استکبار و شیوههاى مبارزه با آن در قرآن
۱۴۰۲-۰۸-۱۱ ۱۴۰۲-۰۸-۱۵ ۱۷:۵۰استکبار و شیوههاى مبارزه با آن در قرآن

استکبار و شیوههاى مبارزه با آن در قرآن
حرکت مردمى ملت ایران و انقلاب خونین آنان، شاهد وقایع و سرگذشت پر فراز و نشیبى بوده است. مردم صبور ایران در طى این انقلاب عظیم، دردها و رنج هاى فراوانى را متحمل شده و با صبر و بردبارى، حوادث عظیم و مقدسى را آفریدند. هر روزِ این انقلاب، یادآور حماسه ها و دلاوری هاى جوانان این مرز و بوم بوده است. ۱۳ آبان، روزى بزرگ در تاریخ ملت ایران به عنوان نماد و سمبل غیرت و از خودگذشتگى است و با نام «روز ملى مبارزه با استکبار» بر تارک تاریخ کشورمان مى درخشد. این روز، یادآور حوادث مهمى است که در شکل گیرى انقلاب اسلامى و تدوام آن نقش اساسى داشت.
در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ ش، مأموران رژیم شاه، حضرت امام خمینى رحمهالله را در قم دستگیر و به دستور آمریکا به ترکیه تبعید کردند.
در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ ش، دانش آموزان تهرانى در اعتراض به دخالت هاى آمریکا در ایران، راهپیمایى کردند؛ ولى دژخیمان طاغوت، به آنان حمله کردند و آنان را به خاک و خون کشیدند.
و در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، لانه جاسوسى آمریکا را در تهران تسخیر کردند و جاسوسان آمریکایى را به گروگان گرفتند. مبارزه ضد آمریکایى مردم ایران، با این حرکت، ابعاد جدیدترى پیدا کرد. بنابراین، نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، این روز را، روز «ملّى مبارزه با استکبار» نام نهادند.
واژه شناسى استکبار
این لغت از ریشه «ک – ب – ر» و به معناى برترى خواهى، (۱) امتناع از پذیرش حق از روى عناد و تکبّر است؛ (۲) اما در اصطلاح، این لغت بیشتر به سلطه جویى، استعمار و استثمار معنا مى شود. (۳) این واژه با مشتقات آن، ۴۸ بار در قرآن کریم آمده است. ۴ مورد آن به استکبار ابلیس و بقیه به استکبار انسان اشاره دارد. ماده «عُتُوّ» و برخى مشتقات آن نیز در قرآن کریم به معناى استکبار است. (۴)
در منطق قرآن، بدترین اقسام استکبار، نداشتن تمکین و تواضع در برابر فرمان خداوند و انبیاى الهى است و در آیاتى به این نوع استکبار اشاره مى کند؛ از جمله: «و أَمَّا الَّذینَ کَفَروا أَفَلَمْ تَکُنْ ءایتى تُتْلى عَلَیکُم فَاستَکبَرتُم و کُنتُم قَوماً مُجْرِمینَ»؛ (۵) «امّا کسانى که کافر شدند [به آنها گفته مى شود:] مگر آیات من بر شما خوانده نمى شد و شما استکبار کردید و قوم مجرمى بودید؟!» که این آیه، بیان کننده نپذیرفتن آیات و دستورات الهى از سوى کافران است.
همچنین در آیه دیگرى مى فرماید: «ولَقَد ءاتَینا موسَى الکِتبَ وقَفَّینا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ وءاتَینا عیسَى ابنَ مَریمَ البَینتِ وَ أَیدنهُ بِروحِ القُدُسِ أَفَکُلَّما جاءَکُم رَسولٌ بِما لاتَهوى أَنْفُسُکُمُ استَکبَرتُم فَفَریقاً کَذَّبتُم وفَریقاً تَقْتُلون»؛ (۶) «ما به موسى کتاب (تورات) دادیم و بعد از او، پیامبرانى پشت سر هم فرستادیم و به عیسى بن مریم دلایل روشن دادیم و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم. آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبرى، چیزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید (و از ایمان آوردن به او خوددارى نمودید) پس عده اى را تکذیب کرده، و جمعى را به قتل رساندید؟!»
این آیه، سرپیچى امت ها را از بعضى فرمان هاى الهى که پیامبران از جانب خداوند آوردهاند و مطابق میل آنان نیست و همچنین تکذیب برخى پیامبران و قتل برخى دیگر را به دست مستکبران، بیان مى کند.
استکبار، چون دربردارنده مفاهیم خودبزرگ بینى، فخرفروشى و برترىطلبى است، به طور کلّى، خُلقى ناپسند و صفتى مذموم است؛ برخلاف استضعاف که لزوماً بیان کننده وصفى مذموم یا ممدوح در شخص مستضعف نیست. (۷)
از آیات قرآنى این گونه به دست مى آید که استکبار، به زمانهاى بسیار دور باز مى گردد. در واقع، پیشینه این مسئله را باید در آغاز زندگى اجتماعى انسان پى گرفت؛ حتى مى توان گفت از هنگامى که بشر بوده، استکبار هم وجود داشته است.
به دیگر سخن، از روزى که شیطان از اطاعت امر الهى در سجده بر آدم سر پیچید و کبر ورزید، استکبار شکل گرفت (۸) و از آن زمان که سوگند خورد تا بشر را گمراه کند، (۹) استکبار، وارد عرصه عمل شد.
بدین سبب حضرت امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه قاصعه، ابلیس را پیشکسوت و سر سلسله مستکبران معرفى مى کند؛ چرا که او نخستین فردى بود که در مخالفت با حق و تسلیم نشدن در برابر کاملتر بودن آدم از او، گام برداشت.
زمینه ها و عوامل پدید آمدن استکبار
این حالت، غالباً براى کسانى پیش مى آید که داراى موقعیت برترى از لحاظ مالى، اجتماعى، سیاسى، علمى و… باشند؛ از اینرو در طول تاریخ، شاهدیم، که انسانها یا کشورهایى که به برتری هاى مختلفى مى رسند، غالباً با رفتارهاى مستکبرانه، به چپاول و تحت فرمان قرار دادن انسانها و کشورهاى دیگر روى میآورند. در قرآن، زمینهها و عوامل متعددى براى گرفتارى در این دام، بیان شده است که به برخى از آنها اشاره مى شود:
۱. ثروت و قدرت
در صورتى که ثروت و قدرت با بى ایمانى همراه گردد، زمینه ساز استکبار است. در قرآن درباره ریشه استکبار فرعون چنین آمده است: «وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فىِ قَوْمِهِ قَالَ یاقَوْمِ أَ لَیسَ لىِ مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِى مِن تَحْتىِ أَ فَلَا تُبْصِرُون»؛ (۱۰) «و فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها از زیر [کاخ] من جارى نیست؟ آیا مشاهده نمى کنید.»
براساس این آیه، ثروت و قدرت عامل استکبار فرعون گردیده است.
انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت، هنگامى که همه چیز بر وفق مراد او بشود، دچار غرور مى شود و طغیان و سرکشى را آغاز مىکند که نخستین مرحلهاش، مرحله برترىجویى و استکبار بر دیگران است. (۱۱)
همچنین درباره قارون مى فرماید: «إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیهِمْ»؛ (۱۲) «قارون از قوم موسى بود؛ اما بر آنها ستم و ظلم کرد.» علت این بغى و ظلم آن بود که ثروت سرشارى به دست آورده بود، و چون ظرفیت کافى و ایمان قوى نداشت، این ثروت فراوان، او را فریب داد و به انحراف و استکبار کشانید. (۱۳)
قرآن در مورد قوم عاد مى فرماید: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِى الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً أَ وَ لَمْ یرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذى خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ کانُوا بِآیاتِنا یجْحَدُونَ»؛ (۱۴) «امّا قوم عاد به ناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند: چه کسى از ما نیرومندتر است؟! آیا نمى دانستند خداوندى که آنان را آفریده است از آنها قوىتر است؟ و [به سبب این پندار] پیوسته آیات ما را انکار مى کردند.»
قوم عاد در جنوب جزیره العرب زندگى مى کردند. آنان از نظر قدرت جسمانى، تمکن مالى و تمدن مادى کم نظیر بودند و قصرهاى زیبا و قلعه هاى محکم مى ساختند؛ به ویژه بر مکان هاى مرتفع، بناهایى برپا مى کردند، که نشانه قدرت و وسیله خودنمایى بود. آنها مردمانى خشن و جنگجو بودند و این قدرت ظاهرى، آنها را سخت مغرور کرده بود؛ چنانکه خود را جمعیتى شکست ناپذیر و برتر از همه مى پنداشتند و به همین دلیل در برابر خدا و پیامبرشان هود به طغیان، سرکشى، تکذیب و انکار برخاستند. (۱۵)
۲. فقر فرهنگى و وابستگى فکرى
گاهى افزون بر استعمارگران، خود مستضعفان نیز در تقویت استکبار نقش دارند و به تبلیغات، دسیسه ها و تهاجم فرهنگى مستکبران پاسخ مثبت مىدهند و از آنها پیروى مى کنند: «فَیقولُ الضُّعَفؤُا لِلَّذینَ استَکبَرُوا اِنّا کُنّا لَکُم تَبَعًا… .» (۱۶)؛ «ضعیفان به مستکبران مى گویند: ما پیرو شما بودیم… .»
آیات ۳۱ – ۳۳ سبأ و ۲۱ ابراهیم حاکى از دسیسه هاى شبانه روزى مستکبران براى القاى اندیشه هاى خود به مستضعفان و تشویق آنان به پیروى از خود و همچنین بیان کننده پیروى مستضعفان از آنان به سبب ضعف فرهنگى است که در اغلب موارد با ضعف اقتصادى و نظامى نیز توأم است.
استضعافى که اینگونه ایجاد شده است، دست کمى از استکبار ندارد و چنین مستضعفانى در گمراهى و عذاب اخروى با مستکبران همراه و همگاماند: «… ولَو تَرى إِذِ الظّلِمونَ مَوقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِم یرجِعُ بَعضُهُم اِلى بَعض القَولَ یقولُ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَکبَروا لَولا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤمِنین * قالَ الَّذینَ استَکبَروا لِلَّذینَ استُضعِفُوا أَنَحنُ صَدَدنکُم عَنِ الهُدى بَعدَ اِذ جاءَکُم بَل کُنتُم مُجرِمین * وقالَ الَّذینَ استُضعِفوا لِلَّذینَ استَکبَروا بَل مَکرُ الَّیلِ والنَّهارِ اِذ تَأمُرونَنا اَن نَکفُرَ بِاللّهِ ونَجعَلَ لَهُ اَندادًا واَسَرُّوا النَّدامَهَ لَمّا رَاَوُا العَذابَ وجَعَلنَا الاَغللَ فى اَعناقِ الَّذینَ کَفَروا هَل یجزَونَ اِلاّ ما کانوا یعمَلون.» (۱۷)؛ «… و اگر ببینى هنگامى که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان [براى حساب و جزا] نگه داشته شده اند، در حالى که هر کدام گناه خود را به گردن دیگرى مى اندازد [از وضع آنها تعجب مىکنى] ! مستضعفان به مستکبران مى گویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم. مستکبران به مستضعفان پاسخ مى دهند: آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد [و آن را به خوبى دریافتید] ؟! بلکه شما خود مجرم بودید. و مستضعفان به مستکبران مى گویند: وسوسه هاى فریب کارانه شما در شب و روز [مایه گمراهى ما شد]، هنگامى که به ما دستور مى دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانى براى او قرار دهیم. و آنان هنگامى که عذاب را مىبینند پشیمانى خود را پنهان مى کنند [تا بیشتر رسوا نشوند]. و ما غل و زنجیر در گردن کافران مى نهیم؛ آیا جز آنچه عمل مى کردند به آنها جزا داده مى شود؟!»
در این آیات، مستضعفان در قیامت با خطاب به مستکبران، آنان را سبب بىایمانى خود مى دانند و مى گویند: «شما با دسیسه هاى شبانه روزى، ما را به کفر به خداوند وادار کردید.» مستکبران در قالب استفهام انکارى پاسخ مى دهند: «آیا ما راهِ هدایت را بر شما بسته بودیم؟ این چنین نیست؛ بلکه شما خود مجرم و گناهکارید.» همچنین آیات فوق به پشیمانى و عذاب اُخروى مستکبران و مستضعفان، هر دو، اشاره دارد.
۳. توهم برترى در آفرینش
اعتقاد به برترى در خلقت نیز از عوامل ایجاد استکبار است. این خصلت شیطانى که اولین بار، ابلیس، آن را مطرح کرده منشأ بسیارى از فسادها و ظلم هاى بشر شده است که مى توان آن را ریشه نژاد پرستی ها و برتری هاى کاذب در جامعه دانست؛ چنانکه در قرآن، عامل استکبار شیطان اینگونه بیان مى شود: «قالَ یا إِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِماخَلَقتُ بِیدَىَّ أَستَکبَرتَام کُنتَ مِنَ العالین * قالَ أَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنى مِن نار وخَلَقتَهُ مِن طین؛ (۱۸) « [خداوند به ابلیس] فرمود: [وقتى که من به سجده فرمانت دادم،] چه چیز تو را از سجده کردن بر آن چیزى که من خلق کردم باز داشت؟ آیا استکبار ورزیدى یا از بزرگان بودى. [شیطان] گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفریدى.»
۴. غفلت از قدرت نامحدود الهى
دیگر عامل برترى طلبى را مى توان غفلت از قدرت برتر الهى دانست؛ چنانکه یکى از عوامل کفر و طغیان در قوم عاد در قرآن، همین عامل است: «فَأَمّا عادٌ فاستَکبَروا فِىالأَرضِ بِغَیرِ الحَقِّ وقالوا مَن أَشَدُّ مِنّا قُوَّهً أَوَ لَم یرَوا أَنَّ اللّهَ الَّذى خَلَقَهُم هُوَ أَشَدُّ مِنهُم قُوَّهً و کانُوا بِایتِنا یجحَدون»؛ (۱۹) «پس قوم عاد به ناحقّ در زمین، تکبّر ورزیدند و گفتند: «کیست که از ما قدرتمندتر باشد؟ آیا ندیدند همان خداوندى که آنان را آفرید، قوىتر از آنهاست؟ و پیوسته به آیات ما کفر مى ورزیدند.»
همچنین، قرآن، علت استکبار قارون را غفلت از قدرت خداوند دانسته است: «… أَو لَم یعلَم أَنَّ اللّهَ قَد أَهلَکَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّهً و أَکثَرُ جَمعًا…»؛ (۲۰) «… آیا او نمى دانست که خداوند، قبل از او از میان نسلها، کسانى را که از او نیرومندتر و مالاندوزتر بودند، هلاک کرده است؟… .»
راههاى مقابله با استکبار
۱. صبر و پایدارى
نخستین اصل اساسى براى مبارزه با مستکبران زورگو، صبر و پایدارى در برابر تهاجمات گسترده آنها و تحمل مشکلات و گرفتاری هاست و هر چه دشمن زورگو، قوى تر باشد، استقامت بیشترى را طلب مىکند. در قرآن کریم، پیروزى بنى اسرائیل بر فرعونیان را محصول شکیبایى آنان در مبارزه معرفى کرده است و مى فرماید: «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتى بارَکْنا فیها وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى عَلى بَنى إِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یعْرِشُون»؛ (۲۱) و مشرقها و مغربهاى پر برکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده [زیر زنجیر ظلم و ستم]، واگذار کردیم و وعده نیک پروردگارت بر بنى اسرائیل، به سبب صبر و استقامت شان تحقّق یافت و آنچه فرعون و فرعونیان [از کاخهاى مجلّل] مىساختند، و آنچه از باغهاى داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم.»
در این آیه، شرط پیروزى بر استثمارگران، صبر و مقاومت معرفى شده است. مستضعفان و ملّتى که صابر و مقاوم باشند، وارث زمین مى شوند. (۲۲)
نکته قابل اشاره آنکه «یسْتَضْعَفُونَ» از ماده استضعاف و معادل کلمه استعمار است که در دوران ما به کار مى رود. مفهوم استضعفاف، این است که قومى ستم پیشه، جمعیتى را تضعیف کنند تا بتوانند از آنها در مسیر مقاصدشان بهره کشى کنند؛ منتها این تفاوت را با کلمه استعمار دارد که استعمار، در ظاهر به معناى آباد ساختن است و باطنش به معناى ویران گرى است؛ ولى استضعاف، داراى ظاهر و باطن یکسان است! (۲۳)
۲. وجود رهبرى صالح و یاورانى صدیق
در راه مبارزه با استکبار، وجود رهبرى شایسته و جمع شدن یاران و افراد جامعه، گرد محور او از ضروریات است. رهبر صالح و نیروى انسانى، دو شرط اساسى براى مبارزه با ستمگران است؛ (۲۴) چنانکه در قرآن مى فرماید: «وَ ما لَکُمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ والمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ والنِّساءِ والوِلدنِ الَّذینَ یقولونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِهِ القَریهِ الظّالِمِ أَهلُها واجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلِیا واجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصِیرا»؛ (۲۵) «شما را چه شده است که در راه خدا و [در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى جنگید، آنانکه مى گویند: پروردگارا! ما را از این شهرى که مردمش ستمگرند، بیرون بر و از جانب خود، رهبر و سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، براى ما یاورى تعیین فرما.»
همانگونه که از آیه بر مى آید، نخستین تقاضاى مستضعفان گرفتار در چنگال دشمن، براى نجات خویش، تقاضاى ولى از جانب خداوند بوده است و سپس از خداوند خواسته اند که برایشان، یاورى تعیین فرماید. پس براى نجات از چنگال ظالمان، پیش از هر چیز، وجود رهبر و سرپرستِ لایق و دلسوز لازم است و سپس یار و یاور و نفرات کافى. بنا بر این وجود یار و یاور هر چند فراوان باشد، بدون استفاده از یک رهبرىِ صحیح، بىنتیجه است. (۲۶)
۳. اتحاد و انسجام
یکى از راه هاى سلطه مستکبران بر مردم و به استضعاف کشیدن آنان، ایجاد تفرقه میان ایشان است. پس براى مبارزه با مستکبران، باید در جهت مخالف این راه، گام برداشت و با وحدت و انسجام، ضربه هاى مهمى بر آنان وارد کرد.
در قرآن ضمن تأکید بر برادرى مؤمنان با همدیگر به آنان امر شده است که میان برادران خود سازش برقرار کنند و مى فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُواْ بَینَ أَخَوَیکُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون»؛ (۲۷) «مؤمنان برادر یکدیگرند. پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید و تقواى الهى پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت شوید.»
اسلام وحدت را از جمع مسلمانان نیز فراتر برده، از اهل کتاب خواسته است تا به همراه مسلمانان، حول اصل مشترک توحید و نفى شرک گرد آیند. (۲۸)
۴. برخورد تهاجمى با استکبار
در قرآن آمده است که «اَلَّذِینَ ءَامَنُواْ یقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ یقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ الطَّغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیاءَ الشَّیطَنِ إِنَّ کَیدَ الشَّیطَانِ کَانَ ضَعِیفًا»؛ (۲۹) «کسانى که ایمان دارند، در راه خدا پیکار مى کنند و آنها که کافرند، در راه طاغوت (بت و افراد طغیانگر)؛ پس شما با یاران شیطان پیکار کنید؛ زیرا نقشه شیطان، ضعیف است.»
مستکبر، همانند آن حیوانى است که هرگاه به او حمله کنى، عقب مى نشیند و هرگاه بگریزى، در پىات مى دود. وجود این روحیه در مستکبران اقتضا مى کند که مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعى تهاجمى اختیار کنند تا آنان زمینه پیشروى نیابند. افزون بر آن، این ستمگران، اهل شفقت و دلسوزى نیستند تا چنانچه ملتى را در ناتوانى مشاهده کنند، به رحم آیند و از استثمارش دست بردارند؛ بلکه آنان همچنان به ظلم خود ادامه مى دهند.
سیره پیامبران در برخورد با اینان، سیرهاى تهاجمى بوده است. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در نامه هایى که به سران ایران و روم و برخى کشورهاى دیگر فرستاد، با آنان از موضعى برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به کسرا، پادشاه ایران، آمده است: «مسلمان شو تا در سلامت باشى و اگر ابا کنى، گناه مجوس برعهده توست. جمله مسلمان شوید تا در سلامت باشید.» در نامه هاى آن حضرت به قیصر روم، پادشاه مصر، نجاشى دوم و پادشاه یمامه نیز این وضعیت به چشم مى خورد. (۳۰)
۵. تحقیر و شکستن شکوه دروغین مستکبران
«… یاقَوْمِ إِن کاَنَ کَبُرَ عَلَیکمُ مَّقَامِى وَ تَذْکِیرِى بَِایاتِ اللَّهِ فَعَلىَ اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاَءَکُمْ ثُمَّ لَا یکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَىَّ وَ لَا تُنظِرُون»؛ (۳۱) «… اى قوم من! اگر مقام و یادآورى من به آیات الهى بر شما سنگین است [هر کار از دستتان ساخته است، بکنید]، من بر خدا توکل کردهام، فکر و قوه و قدرت خود و خدایانتان را یک جا گرد آورید تا هیچ چیز بر شما پوشیده نماند. پس اگر مى توانید به حیات من پایان دهید و هیچ مهلتم ندهید.»
این آیه، سخن حضرت نوح علیه السلام در مقابل قوم سرکش و متکبر خویش است و لحن آن، شامل تحقیرآمیزترین گونه برخورد با آنان مى باشد. آن حضرت مى فرماید که همگى شما با خدایانتان متحد شوید و بر من هیچ ترحم نکنید و اگر مى توانید جان مرا بگیرید وخود را راحت کنید؛ ولى بدانید که من به پشتیبان قادر و توانایم تکیه کردهام و از شما هراسى ندارم.
برخورد ساحران فرعون نیز پس از ایمان آوردن به موسى علیه السلام، برخوردى کوبنده و تحقیرآمیز بود. آنان، پس از تهدیدهاى فرعون، مبنى بر قطع دست و پایشان، با استوارى تمام پاسخ دادند: «قَالُواْ لَن نُّؤْثِرَکَ عَلىَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَینَتِ وَ الَّذِى فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضىِ هَذِهِ الْحَیوه الدُّنْیا»؛ (۳۲) «گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتى که به ما رسیده و بر خدایى که ما را آفریده است، ترجیح نمى دهیم. هر کار که مى خواهى و مى توانى بکن که قدرت تو تنها در پایان دادن به حیات دنیایى ما کارآیى دارد.»
این پاسخ، بسیار تحقیرکننده و شکننده بود و آنان به طاغوتى جبار، چون فرعون اعلام کردند که ما هرگز تو را بر خدا ترجیح نمى دهیم و پاداش تو براى ما ارزشى ندارد. اینگونه پاسخها و برخوردها، شکوه و شوکت مستکبران را خرد و تباه مى کند.
پینوشتها:
۱) التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش، ج۱۰، ص۱۸، «کبر».
۲) لسان العرب، ابن منظور محمد بن مکرم، بیروت، دار صادر، سوم، ۱۴۱۴ ق، ج۵، ص ۱۲۶.
۳) على علیه السلام و استکبار، منصور پویا، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۹ ش، ج ۱، فصل ۱.
۴) دائره المعارف، تهیه و تدوین: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم، مؤسسه بوستان کتاب، دوم، ۱۳۸۳ ش، ج ۳، ص ۱۶۵.
۵) جاثیه/۳۱.
۶) بقره/ ۸۷.
۷) راه و راهنماشناسى، محمدتقى مصباح یزدى، قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمه الله، ۱۳۷۶ ش، ص۹۵.
۸) بقره/ ۳۴.
۹) حجر/ ۳۹.
۱۰) زخرف/۵۱.
۱۱) تفسیر نمونه، ناصر مکارم، تهران، دار الکتب الإسلامیه، اول، ۱۳۷۴ ش، ج۱۲، ص ۴۲۸.
۱۲) قصص/۷۶.
۱۳) تفسیر نمونه، ج۱۶، ص ۱۵۳.
۱۴) فصّلت/۱۵.
۱۵) تفسیر نمونه، ج۲۰، ص ۲۳۷ و ۲۳۶.
۱۶) غافر/ ۴۷.
۱۷) سبأ/ ۳۱ – ۳۳.
۱۸) ص/ ۷۵و۷۶ و اعراف /۱۲.
۱۹) فصّلت/ ۱۵.
۲۰) قصص/ ۷۸.
۲۱) اعراف/۱۳۷.
۲۲) تفسیر نور، محسن قرائتى، تهران، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن چاپ یازدهم، ۱۳۸۳ ش، ج۴، ص۱۶۲.
۲۳) تفسیر نمونه، ج۶، ص۳۲۹.
۲۴) تفسیر راهنما، ج۳، ص۴۷۱.
۲۵) نساء/ ۷۵.
۲۶) تفسیر نمونه، ج۴، ص۱۱.
۲۷) حجرات/ ۱۰.
۲۸) استکبار ستیزى در قرآن، پژوهشکده تحقیقات اسلامى، بى جا، بنیاد قرآن و عترت، چ دوم، ۱۳۸۳، ص۸۳.
۲۹) نساء/ ۷۶.
۳۰) استکبار ستیزى در قرآن، ص۷۰.
۳۱) یونس/ ۷۱.
۳۲) طه/۷۲.
برگرفته از : مجله مبلغان شماره ۱۰۹ (آبان و آذر ۱۳۸۷)
نویسنده: سیدصمد موسوی
.






