عقل و عشق در کربلا ۸ ؛ عقل و انتظار
۱۴۰۰-۰۳-۱۷ ۱۴۰۲-۰۶-۲۹ ۷:۵۵عقل و عشق در کربلا ۸ ؛ عقل و انتظار

عقل و عشق در کربلا ۸ ؛ عقل و انتظار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
عقل حجت خدا بر مردم
ابن سکیت گوید به امام دهم علیه السّلام عرض کردم: چرا خدا حضرت موسى را با وسیله عصا و ید و بیضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عیسى را با وسیله طبابت و حضرت محمد را- که بر او و خاندانش و پیمبران درود باد- بوسیله کلام و سخنرانى؟ خداوند، هنگامى موسى علیه السلام را برانگیخت که جادو بر مردم عصر او غلبه داشت. از این رو، براى آنان از جانب خداوند، معجزهاى آورد که نظیر آن در توان آنان نبود، تا با آن، جادوى آنان را باطل سازد و حجّت را بر ایشان ثابت نماید؛ و خداوند متعال، عیسى علیه السلام را در زمانى به رسالت برانگیخت که در میان مردم، بیمارىهاى مزمن پدید آمده بود، مردم به طبّ نیاز داشتند و عیسى علیه السلام از جانب خداوند، براى آنان معجزهاى آورد که نظیر آن نزد ایشان وجود نداشت. او مردگان را براى ایشان زنده مىکرد، و لال و مبتلا به پیسى را به اذن الهى شفا مىداد،و با این معجزات، حجّت را بر آنان اثبات مىکرد. و خداوند، محمّد ص را در زمانى به رسالت برانگیخت که خطابه و سخنورى (و به گمانم امام گفت: شعر) بر مردم عصر او غلبه داشت. از این رو، او از جانب خداوند بر ایشان موعظهها و حکمتهاى او را آورد تا با آن، ادّعاى آنان را باطل کند و با آن، حجّت را بر ایشان تمام کند. ابنسکّیت به امام هادی ع گفت: به خدا سوگند، مانند شما کسى را نیافتم! اینجا یک سوال مهم می پرسد؟ می گوید امروزه حجّت خداوند بر مردم چیست؟ فرمود: عقل. با آن، راستگویان درباره خداوند، شناخته و تصدیق مىشوند و دروغگویان درباره خداوند، شناسایى و تکذیب مىشوند».(عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ الْبَغْدَادِیِّ قَالَ: قَالَ ابْنُ السِّکِّیتِ لِأَبِی الْحَسَنِ ع لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع بِالْعَصَا وَ یَدِهِ الْبَیْضَاءِ وَ آلَهِ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِیسَى بِآلَهِ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ بِالْکَلَامِ وَ الْخُطَبِ؟ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى ع کَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِیسَى ع فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْیَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فِی وَقْتٍ کَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْکَلَامَ وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّکِّیتِ تَاللَّهِ مَا رَأَیْتُ مِثْلَکَ قَطُّ فَمَا الْحُجَّهُ عَلَى الْخَلْقِ الْیَوْمَ فَقَالَ ع الْعَقْلُ یُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَیُصَدِّقُهُ وَ الْکَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَیُکَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّکِّیتِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ.(کافی، ج۱، ص ۲۵ و مفردات راغب، ص ۸۸۹)) معلوم می شود امروز باید با ادبیات عقلانی با مردم سخن بگوییم.
دیانت و عقلانیت
برخلاف نگاه متفکران غربى در عصر مدرنیته به عقل، که آن را در تعارض جدى با دین مى بینند و براى رهایى از دین، عقلانیت را مطرح مى نمایند و در این عرصه قائل به بسندگى عقل هستند، نه تنها عقل را معارض با دین نمى داند بلکه عقل را یکى از منابع چهارگانه استنباط احکام شرعى در کنار کتاب، سنت، و اجماع مى داند. اسلام عزیز میان عقل و شرع رابطه ناگسستنى قائل است و به آن قاعده ملازمه عقل و شرع مى گویند و براساس آن هرچه عقل به آن حکم کند، شرع نیز بر طبق آن حکم خواهد کرد و هر آنچه شرع حکم کند، عقل نیز آن را تأیید مى کند .
بعضی ها فکر میکنند دینداری یعنی کاری که خدا دستور داده را انجام دهیم، ولی معلوم نیست خدا به چه دلیلی دستور داده؛ یا همینطوری خوشش آمده و یک دستوری داده، و حالا اگر ما اطاعت کنیم، خدا خوشش میآید که ما این حرفِ-نعوذ بالله- بیربطِ خدا را گوش کردهایم!
امام رضا(علیه السلام) میفرماید که یک نوشتهای آمد که طی آن سؤالی از من پرسیده بودند. سؤال این بود که بعضی از اهل قبله میگویند وقتی خداوند متعال دستوری داده است، معلوم نیست که این دستور حتماً برای آدم مصلحتی داشته باشد، همینکه دستور داده کافی است و ما باید گوش کنیم!
حضرت در پاسخ میفرماید: «إِنَّا وَجَدْنَا کُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیْهِ الْحَاجَهُ الَّتِی لَا یَسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا حَاجَهَ بِالْعِبَادِ إِلَیْهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً الْفَنَاءَ وَ الْهَلَاک» ((عللالشرایع/۲/۵۹۲))اینطوری که ما اهلبیت میدانیم، هر دستوری که خدا داده است، در آن یک مصلحتی برای بندگان هست، موجب بقاءشان میشود، و به آن نیاز دارند؛ و هرچیزی را خدا نهی کرده، انسانها به آن نیاز ندارند، بلکه مُفسد است و فاسد میکند و انسان را به سوی فناء و هلاک میبرد.
بعد میفرمایند: اینطور نیست که اگر خداوند گوشت خوک را حرام کرده، برای این است که از گوشت خوک خوشش نیامده و بعد به ما فرموده باشد: نخورید! بلکه حتماً باید بدانید که این ضررهایی برای انسان دارد(نَظِیرَ مَا أَحَلَّ مِنَ الْمَیْتَهِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِیرِ إِذَا اضْطُرَّ إِلَیْهَا الْمُضْطَرُّ لِمَا فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ مِنَ الصَّلَاحِ وَ الْعِصْمَهِ وَ دَفْعِ الْمَوْتِ فَکَیْفَ إِنَّ الدَّلِیلَ عَلَى أَنَّهُ لَمْ یُحِلَّ إِلَّا لِمَا فِیهِ مِنَ الْمَصْلَحَهِ لِلْأَبْدَان؛ ((عللالشرایع/۲/۵۹۲))
هرانسان عاقلی می فهمد دروغ بیشتر از همه برای دروغگو ضرر دارد . دروغ اگر افشا نشود برای فرد دروغگو استرس و اضطراب رسوایی دارد و بعد از افشا دردسر بی اعتباری و آبرو ریزی ه همراه دارد . این یک واقعیت عقلانیست . برای اینکه یک نفر بفهمد کینه و سوء ظن و حسادت آرامش را از زندگی فردی و اجتماعی می گیرد نیاز نیست که خیلی انسان با ایمانی باشد و از معنویت بالایی برخوردار باشد بلکه با کمترین مراتب عقلانیت میشود این مطلب را درک کرد .
خدا رحمت کند همه علماء شیعه را و بویژه عالم مجاهد امام موسی صدر خدا رحمت کند . یک روز امام بین راه در جادهای در منطقه خیزران مقابل رستورانی میایستد تا کمی استراحت کند، گویا از فضایی که در آنجا حاکم بوده احساس میکند که زمینه برای یک کار اقناعی فراهم است، لذا به اتفاق همراهان وارد رستوران می شود و گوشهای مینشیند و به صاحب رستوران میگوید کمی شراب و یا یکی از انواع مشروبات الکلی را برای من بیاورید. افراد از این خواسته امام تعجب میکنند توجه همه جلب میشود. امام تأکید میکند که درست شنیدهاید آنچه را گفتم بیاورید. بعد کافهدار لیوانی شراب نزد امام میآورد. سپس امام از او میخواهد که یک جگر گوسفند هم بیاورد. بلافاصله سفارش ایشان انجام میشود. امام قطعهای از جگر را برش زده و روی آن شراب میریزد، پس از لحظاتی تغییرات جدی در ظاهر جگر ایجاد میشود. در اینجا امام خطاب به حاضران میگوید ببینید شراب با این جگر چه کرد همین اتفاق برای جگر کسانی که این نوع مشروبات را استفاده میکنند، میافتد.
از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) یکبار علیبنابیطالب(علیه السلام) را نشاندند و به او وصایایی را بیان فرمودند، بعد فرمودند که این وصیتهای مرا حفظ کن و اگر این وصیتهای مرا حفظ کنی همیشه در خیر خواهی بود. حضرت در یکی از آخرین فرازهای این وصایا میفرماید: «یَا عَلِیُّ مَنْ تَرَکَ الْخَمْرَ لِغَیْرِ اللَّهِ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ» ((منلایحضرهالفقیه/۴/۳۵۳))کسی که شراب خوردن را ترک کند، نه بهخاطر خدا بلکه همینطوری ترک کند، خدا او را از شربت بهشت خواهد نوشاند. «فَقَالَ عَلِیٌّ ع: لِغَیْرِ اللَّهِ؟!» امیرالمؤمنین(عله السلام) میپرسند: حتی اگر ترک شراب را بهخاطر خدا انجام نداده باشد باز هم خدا تحویلش میگیرد؟ «قَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ صِیَانَهً لِنَفْسِهِ یَشْکُرُهُ اللَّهُ عَلَى ذَلِک» پیامبر(صلی الله علیه و آله) میفرماید: بله به خدا قسم، او بهخاطر صیانتی که برای خودش انجام میدهد خدا از او تشکر میکند چون جان خودش را محافظت کرده است.
نکته قابل توجه در عصر ظهور این است که در سایه رشد و پویایى عقل، زمینه پذیرش دین و عمل به قوانین آن فراهم مى گردد. در عصر ظهور در سایه رشد عقل هم نیاز بشر به دین بیشتر مى گردد و هم دینپذیرى و تسلیم در مقابل قوانین بیشتر مى گردد.
شکوفایی عقول یکی از اتفاقات دوران ظهور است
جالب است که بدانیم یکی از اتفاقات بینظیری که در همان ابتدای عصر ظهور می افتد رشد و شکوفایی عقلها ست . روایت از امام باقر (علیه السلام) در کتاب «الخرائج و الجرائح» راوندى و بحارالانوار نقل شده است که آن حضرت(علیه السلام) مى فرماید :«إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم
هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند دست محبتش را به سر بندگان می گذارد و عقول آنها را با آن به کمال میرساند و بلوغ فکری آنان رشد یافته و تکمیل می شود». براساس این روایت، عقول و افکار مردم متمرکز و شکوفا و اخلاق آنان کامل مى شود.
اینکه روایت می فرماید حضرت بر سر مردم دست میکشند و عقول مردم رشد میکند یعنی چه ؟ باید گفت: منظور این نیست که حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه) بر سر تک تک انسان ها دست مى کشد و پس از آن عقول مردم کامل مى شود، هر چند آن حضرت((عجل الله تعالی فرجه)) به یقین از ولایت تکوینى خود استفاده کاملى مى کند و با نفوذ در دل و جان و عقل مردم و هدایت هاى پیامبر گونه خود، آنان را هدایت و راهنمایى مى کند. مقصود از «دست» در این روایت، دست رحمت، هدایت و شفقت الهى بر بندگان است. کلمه «ید» به معناى «دست» در زبان عربى، مفاهیم و مصداق هاى گوناگونى دارد. یکى از معانى ید، «نعمت و رحمت» است(مفردات)
در این صورت معنای دست روی سر کشیدن اینطور مى شود: «در زمان ظهور ، حضرت مهدى((عجل الله تعالی فرجه)) با آفت زدایى از عقل و خرد و ایجاد بستر و زمینه مناسب براى رشد و شکوفاى عقول مردم، رحمت و نعمت خداوند بر مردم نازل مى شود و همه آنان هدایت مى یابند و به سر منزل مقصود (کمال) مى رسند.
خداوند در قرآن کریم در مورد یکى از حکمت هاى نبوت مى فرماید: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الاْءِنْجِیلِ ….وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ ؛ «پیامبر، زنجیرها و مشقت ها (جهالت و هواپرستى) را از آنها (مردم) بر مى دارد».( (الأعراف: ۱۵۷))
در این جا منظور از زنجیر و مشقت بندها و زنجیرهاى مادى نیست؛ بلکه مقصود زنجیرهاى نادانى و فساد است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با هدایت ها و تلاش هاى فراوان فرهنگى، آن را از انسان ها برطرف ساخت. در عین حال از هدایت هاى تکوینى ویژه نیز استفاده کرد و در دل و جان مردم مشرک و فاسد نفوذ معنوى داشت و تأثیرات عمیقى بر آنان گذاشت.
در عصر ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) هم، تمام موانع و آفت هاى رشد و تعالى عقلانى انسان ها از بین مى رود و عقول آنان به حد بالایى از شکوفایى و رشد می رسد.
کمال عقل در دوران ظهور از اتفاقات شیرینی است که اهلبیت علیهم السلام در بیانات گهر بارشان بشارت آن را داده اند . این چه پدیده ی حیرت انگیزی است که از سالیان دور مژده تحقق آنرا به من و شما داده اند . البته چون برای رشد و شکوفایی عقل و بهکار افتادن کارخانه عقل نیاز به علم است و علم بهعنوان مواد اولیه براى فعالیت عقل مىباشد، از اینرو در عصر ظهور براى رشد و پویایى عقل، علم هم رشد قابل توجهى دارد تا حدى که عصر ظهور، عصر گسترش و شکوفایى علم و دانایى است، مرز دانایى و یادگیرى در سراپرده منازل و اعمال وجود تک تک انسانها، گسترش مىیابد
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
الْعِلْمُ سَبْعَهٌ وَ عِشْرُونَ حَرْفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ، فَلَمْ یَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْیَوْمِ غَیْرَ الْحَرْفَیْنِ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع أَخْرَجَ الْخَمْسَهَ وَ الْعِشْرِینَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ، وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الْحَرْفَیْنِ حَتَّى یَبُثَّهَا سَبْعَهً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً ((مختصر البصائر، ص ۳۲۰))
علم، بیست و هفت حرف است. همه آنچه تا به امروز رسولان الهی آورده اند، تنها دو حرف است و مردم بیش از این دو حرف نمی دانند. هر گاه قائم ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را به اضافه آن دو حرف ارائه و در میان مردم اشاعه و آموزش می دهد..
با جهش فوق العاده علمى در عصر ظهور، تحول و پیشرفت، دوازده برابر نسبت به گذشته توسعه مییابد. بابهاى علوم مفید و مؤثر به روى بشر گشوده میگردد.
شکوفا کردن عقل یکی از ویژگیهای منتظران
اما باید به این نکته توجه داشت که این به این معنا نیست که ما در دوران غیبت نمیتوانیم مراتب بالای عقلانیت را داشته باشیم و یا اینکه تلاشی برای بدست آوردنش نکنیم .
اتفاقا در روایت دیگری علت برتری یاران امام زمان علیه السلام را نسبت به سایر یاران اهلبیت علیهم السلام در دوران غیبت را همین رشد عقلی میدانند .
امام سجاد(علیه السلام) در وصف یاران امام زمان(عج) می فرمایند:
یا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهلَ زَمانِ غَیبَتِهِ الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ أَفضَلُ منْ أَهلِ کلِّ زَمانٍ لِأَن اللَّهَ تَبَارَک وَ تعَالَی أَعطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَهِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیبَهُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَهِ الْمُشَاهَدَهِ ای ابوخالد! مردمانی که در روزگار غیبت به سر می برند و معتقد و منتظرند، از مردمان همه زمان ها برترند؛ زیرا خداوند متعال به آنان خرد و فهم و معرفتی داده که غیبت امام زمان(عج) برای آنان مانند حضور است.
وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِک الزَّمَانِ بِمَنْزِلَهِ الْمجَاهِدِینَ بینَ یدَی رَسولِ اللَّهِ ص بِالسَّیفِ أُولَئِک الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعاهُ إِلَی دِین اللَّه عزَّ وَ جلَّ سرّاً وَ جَهْرا؛ خدا این مردم را مانند سربازان پیکارگر صدر اسلام قرار داده است؛ همانند کسانی که در رکاب پیامبر(ص) شمشیر می زدند و پیکار می کردند. آنانند اخلاص پیشگان حقیقی و شیعیان واقعی. آنانند که در نهان و عیان مردم را به دین خدا دعوت می کنند.(شیخ صدوق، ۱۳۸۰، ج۱: ۳۲۰)
فرایند شکوفایی عقل
حال این سوال پیش می آید که این تکمیل و شکوفایی عقل چگونه است ؟ چه شاخصه ای دارد ؟ رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در یک روایت بسیار زیبا شاخصه های رشد و تکمیل و شکوفایی عقل را بیان فرمودند . حضرت می فرمایند: «قُسِمَ الْعَقْلُ عَلَى ثَلَاثَهِ أَجْزَاءٍ سه چیز نشانهی کمال عقل است؛
فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ کَمَلَ عَقْلُهُ اگر کسی این سه جزء را داشته باشد عقلش کامل است وَ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ فَلَا عَقْلَ لَهُ و کسی که نداشته باشد عقلی ندارد
۱.یکی خوب خداشناسی است . حُسْنُ الْمَعْرِفَهِ بِاللهِ عَزَّوَجَلَّ.
البته حسن معرفت گاهی با مطالعه و استدلالهای عقلی و تفکر است و گاهی مثل آن پیرزن بی سواد از یک چرخ دستی ریسندگی خدا را میشناسد . اما بهترین راه معرفت خدا شناخت و معرفت ولی خداست . اهلبیت علیهم السلام است . از امام باقر (علیه السلام
) چنین وارد شده است: بِنا عُبِدَالله. وَ بِنا عُرِفَ اللهُ. هنگامی که منصور امام صادق(ع) را احضار کرد و آن حضرت از «مدینه» به «بغداد» آمد، در کنار «دجله» نزول اجلال فرمودند. پیرمردی از شیعیانش با او ملاقات کرد و عرض کرد: خودت را به من بشناسان امام(ع) فرمودند: «آیا می خواهی مرا بشناسی؟عرض کرد: بلی.
امام(علیه السلام) به اصحاب خود که در خدمتش بودند، فرمودند: «او را در دجله بیندازید.»
آنها هم اطاعت کردند و او را در میان دجله انداختند. آن بنده خدا که چنین دید، شروع به فریاد زدن کرد و از آنچه در مقابل خواسته اش دید، بسیار متعجّب شد. در میان آب دست و پا زد، بالا و پایین رفت تا آنکه خود را با شنا از دجله خارج کرد، او اظهار تعجّب کرد که این چه کاری بود و چرا امام(علیه السلام) چنین دستوری داده بودند؟
امام(علیه السلام) دستور داد دوباره او را در دجله بیندازند و اطرافیان، او را گرفته و در دجله انداختند. آتش خشم او برافروخته گردید و پشت سر هم کلماتی که تعجّب او را نشان می داد، می گفت تا اینکه این بار هم با زحمت خود را خارج کرد و آن حضرت را مورد سرزنش قرار داد و چنین کاری را از ایشان بعید شمرد.
امام(علیه السلام) دستور داد برای بار سوم او را در میان دجله بیندازند و لحظه ای بعد خود را در میان آب دید که دیگر توان شناکردن برایش نمانده و امواج آب هم او را در وسط رودخانه برده بود، در چنین وضعی حالت انقطاع به او دست داد.
امام(علیه السلام) چون ناتوانی او را از شناکردن مشاهده نمودند، دست کریمانه خود را دراز کردند و او را که در وسط دجله بود، بیرون آوردند. همین که از آب بیرون آمد، خود را بر قدم های حضرت انداخت و اظهار کرد که امام را به خوبی شناخته است.
اطرافیان از او سؤال کردند: «چگونه شناختی؟»
عرض کرد: هنگامی که از شناکردن عاجز شدم و یقین به هلاکت و نابودی خود کردم. از همه جا و همه چیز دل بریدم و خدا را صدا زدم. چیزی نمانده بود که در ته آب فرو روم و خفه شوم که پرده ها از مقابل چشمانم کنار رفت. امام صادق(علیه السلام) را دیدم که بین مشرق و مغرب را پر کرده بود و غیر از او چیزی را نمی دیدم و او مرا.نجات داد . (کتاب شریف القطره، ج ۱)اتصال و ارتباط و معرفت این خانواده ما را به شناخت و معرفت خدای متعال می رساند.
۲.دومین چیزی که عقل را شکوفا میکند اطاعت خداست . حُسْنُ الطَّاعَهِ لَهُ حُسْنُ الْبَصِیرَهِ عَلَى أَمْرِهِ.
از امام صادق پرسیدند: ما العقل، عقل چی است؟ فرمودند «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»((کافی، ج۱، ص۱۱))
عقل چیزی است که خدای رحمان بوسیله آن عبادت میشود و بهشت با آن به دست میآید . این عقل است که اصل اطاعت را ثابت میکند که چرا باید از خدا اطاعت کنیم ؟ این عقل است که به اطاعت ما جهت می دهد . کیفیت می دهد .
و سومین راه برای شکوفایی عقل بصیرت داشتن در امور زندگی است . بصیرت یعنی نگاه ژرف اندیش داشتن . نگاه عمیق داشتن . سطحی نگر نبودن . وَ حُسْنُ اَلْبَصِیرَهِ عَلَى أَمْرِهِ
خوب بندگی کردن، سومی -که منظور من است- بصیرت در دین و تشخیص.
یکی از برکات حضور در جلسات امام حسین علیه السلام کسب بصیرت است . مقام معظم رهبری میفرمودند : عزاداری امام حسین سه ویژگی دارد : یک ، ایجاد معرفت ، “، بله، حالا در این مجالس ما حرف می زنیم ، حدیث می خوانیم دو، ایجاد عاطفه ، و
۳.سوم ایجاد روشنی و بصیرت”.
بصیرت هم علم و معرفت میخواهد و هم قلب سلیم که هر دوی اینها در روضه های امام حسین علیه السلام پیدا میشود . وقتی شما به روضه می آیید سرگذشت انسانهای با بصیرت و بی بصیرت را میشنوید خودتان هم روشن بینی پیدا میکنید . مثلا وقتی از رشادتهای حضرت عباس علیه السلام می شنوید.
در جوامع روایی ما از ائمه(علیهم السلام) بر بصیرت و ایمان محکم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) تأکید شده است. از جمله امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «کانَ عَمُّنَا العَبَاسُ بنُ عَلِیٍّ نَافِذَ البَصِیرَه صُلبَ الاِیمَانِ جَاهَدَ مَعَ أَبِی عَبدِاللهِ وَ أَبلَی بلاءً حَسَناً وَ مَضَی شَهِیداً؛( بحار الانوار، ، ج ۴۵، ص ۴۱.) عموی ما عباس(علیه السلام) دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود. او در رکاب برادر بزرگوارش اباعبدالله(علیه السلام) با دشمنان پیکار کرد و خویش را به بلای نیکویی افکند و به خوبی از عهدۀ امتحان الهی برآمد تا شربت شهادت را نوشید
تعبیر «نَافِذَ البَصِیرَه» شاخصۀ برجستۀ حضرت عباس(علیه السلام) است که به بینشی عمیق دست یافته و بر تمام امور زندگی اش، بصیرت حاکم بود.
البته تمام یاران امام حسین(علیه السلام) صاحب بصیرت بودند؛ اما بصیرت حضرت ابوالفضل (علیه السلام) برد بیش تری داشت. دامنۀ بصیرت ایشان چنان قابلیتی در وجودش ایجاد کرد که در کربلا پرچم چنین جنگی بر دوش او نهاده شد و امام زمانش(اللهوف، ص ۹۱.) او را چنین خطاب فرمود: «بِنَفْسِی أَنْتَ یَا أَخِی؛ برادر، جانم به فدایت
به همین دلیل حضرت اباالفضل(علیه السلام) اولین کسی بود که در شب عاشورا بیعت خویش با مولایش امام حسین(علیه السلام) را تجدید کرد و عرضه داشت: هرگز تو را ترک نخواهیم کرد. آیا بعد از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد!
مسلّماً انگیزۀ چنین گفتاری، صرف برادری نبوده است؛ بلکه امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَه لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ ( کامل الزیارات، ابن قولویه، دارالمرتضویه، نجف اشراف، چاپ اول، ۱۳۵۶ش، ص ۲۵۶.) شهادت می دهم که نسبت به جانشین رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در مقام تسلیم بودی، حضرتش را تصدیق نمودی و در شأن وی وفا و خیرخواهی کردی.» این فراز از زیارت و تعبیر «برای جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) چنان کردی» نشان می دهد که آن حضرت به علت آنکه برادرش امام واجب الاطاعه بود، در راهش جانبازی کرد و این صفتی است که جز صاحبان بصیرت به آن آراسته نیستند.
نمونۀ دیگر بصیرت نافذ حضرت عباس(علیه السلام) رد امان نامۀ شمر بود. چنانچه بر شمر نهیب زد و فرمود: «تَبَّتْ یدَاک وَ لُعنَ ما جئْتَ بِهِ مِنْ أَمَانِک یا عَدُوَّ اللَّهِ أَ تَأْمُرُنَا أَنْ نَتْرُک أَخَانَا وَ سَیدَنَا الْحُسَینَ بْنَ فَاطِمَه(علیها السلام) وَ نَدْخُلَ فِی طَاعَه اللُّعَنَاءِ وَ أَوْلَادِ اللُّعَنَاءِ؛ (اللهوف، صص ۸۹ – ۸۸.) هر دو دستت مباد و لعنت بر آن امانی که برای ما آورده ای ای دشمن خدا بما پیشنهاد می کنی: از برادر و آقای خود حسین بن فاطمه(علیه السلام) دست برداریم و سر بفرمان ملعونان و ملعون زادگان فرود بیاوریم؟»
اهل بصیرت از دین و آیین خود شناخت روشنی دارند و برای اعتقادات خود تا پای جان فداکاری می کنند. حضرت ابوالفضل(علیه السلام) به عنوان بزرگ ترین یاور سالار شهیدان، به هنگام رزم فرمود :
وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ یمِینِی
إِنِّی أُحَامِی أَبَداً عَنْ دِینی (مقتل الحسین(ع)، سید عبدالرزاق مقرّم، منشورات دار الثقافۀ و النشر، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش، ص۲۶۹)
.







