سیره تربیتی و عبادی امام رضا
۱۴۰۰-۰۳-۲۶ ۱۴۰۲-۰۷-۱۷ ۱۵:۴۵سیره تربیتی و عبادی امام رضا

سیره تربیتی و عبادی امام رضا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود * عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است که مجنون باشیم * هرکسی در به در خانهی لیلا نشود
دیر اگر راه بیافتیم به یوسف نرسیم * سر بازار که او منتظر ما نشود
من فقط روبروی گنبد تو خم شدهام * کمرم غیر در خانهی تو تا نشود
هر قدر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ * من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود
امنتر از حرمت نیست، همان بهتر که * کودک گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر از این که کسی لحظهی پابوسی تو * نفس آخر خود را بکشد، پا نشود
من دخیل دل خود را به تو طوری بستم * که به این راحتی آقا گرهاش وا نشود
امتحان کردهام این را حرمت دیدم که * هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی کشت * عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
سلام میکنم به همه برادران و خواهران حاضر در رواق بزرگ امام خمینی، در حرم مطهر و نورانی حضرت علی بن موسی الرضا، خورشید هشتم، و چقدر خوشحالیم که در روز میلادش همراه شما و در کنار شما هستیم. به همهی بینندههای خوب نازنینمان، شنوندگان ارجمند رادیو قرآن که صدای ما را میشنوند، سلام میکنم. دعاگو و نایب الزیاره همه شما هستیم. حاج آقای بهشتی سلام علیکم و رحمه الله.
حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت زائران و مجاوران، بینندگان و شنوندگان، همه کسانی که از طریق امواج در اینجا حضور دارند، سلام میکنم و میلاد با سعادت امام مهربانیها، حضرت رضا(ع) را به فرزند عزیزش امام رضا(ع) و به همهی علاقهمندان و شیعیان و رهروانش تبریک میگویم. از خدا میخواهم که مجلس امروز مورد پسند او باشد. سخنی که به زبان ما میآید مورد رضای خدا قرار بگیرد.
شریعتی: امروز روز قشنگی است هم در تاریخ دل من، هم در تاریخ رواق امام خمینی، روز تولد و جشن تولد امام رضا ثبت خواهد شد با حضور مشتاقان معارف الهی و مخاطبین خوب و عزیزمان.
دارد دل ما راه نجاتی دیگر * در مشهد و در قم عتباتی دیگر
بر بانوی با کرامت قم صلوات * بر شاه خراسان صلواتی دیگر
بحث ما در ذیل بحث تربیت عبادی بود و نکات نابی را شنیدیم. امروز در مورد سیره تربیتی و عبادی امام رضا(ع) صحبت خواهیم کرد. قطعا بحث جذاب و شنیدنی خواهد بود.
حاج آقای بهشتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
یک بررسی شده زیارتنامههای ائمه را وقتی نگاه میکنیم، این جمله در بسیاری از آنها وجود دارد «اشهد انک قد أقمت الصلاه» یعنی وقتی گواهی میدهیم به شخصیت امامانمان، اولین کلمهای که برای آنها بیان میکنیم نماز آنهاست. اگر ما هم بخواهیم با امام رضا شباهتی داشته باشیم، خودمان، دوستانمان، بچههایمان باید اهل عبادت و راز و نیاز و تضرع به پیشگاه خدا و اهل نماز باشیم. بعد از «أقمت الصلاه و آتیت الزکاه و أمرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و جاهدت فی الله حق جهاده» من به اندازه این سی، چهل دقیقه فرازهایی از نیایشها، عبادتها و نمازهای امام رضا(ع) را سوا کردم. آرزو میکنم برای همه عزیزانی که اینجا حضور دارند و یا برنامه را از طریق تلویزیون میبینند، یا از رادیو میشنوند، این را به عنوان هدیه روز تولد امام رضا حفظ کنیم و به کار ببندیم. هنگام دعا، دعای خود را با صلوات آغاز میکرد. امام رضا(ع) میفرمود: صلوات مایهی رحمت و تقرب به خداست. شبها کم میخوابید، سعی میکرد هر ماه سه روز روزه بگیرد. این سفارش پیغمبر است. اول ماه، وسط ماه و آخر ماه، به توصیه پدرش موسی بن جعفر در جوانی در مسجد النبی هر روز حضور پیدا میکرد. در سیرهی عبادی امام صادق(ع) گفتیم که امام صادق پایگاه خودش را مسجد قرار میداد. آموزشهای خودش را در مسجد قرار داده بود و در مسجد به پرسشها پاسخ میداد. هرکس میخواست امام رضا را پیدا کند به مسجد مراجعه میکرد. یک کسی است به نام رجاء بن ابی ضحاک، مأمون عباسی به او مأموریت داد از مدینه تا خراسان قدم به قدم مواظب امام رضا باشد و در پایان یک گزارشی از این شخصیت برای مأمون تهیه کند. رجاء بن ابی ضحاک میگوید: من این مأموریت را با دقت هر روز انجام دادم، هر شب در این سفر کنار امام رضا بودم. مأمون از او میپرسد: چه دیدی؟ از همه صحنههایی که دیده نماز امام رضا را سوا کرده است. به مأمون گفته: «فو الله ما رأیت رجلا کان أتقی لله عز و جل منه و لاأکثر ذکرا له فی جمیع أوقاته منه و لا أشد خوفا لله عز و جل منه» (عیونأخبارالرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۸۰) به خدا در عمرم کسی را با تقواتر و خداترستر از ابالحسن ندیدم. ندیدم کسی مانند امام رضا همه
وقتهایش را به ذکر بگذراند. مأمون گفت: دیگر برای کسی تعریف نکن.
صبحها که نمازش تمام میشد تا طلوع آفتاب این پنج ذکر را تکرار میکرد. سبحان الله، الحمدلله، الله اکبر، لا اله الا الله و صلوات. این مسلکی که جناب آقای فرحزاد از خودش به جا گذاشته است، هرکس نام آقای فرحزاد را میشنود یاد توصیهی امام رضا میافتد که به این ذکر خیلی عشق داشت. این مهمترین ذکرها هست. یک کسی دربارهی نماز بچهها از امام رضا(ع) سؤال کرد. دیروز نگاه کردم در کتاب شریف وسایل الشیعه، یک کتاب بیست جلدی حدیثی است از مرحوم شیخ حر عاملی که قبرش در صحن سقاخانه، گوشه صحن است. یک بابی در آن کتاب هست تحت عنوان استحباب آشنایی بچهها با نماز از کودکی. چون بچهها از پانزده سالگی که نباید نماز بخوانند، از شش سالگی و هفت سالگی و هشت سالگی، از امام رضا(ع) پرسید: ما بچههایمان را از کی باید با نماز گره بزنیم؟ امام پرسیدند: در مورد کی صحبت میکنی؟ گفت: در مورد یک پسر هشت ساله که بعضی از روزها نماز نمیخواند. امام رضا(ع) دو زانو نشستند و سه بار فرمود: سبحان الله، پسر هشت ساله، شیعه، گاهی نماز نمیخواند؟! شاید آن طرف ترسید و گفت: آقا شاید مریضی دارد. فرمود: مریضی دارد به هر شکلی میتواند، مستحب است یعنی ما بخواهیم بچههای ما از وقتی به تکلیف میرسند به صورت عاشقانه نماز بخوانند ما باید مقدماتش را فراهم کنیم. بر بچهها واجب نیست ولی بر پدر و مادرها لازم است بچهها را از کودکی و با تشویق پیوند بزنند به نماز. به تکلیف رسیدن به صورت خودجوش نماز بخوانند. این رسالتی است که امام رضا به ما سپرده است. ما همه فرزند داریم، صحبت بچهدار شدن شد، همینجا بگویم. خدایا به حق مولود امروز به همه خانوادههایی که آرزوی فرزند دارند، به حق مولود امروز فرزندان سالم و صالح مرحمت بفرما.
یک کسی نزد امام رضا آمد و گفت: یا امام رضا من دو تا مشکل دارم، یکی مریض هستم و یکی بچهدار نمیشوم. امام رضا به او فرمود: بر بام خانهات برو و با صدای بلند مدتی اذان بگو. ما فکر نمیکنیم یکی از خاصیتهای اذان سلامت و یکی از خاصیتهایش فرزنددار شدن است. او میگوید: من این کار را کردم و خداوند به من اولاد داد. مردم ما یک عالم ربانی را میشناسند که سال گذشته از دنیا رفت، آقای حسینی اخلاق خانواده، یک کتابی است آقای صبوری این کتاب را تدوین کرده است به نام «کرامات رضوی» این خاطره آقای حسینی در این کتاب هست. مرحوم آقای حسینی اخلاق خانواده میگوید: زیارت امام رضا آمده بودم. از حرم به مهمانسرا میرفتم. در راه کسی به من سیب داد. در راه این سیب را هی نگاه میکردم و میبوییدم و میبوسیدم. روایت داریم امام سجاد(ع) وقتی سیب به دستش میرسید، زود نمیخورد. مدتی به آن نگاه میکرد و میبویید و میبوسید. مهمانسرا رفتم از پنجره داشتم گنبد و بارگاه حضرت را تماشا میکردم. یک جوانی با یک حالتی گفت: آقای حسینی این سیب را برای من آوردی که بخورم بچهدار شوم؟ من هم نگاه کردم و دیدم من قابلیتی ندارم، خواستم بگویم: نه، همانجا به دلم افتاد دست تو کاری نیست. کار دست امام رضا هست. یک توجهی پیدا کردم به گنبد و بارگاه امام رضا و به آن جوان گفتم: بله، این سیب را برای تو آوردم. آن سیب را گرفت و یکسال بعد بچه به بغل نزد من آمد. این خبرش در فامیل پخش شد. دایی داشتم، علامه حسینی تهرانی، یکبار این دایی به من فرمود: حتما امام رضا به تو یک نظری دارد. باز هم اگر کسی از تو سیب خواست به او بده. از آن سال به بعد مرحوم آقای حسینی اخلاق خانواده ماه رمضان که میشد، چهار نفر، پنج نفر به ایشان التماس دعا گفته بودند که ما هم بچه میخواهیم، بچهدار نمیشویم. اینها را در مسجد شبهای احیاء میآورد. تا شب بیست و سوم دعا میخواند، یک سبد چهار پنج تایی، سالهای آخر یک جعبهی سیب، چون منزل ما نزدیک منزل ایشان است.
سال آخر که ایشان به رحمت خدا رفته بود، آقازاده ایشان میگفتند: یک کسانی از کرمان و بندرعباس از راههای دور به مسجد پدرم آمده بودند و میگفتند: از سیبهایی که آقای حسینی، گفته: ایشان به رحمت خدا رفت. خیلی امام رضا نزد خدا آبرو دارد. نکند حاجت ناروا باشد. یک دعایی هست بعد از زیارتنامه به ما یاد دادند، در مفاتیح هست دعای «عالیه المضامین» روز آخر این دعا را بخوانید. خیلی دعای زیبایی است. یک فرازش این است که خدایا من از راه دوری آمدم، این شهرها را پشت سر گذاشتم، کوهها و تپهها و جنگلها، نکند حاجت ناروا اینجا را ترک کنم. یکبار دیگر دعا کنیم خدایا همه مریضهایی که به امروز و به مولود امروز دل بستند، مخصوصا مریضهای بد حال، مریضهای مأیوس و بی کس، یک سالی ماه رمضان شب بیست و سوم ماه رمضان توفیق شد در خدمت حاج آقای قرائتی اینجا آمدیم. اینجا صحن بود و سقف نداشت. من ردیف اول نشسته بودم، سمت راست من علما بودند و سمت چپ من جانبازان قطع نخاعی بودند. یک برادر قطع نخاعی و
جانباز کنار من نشسته بود. همین که به اسم امام رضا رسید که ده بار باید به نام حضرت قسم میدادند، یکوقت دیدم این برادر جانباز بلند شد دوید و ملت هم پشت سرش دویدند و فردای آن روز به حاج آقای قرائتی گفتم: برویم این جوان را پیدا کنیم، خیلی قیمتی است. او را پیدا کردیم و گفتیم: تو چه کسی هستی؟ گفت: در جبهه رزمنده بودم. آسیب دیدم، مرا در بیمارستانی در شیراز آوردند. گفتند: قطع نخاع شدی و در هیچ جای دنیا دوا ندارد. باید با این درد بسازی. بعد از شیراز به تهران آمدم، خانوادهام تهران بودند. آنجا عکسبرداری کردند و گفتند: تشخیص پزشکان شیراز درست است. خانواده من خسته شدند. یک روزی یکی از مسئولین به دیدن من آمد، گفت: از من کاری ساخته است برایت انجام بدهم. گفتم: بله، اگر میتوانی مرا به مشهد منتقل کن. من در این دنیا کسی را ندارم. گاهی جانبازان را حرم میبرند. کاری کرد من به مشهد منتقل شدم. در مشهد برای سومین بار از من عکسبرداری کردند و گفتند: قطع نخاع شدید. دیشب وارد صحن و سرای امام رضا شدم. چشم من به گنبد طلایی افتاد. گفتم: یا امام رضا، تو به غیر مسلمانها و مسیحیها و یهودیها نظر میکنی، من جانباز هستم. دیدم یک دست مهربانی به شانه من میخورد. فرمود: بلند شو، گفتم: نمیتوانم! فرمود: عزیزم بلند شو، بلند شدم دویدم! اینجا مکانی است که یک چنین شخصیتی حضور دارد.
شریعتی: گفت: صحن تو و ضریح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
حاج آقای بهشتی: خوشا به حال شاعرانی که برای اهلبیت شعر میسرایند. گاهی وقتها یک بیت شعر، یک دو بیتی، یک قصیده، صدها سال دلها را با اهلبیت و از اهلبیت به خدا متصل میکند. شاعر انقلابی به نام دعبل است که اشعارش در کاشیکاریهای امام رضا نقش بسته است. میگوید: یک قصیدهای گفته بودم، تصمیم داشتم قبل از امام رضا برای هیچکسی نقل نکنم. به خراسان و دیدن حضرت علی بن موسی الرضا آمدم. گفتم: یا امام رضا، اجازه میدهید قصیده را بخوانم؟ فرمود: بخوان. شروع به خواندن کردم. یکوقت دیدم امام رضا گریه میکند. چون از اول مظلومیت اهلبیت را گفتم تا به موسی بن جعفر رسیدم. یک قبری است در کاظمین که عاشقان پروانه وار دور او میچرخند. امام رضا فرمود: جبرئیل این اشعار را به زبان تو گذاشته است. امام رضا فرمود: من میخواهم یک دو بیتی به اشعار تو اضافه کنم. از این اهلبیتی که گفتی، یک قبری از اینها در طوس خواهد بود که آیندهها عاشقانش به دیدارش خواهند آمد. دعبل فرمود: قبر چه کسی است؟ امام رضا فرمود: قبر من، بعد حضرت رضا بلند شدند و صد دینار برای دعبل آوردند. دعبل گفت: بخدا من برای پول شعر نگفتم. برای جایزه و صله شعر نسرودم. امام رضا فرمود: چه میخواهی؟ بحث ما سیره عبادی است. دعبل گفت: یکی از پیراهنهایی که در آن نماز میخوانی، پیراهنی که در آن بندگی خدا را به جا میآوریم قیمت دارد. روایت دارد وصیت کنید یکی از پیراهنهایی که درونش نماز میخوانید، قطعهای از کفن شما باشد. امام رضا(ع) فرمود: خیلی خوب، این پول را بگیر، به این احتیاج داری. رفتند یک پیراهنی را آوردند و فرمودند: در این پیراهن هزار شب، شبی هزار رکعت نماز خواندم و هزار ختم قرآن داشتم. دعبل پیراهن را گرفت و ازخراسان راهی ری شد. با قافلهای همراه شد، راهزنان قافله را محاصره کردند و دست افراد را بستند و تمام داراییشان را برداشتند. دعبل دستهایش بسته بود. دید یکی از دزدها دارد اشعار دعبل را زمزمه میکند. گفت: میدانی این شعرهای کیست؟ گفت: برای شاعر انقلابی دعبل است. این هم رفت رئیس دزدها را پیدا کرد و گفت: به بد قافلهای زدی. رئیس راهزنان گفت: اگر راست میگویی دعبل هستی تمام قصیده را بخوان ببینیم. دعبل همه قصیده را خواند و راهزنان هم عذرخواهی کردند و دست آنها را باز کردند و داراییشان را باز گرداند.
دعبل به قم رسید، چه محشری در قم شد. در مسجد جامع قم تا یک هفته قمیها از محلهها میآمدند و برای دعبل هدایا میآوردند. بزرگان قم به دعبل گفتند: شنیدیم امام رضا پیراهنی به شما داده است. این را به صد سکه طلا به ما بفروش. گفت: نه، به دویست سکه، نه! به سیصد سکه بفروش، نه! دعبل از قم بیرون آمد، مقداری که از شهر خارج شد، یک عده از جوانها دورش را گرفتند و وسایلش را باز کردند و بدون رضایت او پیراهن را برداشتند. دل شکسته به قم برگشت و به پدر آن جوانها گفت: بخدا همه امید من این پیراهن است. قمیها گفتند: گفتیم بفروش! بالاخره قمیها پس ندادند. یک پولی به او دادند و گفت: لااقل یک کف دست از آن پیراهن را به خودم بدهید. یک مقداری از پیراهن را گرفت و به خوزستان آمد. به خانهاش رسید و دید همه داراییاش به غارت رفته است. شاعر انقلابی بود و همیشه تحت تعقیب بود. رفت با پول امام رضا وسایل خرید. دختری داشت چشم درد گرفته بود. دختر را به دکتر آورد، دکتر گفت: خیلی دیر آوردید. چشم راستش به طور کلی نابینا شده و
هیچ امیدی نیست. چشم چپش هم باید دید چه میشود کرد. دلش شکست، با دختر به خانه آمد، یکباره یاد پیراهن امام رضا افتاد و گفت: اثری از طبیب طبیبان آوردم که در یک شب میتواند نابینا را بینا کند. این پارچه را روی صورت دختر گذاشت و دختر صبح که بیدار شد گفت: پدرجان از هردو چشم میبینیم. این امام رضایی است که برادران یوسف پیراهن را برای یعقوب آوردند، یعقوب نبی پیراهن را روی چشم گذاشت، بینا شد. امام رضا یک چنین آبرویی دارد.
شریعتی: این دستها به لطف تو ظرف گداییاند *** یا ایها العزیز تمام ندارها
انشاءالله امام رضا امروز عنایتی بکنند در روز تولدشان باید عیدی بگیریم. خدایا به حق امام رضا به همه ما عاقبت بخیری عنایت کن.
حاج آقای بهشتی: دو قصه جذاب دیگر تعریف کنم. این قصهها را حفظ کنید. منبع من در این قصهها کتاب عیون الاخبار الرضا است که عالم بزرگی به نام شیخ صدوق که در شهر ری نزدیک حضرت عبدالعظیم است، شیخ صدوق کسی است که پدرش بچهدار نمیشد. داشت به زیارت امام رضا میآمد، بین راه یک نامهای به امام زمان(ع) نوشت در دوران غیبت صغری که ای آقای ما، سید ما، من بچهدار نمیشوم شما دعا کنید. امام زمان جوابش را داد: خداوند به تو فرزند میدهد و آن فرزند عالم دین شد.
چند ماه از ولایتعهدی امام رضا گذشته بود. در خراسان باران نمیآمد. حاشیهنشینهای مأمون آدمهای خبیثی بودند. به مأمون گفتند: میدانی چرا باران نمیآید؟ بخاطر علی بن موسی الرضا از وقتی ایشان ولیعهد شده، آدم بد ذات همیشه بوده و هست. مأمون با امام رضا مطرح کرد که یا ابالحسن اگر امکان دارد، یک دعا و نمازی بخوانید که باران بیاید. این قصه روز جمعه بود. امام رضا به مأمون فرمود: دیشب خواب جدم پیغمبر و امیرالمؤمنین(ع) را دیدم. پیغمبر به من فرمود: پسرم، روز دوشنبه، نماز باران بخوان. خداوند باران فراوانی میفرستد و مردم منزلت و مقام تو را میشناسند. همهجا خبردار شدند که روز دوشنبه امام رضا(ع) میخواهد نماز باران بخواند. روز دوشنبه شد. امام رضا(ع) با مردم به صحرا آمدند. بالای منبری رفتند، حمد و ثنای خدا را به جا آوردند. در خطبهشان گفتند: پروردگارا تو به ما اهل بیت آبرو دادی. به این مردم هم فرمودی: در خانه ما بیایند. مردم در خانه ما آمدند. من از تو پروردگارا برای این مردم باران فراوان سودمند بی ضرر میخواهم! همینطور که امام رضا این را میفرمود: ابرها آسمان خراسان را پر کرد. بعضی مردم به سمت خانهها حرکت کردند. امام رضا فرمود: این ابرها برای یک منطقهی دیگر است. ابرهای دوم و سوم و چهارم تا ده قطعه ابر حرکت کردند و امام رضا میفرمود: این ابر برای ما نیست. ابر یازدهم که آمد، فرمود: این ابر برای سرزمین ماست. از خدا خواستم تا شما به خانه نرسیدید، باران نیاید. خراسانیها به خانه رسیدند و باران رحمت الهی بارید و نهرها و حوضها از آب پر شد و مجدد امام رضا مردم را فراخواند. این بار برای شکرگزاری، چون گاهی ما مریض داریم، گرفتار هستیم. تا گرفتاری هست، خدا را صدا میزنیم. گره که باز میشود خدا را فراموش میکنیم. شکرگزاری از نعمت خدا، شاید یک هفته گذشت. در کاخ مأمون امام رضا هم حضور داشت. یک آدم ناپاکی با صدای بلند که امام رضا بشنود، به مأمون گفت: مأمون، این بارانی که هفته گذشته آمد ربطی به دعای علی بن موسی الرضا ندارد. بنا بود باران بیاید! این آقا اگر راست میگوید، به شیرهای پرده بگوید شیر واقعی شوند و مرا بخورند. در صحن سقاخانه به سمت نقارخانه بایستید در کاشیکاریها عکس دو تا شیر زرد هست که امام به اذن پروردگار به شیرهای پرده فرمان دادند، شیر واقعی شوند و این آدم ناپاک را بخورند تا امامت امام رضا روشن شود.امام رضا(ع) ولیعهدی را نمیپذیرفت و مأمون به اجبار تحمیل کرد. امام رضا(ع) آن آخر که پذیرفت به چند شرط بود. به مأمون فرمود: به این شرطها میپذیرم. به شرطی که مسئولیتی نپذیرم، امر نکنم، نهی نکنم و کسی را برکنار نکنم. عزل نکنم، این را آدمهای تیزهوش میفهمند. مأمون قبول کرد. مدتی گذشت، روز عید فرا رسید. مأمون از امام رضا خواست، نماز عید بخواند. امام رضا فرمود: قرار بود من کارهای اجرایی را انجام بدهم. مأمون گفت: برای آرامش خاطر مردم. امام رضا خیلی اصرار کرد نماز عید را نخواند. مأمون گفت: باید بخوانید. امام فرمود: به یک شرط میخوانم، من بخواهم نماز عید بخوانم همانطور که جدم پیغمبر و امیرالمؤمنین میخواندند، میخوانم. مأمون که نمیدانست قصه چیست، گفت: هرطور دلت میخواهد بخوان. همه جا خبر شدند از سحر مأموران دور خانه امام رضا را گرفتند، سوارهها که با تشریفات امام را ببرند. آفتاب طلوع کرد، امام رضا غسل کردند و لباس نظیفی پوشیدند. امام رضا همیشه برای نماز بهترین لباسها را میپوشیدند. عمامه سفید پوشیدند، تحت الحنک انداختند و با پای برهنه از خانه بیرون آمدند. ای کاش آنوقتها دوربینهای امروزی بود و آن
تصاویر را میدیدیم. فریاد الله اکبر امام رضا بلند شد. الله اکبر، الله اکبر! لا اله الا الله و الله اکبر! الله اکبر علی ما هدانا… یکوقت کسی که این روایت را نقل کرد، میگوید: تمام زمین و زمان تکبیر میگفتند. مردم خراسان در پشت بام و خیابان و کوچهها تکبیرگو بودند. امام رضا حرکت کرد، مأمورهای حکومتی دیدند، این چکمهها را باید در بیاورند. از مرکبها پیاده شدند و مانند امام رضا پا برهنه شدند. در تاریخ خراسان دارد، خراسانیها همچون آن روز اینقدر گریه نکرده بودند. همینطور که الله اکبر میگفتند، گریه میکردند.
خبر به فضل به سهل رسید که تمام سرزمین خراسان همراه امام رضا الله اکبر میگویند. فضل بن سهل خودش را به مأمون رساند و گفت: اگر حکومت این سرزمین را میخواهی باید علی بن موسی الرضا را برگردانی. مأمون میدانست آبروریزی است، از امام رضا عذرخواهی کرد و نشد که نماز عید برگزار شود. در احوالات امام رضا آمده که عاشقان امام زمان «کان یأمر بالدعاء بالحجه صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» یعنی همیشه امام رضا میفرمود به دوستان و شیعیانش، هنوز حضرت مهدی به دنیا نیامده و پدرش امام عسگری به دنیا نیامده، پدربزرگش امام هادی به دنیا نیامده ولی امام رضا با یک احترامی از حضرت مهدی سخن میفرمود و همه را سفارش به دعای امام مهدی میکردند که جهان در انتظار اوست. بیاید و آن نماز را بخواند و ما هم به او اقتدا کنیم.
شریعتی: امام صادق(ع) خیلی مشتاق دیدن امام رضا بودند. به امام کاظم فرمودند: در بین اهلبیت دو نفر به فریادرسی مشهور هستند، یکی عالم آل محمد و دیگری امام زمانمان که جان عالم به قربانشان، انشاءالله به حق امروز علی بن موسی الرضا، عیدی همه ما را ظهور حضرت بقیه الله الاعظم قرار بدهد. در روایتی که فرمودند در مورد دعبل، در پایان روایت دارد که امام رضا به دعبل فرمودند: دعبل اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن یک روز را آنقدر طولانی میکند که مهدی ما قیام کند. همه ما در انتظار آن روز خواهیم بود و انشاءالله در روزگار آمدنش باشیم. اگر نکتهای باقی مانده بفرمایید.
حاج آقای بهشتی: تمام حرف امروز در مورد نماز بود. نماز رابطه با خداست، حدیث میگوید: یک نفر در جمع به یاد خدا باشد مثل یک تک درخت در کویر است. نماز ما را سرسبز و شاداب نگه میدارد. بیاییم شبیه امام رضا باشیم، وقت نمازها در حرم امام رضا(ع) جای سوزن انداختن نیست و این جای مباهات دارد. دعا میکنیم برای عزیزانی که در برگزاری نماز جماعت این حرم که مایه مباهات شیعه است، به سلامت باشند. سوغاتی که با خودمان میبریم اهتمام به نماز اول وقت در مسجد به جماعت و توجه ویژه به نمازهای بچههاست.
شریعتی: انشاءالله بانی شویم و کسانی که تا به حال چشمشان به صحن و سرای امام رضا نیفتاده، دستشان به ضریح نرسیده را زائر مشهدالرضا کنیم و دلشان را به پنجره فولاد امام رضا گره بزنیم. اعزام به صورت انفرادی کار سخت و پیچیدهای است. ائمه محترم جماعات و روحانیون عزیز میتوانند در سایت ما ثبت نام کنند و بانی ثبت نام جمعی شوند که تا به حال به مشهد مشرف نشدند. دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای بهشتی: «اللهم انصر الاسلام و المسلمین، و انصر من نصر الدین» رهبر عزیزمان، کشور عزیزمان، مردم عزیزمان را از هر گزندی مصون و محفوظ بدار. وسیله اشتغال و ازدواج و مسکن جوانها را فراهم بفرما. به روان پاک شهیدان و روح بلند حضرت امام خمینی صلواتی هدیه کنید.
برنامه سمت خدا ویژه برنامه ولادت امام رضا(ع)
۲۳-۰۴- ۹۸
–






