اعتکاف ؛ اهمیت، جایگاه و فضیلت آن
۱۴۰۰-۰۳-۱۶ ۱۴۰۲-۰۹-۰۲ ۱۱:۲۸اعتکاف ؛ اهمیت، جایگاه و فضیلت آن

اعتکاف ؛ اهمیت، جایگاه و فضیلت آن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
طلیعه
بنده خدایی تعریف می کرد یک ساعت قدیمی که یادگار پدرِ پدر بزرگش بود و برایش خیلی ارزش داشت را گم کرده بود . خیلی ناراحت بود و تمام خانه را زیر و رو کردند اما ساعت قدیمی پیدا نشد . شب وقتی همه ناامید از پیدا کردنش شدند و خوابیدند در آن سکوت آخر شب یک لحظه صدای تیک تیک ساعت آمد . با خوشحالی بلند شدم و ساعت را زیر بالش خودم پیدا کردم . این داستان را برای این تعریف کردم تا بگویم گاهی بعضی چیزها در هیاهو و شلوغی پیدا نمی شود بلکه برعکس در سکوت و خلوت پیدا میشود .
ما آدمها هم گاهی در شلوغی خودمان را گم میکنیم و راه پیدا کردن خودمان در خلوت اتفاق می افتد .
اهمیت خلوت در زندگی و بندگی
داشتن اوقاتی برای خلوت و عزلتنشینی، یکی از خصوصیات بندگان با تقوای خداوند است. اما لزوم این عزلتنشینی و ثمرات آن با مراجعه به آیات و روایات بیش از پیش برای انسان مؤمنی که اهل سلوک إلی الله است مشخص میگردد. البته باید گفت که اگر تأکیدی هم در دین مبین اسلام نمیبود، بندهای که دوستدارِ مولای خویش است، به دنبال خلوت با مولا و محبوب خود خواهد بود.
امیرمؤمنان حضرت علی میفرمایند:
مُلَازَمَهُ الْخَلْوَهِ داب الصُّلَحَاءِ. خلوتنشینی روش صالحان است.
خدا حاج احمد آقا را بیامرزد که میگفت: این اواخر، وقتی شبها امام گریه میکردند، دستمال برای پاک کردن اشک چشمشان کافی نبود! حاج احمد آقا این مطلب را به طور خصوصی میگفت. میگفت: برای ایشان حوله میآوردیم تا اشک چشم را با آن خشک کنند. اشک پیرمرد نودساله سختتر از اشک جوان بیست و پنج یا سی ساله سرازیر میشود. همچنان که همه کارهای آن پیرمرد، عجیب بود و جوانانه، اشکریختنشان هم جوانانه بود.
با بررسی روایات، ثمرات متعددی را برای این خلوت عاشقانه با معبود مییابیم.
امام صادق علیه السلام میفرماید:
صَاحِبُ الْعُزْلَهِ مُتَحَصِّنٌ بِحِصْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مُتَحَرِّسٌ بِحَرَاسَتِهِ فَیَا طُوبَى لِمَنْ تَفَرَّدَ بِهِ سِرّاً وَ عَلَانِیَهً
انسان خلوتنشین در پناهگاه خداوند متعال پناه گرفته است و با حفاظت خدا محافظت میگردد پس خوشا به حال کسی که به تنهایی خلوتنشین باشد در خلوت و جلوت و حتی در اوج کارهای روزانه و مشغله های زندگی .
در عملیات کربلا سه، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم، نگران و متحیر، ستون در حال حرکت در آب را کنترل میکردم. وقتی دیدم که یکی از بچهها سرش را بدون حرکت در آب قرار داده است، بیشتر نگران شدم. شانه ایشان را گرفتم و تکان دادم، سرش را بلند کرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم: چی شده؟ چرا تکان نمیخوری؟
خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت: مشغول نماز شب بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون، بقیه را همراهی میکردم. اطمینان و آرامش خاطر بسیجی «شهید غلامرضا(اکبر) تنها» زبانم را بند آورده بود گفتم: «اشکالی نداره، ادامه بده! التماس دعا» صبح روز بعد، روی سکوی الامیه اولین شهیدی بود که به دیدار معشوق نایل آمد.
جالب اینجاست که انسان حتی برای زندگی آسوده در دنیا نیز نیاز به اوقاتی برای خلوت و دوری از دیگران دارد همانطور که امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
طَلَبْتُ الرَّاحَهَ فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِتَرْکِ مُخَالَطَهِ النَّاسِ إِلَّا لِقِوَامِ عَیْشِ الدُّنْیَا اتْرُکُوا الدُّنْیَا وَ مُخَالَطَهَ النَّاسِ تَسْتَرِیحُوا فِی الدَّارَیْنِ وَ تَأْمَنُوا مِنَ الْعَذَاب.[۹]
آسایش را طلب کردم پس آن را نیافتم مگر در ترک معاشرت با مردم غیر از مواردی که برای زندگی دنیا لازم است. دنیا و اختلاط با مردم را ترک کنید تا در هر دو دنیا آسایش داشته باشید و از عذاب الهی ایمن بمانید.
یکی از نمازگزاران حضرت آیتالله العظمی بهجت (ره این خاطره را برای پسر ایشان تعریف کرده بودند و پسر آیت الله در مراسم سالگرد حضرت آیتالله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو کردند . این نمازگرار گفته بود :
«تهران زندگی میکردم، کارم در زمینه کامپیوتر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیتالله بهجت (ره) میخواندند را دیدم و لذت بردم.
تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیتالله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم، دیدم بله همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه میشود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود، برنامهام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.
یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح میرفتم قم نماز میخواندم و برمیگشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود، هر روز مرا وسوسه میکرد که چرا از کار و زندگی میزنی و به قم میروی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و … .
کم کم نسبت به فریادهای آیتالله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد میکشه؟ چرا داد میزنه؟ چرا با درد سلام میده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلامهای آقا سلام میدادم.
به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد میکشه دیگه نمیام قم نماز بخونم، همون تهران میخونم، این هفته هفته آخرمه …
یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا میهمان داشتند، گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطهور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف میزدم، آقا اگر بهم نگی میرم هان! آقا دیگه نمیام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیتالله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد، به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی میگفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟
سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم میگفتم آقا چطور حرفهای من را شنید؟ در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیتالله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز میخوانم، متعجب شدم، در بیداری اصلا نمیتوانستم به چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!
خوشحال بودم و پشت آقا نماز میخواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد، آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوهای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟ در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.
یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد میکشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم میرفتم و سپس به تهران بازمیگشتم تا آقا رحلت کردند.»
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
فی التَّوراه مَکتوبٌ یا ابنَ آدمَ تَفَرَّغ لِعِبادَتِی أملأ قَلبَکَ غِنیً و لا أکِلکَ إلی طَلَبِکَ و عَلَیَّ أن اسُدَّ فَاقَتَکَ…؛
در کتاب آسمانی تورات نوشته شده است: ای فرزند آدم! برای انجام عبادت من، فراغتی به وجود آورد تا قلبت را سرشار از بی نیازی سازم بدون آن که تقاضا نمایی، و بر خود لازم می دانم که حاجتت را برآورم. (الکافی/ ج ۲/ ص ۸۳)
اهمیت و جایگاه اعتکاف
یکی از این فرصتهای مناسب برای خلوت اعتکاف است . اینکه ما میتوانیم در ماه رجب در روزهای ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ ماه رجب معتکف بشویم و این فضای معنوی و خلوت با خد ارا تجربه کنیم .
*در دین ما به اعتکاف توصیه زیادی شده و برای آن آثاز فراوانی در نظر گرفته شده است .
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
المُعتَکِفُ یَعکِفُ الذُّنوبَ و یَجری لَهُ مِنَ الأجرِ عامِلِ الحَسناتِ کلِّها ؛ معتکف از انجام گناهان باز می ایستد و بدین وسیله اجری مانند کسی که همه نیکی ها را انجام می دهد، خواهد داشت. (کنز العمال/ ج ۸/ ص ۵۳۱)
این عمل تا جایی اهمیت داشت که یکسال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قضای سال قبل را به جا آوردند . در جنگ بدر در ماه رمضان واقع شد؛ بنابراین پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در آن سال اعتکاف نکرد و به جای آن در سال بعد دو دهه به اعتکاف نشست؛ یک دهه برای همان سال و دهه ی دیگر به جای سال قبل. (الکافی/ ج ۴/ ص ۱۷۵)
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
مَن اعتَکَفَ یوماً ابتغاءَ وَجهِ اللهِ عزَّوجلَّ جَعَلَ اللهُ بَینَهُ و بَینَ النّار ثَلاثَه خَنادِقَ؛
کسی که روزی را برای جلب رضایت خداوند متعال معتکف شود، ذات حق بین او و آتش جهنم سه خندق ایجاد می کند. (کنزالعمال/ ج ۸/ ص ۵۳۲)
مَنِ اعتَکَفَ إیمانا وَ احتِسابا غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ. همه گناهان گذشته کسى که از روى ایمان و براى رسیدن به ثواب الهى معتکف شود ، آمرزیده مىشود. (کنزالعمّال ، حدیث ۲۴۰۰۷)
اعتکاف عزلت نشینی و قطع ارتباط با جامعه نیست
وقتی بحث خلوت با خدا و دوری از هیاهوی جامعه میشود ممکن است بعضی احساس کنند اسلام دستور به عزلت نشینی و ریاضت و رهبانیت بدهد . در صورتی که اصلا اینطور نیست . اصل و اصالت در دین ما توصیه به زندگی اجتماعی است . برترین عبادتهای ما عبادتهای جمعی است . مثل نماز جماعت ، نماز جمعه ،حج و امثال اینها نمونه هایی از توصیه اسلام به زندگی اجتماعی است . در قرآن کریم ضمن تأکید بر زندگی اجتماعی، در بخش عمده ای از آیات به برخی از قواعد زندگی اجتماعی بیان فرموده است. که از میان آنها به این آیه می توان اشاره نمود: «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ؛ و (همواره) در راه نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون کنید! و (هرگز) در راه گناه و تعدّی همکاری ننمایید!»
مبادا کسی فکر کند وقتی ما بحث از عزلت و خلوت میکنی به این معنا که کاری به مردم و حوادث و اتفاقات اجتماع نداشته باشیم .
روایات زیادی ما را از عزلت نشینی برحذر داشته است . مثل آنچه از پیغمبر رسیده که: «مؤمن با مردم الفت می گیرد و مردم با اوالفت می گیرند. و خیری نیست در کسی که الفت با مردم نمی گیرد» .
و اینکه فرمود: «حذر کنید از بیشه ها و کوهستانها، و با مردم عامه بنشینید و درمساجد حاضر شوید»
شخصی از یاران امام مجتبی علیه السلام نقل می کند :
در خدمت حسن بن على علیهما السلام نشسته بودم که مردى آمد و عرض کرد: یا بن رسول اللّه ! فلانى از من مبلغى پول طلبکار است و مى خواهد مرا حبس کند. امام فرمود: به خدا من پولى ندارم که بدهکارى تو را بپردازم. مرد گفت: پس با او سخن بگو میمون بن مهران مى گوید: امام علیه السلام کفشهاى خود را پوشید. من عرض کردم: یا بن رسول اللّه ! فراموش کردید که در حال اعتکاف هستید؟ حضرت فرمود: فراموش نکرده ام اما از پدرم شنیدم که از قول جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هر که در راه برآوردن نیاز برادر مسلمان خود بکوشد چنان است که خدا را نه هزار سال، روزه دار و شب زنده دار، عبادت کرده باشد.
این نشان می دهد ما نباید به اسم خلوت و عزلت از اتفاقات جامعه و انسانهای اطراف خودمان غافل باشیم . اما اینکه شخصی در ۲۴ ساعت هیچ خلوتی ندارد اصلا خوب نیست .
استفاده از فرصت پانزدهم ماه رجب
این ماه فرصت خوبی برای نزدیک شدن به خداست و از بین روزهای آن ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ ماه رجب و ایام اعتکاف است . پس از اتمام این سه روز روزه منادی عرش خطاب به آدم گفت: ای آدم هر کس از فرزندان تو این سه روز را در ماه روزه بدارد بدان گونه است که سراسر عمر را به امساک گذرانده است.
در بیان شرافت و عزت ماه رجب همین بس که امام صادق (ع) فرمودند: به این امت سه ماه اعطا شده که به هیچ کدام از امم قبلی داده نشد؛ه ماههای رجب، شعبان و رمضان و همچنین سه شب به آنان اعطا شده که به هیچ یک از گذشتگان داده نشده شب ۱۳ ، ۱۴ و ۱۵ .
حالا اگر کسی هم نتوانست در اعتکاف شرکت کند شب و روز ۱۵ ماه رجب را خیلی قدر بداند .
از جمله عبادتهای بسیار موکد در شب پانزدهم ماه رجب شب زندهداری و طلب مغفرت از خداوند است در احادیث نقل شده است که خداوند در نیمه شب ماه رجب گناهان بندگان را میآمرزد و به فرشتگان خود امر میفرماید که به نامه اعمال بندگانش نظر شود و اگر سیئهای در آن دیده میشود از آن محو شود و به حسنات تبدیل شود.پس از گذشتن شب نیمه رجب یکی از طلایی ترین روزهای سال که در پیش روست روز پانزدهم رجب است که شیعیان در این روز به انجام اعمال ام داوود میپردازند.
اعمال ام داوود حکایتی جالب و بسیار آموزنده از تأثیر شگفتانگیز دعا بر مقدرات انسانی دارد؛ ایام زندگانی امام جعفر صادق (ع) مقارن با حکمرانی یکی از حکام ستمگر عباسی به نام منصور بود. وی دستور به زندانی کردن فردی بیگناه به نام داوود داده بود و تصمیم به قتل وی داشت، مادر داوود که از همه جا مستأصل شده بود به امام جعفر صادق (ع) ارتجاع برد و از ایشان راه چاره طلب کرد.
امام به مادر داوود دستور داد تا روزهای ۱۳، ۱۴ و ۱۵ رجب را روزه بگیرد و در روز سوم مشغول به خواندن سورههای مشخصی از قرآن بشود و بعد از اتمام آن دعایی را که امام به وی آموخته بود قرائت کند و پس از آن منتظر فرج در کار پسرش شود.
مادر داوود با انجام دادن این دستور موفق شد که پسر خود را از مرگ و زندان نجات دهد؛ پس از آن سال شیعیانی که در زندگی خود دارای حاجت و خواستهای بزرگ هستند این سه روز را روزه میگیرند و با غسل روز پانزدهم و خواندن سورههای مشخص شده از قرآن از سوی معصوم و دعای منقول از امام ششم برای برطرف شدن مشکل خود دعا میکنند.
آنان که قادر به انجام اعمال نیستند قلب خود را متوجه کنند
هرچند که انجام اعمال ام داوود و روزه این سه روز برای برخی به علت شرایط جسمانی و محیطی نامقدور است، اما این نکته را از یاد نبریم که شرافت و فضیلت این ایام فرصتی مناسب برای مغفرت از خداوند و کسب توشه اخروی است.
گاهی شرایط محیطی این فرصت را سلب میکنند که با فراغت بال به انجام امور عبادی بپردازیم، اما متوجه کردن دلها به سوی معبود هستی و اظهار عجز کردن در مقابل وی بی شک برای ما توفیقات و هدایایی ارزشمند به ارمغان خواهد آورد. شاید بتوانیم با سلامی کوتاه به محضر اباعبدالله حسین (ع) از بسیاری از این فیوضات و هدایایی معنوی خود را بهره مند کنیم.
ذکر مصیبت اباعبدالله الحسین علیه السلام
۱۵ ماه رجب مصادف است با روز رحلت شهادت گونه حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجازه بدهید یک عرض ارادتی داشته باشیم به محضر پر خیر برکت دختر امیر المومنین علیه السلام .
ألسَّلامُ عَلَیکِ یَا عَقِیلَهَ بَنِی هَاشِمِِ، یَا بِنتَ اَمِیرَالمُومِنِینَ(ع)، یَا زَینَبَ الکُبرَی (س)
امام سجاد(ع) می فرماید :
سخت ترین روزی که بر رسول خدا(ص) گذشت روز غزوه احد بود که در آن عمویش حمزه بن عبدالمطلب که شیر خدا و شیر پیامبرش بود کشته شد.(۱)
از ابن عباس نقل شده است که وقتی در جنگ احد حضرت حمزه سیدالشهداء شهید شد، وحشی (قاتل حمزه) از طرف هند (مادر معاویه) اجیر شد که حمزه را بعد از کشتن، مُثله کند.
و او نیز سینه حمزه را شکافت.
بعد از پایان جنگ، صفیه (خواهر حمزه) آمد که وضع نعش برادر خود را ببیند اما خبر نداشت که برادرش را بعد از شهادت مثله کرده اند. صفیه به امام على(ع) و زبیر (پسر صفیه) برخورد کرد.
امام على(ع) به زبیر فرمود :
《اُذْکُرْ لِأُمِّکَ! مادرت را دریاب!
و به او تذکر و دلدارى بده! و چون این کار قدری سخت بود، زبیر از آن سرباز زد و متقابلا به امام علی(ع) عرضه داشت :
《لَا بَلْ اذْکُرْ أَنْتَ لِعَمَّتِکَ!》شما به عمّه تان تذکر و دلدارى دهید.
صفیه تا به علی(ع) و زبیر رسید پرسید :
حمزه را چه شده است؟ پس صفیه از حال آن دو گمان کرد که آنان خبری ندارند.
پس نزد رسول اکرم(ص) آمد.
حضرت(ص) تا عمه خود را دید، فرمود :
من مى ترسم بر عقل صفیه، از شدت ناراحتى بر حمزه، صدمه اى بر او وارد شود. در این هنگام؛
《فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى صَدْرِهَا فَدََا لَهَا فَاسْتَرْجَعَتْ وَ بَکَت》حضرت(ص) دست مبارک خود را بر روی سینه ی صفیه گذاشت و براى او دعا فرمود و صفیه نیز گفت :
(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) و سپس گریه کرد.(۲)
یا رسول الله(ص)!
در کربلا وقتی کاروان اسراء را به سمت کوفه حرکت می دادند، حضرت زینب کبری(س) خود را به بدن بی جان امام حسین(ع) که داخل قتلگاه افتاده بود رساند.
وقتی بدن صد پاره ی امام حسین(ع) را دید، با صدایی غم انگیز، ندبه کنان به سمت مدینه، خطاب به حضرت رسول اکرم(ص)، عرضه داشت:
《وامُحَمّداه، صَلّیٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هَذا حَسَینٌ(ع) بِالعَراءِ، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاءِ!》
وامحمّداه! درود فرشتگان آسمان بر تو، این حسین(ع) است که عریان بر خاک افتاده و به خون آغشته شده و اعضایش از هم جدا شده است!
《وَاثَکْلاه وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا، اِلَی اللهِ الْمُشتَکیٰ وَ اِلی مُحَمَّدٍ الْمُصطَفیٰ(ص) و الی عَلِیٍ المُرتَضَیٰ(ع) و الی فَاطِمهَ الزَّهراء(س) وَ الی حَمزه سَیّدالشُّهداء!》
وامصیبتاه، این دختران تو هستند که اسیرند.
شکایت میبرم به خدا و به محمّد مصطفی(ص) و علی مرتضی(ع) و فاطمه زهرا(س) و به حمزه سیدالشهداء!
《وامُحَمَّداه، وَ هَذا حُسینٌ بِالْعَراءِ تَسفی عَلیه ریحُ الصَّبَاء، قَتِیل أولادِ البَغَایَا! وَاحُزْنَاه، وَاکرباه عَلیک یَا اباعَبدِاللهِ، اَلْیَوم مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللهِ(ص)! یَا اصحابَ مُحَمّد(ص)، هؤلاء ذُرِیَّهُ المُصطفی(ص) یُسَاقُونَ سُوقَ السَّبایَا!》
وامحمّداه، این حسین است که عریان (روی خاک افتاده) و باد صبا خاک بیابان را بر بدنش میپاشد. اوست که به دست زنازادگان کشته شده است. آه ای اباعبدالله(ع) چه غصهای و چه مصیبتی در شهادت تو، گویا امروز جدّم رسولخدا از دنیا رفته است. ای یاران محمّد(ص)، اینان خاندان مصطفی هستند که همانند اسیران آنان را می برند.(۳)
.




