قیامت خواهیم دید که خیلی منّت گذاشته است؛ امام هادی(علیه السلام) با یک شوری… معمولاً هر فقره‌ای که شروع می‌کنند با «مَولایَ» به معنای «مولای من» شروع می‌کنند. در بخش غدیرِ این زیارتنامه به امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض می‌کند که خدا شما را در امروز مولای من و مولای مؤمنین قرار داد.

امام هادی(علیه السلام) مفصل مدح کرده‌اند، در انتها اظهار عجز می‌کنند و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض می‌کنند: «فِی مَدْحِ اللَّهِ تَعَالَى لَکَ غِنًى عَنْ مَدْحِ الْمَادِحِینَ»؛ خدای متعال تو را مدح کرده است، تو نیاز نداری که کسی تو را مدح کند، «وَ تَقْرِیظِ الْوَاصِفِینَ»؛ اصلاً چه کسی می‌تواند تو را مدح کند؟

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند

جبار در مناقب او گفته هل اتی

اصلاً چه کسی می‌تواند مدح شما را بگوید؟

بقیه‌ی ائمه(علیهم السلام) هم همینطور اظهار عجز کرده‌اند. هر کسی به اینجا رسیده است بیچاره شده است.

وقتی اهل بیت أجمعین(علیهم السلام) می‌خواستند رزق به آن‌ها عطا بشود، هم دستور می‌دادند و هم خودشان عمل می‌کردند، مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرمودند. مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم برکاتی دارد، همانطور که همه‌ی اسماء و صفات الهی برکات است و اصلاً همه‌ی خیرات و برکات در اسماء و صفات الهی هست، خودِ مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) بدونِ اینکه بخواهد چیز دیگری به آن ضمیمه بشود، خودِ آن جزو اهداف است، خودِ آن جزو آن چیزی است که به آن دستور داده شده است، این موضوع که باید چه آدابی داشته باشد هم بابی است.

ابتدا چند جمله از ولادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض کنم که بحث خیلی جابجا نشود، بنده خودم را در فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) مانند غریقی در دریا می‌بینم که موج مدام او را به این طرف و آن طرف می‌برد، بنده باید خودم را کنترل کنم که بتوانم مسیری را حرکت کنم.

۲. بشارتِ پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) به امیرالمؤمنین(علیه السلام)

از بدو خلقت بنی بشر، هر نبی که به این دنیا می‌آمد، به پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) بشارت می‌داد، می‌گفتند اگر اینجا بیچارگی و ضعف هست، آخرالزمان پیغمبری می‌آید که نام او در آسمان، شهره به «احمد» است… .

قدیمی‌ها ابتدای منبر اینطور می‌گفتند: «الَّذِی سُمِّی فِی السَمَاءِ بِاَحْمَدِ وَ فِی الْأَرَضِینَ بِأبِی‌الْقَاسِمِ المُصطَفَی مُحَمَّدٍ.»

هر پیغمبری آمد، به پیامبر آخرالزمان بشارت داد، پیامبرِ آخرالزمان منجی و شفیع است، شفیع انبیاء است، «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ اُمَّهٍ بِشَهِیدٍ»[۱] هر امّتی شهیدی دارد، شاهد اعمالی دارد، روز قیامت، مردمِ او به سوی او سر کج می‌کنند و امید دارند که او بیاید و تأیید کند. «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ اُمَّهٍ بِشَهِیدٍ»، هر امّتی شهیدی دارد، «وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدً». ای پیامبر! ما تو را آوردیم که شهید این انبیاء باشی.

روز قیامت انبیاء برای ارتقاء، چشم به سوی پیامبر دارند، چون شفاعت فقط برای بخشش گناهان نیست، مهم‌تر از بخشش گناهان، برای ارتقاء است. اگر ما را به بهشت هم ببرند، اگر ما نتوانیم امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ببینیم، برای ما بهشت نیست. لذا همه‌ی ما، ولو آن‌هایی که گنهکار نیستند، به شفاعت نیاز داریم، وگرنه ولو اینکه آنجا ویژه است و قابل قیاس با دنیا نیست، ولی جذابیت زیادی ندارد. انبیاء(علیهم السلام) هم که گنهکار نیستند، ولی آن‌ها هم برای ارتقاءشان به پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) نیاز دارند، همه‌ی انبیاء(علیهم السلام) به پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) بشارت داده‌اند، پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) نقطه‌ی امید است، کانونِ همه‌ی توجّهاتِ همه‌ی امّت‌هاست، هر پیامبری که آمده است، از علامت‌های صدقِ نبوّتِ او، بشارتِ به ختم المرسلین است. مبشّر است.

هر پیامبر هم نذیر و بشیر است، نذیر است یعنی انذار می‌کند و می‌ترساند که عاقبت خطاکاری و کم‌کاری و گنهکاری جهنّم است و عقوبت است و غضب الهی است، یا دوری از رحمت خدا. از آن طرف هم به پیامبر ختم المرسلین بشارت می‌داده است.

خدا شاهد است که اگر ما همین را درک کنیم، از شعف خواهیم مُرد، از اینکه ما چشمِ امیدِ بنی‌بشر هستیم، همه به ما نگاه می‌کردند، همه آرزو داشتند که در دوران پیغمبرِ ختم المرسلین باشند، به نبوّت ختم المرسلین ایمان بیاورند.

همه‌ی انبیاء مبشّر هستند، همه‌ی انبیاء به این پیامبر مبشّر هستند.

پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) در مورد امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند. «بَشَّرَنِی بِهِ رَبِّی عَزَّوَجَلّ»، وقتی خدا خواسته است به من بشارت بدهد، به من هم بشارتِ به علی داده است.

خدا می‌داند که انسان باید در برابر بعضی از جملات بایستد و برای آن جمله بمیرد.

۳. وقتی که جناب ابوطالب(علیه السلام) از امیرالمؤمنین(علیه السلام) خبر دادند

فدای جناب ابوطالب(علیه السلام) بشوم که ایشان چه کلاسی دارند. وقتی پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) به دنیا آمد، حضرت فاطمه بنت اسد روحی لَهَ الفداه می‌دوید تا اینکه خود را با سرعت به جناب ابوطالب(علیه السلام) رساند، برای اینکه می‌خواست نفرِ اول باشد. آن کسی که انبیاء(علیهم السلام) هزاران سال به او بشارت داده‌اند، یعنی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله وسلم)، به دنیا آمده است. حضرت فاطمه(علیها السلام) می‌دوید، وقتی خود را به جناب ابوطالب(علیه السلام) رساند. نفس نفس می‌زد، خواست بشارت بدهد که منجیِ عالم، رحمه للعالمین آمده است. به جناب ابوطالب(علیه السلام) بشارت داد که آن کسی که همه منتظر او بودند به دنیا آمد.

وقتی جناب ابوطالب(علیه السلام) شعفِ حضرت فاطمه بنت اسد(علیها السلام) را دید فرمود: «اِصْبِرِی سَبْتاً»[۲] سی سال صبر کن، «اُبَشِّرْکِ بِمِثْلِهِ إِلاَّ اَلنُّبُوَّهَ»؛ من هم به تو به کسی مثل او بشارت می‌دهم، مگر اینکه او نبی نیست.

جایزه‌ی بشارت به نبی، بشارت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.

خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم فرمودند که: «مَا لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی»؛[۳] اگر اسماء و صفات خدا بخواهد در ظرف دنیا تجلّی پیدا کند، دیگر بزرگتر از این نمی‌شود، بخدا قسم که خدا آیتی بزرگتر از من ندارد.

بعد فرمود: «وَ لاَ لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ اَعْظَمُ مِنِّی»؛ خدا خبری بزرگتر از من ندارد.

خبری در این عالم بزرگتر از این خبر نیست، در این عالم شگفتی‌ای عجیب‌تر از این شگفتی نیست.

۴. تعجّبِ ملائکه از امیرالمؤمنین(علیه السلام)

ملائکه علم دارند، و چون علم دارند، تعجّب ندارند. تعجّب برای آدمِ جاهل است، تعجّب برای کسی است که خبر ندارد. قاعده‌ی فکاهی و جوک چیست؟ شما منتظر هستید که جمله‌ای را بشنوید، ناگهان سیرِ کلام و قصه عوض می‌شود و شما لبخند به لب می‌زنید. اگر علم داشته باشید دیگر نمی‌خندید. تعجّب برای کسی است که جهل دارد.

ملائکه علم دارند، اما امیرالمؤمنین(علیه السلام) طوری شگفت‌انگیز بودند که در اُحد، جبرئیل به محضر پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) آمد و عرض کرد که ملائکه از این رفتارِ علی متعجّب هستند؛ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَنْ عَجِبَتْ مِنْ حَمَلاَتِهِ فِی الْوَغَى مَلاَئِکَهُ السَّمَاوَاتِ. (زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در هفدهم ربیع الاول) سلام خدا بر آن کسی که ملائکه از حملات او شگفت‌زده شدند.

۵. عجز کلمات از بیان فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در هر جایی که باشند برکت را به آنجا می‌برند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خانه کعبه به دنیا آمدند، معصومین(علیهم السلام) به ما یاد دادند که بگوییم: «السَّلامُ عَلَى مَنْ شُرِّفَتْ بِهِ مَکَّهُ وَمِنى». سلام خدا بر تو که مکّه و منا را شرافت بخشیدی.

“آلوسی” مفسّر برجسته‌ای است، حوالی سال ۱۲۷۰ از دنیا رفته است، خاندان او هم خیلی به شیعه جسارت کرده‌اند، خود او هم خیلی بر علیه شیعه فعالیت کرده است. تفسیر مفصّلی دارد که حوالی سی جلد چاپ شده است، کتاب‌های دیگری هم دارد، هم خود او و هم پسر او و هم نوه‌ی او ردود زیادی بر ما دارند. آخرین سالی که زنده بود قصیده‌ای را شرح کرده است، آن قصیده برای «عبدالباقی أفندی» است که از نوادگان عمر است و مدح عمر نمی‌گفته است، همیشه مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌گفته است و عبارات عجیبی هم دارد.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم استاد فاطمی‌نیا را رحمت کند که گاهی بعضی از ابیات او را می‌خواند. این «عبدالباقی أفندی» با ولعی مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) را می‌گفته است. قصیده‌ی بسیار مهمی دارد که مطلع آن این است: «أنتَ العلی الّذی». تو آن علی هستی که «فوق العُلَی رُفِعَا» تو آن بلندی هستی که از بلندی بلندتر هستی.

اگر کسی بخواهد این را معنا کند باید آن بیت «ابن هانی اندلسی»، شاعر اسلامی بزرگ غرب که شاید کمتر از چهل سال عمر کرد ولی شعرای عرب را بیچاره کرده است، پایان‌نامه‌های دکتری زیادی برای این «ابن هانی اندلسی» نوشته‌اند، ابیات خیلی عجیبی دارد. او می‌گوید: «النُّورُ أنتَ». نور تو هستی یا علی، «النّورُ أنتَ وَ نُورُ نُورٍ ظُلمَهٌ». نور تو هستی و هر نوری در برابر تو تاریک است، یعنی خورشید در برابر تو تاریک است!

وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) را دفن کرد، به آسمان نگاه کرد و فرمود: آسمان زشت شده است.

«والفَوقُ أنتَ»؛ بالا تو هستی. «وَ کُلُّ فَوقٍ دُونُ»؛ هر بالایی در برابرِ تو پایین است، علو ندارد.

عبدالباقی می‌گوید: «أنتَ العلی الّذی فوق العُلَی رُفِعَا»، تو آن علیِ بلند هستی که از بالای بلندی بالاتر هستی.

صاحب بن عَبّاد هم می‌گوید: «وَ قَالُوا عَلِیٌ عَلَی!» گفتند علی(علیه السلام) چقدر بالا رفته است، چه مکارمی! چه صفاتی! «قُلتُ لا! فَإنَّ العُلَی بِعَلِیٍ عَلَی»؛ علوّ و مکارم و شجاعت است که باید بگوید من مصداقی مانند علی(علیه السلام) دارم، پس بالا می‌روم.

شجاعت، کرامت، سخاوت، آقایی، کَرَم، افتخار می‌کنند که به علی بن ابیطالب(علیه السلام) هم این صفات را می‌گویند. با علی(علیه السلام) است که علوّ بالا رفته است.

می‌بینید که در کلام گیر وجود دارد و نمی‌شود کاری کرد. وقتی ادیبان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسیده‌اند لکنت زبان گرفته‌اند.

ابن ابی الحدید شاعر خیلی بزرگی است، ادیب برجسته‌ای است، خطیب مهمّی است، هفت قصیده‌ی بسیار عجیب راجع به امیرالمؤمنین(علیه السلام) دارد که انسان حیرت‌زده می‌شود. مهم‌ترین قصیده‌ی او عینیّه است، یعنی قافیه‌ی آن «ع» است، این قصیده را هم دور ضریح امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوشته‌اند و هم دورِ داخلِ گنبد امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوشته شده است. عبارات خیلی عجیبی دارد. به چند عبارت او اشاره می‌کنم تا عجز را ببینید. می‌گوید:

یا بَرقُ إِنْ جِئتَ الغریَّ فقلْ لَهُ

اَتُراکَ تعلَمُ مَن بأَرضِکَ مُودَعُ

ای رعد و برق! اگر به منطقه‌ی «غَری» (یعنی منطقه‌ی قبر مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام)) رفتی، به آن زمین بگو که ای زمین! آیا می‌دانی چه کسی اینجاست؟

فیکَ ابنُ عِمرانَ الکلیمُ وبعدَهُ

عیسى یُقَفِّیهِ وأحمدُ یتبَعُ

اینجا موسی بن عمران است، عیسی بن مریم است، ابراهیم خلیل است، لبّ لبابِ همه‌ی عالم است، بلکه هر پیغمبری از او بهره‌ای برده است.

در ادامه می‌گوید این‌ها را بگو که

واللهِ لولا حیدرٌ ما کانتِ

الدُّنیا ولا جَمَعَ البریهَ مجمَعُ

اگر حیدر نبود اصلاً دنیایی نبود…

أأقُولُ أنتَ سَمِیدَعٌ کَلاّ وَلا

حَاشَا لِمِثلِکَ أن یُقَال سَمِیدَعٌ

من به تو چه بگویم؟ من به تو بگویم بزرگوار؟ کریم؟ آقا؟ عظیم؟ شأن شما أجلّ است.

بَل أنتَ فِی یَومِ القِیَامَهٌ حَاکِمٌ

فِی العَالَمِینَ وَشَافِعٌ وَمُشَفَّعُ

بلکه تو سلطان روز جزا هستی، شفاعت می‌کنی و شفاعت تو هم مقبول است.

بعد با انکساری می‌گوید:

وإلیهِ فی یومِ المَعادِ حسابُنا

وهوَ الملاذُ لنا غداً والمفزَعُ

روز قیامت حساب و کتاب ما با تو است…

بحث مفصّل است و ابیات هم ابیاتِ خیلی حیرت‌انگیزی است، بعد می‌گوید که من اعترافی کنم، شما نگاه نکنید که این ابیات در شأن شما نیست…

أنا فِی مَدِیحِکَ ألکَنٌ لا أهتَدِی

وَأنا الخَطِیبُ الهِبرَزِیّ المِصقَعُ

من وقتی مدح تو را می‌گویم به لکنت می‌افتم، من آن خطیبی هستم که شیرِ عرصه‌ی منبر و خطبه هستم، شیرِ شعرا هستم، ولی وقتی به اینجا آمده‌ام اینطور به لکنت افتاده‌ام.

واقعاً هم همینطور است، گفتن راجع به امیرالمؤمنین(علیه السلام) خیلی سخت است، مرحوم نیّر هم می‌گوید:

ای سِرّ خدا که ره به اسرار تو نی

جز حیرت و سمت چاره در کار تو نی

زان سوی خدا گفتن به تو کفر

زین سو صفتی دگر سزاوار تو نی

وقتی وارد حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) بشوید این بیت را که از مرحوم آیت الله العظمی شیخ حسین نجف، اعلی الله مقامه الشّریف است می‌بینید که نوشته‌اند:

ألا یا عِلًّهَ الإیجادِ حارَ بِکَ الفِکرُ

وَ فِی فَهمُ مَعنى ذَاتِکَ التَبَسُ الأَمرُ

ای علّت خلقت، افکار وقتی به تو رسیدند به حیرت افتادند! در فهم معنای تو امر بر همه مشتبه شده است…

لَقَد قَالَ قُومٌ فِیکَ وَ السِّترَ دُونَهُم

بِأَنَّکَ رَبٌ کَیفَ لَو کُشِفَ السِترٌ

آن‌هایی که تو را دیده‌اند و خواسته‌اند راجع به تو سخن بگویند، اینطور گفته‌اند، با اینکه تو را از پشت پرده دیده‌اند، این‌ها به اشتباه گفته‌اند که تو رَبّ هستی! اگر پرده کنار برود می‌خواهند چه بگویند؟

کُلُ قُومٍ تَوسَلَت بِنَبیٍ

و به قَد تَوَسَّلت انبیاء

هر قومی گدای پیامبرِ خود است و به پیامبر خودش توسّل می‌کند، همه‌ی انبیاء به او متوسّل هستند.

وَ بِهِ الرُسلُ کُلَّ مَاشتَدَّ أمرٌ

دَعَهُ الله وَاستَجَابَ دُعَاها

وقتی انبیاء گرفتار بشوند به او پناه می‌برند…

همینطور هر کسی که رسیده است اظهار عجز کرده است و نمی‌دانند بایستی چه بگویند.

۶. اثرِ مدح اهل بیت(علیهم السلام)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دنیا آمد، پیامبر(صل الله علیه و آله وسلم) فرمودند: از وقتی که این علی به دنیا آمده، چشم من بازتر شده است.

خدا می‌داند که انسان باید برای هر یک از این جملات تأمّل کند و بمیرد و جلوتر نرود. ما نمی‌دانیم باید چه چیزی راجع به او بگوییم.

وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دنیا آمد، پیامبر(صل الله علیه و آله وسلم) او را در آغوش گرفت، در نقلی گفته شده است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواندند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[۴] پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) فرمود: «واللهِ قَدْ أَفْلَحُوا بِکَ یَا عَلِی!»[۵] اگر رستگار شدند، به تو رستگار شدند.

وقتی مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) را برای ائمه(علیهم السلام) می‌گفتند شعف مضاعف پیدا می‌کردند.

از حضرت سجّاد و حضرت باقر و حضرت صادق(علیهم السلام) نقل است که کُمِیت آمد مدح خواند و در انتها هم روضه خواند، حضرت پول دادند. وقتی بود که ائمه(علیهم السلام) به ظاهر گرفتار بودند و اموالشان مصادره شده بود، کُمِیت عرض کرد: آقا! من از شما پول نمی‌خواهم، من این را فقط برای قیامت خودم گفتم، اگر می‌خواهید مرحمت کنید، لباسی که پوست تنتان به آن خورده است به من بدهید که من براتی از آتش داشته باشم. حضرت بلند شد و لباس را درآورد و هدیه کرد، بعد کیسه‌ای را به درِ خانه‌ی بنی هاشم فرستاد و فرمود: این کُمِیت است که در روزگاری که مردم از اینکه از ما بگویند محروم هستند، مدحِ ما را می‌گوید. کیسه‌ای بیش از آن پول اولیه جمع کردند و آوردند و دادند. البته کُمِیت بلندهمّت بود، سعی کرد نپذیرد.

خلاصه اینکه از هر سمتی وارد بشویم اینجا فقط به شگفتی برخورد می‌کنیم.

خودِ موضوع مدح، ویژگی‌هایی دارد. اول این است که باعث ازدیاد محبّت می‌شود.

ما در جامعه‌ای هستیم که بشدّت کمبود محبّت داریم، اگر محبّت محبّت باشد، اثر آن باید در محبّت ما به یکدیگر دیده بشود.

ابن ابی الحدید که قطعاً در نگاشته‌های خودش شیعه نیست و زیاد هم به ما حمله کرده است، گاهی ممکن است جسارت هم کرده باشد، اما این فهم را دارد، وای بحال شیعه‌ای که کمتر از ابن ابی الحدید باشد. می‌گوید:

وَ رَأیتُ دینَ الاعتزال‌ و أننَّی‌

أهوی‌ لاجْلِک‌ کلُّ من‌ یتشیّع‌

من معتزلی هستم ولی به عشق تو شیعیان تو را دوست دارم.

وای بحال شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) که نسبت به شیعیان کم‌محبّت باشند، وای بحال مسئول که نوکریِ مردم، برای او افتخار نباشد. ما خیلی از این فضا فاصله داریم.

یکی از ویژگی‌های مدح «محبّت» است و اگر محبّت باشد دل قرص است و انسان به این راحتی دچار شبهه نمی‌شود. بیشتر از اینکه علم مانع شبهه بشود، که البته علم خیلی مهم است، محبّت مانع شبهه می‌شود.

اگر کسی بیاید و راجع به پدر شما یک حرف سخیفی بزند، شما نمی‌روید تحقیق کنید، اصلاً اجازه نمی‌دهید کلام طرف تمام شود. محبّت شما نسبت به پدرتان و تعصّبتان نسبت به مادرتان، اجازه نمی‌دهد که طرف خزعبل خودش را به پایان برساند. اینجا شما نمی‌گویید که صبر کن تا من بروم تحقیق کنم و بیایم.

خیلی از شبهات از سرِ بی‌محبّتی است، اگر انسان کم‌محبّت یا بی‌محبّت باشد ممکن است هر حرفی را قبول کند، هر نسیمی او را بلرزاند. البته محبّت هم بی‌معرفت نمی‌شود، محبّت معرفت‌افزاست و معرفت هم محبّت‌افزاست. این‌ها نسبت به یکدیگر رابطه‌ی دائمی دارند.

مدح، توجّه به اسماء و رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، باعث ازدیاد محبّت است.

خدایا! تو را به حرمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حرمت ربّانییّنی که محبّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ترویج کردند، محبّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فرزندانش را روز به روز و لحظه به لحظه در دل ما، آنگونه که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌پسندد زیادتر بفرما.

خدایا! ما را در دنیا و آخرت از این محبّت بهره‌مند بگردان.

۷. فضایل قیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام)

می‌خواهم ببینید که ما چقدر مظلومیت داریم.

اگر ما مجبور نبودیم و اگر دستور اهل بیت(علیهم السلام) نبود ما صفتِ سلبی و قیاسی برای امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) بکار نمی‌بردیم، که مثلاً بگوییم فلان کس فرار کرد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرار نکرد. اما این دستور و شیوه‌ی اهل بیت(علیهم السلام) است. بخشی از مداحی و شعر مداحان و شعرای زمان اهل بیت(علیهم السلام) هم قیاسی بود، برای اینکه تا زمانی که متوهّمان هستند، باید معلوم بشود که این‌ها قابل قیاس نیستند. هیچ کس و هیچ چیز با او قابل قیاس نیست.

از بیچارگی و محرومیت است که بایستی بگوییم یک نفر حتّی نمی‌توانست از روی سوره‌ی بقره بخواند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) شاهد تمام کلمات وحی، حین الوحی بود. بعضی‌ها می‌آمدند و به پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) عرض می‌کردند که دلیل بیاور تو پیامبر هستی، پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) هم استدلال می‌کردند. بعضی‌ها می‌گفتند آیه بخوان تا ببینیم چه می‌گویی، پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم)  هم آیه می‌خواندند. بعضی‌ها می‌گفتند معجزه بیاور.. امیرالمؤمنین(علیه السلام) هیچ چیزی نخواستند.

«جاحظ» بیچاره‌ی بدبختِ ناصبی می‌گوید اسلامِ علی در کودکی است!!!

همه‌ی بزرگان فدای آن کودکی که قبل از نبوّتِ پیامبر فرمود که وقتی من پیامبر(صل الله علیه و آله وسلم) را قبل از نبوّت می‌دیدم، نور وحی را در ایشان می‌دیدم، من عطر نبوّت را از پیامبر(صل الله علیه و آله وسلم) استشمام می‌کردم، آن زمانی که هنگام نزول وحی، شیطان از ناامیدی جیغ کشید، من شنیدم و عرض کردم: یا رسول الله! چه صدایی! پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) فرمودند: این نعره‌ی شیطان است که با نبوّت ناامید شده است. «یا علی! إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أرَى.»[۶]

آن کسی که نور وحی را قبل از وحی دیده است، عطر نبوّت را قبل از نبوّت استشمام کرده است، نعره‌ی شیطان را شنیده است که از پیامبر(صل الله علیه و آله وسلم) دلیل نمی‌خواهد.

لذا امیرالمؤمنین(علیه السلام) به پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) قبل از نبوّت ایشان ایمان آورده است، آن هم یقینی و به علم حضوری، چیزی که دیده و شنیده است.

ببینید چقدر دین را به سخافت کشانده‌اند که «جاحظ» ملعون بگوید اسلام او در کودکی بوده است، چقدر دین را خراب کرده‌اند که اینطور بگویند.

صد عیسی بن مریم در گهواره و صد مانند فرزند زکریا فدای این کودک، این کودکی که شیخ الأنبیاء است.

ما مجبور هستیم که صفت قیاسی به کار ببریم، از بس که او را قیاس کردند و هنوز هم همینطور است، هنوز هم عدّه‌ای فکر می‌کنند که مسئله چیز دیگری است.

برای همین است که شعرای شیعه از بدو ماجرای اسلام تا روزگار ما، هر کسی که رسیده است فضائل قیاسی هم گفته است، از این جهت که کسی با تو قابل قیاس نیست.

از آن کسی که می‌گفت:

کَم بَینَ مَن شُکَّ فِی خِلافَتِهِ

وَ بَینَ مَن قِیلَ أنَّهُ الله

کَم بَینَ مَن فِی الصَّلَاهِ مُعتَکِفٌ

وَ عَاکِفٍ عُمرَهُ عَلَی هُبَلِ

تفاوت است بین کسی که شک کرده‌اند که آیا او خلیفه است یا نه (خلیفه اول)، و شک شده است که دیگری آیا خدا است یا نه!؛ تفاوت است بین کسی که تمام عمر خود را در نماز بود، چه به ذکر زبانی و چه به ذکر عملی، و آن کسی که عمر خود را خرج هُبَل کرد!

اهل بیت(علیهم السلام) هم برای اینکه مردم متوجه شوند حق چیست، از این کارها کرده‌اند، ولی فضائل اصلیِ امیرالمؤمنین(علیه السلام) بالاتر از این حرف‌هاست، حقیقتِ امیرالمؤمنین(علیه السلام) علیه دست‌نیافتنی است.

امام هادی(علیه السلام) در قسمتی از زیارت جامعه اشاره کرده‌اند، آنجایی که بیان می‌فرمایند: «آتاکمُ اللّهُ مَا لَمْ یؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ». خدا به شما فضائلی داده که به احدی نداده است. انبیاء هم در این احدی هستند!

۸. توسّلِ امام کاظم(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) به امیرالمؤمنین(علیه السلام)

اگر بنده بخواهم تحفه‌ای تقدیم کنم و زیاد هم زمان را نگیرم، باید نگاه کرد و دید که ائمه‌ی ما چکار می‌کنند، نه فقط در وقت گرفتاری، نه فقط در روز ولات… این از ضعف محبّت است که اگر من فقط تقویمی به سراغ امیرالمؤمنین(علیه السلام) بروم. ائمه‌ی ما هر روز گرفتارِ امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند.

امام کاظم(علیه السلام) دعایی دارند که این دعا را زیاد می‌خواندند. «یُونُسَ بْنِ بُکَیْرٍ» به محضر امام رضا(علیه السلام) رسید و عرض کرد: فدای شما بشوم! چیزی به من یاد بدهید، «اَنْ یُعَلِّمَنِی دُعَاءً اَدْعُو بِهِ عِنْدَ اَلشَّدَائِدِ» که هر وقت در جایی گیر کردم آن را بخوانم. حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند: «تَحَفَّظْ مَا أَکْتُبُهُ لَکَ». این چیزی که برای تو می‌نویسم را نگه دار.

ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که زمانی امام به ما هم نامه بنویسند، ان شاء الله حضرت حجّت ارواحنا فداه را ببینیم و از حضرت دستورالعمل بگیریم.

حضرت رضا(علیه السلام) فرمودند: «تَحَفَّظْ مَا اَکْتُبُهُ لَکَ» این چیزی که برای تو می‌نویسم را حفظ کن «وَ اُدْعُ بِهِ فِی کُلِّ شَدِیدَهٍ تُجَابُ» در هر شدّت و گرفتاری مادی و معنوی این را بخوانی اثر دارد، یا آن چیزی را که می‌خواهی می‌گیری و یا بهتر از آن را به تو می‌دهند یا بعضی از گردنه‌های خطرناک را از پیش روی تو برمی‌دارند، «وَ تُعْطَى مَا تَتَمَنَّاه»ُ آنچه می‌خواهی به تو می‌دهند، یا بالاتر از آن را به تو می‌دهند.

«ثُمَّ کَتَبَ لِی». بعد حضرت برای من نوشتند.

این دعا را سیّد در «مهج الدعوات»، یک مرتبه جزو دعاهای حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) آورده است که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) به این دعا ملتزم بودند و دائم می‌خواندند، یک مرتبه هم آورده است که امام رضا(علیه السلام) دستور می‌دادند که این دعا را بخوانید.

این دعا طولانی است و بنده فقط اشاره می‌کنم که ادبیات دعا را ببینید. ان شاء الله اگر این دعا در اینجا خوانده نشده است یک صبحی خوانده و ترویج شود. هر سنّت حسنه‌ای که ما به ترویج آن کمک کنیم، تا قیامت برای ما حساب می‌شود. امید دارم که منِ بیچاره‌ی روسیاه هم برای آن کسانی که نشنیده‌اند، در نسلشان امتداد پیدا کند که دست من را هم بگیرند.

اتفاقاً امروز روزِ این دعاست، اصلاً این سه روز عدّه‌ای از بندگان خدا متعکف هستند که قدری به خودشان و اعمالشان فکر کنند. حضرت اینطور شروع می‌کنند: «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ، اَللَّهُمَّ إِنَّ ذُنُوبِی وَ کَثْرَتَهَا»؛ خدایا! کثرت گناهانم…

البته باید در جلسه‌ای توضیح دهیم که وقتی ائمه(علیه السلام) دعا می‌کنند، خودشان چطور این عبارات را برای خودشان می‌گویند.

«اَللَّهُمَّ إِنَّ ذُنُوبِی وَ کَثْرَتَهَا قَدْ اَخْلَقَتْ وَجْهِی عِنْدَکَ»؛ خدایا! اگر پرده از روی اعمال من کنار برود، دیگران هم زشتیِ مرا می‌بینند. آنقدر گناه کرده‌ام، تو که می‌دانی من چقدر زشت شده‌ام… اگر پرده از روی اعمال من کنار برود مردم هم زشتی مرا می‌بینند و از من فرار می‌کنند.

«وَ حَجَبَتْنِی عَنِ اِسْتِئْهَالِ رَحْمَتِکَ»، کارم به جایی رسیده است که اصلاً دیگر لایق این موضوع نیستم که رحمت تو نصیب حال من بشود. «وَ بَاعَدَتْنِی عَنِ اِسْتِیجَابِ مَغْفِرَتِکَ». گناهان من آنقدر مرا دور کرده است که دیگر بایستی از مغفرت تو ناامید بشوم، «وَ لَوْ لاَ تَعَلُّقِی بِآلاَئِکَ وَ تَمَسُّکِی بِالدُّعَاءِ»، اگر نبود که من دائم به یاد نعمات تو هستم و دعا می‌کنم و الحمدلله هنوز خودم را بنده‌ی تو می‌دانم، «وَ مَا وَعَدْتَ أَمْثَالِی مِنَ اَلْمُسْرِفِینَ». و تو به مسرفان و اسراف‌کنندگان وعده داده‌ای، «وَ اَمْثَالِی مِنَ اَلْخَاطِئِینَ»؛ و آن‌هایی که شبیه من از گنهکاران هستند وعده دادی. «وَ وَعَدْتَ اَلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِکَ بِقَوْلِکَ» و بلکه تهدید کردی که «نکند از من ناامید بشوید»، با این عبارت که؛ «یا عِبادِیَ اَلَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ.»[۷]

اگر زمانی زنده باشم توضیح خواهم داد که این آیه سُکرآور است، از اینکه خدای متعال چطور با گنهکاران صحبت کرده است. «یا عِبادِیَ اَلَّذِینَ أسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ.» ای بندگان من که خطاها و بیچارگی‌هایتان از حد گذشته است، از رحمت خدا ناامید نباشید…

«وَ حَذَّرْتَ اَلْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِکَ»؛ تحذیر کردی، تهدید کردی که نباید کسی ناامید بشود، فرمودی: «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلاَّ اَلضّالُّونَ»؛[۸] بجز گمراهان کسی از رحمت خدا ناامید نمی‌شود، «ثُمَّ نَدَبْتَنَا بِرَأفَتِکَ»؛ ما را به این موضوع هدایت کردی که خدا رئوف است، «إِلَى دُعَائِکَ»؛ گفتی اگر سیاه و ناپاک هستی عیبی ندارد، اجازه می‌دهم دعا کنی، فرمودی: «اُدْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ اَلَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ»[۹] عیب ندارد، شما هم مرا صدا بزنید، بعد هم تهدید کردی و فرمودی آن کسانی که از دعا کردن و عبادت کردن استکبار بورزند را وارد جهنّم می‌کنم. طوری تهدید کردی…

گاهی انسان طوری سیه‌رو می‌شود که از رو به قبله ایستادن خجالت می‌کشد، اما خدای متعال طوری تهدید کرده است که ما بخاطر آن تهدید خجالت نکشیم.

خدای متعال فرمود اگر ببینم رو به من نمی‌ایستی و از من نمی‌خواهی، تو را جهنّمی می‌کنم.

وگرنه چه چیزی باعث شد که حرّ برگردد؟ می‌گفت نمی‌شود ناامید شد. هرچه کردم ولی ناامیدی بدتر است.

بعد امام کاظم(علیه السلام) به خدای متعال اینطور عرض می‌کند، امام رضا(علیه السلام) هم به ما یاد داده‌اند که اینطور بگوییم:

«إِلَهِی لَقَدْ کَانَ اَلْإِیَاسُ عَلَیَّ مُشْتَمِلاً»؛ اگر حرف‌های تو نبود و من بودم و اعمالم، مانند پتویی که به دور خودم می‌پیچم، ناامیدی مرا در خودش پیچیده بوده بود و مرا احاطه کرده بود، «وَ اَلْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَتِکَ عَلَیَّ مُلْتَحِفاً»؛ انگار که از ناامیدی پتویی روی خودم انداخته‌ام.

«إِلَهِی لَقَدْ وَعَدْتَ اَلْمُحْسِنَ ظَنَّهُ»؛ خدایا! تو فرموده‌ای که به من حسن ظن داشته باشید و از من ناامید نباشید.

بعد وارد این بخش می‌شوند که خدایا! اگر رمقی در من باقی مانده است، این حسن ظن به توست که تو مرا از آتش نجات می‌دهی.

چطور؟

خود حضرت پاسخ می‌دهند و می‌گویند: خدایا! تو در کتاب خودت گفتی و کلام تو حق است. روز قیامت جمعیت زیاد است. انسان‌ها را رده‌بندی می‌کنند. «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِإِمامِهِمْ»؛[۱۰] روز قیامت هر کسی را با امام او صدا می‌زنند…

حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) این دعا را می‌خوانده‌اند! خدا می‌داند که منّت گذاشته‌اند که به ما هم گفته‌اند.

«اَللَّهُمَّ فَإِنِّی اُوفِی»؛ خدایا! من با همه‌ی وجودم می‌گویم، «وَ اَشْهَدُ»؛ و شهادت می‌دهم، «وَ اُقِرُّ»؛ و اقرار می‌کنم، «وَ لاَ اُنْکِرُ»؛ و انکار نمی‌کنم، «وَ لاَ اَجْحَدُ»؛ و از روی علم انکار نمی‌کنم، «وَ اُسِرُّ»؛ و سِرّ باطنم این است، «وَ اُعْلِنُ»؛ و ظاهر من این است، «وَ اُظْهِرُ وَ اُبْطِنُ»؛ ظاهر و باطن من این است که، «بِاَنَّکَ اَنْتَ اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَنْتَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ»؛ من شهادت می‌دهم که تو خدای یگانه هستی و جز تو خدایی نیست، «وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ اَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ سَیِّدُ اَلْاَوْصِیَاءِ.»

اگر بنا بر اقرار بود کفایت می‌کرد، برای هر مورد یک جمله گفته بودند… اما در ادامه اینطور به محضر خدای متعال عرض کرد:

«وَ وَارِثُ عِلْمِ اَلْاَنْبِیَاءِ عَلَمُ اَلدِّینِ»؛ از هر جایی بخواهی اسلام را ببینی، هر جایی بخواهند اسلام را بشناسند، باید امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ببینند. «وَ مُبِیرُ اَلْمُشْرِکِینَ»؛ کسی که مشرکان را در هم کوبید، «مُمَیِّزُ اَلْمُنَافِقِینَ»؛ کسی که منافقان را رسوا کرد، «وَ مُجَاهِدُ اَلْمَارِقِینَ إِمَامِی وَ حُجَّتِی وَ عُرْوَتِی»؛ آن ریسمانی که اگر دست من به او برسد نجات پیدا می‌کنم، «وَ صِرَاطِی»؛ راه من به سوی تو است، «وَ دَلِیلِی»؛ راهنمای من است، «وَ مَنْ لاَ اَثِقُ بِاَعْمَالِی وَ لَوْ زَکَتْ»؛ این آقا کسی است که اگر همه‌ی اعمال من صالح هم باشد، من به اعمالم تکیه نمی‌کنم، «وَ لاَ اَرَاهَا مُنْجِیَهً لِی»؛ من اعمال خودم را نجات‌بخش خودم نمی‌دانم، «وَ لَوْ صَلَحَتْ»؛ حتّی اگر اعمالم صالح باشد، «إِلاَّ بِوَلاَیَتِه»ِ؛ مگر اینکه ولایت او را داشته باشم، «وَ اَلاِئْتِمَامِ بِهِ»؛ افتخار به امامت او می‌کنم، «وَ اَلْإِقْرَارِ بِفَضَائِلِهِ»؛ خدایا! من به فضائل او اقرار می‌کنم که تو مرا ببخشی، «وَ اَلْقَبُولِ مِنْ حَمَلَتِهَا وَ اَلتَّسْلِیمِ لِرُوَاتِهَا»؛ نسبت آن کسانی که فضائل او را گفته‌اند احترام می‌کنم، «وَ اُقِرُّ بِاَوْصِیَائِهِ مِنْ اَبْنَائِهِ اَئِمَّهً وَ حُجَجاً»؛ به فرزندان او هم ایمان دارم.

محور کجاست؟ محور امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.

بعد به محضر خدای متعال اینطور عرض کردند: «اَللَّهُمَّ فَادْعُنِی یَوْمَ حَشْرِی وَ نَشْرِی بِإِمَامَتِهِمْ»؛ خدایا! روز قیامت که خواستی مرا صدا بزنی، مرا جزو حیدریون صدا بزن، «وَ اَنْقِذْنِی بِهِمْ»؛ مرا به برکت ائمه‌ام نجات بده، «یَا مَوْلاَیَ مِنْ حَرِّ اَلنِّیرَانِ»؛ از آتش جهنم…

«وَ إِنْ لَمْ تَرْزُقْنِی رُوحَ اَلْجِنَانِ»؛ اگر آنقدر بد هستم که لایق بهشت نیستم، مرا به حرمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از آتش نجات بده.

«اَللَّهُمَّ وَ قَدْ اَصْبَحْتُ یَوْمِی هَذَا»؛ خدایا! صبح خود را شروع کردم، «لاَ ثِقَهَ لِی»؛ هیچ تکیه‌گاهی ندارم، «وَ لاَ رَجَاءَ»؛ به جایی امید ندارم، «وَ لاَ لَجَاَ»؛ پناهگاهی ندارم، «وَ لاَ مَفْزَعَ»؛ به چه کسی پناه ببرم؟ «وَ لاَ مَنْجَى»؛ نجات‌بخشی نمی‌شناسم، «غَیْرُ مَنْ تَوَسَّلْتُ بِهِمْ إِلَیْکَ»؛ بجز این آقا!

«مُتَقَرِّباً إِلَى رَسُولِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»؛ نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را می‌برم که پیامبر(صل الله علیه و آله وسلم) به من نگاه کنند.

بعد امام کاظم(علیه السلام) بیان می‌کنند که: «اِفْتَحْ عَلَیَّ فِی هَذَا اَلْیَوْمِ اَبْوَابَ رِزْقِکَ»، خدایا! درهای رزق مادی و معنوی را بر من بگشای.

همینکه خدای متعال اجازه بدهد نام امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ببریم… خدا شاهد است که روز قیامت خواهیم دید که وقتی اعمالمان را می‌بینیم، بنده خودم خواهم دید که غرق چاه تاریکی و ضلالت هستم، یعنی اگر بنا بر ادب بود و کرامتِ او نبود، ملائکه باید اجازه نمی‌دادند که نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ببریم، کمااینکه وقتی روز قیامت عظمت او دیده می‌شود دیگر کسی نمی‌تواند نامی به زبان بیاورد، آن روز فرصت نیست، تا فرصت هست باید اینجا نام او را برد.

۹. اهمیّت برائت

همه‌ی علمای ما در طول تاریخ نفس به نفس و قدم به قدم زحمت کشیده‌اند تا ما را بر سرِ این سفره ببرند.

قبل از اینکه این مطلب را عرض کنم از امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌خواهم که بغض دشمنانش را در دل ما از آتش جهنّم کوران‌تر و بافوران‌تر و سوزان‌تر قرار بدهد.

ان شاء الله خدای متعال دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در دنیا و آخرت خار و ذلیل کند.

ان شاء الله خدای متعال عزّت دنیا و آخرت و عاقبت به خیری و صلاح و سداد مملکت و رهبر و مردم را روزی همه‌ی ما قرار بدهد.

ان شاء الله خدای متعال ما را بر سرِ سفره‌ی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برساند، بصورتی که ببینیم.

بدون بیزاری از دشمنان امیرالمؤمنین(علیه السلام)، محبّت دروغی بیش نیست. پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی! اگر کسی از دشمن تو بیزار نباشد، دروغ می‌گوید که تو را دوست دارد.

این از آن چیزهایی است که اگر کسی بویی از روایات برده باشد، برای او مانند روز روشن است.

از امام رضا(علیه السلام) پرسیدند که نظر شما در مورد فلانی‌ها چیست؟ با اینکه شرایط حاد بود و خیلی هم سخت بود فرمودند: «کَانَتْ لَنَا اُمٌّ صَالِحَهٌ»، مادر صالحه‌ای داشتم، فاطمه زهرا(علیها السلام)، «مَاتَتْ وَ هِیَ عَلَیْهِمَا سَاخِطَهٌ.»

مرحوم شیخ عباس محدث قمی رضوان الله تعالی علیه در «بیت الأحزان» می‌گوید: شاید سِرّ اینکه دیدند امام باقر(علیه السلام) تب کرده‌اند و صورتشان سرخ است و حرارت بدن بالاست، رو به قبله نشسته‌اند و می‌گویند «فاطمَهُ بِنتَ مُحَمَّد» و نام مادر را صدا می‌زنند، این باشد که وقتی یاد ظلم‌ها می‌افتادند، همه‌ی بدنشان کوره‌ی آتش می‌شد.

مرحوم «شریف الکاظمی» توسّلی کرده است، می‌گوید: أقسَمتُ لَو خُیِّرتُ بَعدَ المُصطَفَی؛ اگر خدا مرا مخیّر کند که بعد از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) مسیری را انتخاب کنم، فی ذا الْوَری و العقلُ کان مُخَیِّری؛ اگر آن روز عقل من برسد می‌گویم که، مَا اخْتَرتُ إلّا المرتضی و بنیهِ بَلْ، من جز مرتضی و فرزندانش را انتخاب نمی‌کنم، بلکه، لَم اَشْتَرِ الدُّنیا بِنَعْلِ الْأَشْتَرِ؛ اگر همه‌ی دنیا را به من بدهند، من کفش مالک اشتر او را با دنیا عوض نمی‌کنم.

صلواتی ختم بفرمایید.

 

سخنران: حجت الاسلام حامد کاشانی

تاریخ ارائه: ۱۵ بهمن ۱۴۰۱


[۱]. سوره مبارکه نساء، آیه ۴۱

[۲]. الکافی، جلد ۱، صفحه۴۵۲

[۳]. ‌الکافی، جلد ۱، صفحه۲۰۷

[۴]. سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱

[۵]. بحار الأنوار، جلد ۳۵، صفحه ۱۷

[۶]. بحار الأنوار، جلد۶۰، صفحه۲۶۴

[۷]. سوره مبارکه زمر، آیه ۵۳

[۸]. آیه ۵۶ سوره حجر

[۹]. آیه ۶۰ سوره غافر

[۱۰]. آیه ۷۱ سوره اسراء

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *