Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه دوم: به صورت یکپارچه835 متن تولیدی ادب

ادب ۲ ؛ انواع ادب

Adab_02

ادب ۲ ؛ انواع ادب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اهمیت ادب

انگیزه سازی عقل و ادب

 یکی از مهمترین ویژگیهای دین اسلام توجه به عقل  و تعقل است .

اسلام دین طرفدار عقل است و به نحو شدیدی روی این استعداد تکیه کرده است؛ نه فقط با او مبارزه نکرده، بلکه از او کمک و تأیید خواسته است، و تأیید خود را همیشه از عقل می‌خواهد.

خداوند در آیات متعددی از عقلا تمجید کرده است
روایات بسیاری از معصومین علیهم‌السلام در مورد عقل بیان شده است، از جمله پیامبر گرامی اسلام صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم می‌فرمایند: «مَا قَسَمَ اللَّهُ شَیْئًا لِلْعِبَادِ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْل؛ِ خداوند چیزی بهتر از عقل برای انسان خلق نکرده است»، همچنین در جایی فرمودند:

پیامبر صلی الله علیه و آله :اِنَّما یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ، وَ لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛

همه خوبى ها با عقل شناخته مى شوند و کسى که عقل ندارد، دین ندارد.

 ابو جارود از امام پنجم علیه السلام نقل میکند: خدا در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است، باریک بینى میکند.

عقل محتاج ادب است

همه ی ما غالبا  به دنبال سواد و مدرک بالا و رشد عقلی خود هستیم همه دوست داریم ما را انسان عاقلی بدانند غافل از اینکه همین عقل به ادب احتیاج دارد و اصلا عقل محتاج  به ادب است.

 این را من از خودم نمی گویم مولای ما امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند : کُلُّ شَیٍ یَحتاجُ الی الْعَقلِ وَ الْعَقلُ یَحْتاجُ الی الاَدَبِ.

 مثل یک غنچه ی گل رز که برای رشد و شکفتن به آفتاب نیاز دارد تا زیبایی هایش بهتر نمود کند، عقل انسان هم برای رشد و شکوفایی به ادب نیاز دارد. اصلا ادب زینت و زیبایی عقل است.

 همانطور که آفتاب باعث رشد گل می شود ادب هم باعث رشد و پیشرفت انسان می شود در روایت حضرت امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند

 امام على علیه السلام :اِنَّ بِذَوِى الْعُقولِ مِنَ الْحاجَهِ اِلَى الاَْدَبِ کَما یَظْمَأُ الزَّرْعُ اِلَى الْمَطَرِ؛

نیاز عاقلان به ادب، همانند نیاز کشتزار به باران است.

شیطان ، گناه و ادب

اگر ادب در زندگی انسان نباشد شیطان حساب ویژه ای روی انسان باز میکند هرچند شخص عالمی باشد . امام صادق علیه‏ السلام می فرمایند: اِنَّ الشَّیْطانَ لَیَطْمَعُ فى عالِمٍ بِغَیْرِ اَدَبٍ اَکْثَرُ مِنْ طَمَعِهِ فى عالِمٍ بِاَدَبٍ ، فَتَاَدَّبوا وَ اِلاّ فَاَنْتُمْ اَعرابٌ

شیطان ، در عالِمِ بى‏ بهره از ادب بیشتر طمع مى‏ کند تا عالِمِ برخوردار از ادب . پس ادب داشته باشید و گرنه شما، بادیه نشینی  فاقد تمدّن هستید

انسانهای بی ادب بیشتر در معرض شیطان و گناه هستند .

امام صادق علیه السلام فرمود: موسی یک همنشینی از یارانش داشت که بسیار عالم بود. روزی از نزد موسی غایب شد. کسی نمی دانست که او کجا رفته است؟ تا این که موسی جریان را از جبرئیل علیه السلام پرسید.

جبرئیل به موسی گفت: او دم در است که به میمون تبدیل شده.

موسی به خداوند ناله و زاری کرد و به جایگاه نمازش رفت و گفت: خداوندا، او رفیق و همنشین من بود چرا این طور شد؟ خداوند فرمود: ای موسی، اگر آن قدر دعا کنی که بازوانت جدا شوند من دعای تو را در باره آن مرد اجابت نمی کنم. زیرا من او را حامل علم قرار دادم ولی او علم را ضایع و تباه کرد و بر خلاف علمش عمل کرد. پس دیگری را به جای او پیدا کن.

تعریف ادب

 برخی از اهل لغت هم می گویند ادب از “هَذَب” گرفته شده به معنى بى عیب

کلمه هذب دراصل به آن درخت خرمایی گفته مى شد،که شاخ و برگ آن براى پیراستن قطع شده بود و به زیباترین حالت خودش برسد ، و لذا به کسی که خود را از عیوب و زشتی ها پاک می کند مُهذّب گفته می شود .

مثلا زیباترین حالت قبرآن خواندن این است که کسی دو زانو و رو به قبله و با صدای خوش و با توجه بخواند . در احوالات آیت الله سید بها< الدین مهدوی اصفهانی آمده است ایشان وقتی قرآن میخواندند از حالات چهره ایشان مشخص بود الان آیات عذاب میخوانند یا آیات بشارت و بهشت می خوانند . این میشود ادب قرآن خواندن . ادب بهترین نوع انجام یک کار را مگویند . مثلا ادب نماز خواندن این است که با لباس  مناسب ، مسواک زدن ه و با عطر و با توجه باشد . حضرت باقر و صادق (علیهم السلام ) فرمودند: دو رکعت نماز با مسواک بهتر است از هفتاد رکعت نماز بی مسواک

پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم: صَلاهُ مُتَطَیِّبٍ أَفضَلُ مِن سَبعینَ صَلاهً بِغَیرِ طیبٍ (۱): یک نماز با عطر بهتر از هفتاد نماز بدون عطر است.

اینها می شود نماز مودبانه و اثرش بسیار زیاد است .

با این توضیح میخواهیم بگوییم ما سه نوع ادب داریم

ادب یک رفتار مستمر است

ادب، برنامه‌ای است که اجرای آن نیاز به «استمرار» دارد. گاهی اوقات و از سرِ دل‌بخواهی کار خوب کردن، این ادب نیست. آن برنامه به صورت یک جریان مستمر در زندگی او جریان دارد.

اگر کسی یکبار در نمازش عطر زد رفتارش مودبانه هست اما خودش مودب نیست .

مثل کسی که ماهی یکبار با دوستانش به کوهنوردی میرود . این شخص از کوه بالا رفته اما کسی به او کوهنورد نمیگوید . کوه نورد کسی است که هفته ای یکی دو بار به کوه می رود .

پس ادب یک رفتار مستمر است .

انواع ادب

ادبی که در مورد آن صحیبت می کنیم چند نوع است

الف)شرعی

ادب نوع اول ادب شرعی است .

 رعایت ضوابط و دستورات و زیبایی های که در دین آمده است. چنانچه امام جواد علیه السلام  می فرمایند : وَ الاْدَبُ هُوَ أدَبُ الشَّریعَهِ، فَتَأدَّبُوا بِها تَکُونُوا أُدَباءَ حَقّاً.

ادب همان احکام و مسائل دین است، پس با عمل کردن به دستورات الهی و ائمّه اطهار (علیهم السلام)، ادب خود را آشکار سازید

اینکه در دین ما برای جزیی ترین مسائل ادب و آدابی بیان فرموده است . برای وقت و شکل خوابیدن ۱ادابی داریم . برای غذا خوردن و حمام رفتن و بسیاری از امور در دین توصیه هایی شده است .

ب)ادب عرفی

در هر جامعه ای آداب و رسوم خاصی آن جامعه است که رعایت و توجه به آنها اگر مخالف شرع نباشد اشکالی ندارد و بلکه گاهی لازم است . مثلا در نوروز رسم ما ایرانیها این است که به دید و باز دید همدیگر می رویم . این ادب مخالف شریعت که نیست بلکه هم سو و مورد تاکید دین استس رعایت آن لازم است . یا مثلا در رسموم ما ایرانیها وقتی کسی عزادار شد لباس مشکی میپوشد . خب این رسم مخالف دین نیست و رعایت آن هم اشکال ندارد بلکه اگر باعث کدورت شود باید رعایت شود اما بعضی از آداب هست که مفید که نیست بلکه مضر است و رعایت آن لازم نیست .

ج)فطرت

اما نوع سوم ادب ادب فطری است .

اینکه همه انسانها در فطرت خودشان یک سری کارها را بد می دانند و یک سری کارها را خوب میدانند .

فطرت مثل یک قطب نما عمل میکند و در وجود همه انسانها قرار دارد .

شهید مطهری گرایش‌های فطری را منحصر در پنج امر می‌داند[۹] که بقیه امور به نوعی به همین پنج مورد برگشت داده می‌شوند که شامل این موارد است:

  1. حقیقت جویی؛ ۲. گرایش به خیر و حقیقت؛ ۳. گرایش به جمال و زیبایی؛ ۴. گرایش به خلاقیت و ابداع؛ ۵. عشق و پرستش.

 حالا با این مشخصاتی که از فطرت گفتیم این فطرت میتوانند ما را به ادب برساند . مولا  على علیه السلام در روایتی فرمودند:   إذارأیتَ فی غیرِکَ خُلْقاً ذَمِیماً فتَجَنّبْ مِن نفسِکَ أمثالَهُ

 هرگاه خوى ناپسندى را در کسى دیدى، امثال آن را از خودت دور کن.

یعنی شما دارید تو خیابان رانندگی می کنید یک نفر یک رفتار زشتی انجام می دهد کاری هم به شما ندارد ولی ناخود آگاه از این کار طرف بدت می آید می گی خوشم نیامد این رفتار را کرد، تو همان را ترک کن این راه با ادب شدن است.

تو اقوام واطرافیان یک نفر یک کج سلیقگی می کند به بزرگ فامیل پرخاش می کند شما می گویید از این  برخوردش بدم آمد خوب اگر تو خودت را از این رفتار پاک کنی روی خودت کار کنی اینجور رفتارها را نداشته باشی، خود به خود آدم با ادبی می شوی.

این همان ضرب المثل معروفیه که همه ی ما هم شنیدیم به لقمان حکیم گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان.

شما ببین فطرت پاک تو از چه کارهایی بدش می آید همان ها می شود بی ادبی حالا اگر تو این کارها را کنار بگذاری آدم با ادبی هستی.

نشانه ی ادبت هم این است غیبت کسی را نمی کنی- به کسی کج خلقی نمی کنی- حق الناس نمی کنی- دیگه ناسزا نگفتن و عصبانی نشدن و دروغ نگفتن که روی شاخش است

در نامه ۳۱ نهج البلاغه آمده آقا امیرالمونین علی علیه السلام خطاب به فرزندشان امام مجتبی علیه السلام توصیه می فرمایند:

یَا بُنَیَّ اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ اى فرزند عزیز، نفس خویش را میزانى بین خود و بین دیگران قرار بده،

فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا پس براى دیگران دوست بدار آنچه را که براى خودت دوست می دارى، و خوش ندار براى دیگران آنچه را براى خودت خوش ندارى’.

معیار کلى براى طرز برخورد و نحوه ى معامله ات با دیگران، فطرت پاک خودت باشد خودت قضاوت کن وجدان و فطرتت را میزان قرار بده

شما دوست نداری کسی بهت بی احترامی کنه، دوست نداری کسی پشت سرت حرف بزنه ، دوست نداری کسی تو زندگی خصوصیت که به خودت مربوطه دخالت کند، بدت میاد اگر کسی به حق و حقوقت تجاوز کند، بدت میاد کسی تو را مسخره کند یا عیب هایت را جلو دیگران برملا کند و….. خیلی کارهای بد و زشت را دوست نداری در مورد خودت انجام بدهند پس خودت هم نسبت به دیگران همین طور باش.

می گویند مرد فقیرى بود که در یک روستا زندگی می کرد و از دار دنیا فقط یک گاو داشت این مرد هر روز شیر گاو را می دوشید و با آن کره درست می کرد  اوکره های آماده شده را به صورت قالب های  گرد یک کیلویی در می آورد و به  تنها بقالى روستا مى فروخت. و در ازای فروش آنها، مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید. روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.

او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: «دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى درحالى که وزن همه ی آن ها ۹۰۰ گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: «راستش ما ترازویی نداریم که کره ها را وزن کنیم. ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم. یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.

این بار مرد بقال بود که سرش را پایین انداخت و خجالت کشید یادش آمد آن روز پیر مرد روستایی می خواست شکر بخره گفت بگذارد کمی کمتر بکشم تا سود بیشتری بکنم ولی حالا به میزان همان کم گذاشتن خودش مجبور شده کره های کمتری بگیرد در حالی پول بیشتریداده .

اگر آدم دوست نداره دیگران با او رفتاربد داشته باشند ، دوست نداره دیگران به حق تجاوز کنند پس باید خودش هم به حق دیگران احترام بگذارد به حق کسی تجاوز نکنه آداب رفتار با دیگران را رعایت کند. ببینید همین یک موضوع به ظاهر ساده چقدر اهمیت دارد که رسول الله صلی الله علیه و آله خطاب به امیر المومنین علی علیه السلام فرمودند: یا علی سه نفر در زیر سایه ی عرش خدا راه دارند یعنی جایگاهی که هر کسی نمی تواند آنجا برود.

اولین این اشخاص کسی است که آنچه برای خود نمی پسندد برای دیگران هم نپسندد

سه ادب ویژه

گاهی یک رفتار مورد تایید شرع است اما مورد پسند عرف نیست یا بالعکس گاهی یک ادب مورد پسند عرف جامعه است اما مورد پسند فطرت و شریعت نیست .

اما گاهی آداب هستند که مورد تایید شرع و عرف و فطرت هستند . همین باعث میشود ما این آداب را بیشتر مراقب بکنیم .

یک روایت از امام صادق علیه السلام بخوانم .

رُوِیَ عَن الصّادِقِ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: اَدَّبَنی أبی بِثَلاثٍ؛ قالَ لی:  امام صادق علیه السلام فرمودند: پدر بزرگوارم امام محمدباقر علیه السلام مرا به سه چیز ادب کردند و فرمودند:

دوست خوب

یابُنَیَّ مَن یَصحَب صاحِبَ السُّوءِ لایَسلَم

«ای پسرم! هرکس رفت و آمد و نشست و برخاستش با انسان­های بدی باشد که آن افراد روش­های بدی دارند، این را بداند که به سلامت نخواهد رسید

 حضرت علیه السلام روابط با انسان­های دیگر را می­فرماید که مصاحبت، معاشرت و مجالست و رفاقت با افرادی که از بدکارانند، هرچند هم که انسان خوب باشد روی او اثر می­گذارد و بی­برو برگرد، انسان خراب خواهد شد

ابوهاشم جعفری یکی از شاگردان امام رضا(ع) می‌گوید: از امام رضا(ع) شنیدم که به من فرمود: چرا تو را می‌بینم که با عبدالرحمن بن یعقوب همنشینی می‌کنی؟ جعفری گوید: عرض کردم، او دایی من است. امام فرمود: او درباره ذات پاک خدا مطالب نامناسبی می‌گوید که ساحت پاک خدا از آن منزه است. خدا را (به صورت اجسام و اوصاف آن وصف می‌کند) در حالی که خدا قابل توصیف نیست پس یا با او همنشین باش و ما را ترک کن و یا با ما همنشین باش و از او دوری کند. ابو هاشم گوید: عرض کردم، او هر عقیده‌ای دارد و هرچه می‌گوید، بر من چه زیانی دارد با اینکه من بر عقیده حق خود استوار هستم و از عقیده او دوری می‌کنم. امام‌رضا(ع) فرمود: آیا نمی‌ترسی که بلایی به او برسد و تو نیز به بلای او بسوزی؟! آیا به این داستان آگاهی نداری که شخصی از یاران حضرت موسی(ع) بود، ولی پدرش از یاران فرعون بود، هنگامی که با سپاه موسی(ع) خواست پدرش را به خود ملحق سازد، ولی پدر سخن او را رد می‌کرد و همچنان با هم ستیز می‌کردند تا اینکه هر دو به کناری از دریا رسیدند، ناگاه بلای غرق شدن فرعونیان فرا رسید و آن پسر نیز همراه پدر غرق شد، وقتی که این خبر به موسی(ع) رسید، موسی(ع) فرمود: او در رحمت خداست ولی چون عذاب فرود آید، از آن کس که نزدیک گنهکار است، دفاعی نشود.(۱)

_________________

۱- اصول کافی، ج ۲، ص ۳۷۴

حفظ زبان

وَ مَن لایُقَیَّد اَلفاظَهُ یَندَمُ

 و کسی که زبان خود را مهار نکند و جلوی سخنان خود را نگیرد، بالاخره پشیمان خواهد شد.

دوّم: مراقبت و مواظبت از زبان است که هر چیزی از آن بیرون نیاید. آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی میفرمودند :  اولین گام در سیر و سلوک الهی در باب مراقبت، مراقبتِ زبانی می­باشد و بداند که بسیاری از انسان ها روز قیامت به خاطر مراقبت نکردن از زبان خود وارد جهنم می­شوند. اثر روابط و رفاقت با انسان­های ناسالم و مراقبت نکردن از زبان فقط در قیامت نمی­باشد، بلکه در همین دنیا و در روابط بد، بد می­شود. اگر زبان مقیّد نباشد، انسان پشیمان می­شود

آفتاب و آفتابه *

کلمه آفتاب را که می شنوی به یاد چه می افتی؟

به یاد آسمان ، مگه نه؟

به یاد خورشید؛ مگه نه؟

به یاد یک چشمه نور ، مگه نه؟

حالا اگر کسی به آخر همین کلمه آفتاب حرف “ه” اضاف کند، چه می شنوی ؟ چه می شود؟

آفتابه ، مگه نه؟

ببین ! گاهی یک حرف ، یک کلمه را از آسمان به کجا می کشد؟!

می گویند، هارون الرشید شبی خواب دیده بود که دندان هایش ریخته است. گفت معبری تعبیر کننده خوب بیاورید تا خوابم را تعبیر کند.

معبری را آوردند و او تعبیر خواب گفت: این خوابی که شما دیده اید خواب بسیار بدی است. زیرا از این خواب چنین استفاده می شود که همه اقوام و خویشان و بستگان شما پیش از شما از دنیا خواهند رفت و شما به تنهایی باید داغ همه آنها را تحمل کنی.

هارون بسیار غمگین و ناراحت شد و گفت معبر دیگری نیست تا خوابم را تعبیر کند؟!

گفتند: چرا

گفت: پس بگویید بیاید.

معبر دیگری آمد و در تعبیر خواب او گفت: خواب شما، خواب بسیار خوبی است، چون از خواب این گونه استفاده می شود که عمر شما از همه اقوام و بستگان طولانی تر خواهند بود.

هارون بسیار خوشحال شد، در حالی که این تعبیر همانند تعبیر اول بود. چون آدمی وقتی عمرش از همه فامیل طولانی تر باشد، معنایش این است که آنها زودتر از او می میرند.

پس متوجه باشیم که انسان گاهی یک حرف را به گونه ای ادا می کند که یکی را عصبانی می کند و گاهی طوری بیان می کند که گویی آب روی آتش می ریزد

از سوءظن دیگران

 وَ مَن یَدخُل مَداخِلَ السُّوءِ یُتَّهَمُ[۱]

   و کسی که در مکان­های بدنام و جلساتی که اعمال بد و گناه در آنها انجام می­شود، وارد شود به کاری بد متهم می­شود.»

 اگر انسان به مکان­ها و مجالس و جاهایی برود که در آنجا افراد بدکار و بی سروپا می­روند و گناه و معصیت، لهو و لعب، غیبت، تهمت، بدگویی، بدزبانی و … انجام بشود، حتّی اگر خود او هم کار بد انجام ندهد، متّهم به آن اعمال می­شود که باعث پیدایش این اتهام هم خود او می­باشد ؛‌ امام صادق (ع) فرمود:

مَنْ دَخَلَ مَوْضِعاً مِنْ مَوَاضِعِ اَلتُّهَمَهِ فَاتُّهِمَ لاَ یَلُومَنَّ إِلاَّ نَفْسَهُ.

کسى که بیکى از موارد تهمت برود و متهم شود ملامت نکند جز خودش را.

البته این یک قانون کلی است که انسان نباید خود را در معرض تهمت دیگران قرار دهد و اجازه ندهد دیگران متعرض آبروی او بشوند .

نقل می‌کنند: پیامبر(ص) در مسجد معتکف بودند. زنی آمد و مدتی با او سخن گفت و بعد برخاست که برود، پیامبر(ص) هم با او به راه افتاد.

در این هنگام دو نفر از انصار که از کنار آن حضرت عبور می‌کردند، سلام کردند و گذشتند. رسول خدا(ص) آنها را صدا زد و فرمود: این زن صفیه همسر من است. آن دو گفتند: ای رسول خدا(ص) مگر ما شک داشتیم؟ فرمود: شیطان مثل خون وارد وجود انسان می‌شود. ترسیدم شیطان بر شما وارد شود و شما بدگمان شوید.(هزار و یک حکایت اخلاقی ص ۴۸۶)

[۱]بحار الانوار، جلد۷۵،  صفحه ۲۶۱

 

 

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *