Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 02 : انواع توفیق : یکپارچه متن تولیدی توفیق

توفیق ۲ ؛ عوامل بی توفیقی

ghadr-02

توفیق ۲ ؛ عوامل بی توفیقی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

جلسه دوم: عوامل بی توفیقی

مقدمه حدیث

یکی از اعمال امشب که شاید بشود گفت از مهم‌ترین دلایل شما برای حضور در این مسجد است،‌ این است که: بعد از این‌که دعای قرآن را خواندید و مقابل صورت باز کردید، حاجات خود را از خداوند بخواهید.

سؤال: از خداوند چه بخواهیم؟

باید در دعا کردن زرنگ بود. برخی اوقات چون بلد نیستیم چه بخواهیم با دعا کردن کار را خراب می‌کنیم.

باور کنید دعا کردن راه و رسم دارد. خداوند مانند پدر و مادری دلسوز، خوب و از سر حوصله می‌شنود. باید بدانیم چه دعایی می‌کنیم. ابن فرات روایت می‌کند که از پسرعمویم ده هزار دینار می‌خواستم. به امام حسن عسکری (علیه السلام) نامه نوشتم و شکایت کردم و خواستم که برای حل مشکلم دعا کنند. با خود نجوا می‌کردم و در درون خود می‌گفتم و نفرینش می‌کردم که خدا کند بمیرد و من راحت شوم حتی اگر پول مرا هم ندهد. امام عسکری (علیه السلام) در جواب فرمودند: حضرت یوسف (علیه السلام) درباره طولانی شدن زندان به خداوند شکایت کردند. خداوند به ایشان وحی فرمودند: ای یوسف تو خودت زندان را برای خودت اختیار کردی، آنجا که گفتی: پروردگارا، زندان برایم از آنچه مرا به آن می‌خوانند بهتر است. اگر از من عافیت خواسته بودی عافیت می‌بخشیدم.[۱] بعد حضرت فرمودند: پسرعمویت مال تو را برمی‌گرداند و پس از آن در روز جمعه می‌میرد. ابن فرات می‌گوید: پسرعمویم مالم را برگرداند. از پسرعمویم پرسیدم: چه شد طلب را برگرداندی؟ تو که آن را پس نمی‌دادی؟ گفت: امام عسکری (علیه السلام) را در خَوهَب دیدم. به من فرمودند مرگ تو نزدیک شده است، مال پسرعمویت را بازگردان.[۲] از روایت این‌گونه برداشت می‌شود که عامل تعجیل در مرگ او دعای پسرعمویش بوده و اگر این‌گونه دعا نمی‌کرد و آرزوی مرگ او را نمی‌کرد و فقط دعا می‌کرد که طلبش برگردانده شود بهتر بود. آری رمز و راز دعا کردن را باید از اهل‌بیت آموخت. پس دعا کنید و از خداوند بخواهید اما چیزی بخواهید که عواقب بدی به دنبالش نیاید.

امشب شب قدر است و شب دعاست. شب حاجت گرفتن از خداوند است. چه از خدا بخواهیم؟ برخی می‌گویند خانه می‌خواهیم، برخی می‌گویند ماشین، بچه، زن و… ولی اگر کسی زرنگ باشد می‌گوید چیزی می‌خواهم که هم دنیا و هم آخرتم را آباد کند. یک راه پیشنهاد می‌کنم: یک راه میانبری وجود دارد برای اینکه دعای خوب کنیم؛ به جای این‌که خودمان فکر کنیم چه می‌خواهیم، ببینیم اهل‌بیت که عقل عالم‌اند از خدا چنین شبی چه می‌خواستند. برویم محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ببینیم حضرت نظرشان چیست و چه دعایی خوب است.

اهمیت توفیق

شخصى به امام صادق (علیه السلام) عرض کردند اگر انسان سه حاجت برآورده شده داشته باشد، حاجت اولش را از خدا چه بخواهد؟ حضرت فرمودند: توفیق‏. عرض کرد حاجت دوم را چه بخواهد؟ حضرت فرمودند: توفیق. عرض کرد: حاجت سوم را چه بخواهد؟ حضرت فرمودند: توفیق‏.[۳]

جلسه گذشته درباره توفیق با شما صحبت کردم و راه‌های کسب آن را برای شما عرض کردم.

امیر المؤمنین علی (علیه السلام) که امشب ما سوگوار ایشان هستیم و برای عزای ایشان مشکی پوش شده‌ایم می‌فرمایند: چهار چیز موجب یارى انسان بر انجام کار مى‏شود: سلامتى، بی‌نیازی، علم و توفیق الهى. [۴]

اگر توفیق نصیب انسان شود انسان می‌تواند به کمالات دست یابد؛ مانند گل که برای رشد به و نور و خاک احتیاج دارد و اگر هر کدامش نباشد گل رشد نمی‌کند. شما فرض کنید یک گیاه در بهترین شرایط هوا و خاک و نور باشد ولی کسی به آن آب ندهد. معلوم است که پلاسیده می‌شود. توفیق هم طبق فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) همین است. اگر سلامتی داشته باشی، دانش کار را هم داشته باشی، پول هم برای انجام دادنش داشته باشی تا زمانی که توفیق الهی شامل حالت نشود و تا زمانی که خدا توفیقش را شامل حالت نکند نمی‌توانی آن کار را انجام بدهی. چقدر زیادند افرادی که پول دارند، سلامتی دارند، می‌دانند روضه گرفتن در منزل چقدر ثواب دارد ولی توفیقش را ندارند که این خیر کثیر شامل حالشان بشود.

توفیق این‌قدر اهمیت دارد که امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند:مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیق از طرف خداوند متعال، واعظی از درون خود، پذیرش نصایح دیگران.[۵]

حتی توفیق این‌قدر اهمیت دارد که اگر کسی عالم دهر بشود ولی توفیق پشت سرش نباشد علمش به او سودی نمی‌رساند.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند:علم بدون توفیق نفعی و سودی ندارد.[۶] این یعنی هر چقدر هم عالم باشی اما توفیق نداشته باشی فایده‌ای نداری.

جلسه گذشته درباره توفیق و راه‌های کسب توفیق صحبت کردیم و این جلسه قصد دارم درباره کسب توفیق و ضد توفیق صحبت کنم.

همان‌طور که از نامش برمی‌آید عواملی توفیق را برای انسان زیاد می‌کنند و عواملی سلب توفیق می‌کنند؛ پس عکس توفیق شد سلب توفیق.

عکس توفیق

حالت بی‌توفیقی است؛ یعنی به‌واسطه گناه پی‌درپی، گرایش قلبی انسان به سمت امور ناپسند، آسان می‌شود. چنین فردی، راحت دروغ می‌گوید؛ راحت به نامحرم نگاه می‌کند؛ و با سختی، معارف الهی را می‌فهمد و عمل می‌کند؛ نسبت به مسائل معنوی بی‌میل است؛ ترک گناه برای او سخت می‌شود و اذعان دارد که دلم می‌خواهد گناه نکنم؛ ولی نمی‌‌تـوانم! پس توفیق در هر دو مسیر، به معنای سهولت است.

عوامل بی‌توفیقی

۱. گناه

اولین و مهم‌ترین عامل سلب توفیق که این جلسه می‌خواهم خدمتتان عرض کنم گناه است.

رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بترسید از افتادن در معاصی و سستی کردن و کوچک شمردن گناهان؛ چرا که گناهان بی‌توفیقی و بدبختی را شامل صاحبش می‌کند تا این‌که بر اثر گناه به جایی می‌رسد که ولایت علی ‌بن ابی‌طالب (علیه السلام) را رد می‌کند و گنه‌کار تا جایی می‌رسد که نبوت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را منکر می‌شود و تا جایی که خدا را هم رد می‌کند و الحاد در دین خدا پیدا می‌کند.

بنابراین نگویید یک گناه اشکال ندارد، یک نگاه حرام اشکال ندارد. در روایت است که گناه لکه سیاهی بر قلب انسان می‌گذارد، اگر توبه کرد آن لکه سیاه پاک می‌شود، اگر گناه کرد و توبه نکرد لکه سیاه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود تا آنجا که همه‌ی قلب او را ظلمت و سیاهی می‌گیرد؛ پس مؤمن از گناه خوف دارد و می‌ترسد؛ یک گناه که مرتکب شد مانند این است که می‌خواهند کوهی را بر سرش بیندازند.

غیبت و تهمت و نگاه به نامحرم که از شما بزرگواران به دور است ان شاءالله.

بلند بگویید ن شاءالله.

ان شاءالله.

شیخ رجبعلی خیاط تعریف می‌کرد:

در بازار بودم، اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت. سریع استغفار کردم و به راهم ادامه دادم. قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند. ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، اتفاق خطرناکی می‌افتاد. به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد، این لگد شتر چه بود؟!

در عالم معنا گفتند:

شیخ رجبعلی، آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!

گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم!

گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد!

اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی می‌تواند تأثیری منفی ایجاد کند.

بنده می‌خواهم بگویم در مجلس گناه نشستن هم باعث سلب توفیق می‌شود. در مناجات ابوحمزه ثمالی می‌خوانیم:

یا شاید مرا در مجالس اهل علم نیافتى پس به خوارى و خذلانم انداختى؛ یا شاید مرا در میان اهل غفلت یافتى و بدین جرم از رحمتت نومیدم کردى؛ یا شاید دیدى در مجالس اهل باطل الفت گرفته‏ام مرا میان آن‌ها وا‌گذاشتی؛ یا شاید دوست نداشتى دعایم را بشنوى از درگاهت دورم کردى؛ یا شاید به جرم و گناهم مکافات کردى؛ یا شاید به بى‏شرم و حیایى با حضرتت مجازاتم نمودى؛ به هر حال اگر اى خداى من عفو کنى شایسته است چرا که پیش از من چه بسیار از گنه‌کاران را عفو کرده‏اى؛ چراکه لطف و کرمت اى خدا برتر و بالاتر از آن است که بندگان مقصر را به کیفر رسانى و من به فضل و رحمتت پناه آورده و از تو به‌سوی تو مى‏گریزم که عفو و بخششت از کسى که به تو حسن ظن دارد وعده قطعى است.[۷]

در بین همه گناهان دو گناه بیش از سایر گناهان سلب توفیق می‌کند و ما کمتر به آن توجه داریم.

۲. لقمه حرام و سلب توفیق

گاه حتی اگر انسان علم به حرام بودن لقمه نداشته باشد، لقمه حرام توفیقات انسان را از وی می‌گیرد. عقل می‌گوید انسان اگر احتمال بدهد که لقمه‌ای حرام است یا عملی حرام است، آن را انجام ندهد.

انسان اگر احتمال بدهد در سوراخی مار وجود دارد، دست خود را در آن سوراخ نمی‌کند. انسان در احتمال ضعیف هم اهل مراعات است، برای مثال اگر از ۲۰ لیوان نوشیدنی یک لیوان سم خطرناک باشد، انسان در خوردن آب از آن لیوان‌ها احتیاط می‌کند.

از مرحوم محدّث قمی نقل شده که فرمود: من سفری به همدان رفتم و بر شخص معتمدی وارد شدم. یک شب او به من گفت: فلان جا شام مهمانم، دلم می‌خواهد خدمت شما باشم. با هم آنجا برویم. من امتناع کردم. گفت: آقا اگر شما همراه من بیایید آبروی من بیشتر می‌شود، برای من خوب است. با هم رفتیم. شام آوردند و خوردیم، بعد از شام به منزل برگشتیم. من صبح برخلاف هر شب که با کمال راحتی برای نماز شب برمی‌خاستم، زمانی از خواب بیدار شدم که نزدیک طلوع آفتاب بود و نزدیک بود نماز صبحم قضا شود. بسیار ناراحت شدم.

عجب! آدم یک عمر زحمت بکشد که نماز شبش ترک نشود، ولی حال چطور شده است که نماز صبحم نزدیک است قضا شود؟ با عجله برخاستم، با ناراحتی وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم تا قضا نشود بعد به فکر افتادم چرا این‌طور شد؟ یعنی چه؟ برای من مصیبتی شد. برای ما خیلی مهم نیست که نماز صبحمان هم قضا شود؛ امّا آن‌ها که خود را منظّم کرده‌اند، تطهیر کرده‌اند، برایشان سنگین است. من فکر کردم چرا این‌طور شده است؟ گفتم: شاید به خاطر شام دیشب بوده است. غیر از این دیگر توجیهی ندارم. صاحب‌خانه آمد. به او گفتم: صاحب آن منزل که دیشب رفتیم چه‌کاره بود؟! قدری تأمّل کرد و گفت: ایشان بانک بعدازظهر است. من نفهمیدم یعنی چه. بعد ادامه داد بانک‌ها قبل از ظهر ربا می‌دهند، این آقا بعدازظهر!

من خیلی ناراحت شدم، گفتم: عجب! مرا به خانه یک رباخوار بردی و سر سفره او نشاندی؟ چرا این کار را کردی؟ به من خدمت کردی؟! این مهمان‌نوازی بود؟ ایشان فرمود: اثر این غذا این‌طور شد که تا چهل شب نمی‌توانستم خوب برای نماز شب برخیزم. تا چهل شب موفّق نشدم آن‌گونه که باید، نماز شب را انجام بدهم.[۸]

به ما می‌گویند، اگر می‌خواهید صالح العمل باشید، غذایتان را پاک کنید‌.[۹] امّا ما دائم سعی در آلوده کردنش داریم.

کارمندی که در اداره کم‌کاری می‌کند، مغازه‌داری که گران‌فروشی می‌کند، معلمی که درس را کامل نمی‌دهد به امید شاگرد خصوصی، آخوندی که بدون مطالعه منبر برود، همه و همه مصداق رزق حرام یا حداقل شبهه‌ناک است که باعث سلب توفیق می‌شود. البته بنده اگر حرف دهانم را بفهمم و بلد کارم باشم برای شما عزیزانی که امشب خدا توفیقتان داده و در جلسه عزاداری امیر مؤمنان علی (علیه السلام) شرکت نموده‌اید و منتظرید برای شب قدرتان از خدا بهترین‌ها را مسئلت کنید نباید از رزق حرام عرض کنم. اگر اجازه بدهید در این زمینه یک مقدار سطح بحث را بالا ببرم و عرض کنم که ما یک لقمه حرام داریم که در مقابل لقمه حلال است همین‌هایی که برایتان گفتم و یک لقمه طیب هم داریم در مقابل لقمه خبیث که در این باره قرآن کریم می‌فرمایند: اى کسانى که ایمان آورده‌اید! از نعمت‌های پاکیزه‌ای که به شما روزى داده‌ایم بخورید و شکر خدا را به جاى آورید اگر فقط او را پرستش می‌کنید.[۱۰]

نمی‌فرماید مؤمنین از حلال بخورید می‌گوید باید از طیب بخورید. طیب به غذایی می‌گویند که احتمال حلال نبودنش کم است.

اثر فوری غذای شبهه‌ناک!

آقای محمّد تقی حاتمی نقل کرد: عادت من این بود که هر شب هنگام سحر یک ساعت مانده به صبح برای نماز شب بیدار می‌شدم ولی چهل روز موفّق نشدم. به مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) نامه نوشتم. ایشان در جواب، دعای کوچکی فرستادند که صبح ناشتا بخورم و نوشته بودند: «چهل روز قبل فلان روز که از مجلس شورا با فلان شخص خارج شدی، ظهر گذشته بود و رفیقتان شما را به ناهار دعوت کرد. در چلوکبابی غذا خوردید؛ این اثر آن غذا است!» و همان‌طور بود که حاج شیخ نوشته بودند. دعا را خوردم و مجدداً به خواندن نماز شب موفّق شدم![۱۱]

مراقب باشیم از کجا غذا می‌خوریم و چه غذایی می‌خوریم.

دومین عامل سلب توفیق که می‌خواهم خدمتتان عرض کنم یاری نکردن مؤمن است.

۳. یاری نکردن مؤمن

مؤمنی به شما مراجعه می‌کند، توان یاری او را داری ولی یاری‌اش نمی‌کنی… در روایت است از امام صادق (علیه السلام) که فرمودند: هیچ مؤمنی نیست که ذلیل کند برادر مؤمنش مگر این‌که خدا در دنیا و آخرت او را ذلیل می‌کند.[۱۲]

عزیزانی که امشب در خدمتتان هستم خواهش می‌کنم به این قسمت از بحث بیش از پیش دقت نمایید چرا که می‌خواهم مطلبی را عرض کنم که گره‌گشای اکثر مشکلات مادی و معنوی حال حاضر جامعه است.

عرض شد یاری نکردن مؤمن باعث می‌شود که از انسان سلب توفیق شود. می‌خواهم عرض کنم دلیل این‌که ما مؤمنان را یاری نمی‌کنیم چیست؟

دلیلش این است که آن‌ها را از خودمان نمی‌دانیم؛ آن‌ها را جزء جامعه ایمانی نمی‌بینیم؛ آن‌ها را جدای از خود میدانیم بنابراین با خود میگوییم چرا باید به آقای فلانی که همسایه است یا به آقای فلانی که فامیل دور است یا به فلانی که هفت‌پشت غریبه است کمک کنم؟ به من چه؟ مگر به من کمک کرده است که به او کمک کنم؟

و این در حالی است که در روایات ما نظر اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) دقیقاً مخالف این است و اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) مؤمنین را نه‌تنها جدای از هم نمی‌دیدند بلکه مؤمنان را جدای از خودشان نیز نمی‌دانستند.

در روایت است که شخصی نقل می‌کند: سوار بر اسب، به تاخت در حال حرکت به‌سوی مدینه برای دیدار مولایم امام صادق (علیه السلام) بودم و مشتاقانه بر اسب به‌سرعت می‌رفتم تا به مدینه رسیدم و وارد محله امام شدم و اسبم را دم در به میخی بستم و وارد شدم بر امام (علیه السلام) سلام عرض کردم. در کمال تعجب دیدم امام جواب بسیار خشک و تلخی دادند. عرض کردم: یابن رسول‌الله، فدایتان شوم چه شده است که با من این‌گونه برخورد می‌کنید؟

فرمودند: تو به ما کم‌محلی می‌کنی، ما را ضایع می‌کنی، توقع بیش از این را داری؟ عرض کردم: آقاجان من که همین الان خدمت رسیده‌ام من که اصلاً وقت نکردم بی‌ادبی کنم! خاک بر سر من! چه شده است؟

آقا فرمودند: در مسیر که می‌آمدی یکی از شیعیان ما پیاده بود و تو سواره. دست گرفت تا تو او را سوار کنی اما تو بی‌اعتنایی کردی و به مسیرت ادامه دادی. تو به شیعه ما بی‌اعتنایی کردی گویی به خود ما بی‌اعتنایی کردی؛

به شیعه ما کمک کنی گویی به خود ما کمک کردی.

عزیزان، اگر دید ما به اطرافیانمان، دید ما به دوستانمان، دید ما به همسایه و آشنا یا حتی دید ما به مردم شهر این‌گونه شد که دارم به شیعه اهل‌بیت کمک می‌کنم گویی دارم به خود اهل‌بیت کمک می‌کنم، آن وقت دیگر همه مشکلات حل می‌شود حتی بزرگ‌ترین مشکل جامعه جهانی یعنی ظهور آقا صاحب‌الزمان (ارواحنا له الفداء.) نیز به وقوع می‌پیوندد.

ایشان خودشان در نامه‌ای به شیخ مفید فرمودند: اگر شیعیان ما که خدا موفقشان بدارد به طاعت از خدا بر مدار یاری رساندن به یکدیگر اجتماع کنند و جمع قلوب تشکیل بدهند، خدا توفیق دیدار ما را از آن‌ها سلب نمی‌کند.

چقدر عالی می‌شود که از این به بعد صبح که برای خرید نان از خانه بیرون می‌رویم به همسایه هم بگوییم اگر نان می‌خواهد برای او هم بخریم تا دیگر او در صف نایستد؛ چقدر عالی می‌شود خانمی که بچه‌هایش بزرگ شده‌اند و از آب و گل درآمده‌اند و زحمتی برایش ندارند به خانم همسایه که بچه‌هایش کوچک هستند و اذیتش می‌کنند بگوید امروز بچه‌هایت را به من بده من چند ساعتی آن‌ها را می‌گیرم تو با خیال راحت به استراحتت بپرداز؛ و یا از این قبیل کارها و کمک‌ها به دیگر مؤمنین.

 

پی نوشت ها:

[۱]«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِین» سوره یوسف، آیه ۳۳.

[۲] بحار الانوار ج ۵۰، ص ۲۷۰، ح ۳۶.

[۳] حدیث منبر، رضا استادى، ص ۲۱۸.

[۴]«أَرْبَعُ خِصَالٍ تُعِینُ الْمَرْءَ عَلَى الْعَمَلِ الصِّحَّهُ وَ الْغِنَى وَ الْعِلْمُ وَ التَّوْفِیقُ‏» بحار الأنوار (طبیروتج‏۷۵، ص ۷۹.

[۵]«‏ لَا یَسْتَغْنِی الْمُؤْمِنُ عَنْ خَصْلَهٍ وَ بِهِ الْحَاجَهُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ تَوْفِیقٍ‏ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ» المحاسن، ج‏۲،‌ص ۶۰۴، باب قبول النصح.

[۶]«لَا یَنْفَعُ عِلْمٌ بِغَیْرِ تَوْفِیقٍ‏»؛ عیون الحکم، ص ۵۳۹.

[۷] «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی‏أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی‏ أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی‏ أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّهِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی‏ فَإِنْ عَفَوْتَ یَا رَبِّ فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِینَ قَبْلِی لِأَنَّ کَرَمَکَ أَیْ رَبِّ یَجِلُّ عَنْ مُکَافَاهِ الْمُقَصِّرِینَ ‏وَ أَنَا عَائِذٌ بِفَضْلِکَ هَارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ مُتَنَجِّزٌ مَا وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً»؛ دعای ابوحمزه ثمالی

[۸] صفیر هدایت.

[۹] انفال، آیه ۱۷.

[۱۰]«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُواْ لِلّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ» بقره، آیه ۱۷۲.

[۱۱] نشان از بینشانها، ج ۲، ص ۵۹.

[۱۲] بحارالانوار، چاپ بیروت، ج ۷۱ / صفحه ۳۱۲ و ج ۷۲ / صفحه ۱۷؛ امالی صدوق، چاپ بیروت، مجلس ۷۳، صفحه ۳۹۳، حدیث ۱۶

 

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *