Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 03 : شهادت امام جواد : یکپارچه متن تولیدی شهادت امام جواد

معاشرت ؛ اهمیت و راهکار

v-emam-javad-03

معاشرت ؛ اهمیت و راهکار

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱.  معاشرت امام‌جوادعلیه‌السلام با افراد مختلف

روزى مأمون، خلیفه عبّاسى، به همراه برخى از اطرافیان خود به قصد شکار حرکت کرد. پیش از آن که آنان از شهر خارج شوند، در مسیر راه به چند کودک برخورد کردند که مشغول بازى بودند. همین که بچّه ها چشمشان به خلیفه عبّاسى و همراهانش افتاد، همگى فرار کردند و کسى باقى نماند مگر یک نفر از آن ها که آرام در کنارى ایستاد. مأمون از این که تمامى بچّه‌ها هراسان فرار کردند و فقط یک نفرشان آرام ایستاده است، بسیار تعجّب کرد.

 با حالت تعجّب نزدیک آن کودک ۹ ساله رفت و نگاهى به او کرد و گفت: «چرا این جا ایستاده‌اى؟ چرا همانند دیگر بچّه‌ها فرار نکردى؟»

آن کودک سریع امّا با متانت و شهامت پاسخ داد: «اى خلیفه! دوستان من چون ترسیدند، گریختند و کسى که خوش گمان باشد هرگز نمى‌هراسد. کسى که مرتکب خلافى نشده باشد، چرا بترسد و فرار کند؟ و ضمنا از جهتى دیگر، راه وسیع است و خلیفه با همراهانش نیز مى توانند از کنار جاده عبور  کنند. من هیچ‌گونه مزاحمتى براى آن ها نخواهم داشت.»

 خلیفه با شنیدن این سخنان با آن بیان شیرین و شیوا، از آن کودک تعجب کرد و وقتی که اسم او را پرسید، جواب داد: «من محمّد جواد، فرزند علىّ‌بن‌موسى‌الرّضاعلیهماالسلام هستم. مأمون با شنیدن نام او بر پدرش درود و رحمت فرستاد و به راه خود ادامه داد و رفت .

این رفتار امام‌جوادعلیه‌السلام در ارتباط با حاکمان و ستمگران است. در همین داستان می بینید که امام‌جوادعلیه‌السلام با کودکان بازی می‌کردند.

همین امام‌جوادعلیه‌السلام در برخورد با اندیشمندان جواب‌های قاطعانه‌ علمی می‌دادند به نحوی که یحیی‌بن‌اکثم که از علمای بزرگ اهل‌سنت بود و او را بسیار تطمیع کرده بودند که اگر بتواند امام‌جوادعلیه‌السلام را به چالش بکشد، اموال بسیاری به او بدهند، در همه‌ مناظراتش با حضرت مغلوب شد.

مشهورترین مناظره‌ حضرت با او در مورد یکی از احکام حج است که یحیی‌بن‌اکثم از حکم شخص محرمی که صید و شکاری را کشته باشد، می پرسد و امام‌جواد علیه السلام با هوشیاری تمام جواب را با شقوق فراوان آن مطرح کرد. یحیى‌بن‌اکثم با توجه به این شقوق و تقسیم‌بندی‌هایی که امام‌علیه‌السلام انجام داد مبهوت شد و نتوانست چیزى بگوید. مردم نیز از جواب امام‌جوادعلیه‌السلام متعجب شدند.

همین امام‌جوادعلیه‌السلام در روابط با دوستان و موالیان خویش دلسوزانه برخورد می‌کند. مانند عیادت و دل‌جویی از یکی از یاران خویش که به شدت بیمار شده بود، انجام دادند.

یکی از شاگردان امام‌جوادعلیه‌السلام بیمار شد، در حدّی که به بستر افتاد و امید زنده‌ماندن نداشت، امام‌جوادعلیه‌السلام با خبر شد، همراه جمعی از اصحاب به عیادت او رفت. بیانات گرم و پر مهر امام‌جوادعلیه‌السلام در آن عیادت روحی تازه در کالبد آن بیمار بخشید، قلب و اعصاب او آرام شد، و اندوهش به شادی و نشاط تبدیل گشت.

یا این که امام‌رضاعلیه‌السلام به امام‌جواد علیه السلام  نامه نوشتند و دستور دادند که از درب جلو و آشکار منزل رفت و آمد کن و در بین مردم باش.

بله عزیزان می بینید که امام‌جوادعلیه‌السلام در هر برخورد و ارتباطی به نحوی مناسب رفتار می کردند.

ایشان در باب اهمیت بحث معاشرت می‌فرماید: «فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَهِ السُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَهِ الْعُقَلاءِ[۱]؛ معاشرت و هم‌نشینى با بى‌خردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق خواهد شد؛ و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشیار، موجب رشد و کمال اخلاق مى‌باشد.»

می‌بینید عزیزان که امام صراحتا معاشرت با خوبان را باعث صلاح اخلاق و معاشرت با بدان را باعث فساد اخلاق می‌دانند به همین جهت این معاشرت بسیار اهمیت دارد.

۲. اهمیت

۲.۱. معاشرت دستور دین

دین اسلام دین معاشرت است و تمام دستورات دین به نحوی به ورود ما در اجتماع بستگی دارد. از حج و جهاد و نماز جماعت گرفته تا امر به معروف و نهی از منکر و … آن‌قدر معاشرت در دین اهمیت دارد که در تاریخ اسلام می‌خوانیم وقتی مهاجرین از مکه به مدینه رفتند و انصار در مدینه به آنها جا دادند برای زندگی این‌قدر بعضا در سختی بودند که یک اتاق ده بیست متری را پرده می‌زدند و یک طرف پرده خانواده‌ای  و طرف دیگر پرده خانواده  دیگری زندگی می‌کردند. اینقدر اذیت می‌شدند که چون خانه و زندگی خود را در مکه رها کرده بودند، در مدینه در فقر مطلق بودند و حتی شغل درست و حسابی برای کسب درآمد نداشتند. برخی رفتند خدمت رسول‌الله برای اینکه اجازه بگیرند که به مکه باز گردند و گفتند ما بر سر دین خدا هستیم؛ ولی اجازه بدهید که برگردیم به مکه و آنجا زندکی کنیم به دین‌داری خود نیز پایبندیم؛ اما در کمال تعجب آقا رسول‌الله اجازه ندادند و فرمودند همین که مومنین در اجتماع دور هم هستید و همین که با هم معاشرت می‌کنید خود ارزشمند است. اگر به مکه برگردید، تک و تنها می‌شوید و ممکن است بر دینتان هم اثر بگذارد.

خوش به حال خانواده‌هایی که با خانواده‌های مومن معاشرت می‌کنند و دوستانشان همه اهل ایمان هستند بله عزیزان معاشرت در دین ما این‌قدر ارزش و اهمیت دارد.

۲.۲. طول عمر

معاشرت در دین ما این‌قدر اهمیت دارد که پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «صلَهُ الرَّحِمِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ حُسْنُ الْجَوارِ یَعْمُرانِ الدّیارَ وَ یَزیدانَ فِى الاَعْمارِ؛[۲] صله رحم، خوش اخلاقى و خوش همسایگى، شهرها را آباد و عمرها را زیاد مى کند.» بالاخره طبیعی است ما وقتی با افرادی معاشرت داشته باشم که خوش مشرب و بگو بخند هستند و اهل گناه هم نیستند، کمتر حرص می‌خوریم و ناراحت می‌شویم کمتر اذیت می‌شویم و طبیعتا عمرمان طولانی‌تر می‌شود اگر به فکر اکسیر جوانی و طول عمر هستید یکی از راه‌ها انتخاب دوستان و همراهان خوب است. بهترین معاشر و مصاحب ما همسر ما می‌تواند باشد.

همان طوری که صله‌رحم باعث افزایش و زیادی عمر می شود، قطع رحم و اذیت‌کردن آنان باعث کوتاهی عمر می شود. در روایت آمده است که مردی از اصحاب امام‌صادق به حضرت عرض کرد: برادران و پسر عموهایم فشار زیادی بر خانه‌ام وارد کرده‌اند تا جائی که در یک اتاق زندگی می‌کنم، اگر در این باره (به آن‌ها یا حاکم) شکایت و گله کنم، آنچه اموال دارم را می‌گیرند. امام فرمود: صبر کن، بعد از سختی، فرج و گشایشی برایت می‌شود. آن مرد گفت: از اقدام بر علیه آن‌ها منصرف شدم. چیزی نگذشت که همه اقوام او به دلیل ابتلا به بیماری وبا مردند.

بعد از مدتی خدمت امام رسید، فرمودند: حال اقوامت چطور است؟ گفت: همه مردند! فرمود: آن‌ها به خاطر اذیت به تو که خویش آن‌ها بودی، و به‌ عقوبت عملشان (قطع رحم) نسبت به تو مردند، آیا تو دوست داشتی آنان زنده بمانند و به فشار و اذیت بر تو وارد کنند؟ گفت: نه والله.

۲.۳. همنشینی با اهل هوی

تنها معاشرت با خوبان باعث طول عمر می‌شود که باید این زنگ خطر را به صدا دربیاورم که معاشرت با اهل هوی ایمان را از بین می‌برد و در روایت به صراحت می‌فرماید.

در نهج البلاغه تعبیری است به این صورت که «مُجالَسَهُ اَهْلِ الْهَوی مَنْساهٌ لِلاْیمانِ[۳]؛

نشست و برخاست کردن با مردم هواپرست و غافل از خدا، فراموشیِ ایمان است.»

اگر «مَنساه» مصدر میمی باشد، مَنساهٌ لِلاْیمان می شود فراموشی ایمان، و اگر اسم مکان باشد که بیشتر در این مورد اطلاق می‌شود، تعبیر، جالب‌تر می‌شود: «فراموش‌خانه ایمان، فراموش‌گاه ایمان!»

قبس‌بن عمروبن‌مالک از بنی‌حارث معروف به نجاشی، شاعر امامعلیه‌السلام بود. او شاعر خوش ذوقی بود. روزی به دوستش اباسماکعدوی در کوفه برخورد. ابوسماک به او گفت: «نظر تو درباره سر برّه که در داخل شیردان از سر شب تا به صبح در تنور پخته شده باشد چیست؟ در جواب سؤال او نجاشی گفت:  وای بر تو در ماه رمضان این را می‌گویی؟  ابو سماک در حالی که خودش را به نادانی زده بود به او گفت: ماه رمضان و شوال یکسانند.  ابوسماک مرتب او را به گناه ترغیب کرد تا نجاشی قبول کرد و گفت:  بعد از غذا چه به من می‌دهی تا بیاشامم؟ گفت: شرابی که گویا گیاه ورس است، جان را پاک می‌کند، در استخوان اثر می‌گذارد و کلام را آسان می‌کند.

نجاشی طعام را با شراب خورد. و هوشش را از دست داد وصدایش بلند شد. همسایه گزارش آنها را به امام داد. امامعلیه‌السلام کسی را به دنبال آنها فرستاد. ابوسماک فرار کرد ولی مامور، نجاشی را گرفت و به نزد امامعلیه‌السلام آورد. امام بر سر او فریاد زد: «وای بر تو ما روزه‌ایم و تو افطار می‌کنی؟»

امامعلیه‌السلام به او هشتاد تازیانه زد و بیست تازیانه دیگر نیز اضافه کرد. نجاشی خشمگین شد و به امام گفت: «ای ابوالحسن این بیست تازیانه اضافه برای چیست؟»

امام جواب داد: «این برای جرأت تو بر خدا در ماه رمضان است.» سپس برای تحقیرش به علت شکستن حرمت ماه رمضان او را با شلواری کوتاه که فقط عورت او را می‌پوشاند به مردم نشان داد.

عاقبت کسی که با اهل هوی‌وهوس می‌نشیند این‌گونه می‌شود.

عزیزان اگر ایمان فرزندانمان اگر ایمان خودمان برایمان مهم است باید حواسمان به افرادی که با آنها رفت‌وآمد می‌کنیم، باشد. اگر در افرادی که با آنها معاشرت می‌کنیم حواسمان نباشد بعد که بچه بزرگ شد و جوان شد و ایمانی نداشت نیا به من حاج‌آقا بگو چکار کنم! فرزندم از دست رفت! جوانم بی‌ایمان شده! نماز نمی‌خواند! روزه نمی‌گیرد! و کلا دین و خدا را کنار گذاشته است!

تو اول بگو با کیان زیستی    پس آنگه بگویم که تو کیستی

۲.۴. زیادی ثروت

در اهمیت معاشرت اجازه بدهید آخرین مطلب را عرض کنم و بروم سراغ ادامه بحث.

 اما آخرین مطلبی که می‌خواهم عرض کنم گمشده همه ما در این روزها است. گمشده‌ای که دوست داریم در جیب‌هایمان بیشتر پیدا شود. بله عزیزان روایت می‌فرماید معاشرت با خانواده و ارحام باعث زیادی رزق می‌شود.

با اسناد نقل شده امام رضاعلیه‌السلام فرمود که محمدبن‌علىعلیهما‌السلام فرموده: «صِلَهُ الْأَرْحَامِ وَ حُسْنُ الْجِوَارِ زِیَادَهٌ فِی الْأَمْوَالِ؛[۴] پیوند با خویشاوندان و خوش رفتارى با همسایگان باعث افزایش ثروت مى‏شود.»

این‌قدر خدا به معاشرت اهمیت می‌دهد که می‌گوید یکی از راه‌هایی که تو می‌توانی رزقت را افزایش بدهی، همین معاشرت با خانواده است. تو مگر نمی‌خواهی رزق و روزیت زیاد شود؛ مگر برای تو مسأله رزق مهم نیست؟ برای من هم مسأله معاشرت مهم است. تو با خانواده‌ات معاشرت کن، من رزقت را زیاد می‌کنم. همینطور اگر انسان با خانواده‌اش بد رفتاری کند، رزق و روزی او کم می‌شود.

در روایت داریم روزی مردی بسیار خشمگین خدمت امام صادقعلیه‌السلام رسید و به امام از شخصی که ثروت فراوان داشت گلایه کرد، امام به او فرمودند: «اُسکُت؛ ساکت باش چرا این‌گونه حرف می‌زنی مگر چه گناهی کرده است که این‌گونه از او بدگویی می‌کنی؟» [۵]

ثروتمند اگر همیشه صله‌رحم کند و نسبت به برادرانش نیکى کند، خداوند دوبرابر به او پاداش خواهد داد، زیرا خداوند مى‌گوید: «هرگز اموال واولادتان چیزى نیست که شما را به درگاه ما نزدیک سازد، مگر آنکه با ایمان و عمل صالح، مقرّب شود وآنانند که پاداش اعمال صالحشان دوچندان است و در غرفه‌هاى بهشت ایمن و آسوده خاطرند.»[۶]

۳. انسان اهل انس است

حالا چرا این‌قدر معاشرت دارای اهمیت است؟ چطور می‌شود معاشرت این قدر مهم می‌شود که دین را دین معاشرتی معرفی می‌کنید؟ مگر این معاشرت چیست که این قدر اهمیت دارد؟

عزیزان دقت کنید خدا این انسان را آفریده خودش هم می‌دانسته که چه چیزی آفریده برای همین نسخه آدم شدنش را یا دقیق‌تر بگویم یکی از نسخه‌های آدم شدنش را در گرو همین معاشرت دانسته. خدا می‌گوید تو انسان اهل معاشرتی به قول حکما انسان مدنی‌الطبع است؛ اجتماع دوست است؛ ذاتا و طبعا دوست دارد در اجتماع باشد. حالا که در اجتماع قرار گرفت و در اجتماع بودن را دوست داشت پس از اجتماع تاثیر می‌پذیرد و اجتماع بر او اثر می‌گذارد چطور شما وارد مغازه  عطر فروشی می‌شوی، بوی عطر می‌گیری. وارد مغازه فست فود می‌شوی، بوی سوسیس کالباس و سرخ‌کردنی می‌گیری. وارد قهوه‌خانه می‌شوی، بوی دود می‌گیری؛ روح شما هم در اجتماع که وارد می‌شود از اجتماع خو می‌گیرد اثر می‌پذیرد.

اتفاقا روایت امام‌جوادعلیه‌السلام هم که در محفل عزای ایشان قرار گرفته‌ایم، همین مطلب را تبیین می‌کند.

ایشان می‌فرماید: «فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَهِ السُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَهِ الْعُقَلاءِ[۷].

معاشرت و هم‌نشینى با بى‌خردان و افراد لااُبالى سبب فساد و تباهى اخلاق خواهد شد؛ و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشیار، موجب رشد و کمال اخلاق مى‌باشد.»

شخصی تعریف می‌‌کند که در دبیرستان سه دوست بودیم که همه جا با هم می‌‌رفتیم. وقتی که وارد دانشگاه شدیم یکی از ما سه نفر که نامش مهیار بود، برای تحصیل به خارج از کشور رفت. این فرد خانواده بسیار بی‌بندوباری داشت. دو سال بعد در روزنامه‌‌ها نوشته بودند که شخصی به نام مهیار به دلیل مصرف بیش از اندازه موادمخدر بازداشت شده و در حالت کما قرار دارد. پس از مدتی این شخص که همان دوست ما بود برگشت در حالی که به شدت به مواد مخدر اعتیاد داشت. ایشان در زمینه مخابرات نخبه بود و به دلیل اعتیاد نتوانست در صداوسیما استخدام شود.
در زمان آقای خلخالی او را بازداشت کردند و به زندان بردند. در زندان مسابقه‌ای برگزار کردند و گفتند نفر اول آزاد خواهد شد و مهیار به خاطر استعداد عجیبی که داشت اول شد و از زندان بیرون آمد. اما دوباره اعتیاد خود را شروع کرد.

خانواده او می‌‌خواستند به طریقی از دست او خلاص شوند. در آن زمان من در جبهه بودم. وقتی برگشتم روزی نزد من آمدند و گفتند فکری به حال مهیار بکنید. رفتم و با او صحبت کردم و در حالی که نعشه بود به او گفتم: جبهه می‌‌آیی؟ او هم قبول کرد و او اصلا نمی‌‌فهمید که چه می‌‌گوید. وقتی به پدرش که اصلا انقلاب را قبول نداشت، گفتم که می‌‌خواهم او را به جبهه ببرم، چون می‌‌خواست از دستش خلاص شود، خیلی راحت قبول کرد. پدرش یک سری داروهای ترک اعتیاد به من داد تا در زمان نعشگی به او بدهم. به مهیار گفتم که در جبهه موادمخدر ممنوع است، گفت : «اشکالی ندارد می‌‌آیم.» وقتی جبهه رفتیم حتی نماز را نمی‌‌دانست. به او گفتم: «اینجا هر کاری من انجام می‌‌دهم تو هم باید انجام دهی.» حتی رکوع و سجده نماز را نمی‌‌دانست و برایش سوال بود که چرا یک بار خم می‌‌شوند و دو بار پیشانی بر زمین می‌‌گذارند. در جبهه بالاجبار به او مواد نمی‌‌رسید و کم کم بعد از مدتی متحول شد.

او را به قسمت مخابرات در جبهه فرستادیم و پیچیده‌‌ترین کدهای عملیاتی را بسیار راحت باز می‌‌کرد.یک روز در کردستان در هوای خیلی سرد وقتی به قسمت مخابرات رفتم دیدم همه از جمله مهیار در حال لرزیدن هستند؛ ولی چون نزدیک عملیات بود حاضر نشد آنجا را ترک کند. بعد از اتمام عملیات و چند ساعت بعد از آن با من تماس گرفت و گفت فلانی اگر جبهه نمی‌‌آیی، من می‌‌روم. گفتم چه شد برویم خانه. گفت: «اصلا خانواده من جنگ را نمی‌‌فهمند و نمی‌‌توانم این زندگی را تحمل کنم و می‌‌خواهم برگردم جبهه.» پدرش هر کار کرد نتواست مانع او شود. او رفت جبهه و به سرعت پیشرفت کرد تا زمانی که به شهادت رسید.

یک روز به من گفتند که در قسمت مخابرات چند نفر شهید شدند ولی قابل شناسایی نیستند. من وقتی رفتم از زنجیر نقره‌‌ای که در گردنش بود تشخیص دادم که او مهیار است. وقتی به خانواده او اطلاع دادیم، خانواده‌‌اش از حضور در تشییع جنازه او خودداری کردند و نرفتند. در تشیع جنازه او فقط ۱۳ نفر بودند. برای چهلم او به همه گفتیم و مراسم بسیار باشکوهی برای او برگزار شد. اگر بهشت زهرا رفتید حتما به دیدار او بروید (قطعه ۲۸ ردیف شماره ۴). شهید عزیز مهیار مهرام بسیار غریب است. این مصداق هم‌نشینی با دوست خوب است و انسان را به کمال می‌‌رساند.

البته عزیزان اجازه بدهید نکته‌ای را که عرض کردم دقیق‌تر بیان کنم.

یک وقت است  روح ما در موردی به مقامی رسیده است  و یک زمان است که روح حالتی را دارد. تفاوت  این‌جا است که در مقام، دیگر تغییر نمی‌کند و در حال متغیر است. اجازه بدهید برای ساده‌شدن مثالی عرض کنم شما عزیزان همگی در مورد نمازخواندن به مقام نمازخوان رسیده‌اید و هیچ زمانی نیست که خدای نکرده نمازتان از سر عمد و قصد ترک شود؛ ولی مثلا در مورد خواندن قرآن در ماه مبارک رمضان حال بهتری داریم؛ ولی در غیر ماه رمضان حال کمتری داریم. بعد از ماه رمضان خیلی‌ها می‌آیند سراغ ما و می‌گویند حاج آقا دیگر حال قرآن خواندن ندارم یا اکثرا تجربه کرده‌اید وقتی به زیارت می‌رویم حال عبادی بیشتر و بهتری داریم؛ ولی وقتی مثلا شمال می‌رویم ممکن است حال عبادی کمتری داشته باشیم. این تفاوت حال و مقام است که ساده بیان کردم. حال قابل تغییر است؛ اما مقام ثابت است.

اما نکته‌ دقیقی که می‌خواستم بیان کنم این است که اگر ما در موردی به مقام رسیده باشیم، اجتماع و معاشرت اثری برای ما ندارد ولی چون اکثرا به مقام نرسیده‌ایم معاشرت‌ها اثرات فراوانی بر روح ما می‌گذارد.

بنابراین انسان تا منفعل است و تحت تأثیر افراد و جو حاکم در فضای دوستان یا سر کار و… است خوب است که با انسان‌هایی که بهتر از خودش و دیگران هستند اوقات خود را سپری کند؛ چرا که در روایت داریم که امیرالمؤمنینعلیه‌السلام در وصیت به محمدبن‌حنفیه می‌فرماید: « وَ مِنْ خَیْرِ حَظِّ اَلْمَرْءِ قَرِینٌ صَالِحٌ جَالِسْ أَهْلَ اَلْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ بَایِنْ أَهْلَ اَلشَّرِّ وَ مَنْ یَصُدُّکَ عَنْ ذِکْرِ اَللَّهِ وَ ذِکْرِ اَلْمَوْتِ بِالْأَبَاطِیلِ اَلْمُزَخْرَفَهِ وَ اَلْأَرَاجِیفِ اَلْمُلَفَّقَهِ تَبِنْ مِنْهُمْ؛[۸]  از بهترین بهره‌هاى مرد، هم‌نشین صالح است با اهل خیر هم‌نشین شو تا از جمع ایشان باشى و از اهل شرّ و کسى که تو را با سخنان باطل آرایش یافته و از اخبار دروغ و زشت خود ساختۀ بهم بافته از یاد خداوند عزّ و جلّ‌ و تذکّر مرگ باز دارد، دورى کن تا از جمع ایشان جدا باشى.»

حال سؤال این‌ است چرا در احادیث و روایات ما این‌قدر توصیه به نشست و برخاست با علما و بندگان خاص شده است یا از رفت‌و‌آمد و معاشرت با انسان‌های ناسالم نهی شده است. همانطور که در دعای ابوحمزه ثمالی می‌خوانیم: «أوْ لَعلَّکَ فَقَدْتَنی مِن مجالسِ العُلماءِ فخَذَلْتَنی ، أو لَعلّکَ رأیْتَنی فی الغافِلینَ فمِن رحمَتِکَ آیَسْتَنی، أو لَعلّکَ رأیتَنی آلِفَ مَجالِسِ البَطّالینَ فبَیْنی و بَیْنَهُم خَلَّیْتَنی »[۹].

امام زین‌العابدین علیه السلام  در مناجات با خدا می‌گوید: «یا شاید در محفل علما مرا ندیدى، که مرا رها کردی، یا شاید مرا در میان بى‌خبران دیدى، که از رحمتت ناامیدم گردانیدى، یا شاید مرا همدم محافل هرزگان یافتى که با آنان تنهایم گذاشتى.»

جواب این سؤال این است که معاشرت با افراد مختلف در مرحله‌ ابتدایی رنگ‌وبوی فرد یا افراد را در ما ایجاد می کند و رفته‌رفته خو و انس ما را با او بیشتر می‌کند و تبدیل به انس می‌شود و انس پدیده عجیبی در وجود انسان است. مثلا شما می‌بینید یک دخترخانمی خیلی محجبه و عفیفه است و بعد دوستی پیدا می کند که او این‌چنین نیست رفته‌رفته او اگر بدحجاب هم نشود، بالاخره در حجاب و عفاف خود سست خواهد شد .

انس در وجود انسان همراه با لذت است یعنی اگر انسان با چیزی انس بگیرد، از صرف وقت پیرامون آن لذت می برد. مثلا اگر خدای نکرده انسان با حرام و معصیت انس بگیرد، خدای نکرده با دیدن تصاویر و فیلم های مستجهن انس بگیرد، لذت او این می‌شود، دغدغه او این می‌شود. انگار در دنیا هیچ خبری جز این مسائل نیست. در مقابل اگر کسی با قرآن کریم و اهل‌بیت‌علیهم‌السلام انس بگیرد، فضای بسیار روشن و آرام و بدون اضطراب و تشویش خاطر برای خود ترسیم کرده است.

از نشانه‌های انس این است که انسان هر زمان، وقت خالی و فراغت پیدا کرد به سراغ کسی یا چیزی می‌رود که با آن انس دارد و لحظه‌شماری می‌کند که به چیزی یا کسی که با آن انس دارد، برسد و دوست ندارد که انس از بین برود.

لذا یکی از بزرگان می‌فرمود عذاب برزخ یکی از مصادیقش افراد یا چیزهایی است که انسان با آن در این دنیا خیلی انس داشته و آن چیز یا شخص در برزخ نیست مثلا العیاذبالله کسی با چشم‌چرانی انس گرفته این شخص در برزخ چون زنی برای دیدن نیست، اذیت می شود. یا شخصی انس وافری با کانال و فضای مجازی نامناسب دارد طبیعتا در برزخ فضای مجازی و کانال نیست و این شخص از نبود همین مطالب اذیت می شود و عذاب می‌کشد. در مقابل اگر این فرد با قرآن انس داشته باشد با اهل‌بیت‌علیهم‌السلام انس داشته باشد، لذت می برد چون در آنجا راحت‌تر و وسیع‌تر می‌تواند ارتباط برقرار کند.

اهل علمی نقل می کرد که در خدمت عارف ربانی، شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به قبرستانی برای فاتحه رفتیم. حضرت شیخ به من فرمود: «گوش کن از این قبر چه صدایی می شنوی» بر اثر توجه (و تصرف) ایشان شنیدم که از قبر (برزخی) صدا می‌آمد: «خیار سبز است، کاکل به سر است»! بعد به قبر دیگر اشاره کردند، شنیدم می‌گفت: «لا اله الا الله» شیخ حسنعتلی به من فرمودند: «صاحب قبر اول بقال بود و چندین سال از فوت او می‌گذرد، خیال می‌کند زنده است و مشغول فروش خیار است. دومی مردی بود اهل دل و ذکر، در آن عالم (برزخ) هم مشغول ذکر حق است.» یعنی صاحب قبر اول این‌قدر در ایام زندگی خودش مأنوس با شغلش بود که حتی بعد از مرگ هم خود را مشغول آن شغل می‌بیند گاهی ما خودمان آن‌چنان غرق در دنیا می‌شویم و غبار غفلت دل‌هایمان را می‌گیرد و آن‌چنان با دنیا انس می‌گیریم که گویی ما هیشه در دنیا هستیم.

حال چه کنیم که معاشرت‌های خوبی داشته باشیم و با افراد خوب مأنوس شویم؟

۴. مسجد راه‌کار انس با خوبان

وقتی انسان فکر می‌کند که چطور خدای تعالی مهره‌ها و زمینه‌ها را فراهم می‌آورد تا انسان در مسیر تعالی خود گام بردارد و حرکت کند، باید خدا را شکر کرد که این‌چنین مسیر روشنی را در جلو راه انسان قرار می‌دهد.

بله عزیزان یکی از مکان‌هایی که مملو از انسان‌های خوب و بندگانی است که برای خدا احترام قائل هستند، مسجد است. کما اینکه در روایت داریم که پیامبراکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرماید: «اَلمَساجِدُ مَجالِسُ الأنبیاء؛ مساجد، محفل انبیا  است. یا در روایت دیگری می‌فرماید:  «الْمَساجِدُ بُیوتُ الْمُتَّقین مساجد، خانه پرهیزگاران است.»

طبیعی است که انسانی که در مسجد رفت‌وآمد بیشتر انتظار می‌رود که با متقین رابطه داشته باشد تا کسی که هیچ ارتباطی با مسجد ندارد. در همین زمینه روایت بسیار زیبایی از وجود امام‌صادقعلیه‌السلام داریم که می‌فرماید: «اطلبْ مُواخاهَ الأتقیاءِ و لو فی ظُلُماتِ الأرضِ و إنْ أفنیتَ عُمْرَکَ فی طلبِهِم؛[۱۰] برادرى پرهیزگاران را بجوى، هر چند براى جستن آنها در اعماق زمین فرو روى و هر چند عمر خود را در این راه صرف کنى.»

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد مرد زمین خورد و لباس‌هایش کثیف شد. بلند شد و به خانه برگشت. لباس‌هایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.

در راه مسجد و در همان نقطه مجددا زمین خورد. دوباره بلند شد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباس‌هایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه مسجد با مردی که چراغ در دست داشت، برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد که من دیدم شما در راه مسجد دوبار به زمین افتادید. برای همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او به طور فراوان تشکر کرد و هردو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ به دست درخواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به مسجد خودداری کرد. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار کرد و مجددا همان جواب را شنید.
مرد اول سوال کرد چرا او نمی‌خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد که من شیطان هستم. مرد ابتدا با شنیدن این جواب جا خورد.

شیطان در ادامه توضیح داد که من تو را در راه مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن تو شدم. وقتی به خانه رفتی خودتان را تمیز کردی و به راهتان به مسجد برگشتیم، خدا همه گناهانت را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن تو شدم و حتی آن تو را تشویق به ماندن در خانه نکرد؛ بلکه بیشتر از پیش به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده‌ات را بخشید. من ترسیدم اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردنت شوم خداوند گناهان افراد دهکده‌تان را ببخشد.  بنابراین من خواستم از سالم‌رسیدن شما را به‌ خانه خدا مطمئن شوم.

خوش به حال آن کسی که همه نمازهای یومیه اش را در مسجد به جماعت می‌خواند! خوشا به حال آن کسی که وقتی حوصله‌اش هم سر می‌رود به مسجد می‌رود و زود و با عجله از مسجد خارج نمی‌شود و با رفقای مسجدی و هیاتی به تفریح می‌رود! اصلا تفریحش مسجد است!

عزیزان حتی اگر نمی‌توانیم سه وعده را در مسجد نماز بخوانیم، با خود عهد ببندیم یکی از وعده‌ها را در مسجد نماز بخوانیم. حالا هر کسی به فراخور خودش. کارمند اداره است، نماز مغرب و عشا را. مغازه‌دار است، نماز ظهر و عصر را. هر کسی به فراخور خودش؛ ولی حتما حداقل یکی از سه وعده را در مسجد نماز بخوانیم.

 

پی نوشت ها :

[۱] بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲.

[۲]  کافی ج۲، ص۱۵۲.

[۳] نهج البلاغه، خطبه ۸۶.

[۴] صحیفه الإمام الرضا علیه السلام، ص ۸۵.

[۵] اُسکُتْ فَإنَّ الغَنِىَّ إذا کانَ وَصُولاً لِرَحِمِهِ بارّاً بِإخْوانِهِ، اَضْعَفَ اللّه ُ لَهُ الأجرَ ضِعفَینِ لِأَنَ اللّه َ یَقُولُ: « وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ . علل‌الشرایع، ۶۰۴ ـ ۷۳.

[۶] سبأ، ۳۷.

[۷] بحارالانوار، ج۷۵، ص۸۲.

[۸] من‌لایحضره‌الفقیه، ۴  ،ص۳۸۴ .

[۹] الإقبال ۱. ۱۶۴.

[۱۰] بحار الأنوار، ج۷۱، ص۲۸۲.

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *