خودخواهی ؛ اهمیت، علّت و راه فرار از آن
۱۴۰۱-۰۳-۱۱ ۱۴۰۲-۰۶-۱۱ ۱۵:۵۳خودخواهی ؛ اهمیت، علّت و راه فرار از آن

خودخواهی ؛ اهمیت، علّت و راه فرار از آن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱. شفای زن مسیحی توسط حضرت معصومه
گستره کرامات حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها چنان وسیع است که اشخاص غیرشیعه و حتی غیرمسلمان نیز از آن برخوردار میشوند و البته عموما نیز بعد از کسب شفای خود، به مذهب حق روی میآورند. نمونه این سعادتمندان «نانسی» زن مسیحی اهل تهران است که خودش میگفت: «شانزده ساله بودم که ازدواج کردم و هنوز پانزده روز از ازدواجمان نگذشته بود که پدر و مادر شوهرم در تصادف کشته شدند و من سرپرستی سه فرزند آنها (آلبرت، ادیت و آلبرتین) را عهدهدار شدم. پس از ۲۰ سال که دخترها ازدواج کردند و آلبرت خود را برای تحصیلات دانشگاهی آماده میکرد، ناگهان «رامان » برادر گمشده شوهرم پیدا شد. او با همسر و سه فرزندش، خانهای نزدیک منزل ما اجاره کرد و به همراه همسرش برای آوردن وسایل به شمال رفت؛ ولی آن دو نیز تصادف کردند و کشته شدند و من بار دیگر مسئول سرپرستی از کودکان او شدم.
پس از مدتی به درد مبتلا پا شدم و بارها به دکترها مراجعه کردم. سرانجام گفتند که باید عمل شود. من تعلل کردم تا آن که پایم کاملا متورم شد و دکترها گفتند که باید قطع شود. من ترسان و گریهکنان به خانه آمدم. غروب بود که از شدت خستگی به خواب رفتم. در خواب زن مقدسی را دیدم که چادر مشکی بر سر و لباس سبز بر تن داشت. او دست مرا گرفت و گفت: «نترس، بچههای رامان تو را با پای سالم نیاز دارند.» از خواب پریدم. در همان حال، صدای زن همسایه توجهم را جلب کرد. او یکی از همسایههای ما و زنی مسلمان بود که داشت در مورد شفا یافتن یک بیمار لاعلاج داستانی برای آلبرتین تعریف میکرد. من جریان خوابم را به او گفتم. زن همسایه رنگش مثل گچ سفید شد و گفت: به خدا قسم شما خوب میشوید. من مطمئن هستم آن بانو، حضرت معصومه بوده است. درست است که شما مسلمان نیستید؛ اما این خاندان کریمتر از آن هستند که لطفشان فقط شامل حال مسلمانان شود. حتما باید قبل از عمل به قم بروی.
روزه بعد به طرف قم راه افتادیم. هرچه نزدیکتر میشدیم، انگار چراغ امیدی در دلم روشنتر میشد. وارد حرم شدیم. نزدیک صبح بود که باز آن بانو را در خواب دیدم. او به من فرمود: «بچههای رامان منتظر هستند. مگر قرار نبود امروز برایشان سبزی پلو بپزی؟!» هنوز پاسخی نداده بودم که چیزی به پایم خورد و از خواب بیدار شدم. برخاستم و ایستادم. چند قدم راه رفتم و باور کردم که کاملا شفا گرفتهام. پای من کاملا خوب شد و پزشکانی که قرار بود مرا عمل کنند، بعد از معاینه مجدد، همه اعتراف کردند که در حق من معجزه شده است. پس از شفا گرفتن، نذر کردم هر ماه یکبار به قم بروم و بالاخره بعد از یک سال مسلمان شدم و نام سمیه را برای خودم انتخاب کردم»[۱]
الحمدلله که در مجلس ولادت حضرت فاطمه معصومه سلاماللهعلیها نشستهایم. بانوی بزرگوار و کریمهای که لطف و احسانشان برای مسیحیها هم بسیار زیاد است و به همین جهت برای مسیحیها هم قابل احترام هستند؛ چه برسد به مسلمانها و علمای تراز اول اسلام احترام فوق العادهای برای ایشان قائل بوده و هستند.
۲. احترام آیتالله بروجردی به حضرت معصومه
در نقل تاریخ معاصر داریم که سعودبنعبدالعزیز پادشاه وقت عربستان برای آیتالله بروجردی، مرجع کل در زمان خود، توسط سفیرش هدایای ارزشمندی از جمله عصایی مرصع به نگینهای قیمتی، ساعتی نفیس و هدایای ارزشمند دیگر به همراه ۱۵ جلد قرآن گرانبها و پرده خانه خدا فرستاد و از ایشان درخواست ملاقات در بیت معظم له را داشت. ایشان به سفیر فرمودند: «بفرمایید شیوه بنده این نیست که هدیهای از کسی قبول کنم؛ اما چون قرآن و پرده کعبه در بین هدایا هست؛ قبول میکنم و مابقی هدایا را به خود ایشان هدیه میکنم.»
اطرافیان آیتالله به ایشان گفتند که چرا قبول نکردید؟ میدانید این ملاقات چقدر در روابط بین ایران و عربستان موثر بود؟ میدانید برای حجاج بیتاللهالحرام چه اثری داشت و خلاصه خوب بود این دیدار شما و ایشان چرا قبول نکردید؟
جوابی که ایشان میدهند بسیار دقیق است!
ایشان میفرمایند که به خاطر عظمت و جاه و مقام حضرت معصومهسلاماللهعلیها من این دیدار را نپذیرفتم.
پرسیدند چگونه؟ فرمودند که اگر این دیدار را میپذیرفتم، پادشاه عربستان به قم و به دیدار بنده میآمد و به زیارت حضرت معصومه نمیرفت، این بیاحترامی به مقام عمه جانم حضرت معصومه بود!
حضرت معصومهای که در زیارتنامه ایشان میخوانیم: «یا فاطمه إشفَعی لیّ فی الجنه فإن لَکِ عِندَ الله شأناً من الشأن» شما در پیشگاه الهی جایگاه بسیار والایی دارید!
حضرت معصومهای که حضرت امام جوادعلیهالسلام در باره ایشان میفرمایند: « من زار عمتی بقم فله الجنه؛ کسی که عمه جانم را زیارت کند، بهشت بر او واجب میشود!»
حضرت معصومهای که میرزای قمی در خواب به شیخ عباس گفت: «حضرت معصومه همه شیعیان را شفاعت میکنند!»
حضرت معصومهای که امام کاظمعلیهالسلام میفرمایند: «فداها ابوها[۲] پدرش به فدایش!»
حضرت معصومهای که ما در این مجلس گرد هم آمدهایم برای شادی ولادت ایشان و قطعا امام رضاعلیهالسلام و خود ایشان به ما عنایت ویژه دارند.
اما منظور بنده از بیان این داستان نکته دیگری است.
سوال این است اگر به من و شما بگویند شهردار یا استاندار یا رئیسجمهور، وقت داده برای ملاقات حضوری؛ چقدر خوشحال میشویم! حالا پادشاه یک کشور برای آیتالله بروجردی، این شاگرد مکتب فاطمه معصومه، سفیر فرستاده که ما میخواهیم بیاییم برای دیدار شما و هدایای ارزشمند هم فرستاده؛ اما ایشان میگوید ما این دیدار را نمیپذیریم تا به مقام حضرت معصومه ذرهای بی احترامی نشود.
سوال این است که چگونه میشود کسی به این مقام برسد که هدایا و احترام پادشاه و همه اینها برایش بیارزش شود و حضرت معصومه و احترام به ایشان ارزشش بیشتر از تمام آن هدایا باشد؟ چگونه میشود که ایشان خودش را و احترام به خودش را نمیبیند و احترام به حضرت معصومه را از نفع شخصی بیشتر رعایت میکند؟
در این جلسه میخواهم به این مطلب بپردازم که چگونه ما هم به این حالت برسیم که خودخواهی را کنار بگذاریم و خودخواه نباشیم و انشاء الله به کمال خداخواهی برسیم.
۳. اهمیت خودخواهی
۳.۱.خودخواه بهشت نمیرود
خودخواهی که در روایت امام صادقعلیهالسلام میفرماید:«لا یَدخُلُ الجَنَّهَ مَن فِی قَلبهِ مِثقالَ ذَرَّهٍ مِن کِبر؛ کسی که در قلبش به اندازه ذره ای کبر و خود بزرگ بینی باشد به بهشت وارد نمیشود.»[۳] اگر ذرهای خودخواهی داشته باشیم، وارد بهشت نمیشویم. حالا اگر من در وجودم خودخواهی باشد زیارت حضرت معصومه هم بروم، بهشت هم بر من واجب بشود اجازه ورود به بهشت را ندارم؛ مثل دانشجویی که امتحان کنکور داده، قبول هم شده، ثبتنام هم کرده، پذیرفته هم شده؛ اما حراست دانشگاه به خاطر لباس نامناسبش، به او اجازه نمیدهد که وارد دانشگاه شود. هرچه میگوید من کارت دانشجویی دارم، کنکور دادهام، کلاس دارم، باید وارد شوم؛ اما حراست میگوید با این لباس اجازه ورود ندارید.
این دقیقا مثال خودخواهی است. وای به حال من اگر زیارت حضرت بروم؛ اما زیارت رفتنم هم خودخواهانه باشد.
عزیزان اگر به دنبال بهشت هستیم باید خودخواهی را از وجودمان پاک کنیم.
روزی حضرت عیسی از صحرایی میگذشت. در راه، به عبادتگاه عابدی رسید و با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام، جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آن جا میگذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن بازماند. همان جا ایستاد و گفت: «خدایا! من از کردار زشت خویش شرمندهام. اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر!»
چشم عابد که بر جوان افتاد، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن!»
در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که: «به این عابد بگو ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با آن جوان محشور نمیکنیم؛ زیرا او به دلیل توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو، به علت غرور و خودبینی، اهل دوزخ!»
۳.۲. عبادت خودخواهانه هم قبول نیست
بزرگواران اگر کسی خودخواهانه عبادت هم داشته باشد، خدا از او قبول نمیکند.
خودخواهی اینقدر نزد خدا منفور است که سجدهها و عبادتهای چند هزار ساله ابلیس را با یک خودخواهی برفنا داد و تمام عبادتهایش را مردود کرد.
آیتالله بروجردی هم اگر نعوذ بالله خودخواهانه دیدار با پادشاه عربستان را میپذیرفت و احترام به مقام فاطمه معصومهسلاماللهعلیها را در نظر نمیگرفت، تمام مرجعیتشان بر باد بود.
ما هم باید مواظب باشیم. اگر عبادتی، نمازی، روزهای، صدقهای داریم نباید خودخواهانه باشد. خودخواهی آنقدر بد است که خدا با آن به بدترین شکل برخورد میکند.
حاج آقا رحیم ارباب از علمای قدیم اصفهان نقل میکند که روزی به یکی از روستاهای اطراف اصفهان میرفتم. از دور دیدم بچهها مشغول توپ بازی هستند. نزدیک که شدم دیدم توپشان با توپهای معمولی فرق دارد. نزدیکتر که شدم، دیدم توپشان جمجمهای است که از یکی از قبرها بیرون زده و بچهها بی اعتنا دارند لگد میکشند زیر آن و با آن بازی میکنند. رفتم جمجمه را از زیر پای بچه ها برداشتم و آن را دفن کردم. صاحب جمجمه شب به خوابم آمد و از من تشکر کرد و گفت: «من به خاطر اینکه جمجمهام زیر پای بچهها بود، اذیت میشدم و عذاب میکشیدم. دستت درد نکند.»
پرسیدم چطور شد که خدا چنین تو را عذاب کرد؟»گفت: «من کدخدای این روستا و بسیار خودخواه بودم! خدا هم سر من را زیر پای بچهها انداخت تا عذاب شوم!»
وای به حال آن رئیس اداره! وای به حال آن استاد! وای به حال آن پدری که به زیردستان خود تکبر ورزد و خودمحور باشد!
۳.۳. خودخواه مطرود است
نه تنها خدا با خودخواهی سخت برخورد میکند؛ بلکه مردم هم با انسان خودخواه دوست نمیشوند و او را طرد میکنند. در روایت داریم انسان خود خواه طرد میشود و مردم او را رها میکنند.
امیرالمؤمنین حضرت علیعلیهالسلام فرمود: «لَیْسَ لِلْمُتَکَبِّرِ صَدِیقٌ؛ برای متکبر دوستی وجود ندارد.»
بسیاری از طلاقها علتش خودخواهی طرف مقابل است. من خودخواهم، همسرم تاب تحمل من را ندارد، طلاق میگیرد.
یکی از اساتیدمان میگفتند که خانمیآمده بود برای مشاوره و اصرار که طلاق بگیرد. علت را از او پرسیدم. گفت: «همسرم زندکی را بر من تلخ کرده. در دانشگاه با او آشنا شدم. اول با همه پسرها فرق داشت. مثل بقیه نبود که جلو بیاید و لوسبازی دربیاورد. من از او خوشم آمد و خودم سراغش رفتم. ای کاش قلم پایم شکسته بود و نمیرفتم. با هم دوست شدیم. او به خواستگاری من آمد. هر چه پدر و مادرم مخالفت کردند، فایده نداشت. من اصرار کردم که همین پسر خوبی است؛ با وقار است؛ مثل بقیه لوس نیست و از این حرفها. بالاخره قبول کردند و ما ازدواج کردیم. اوایل زندگی خوب بود؛ اما بعد از مدتی دیدم سر کار نمیرود و میگوید تو لیاقت نداری، من کار کنم و پول دربیاورم و تو بخوری؛ من از تو بهترم تو باید پول دربیاوری و خرج زندگی کنی. از او بدم آمد؛ اما نمیتوانستم به خاطر آبرویم به پدر و مادرم چیزی بگویم. کار میکردم و خرج زندکی را میدادم.
اما حالا حرف جدیدی میزند که دیگر میخواهم ترکش کنم و طلاق بگیرم. میگوید تو لیاقت نداری در طبقهای که من هستم، باشی. من از تو برترم تو به زیرزمین برو آن جا زندگی کن. فقط برای من غذا و چای و میوه بیاور، شب هم برو زیر زمین بخواب.
استاد ما میگفتند: «این آقا اختلال شخصیت خودشیفته داشت؛ همان که در زبان دین به آن میگویند مغرور و خودخواه.»
انسانی که خودخواه باشد همین است. بستگی به حد خودخواهیاش دارد وگرنه همه فرعون درون داریم.
۴. علت تکبر : توجه به خودِ طبیعی
حالا سوال این است که ما چطور خودخواه میشویم.
بچهها که همه خوب هستند و خودخواه نیستند. چطور میشود تا زمانی که بچهایم متکبر نیستیم؛ خودخواه نیستیم؛ اما بزرگ که میشویم، خودخواه میشویم.
در جواب باید مقدمتا مطلبی را عرض کنم که بسیار دقیق و جدید است. مطمئن هستم تا کنون کسی برای شما از این زاویه به خودخواهی نپرداخته است. ما موجودات را به چهار دسته تقسیم بندی میکنیم.
اول جمادات یا همان اشیاء، دوم نباتات یا همان گیاهان، سوم حیوان،
و چهارم انسان
اشیاء آثاری دارند، نشانههایی دارند وزن و حجم و رنگ و بو، نشانه جمادات است.
گیاهان هم آثاری دارند. رشد و تولید مثل و قدرت بدنی از آثار گیاه است. شما نهال کوچکی را ببینید که رشد میکند تکثیر میشود و کمکم قویتر میشود. درخت تنومندی میشود. اینها از آثار گیاهان است.
حیوانات هم آثاری دارند، نشانههایی دارند.
غریزه و میل و شهوت وغضب از آثار حیوانات است که همه میدانیم؛ اما بخشی که در حیوانات هست و ما به آن توجه نداریم، عاطفه به فرزند، انتخاب همسر، دفاع از مسکن و جامعه مدنی، رعایت قوانین و مقررات و طبقات اجتماعی و حتی دموکراسی است
تمام اینها را میتوانید در حیوانات در یک کلونی زنبور یا مورچه ببینید. زنبورها از خانه ومسکن خود دفاع میکنند.
زنبورها جامعه مدنی دارند؛ قوانین دارند. زنبور حق ندارد روی کثیفی و آلودگی بنشیند. اگر نشست، دیگر به کندو راهش نمیدهند. طبق قوانین اخراج میشود.
دموکراسییی که بشریت مدرن این همه با آن پُزِ تمدن میدهد، حتی در حیوانات هم وجود دارد. طبق رایگیری آزادانهای که در گله بین قوی ترین گوزنها اتفاق میافتد با هم سرشاخ میشوند و قویترین گوزن مشخص میشود و او رئیس گله میشود و همه از او تبعیت میکنند هر گوزنی هم که نخواهد گله را ترک میکند.
طبق قوانین زنبور ها هم، ملکه ضعیف کلونی را ترک میکند و زنبورهایی که میخواهند، با او کندو را ترک میکنند.
حیوانات عاطفه دارند، احساسات دارند. روزی به یکی از دامداریهای اطراف شهر رفته بودم کارگر آنجا میگفت: «حاج آقا ما وقتی میخواهیم گاوها را از این بهاربند(آغل گاوها) به بهاربند دیگری ببریم، باید چند نفر بشویم و چوب دست بگیریم و مواظب باشیم گاو فرار نکند یا راه دیگری نرود تا بتوانیم گاو را جابجا کنیم؛ ولی وقتی گاوی زایمان میکند، گوسالهاش را میاندازیم در یک فرغون و فرغون را میبریم به جایی که میخواهیم . مادرش به دلیل محبتی که به فرزند دارد، خودش بدون اینکه ما چوب دست بگیریم و چند نفری بیاییم خودش دنبال گوسالهاش راه میافتد. الله اکبر از این محبت مادر به فرزند که در حیوانات هم هست و ما فکر میکردیم فقط در انسان وجود دارد.
حرف ها جدید نیست؛ اما دقیق است. شما شنیده بودید؛ اما توجه نداشتید.
حالا چه ربطی به خودخواهی دارد؟
ربطش این است که وقتی ما به این جنبهها از وجود خودمان توجه میکنیم، به جنبه گیاه بودنمان توجه میکنیم. مثلا بدن ما بدون درنظرگرفتن هیچ چیز دیگر مثل گیاهها رشد و نمو میکند و دیگر آثار گیاهان را دارد؛ پس وقتی به بدن توجه میکنیم و همه همّ و غمِّ منِ انسان میشود بدنم، میشود زیبایی بدنم، میشود بهترشدن بدنم، یعنی با گیاه فرقی ندارم! خانمیکه تمام هم و غمش عمل پروتز گونه و بوتاکس پیشانی و میکروبلیدینگ ابرو و رنگ پوست است، گیاه زیبایی است؛ اما آیا انسان ارزشمندی هم هست؟
آقایی که تمام توجهش عضلات قوی و تنومند کردن ماهیچههایش است، گیاه تنومندی است؛ اما انسان خوبی هم هست؟
آیا خانمِ زیباتر، انسانتر است و خانمِ زشتتر، انسانیتش کمتر است؟
آیا مردِ قویتر، انسانِ بهتر و مردِ لاغر انسان کمتری است؟
در بعد حیوانی نیز، همینگونه است.
ما را یک عمر با پُز دموکراسی و قانونگرایی و جامعه متمدن غرب، فریب دادهاند. چیزی که در ریزترین و کوچکترین حیوانات مثل مورچه و زنبور به مراتب دقیقتر و بهتر از غرب، در حال اجرا است.
مواظب باشیم توجه بیش از حد به قوای شهوانی و غضب، ما را از بُعد انسانی دور میکند و حیوانیت ما را تقویت میکند.
پدری که در خانه داد میزند، بچه ها و همسرش از دست او آسایش ندارند. رئیس ادارهای که به محض شنیدن رای مخالف از زیردست، یا کارمندی که با جابجا شدن به حق توسط مدیر عصبانی میشود و غضب آلود میشود، مرد و زنی که تمام قیودات دینی را کنار میگذارند و با هم ارتباط حرام برقرار میکنند، چه فرقی با حیوانات دارند؟!
علتِ خودخواهی، نگاه به خودِ طبیعی است؛ توجه به خودِ طبیعی است.
بله، توجه کردن به زیبایی لباس و چشم و ابرو یا سلامت بدن ایرادی ندارد؛ اما در سایه توجه به بعد انسانی انسان. نه فقط توجه به بعد گیاهی و حیوانی که همان خودِ طبیعی است.
۵. انسان حی متألِّه است
حال سوالی باقی میماند که تعریف شما از انسان چیست؟
ما فکر میکردیم همین که به زیبایی و خوشکلی جسممان برسیم، همین که بدن سالمیداشته باشیم، همین که تمدن و طبقه اجتماعی و دموکراسی و عشق به فرزند داشته باشیم، انسان خوبی هستیم.
در جواب باید عرض کنم که ما اول جواب سلبی دادیم و گفتیم انسان جماد نیست، گیاه نیست، حیوان هم نیست؛ اما اجازه بدهید قبل از اینکه جواب ایجابی بدهم یک داستان برای شما نقل کنم.
روزی تاجری با غلام و فرزند خرد سالش به سفر رفت. در مسیر غلام تاجر را کشت و مال و اموالش را هم بالا کشید و فرزند خردسال تاجر را هم که چیزی نمیفهمید، با خود برد و بزرگ کرد و به او گفت تو غلام من هستی. بچه هم پذیرفت که غلام غلام پدر خود است. هدفم از بیان این داستان این بود که مثلِ ما، مثلِ این بچه و غلام است. در واقع بچه در جای اشتباه قرار دارد. در واقع بچه مالک مالک خود است و مالکش غلام اوست.
ما هم همین بلا سرمان آمده است. حیوانیت و گیاه بودن را که غلام انسان بودنمان هستند، مالک قرار دادهایم و تمام تلاشمان برای ارتقا و رشد این دو است؛ در صورتی که ما حقیقت دیگری داریم؛ در صورتی که بدن و جسم غلام انسانیت ما هستند.
به زبان دیگر اگر بخواهم انسان را تعریف کنم، باید بگویم هر چیزی که به هنگام مرگ آن را میگذاریم و میرویم، انسان نیست.
آیا جسم با ما میآید یا میماند؟ چشم زیبا، بدن قوی و تنومند زیر خاک میرود یا به عالم بعد منتقل میشود؟ مسلما در دنیا میماند؛ پس انسان فراتر از اینها است. اگر بخواهم جواب عالمانمهتری بدهم، باید عرض کنم علامه جوادی آملی حفظه الله میفرماید: «حیوان ناطق خواندن انسان، ظلم به انسان است. انسان حی متألِّه است؛ یعنی موجودی که میتواند الهی شود، جا دارد که تا مقام خلیفه اللهی برسد.»
مقام معظم رهبری نیز میفرماید: «غرب است که انسان را حیوان شگفت انگیز میداند؛ ولی این تعبیر از انسان سزاوار نیست و حداقلی نگاه کردن به انسان، ظلم به اوست. باید انسان را کاملتر معرفی کرد. باید انسان را به کمال رساند نه در همین حد کوچک و بی مقدار.»
اگر انسان به جنبه خلیفهاللهی خود توجه کرد، دیگر به جسم و شهوت وغضب بیحد و حصر توجه نمیکند، مراقب سلامت جسم هست. زیبایی جسم و لباس هم به دستور خدا برای او مهم است، شهوت بجا و غضب بجا هم دارد؛ اما نه به هر قیمتی. انسانی که خود را خلیفه خدا بداند، مهم برای او خداخواهی است، نه بزرگ شدن خودش، نه مطرح شدن خودش.
اللهاکبر از بزرگان دینی ما! اللهاکبر از آنهایی که فهمیدند این بدن و این جسم مهم نیست! توجه را بردند سراغ اصل و از خودخواهی فارغ شدند.
زندهیاد محمدباقر نجفی از شاگردان علامه جعفری در احوالات ایشان نقل میکند: «وقتی کنگره هفتصدمین سال مولوی (دهه ۵۰) در دانشگاه تهران برگزار شد، برگزارکنندگان کنگره (به عمد یا به سهو) از استاد جعفری به عنوان یک محقق ایرانی مثنوی دعوت به عمل نیاوردند! ایشان خطاب به ما که بسیار ناراحت شده بودیم، به آرامی گفت : «بروید سخنرانی ها را گوش کنید و در پی مطالب باشید، نه در پی شخص و نام.»
به یاد دارم در این کنگره ، شادروان مجتبی مینوی در متن سخنرانی خود، از نظر نسخهشناسی شک داشت که در بیت اول مثنوی، بشنو از نی چون «حکایت» می کند درست است، یا بشنو از نی چون «شکایت» میکند؟ من وقتی موضوع «حکایت» و «شکایت» را با ناراحتی و طنز نقل کردم ، علامه جعفری گفت: آقای مینوی در واژهشناسی و نسخهشناسی استادی بزرگ هستند، صحیح نیست به تحقیر از او یاد کنی ! اگر از این که مرا دعوت نکردهاند، آزردهخاطر هستی، نباید به کسانی که دعوت شدهاند، بیحرمتی کنی! حالا به من بگو آیا در جلسات کنگره ، آوای «نی» را شنیدی یا نه؟ گفتم : نه . ایشان گفت : اگر صدای «نی» را شنیده بودی، نه در پی «شکایت» بودی و نه «حکایت!» من همان جا منقلب شده و بیاختیار گریستم.»
اگر ما به نی توجه کنیم و حواسمان به آوای نی نباشد، اگر نی را زیبا کنیم ولی آوای نی را زیبا نکنیم، خودخواهی کردهایم. تن ما نی است. خود طبیعی ما نی است. خود فطری و خود الهی است که آوای نی است.»
ببینید عزیزان وقتی در قید و بند خود نباشی، وقتی خود خواه نباشی، برای تو مهم علم میشود نه خودت!
۶. کمال: تطابق اثر وجودی و علت پیدایش است
حال ممکن است کسی سوال کند ما چکار کنیم که این خودخواهی را از خود دور کنیم و چگونه میشود خودخواه نبود و به کمال خداخواهی رسید.
برای اینکه بتوانم جواب این سوال را بدهم، باید مطلبی را عرض کنم.
و آن اینکه به نظر شما کمال انسان و اصلا کمال هر چیزی در چیست؟ و چگونه میشود که انسان به کمال برسد که خب معلوم است دیگر اگر ما به کمال برسیم خودخواهی هم از ما دفع میشود. پس باید کمال را تعریف کنم و راه رسیدن به آن را بیان کنم، خودبهخود، خودخواهی هم رفع میشود.
اما کمال را یان گونه تعریف کردهاند که کمالِ هر چیزی تطابق آثار آن چیز است با علت پیدایش آن.
اجازه بدهید توضیح بدهم؛ مثلا با خودکار چه کارهایی میتوان انجام داد؟ همه میگویند: «نوشتن» اما اگر دقت کنید با همین خودکار میشود چای نبات را همزد. با همین خودکار میشود کمر را خاراند. همین خودکار را میتوانم پرت کنم به طرف کلید چراغ و لامپ را روشن کنم. همین خودکار را میشود با قدرت و محکم به سینه کسی زد و او را کشت. همین خودکار را میشود در چشم کسی فرو کرد و او را کور کرد. خلاصه خودکار آثار زیادی دارد و میتواند اثرات متعددی بر جا بگذارد؛ اما این خودکار را برای چه چیزی ساختهایم؟ برای نوشتن؛ پس وقتی با خودکار مینویسیم و اثر نوشتن از خودکار صادر میشود، خودکار به کمال خود رسیده است.
حالا برویم سراغ انسان و ببینیم چگونه به کمال میرسد؟
انسان چه آثاری میتواند از خود به جا بگذارد؟ میتواند به پرورش اندام و زیبایی ظاهری خود بپردازد و یک جسم زیبا داشته باشد و یا میتواند به قانونمندی و طبقات اجتماعی بپردازد و یک قانونمدار خوب باشد. در صورت اول گیاه خوبی است و در صورت دوم حیوان خوبی است. البته این کارها بد نیست؛ ولی فقط پرداختن به جنبه گیاهی و حیوانی برای انسان کم است.
حالا بفرمایید انسان چگونه میتواند به کمال برسد؟ آن زمانی که اثری که از او سر میزند، مطابق با هدف ساختش باشد.
۷. عبادت راه فرار از خودخواهی
حالا میتوانم جواب سوال شما را عرض کنم. چگونه از خودخواهی فرار کنم؟ با رسیدن به کمال. چگونه به کمال برسم؟ با عبادت.
زیرا خدای متعال در قرآن میفرماید: «ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ انسان را خلق نکردم مگر برای عبادت.»
انسان آثار زیادی میتواند داشته باشد؛ اما اثری که برای آن خلق شده است، عبادت است. پرداختن انسان به مسائل دیگر، پرداختن بیش از حد انسان به زیبایی جسم، شهوت و غضب مثل چای همزدن با خودکار و مثل خاراندن کمر با خودکار است. ای انسان خالق تو میگوید من تو را برای عبادت خلق کردهام؛ پس به عبادت بپرداز، خداخواه بشو تا به کمال برسی و دیگر خودخواه نباشی.
کدام عبادت بهترین راه برای ترک خودخواهی است؟ عبادتی که مخالف هوای نفس ما باشد؛ مثلا من از نمازخواندن خوشم میآید؛ اما روزه گرفتن را دوست ندارم. یا من نماز و روزه را دوست دارم؛ ولی از صدقه و انفاق خوشم نمیآید. همان عبادتی را انجام بده که خودت خوشت نمیآید بعضی از هیأت و سینهزدن خوششان میآید؛ اما از مسجد و نماز خوششان نمیآید. یک مقدار عبادت مخالف با هوای نفس انجام بده، اثرش را میبینی. یک مقدار مخالفت با این نفس آثار فراوانی دارد.
شخصی میگفت: «هر خوابی که میدیدم، تعبیرش را از شیخ عبدالنبی میپرسیدم و دقیق جواب میداد. یکبار خانمم خوابی دید و برای تعبیر خواب سراغ شیخ رفتم؛ اما نگفتم که خانمم خواب دیده است. با خودم گفتم چه فرقی دارد؟ خواب، خواب است دیگر؛ فرقی ندارد. اما شیخ گفت خواب را خودت ندیدهای! خانمت دیده است و خواب را برایم تعبیر کرد. از دقتش در تعبیر خواب شگفت زده شدم. عرض کردم چطور به این مقام در تعبیر خواب رسیدید. ایشان گفتند : «در اراک، شبی در مدرسه بودیم، زنی پشت در آمد و گفت بیپناهم و جایی ندارم و نمیتوانم در این وقت شب به جایی بروم. هوا هم سرد بود؛ به ناچار گفتم: بیایید داخل. پس از ورود، گفتم: سفرهام آنجاست باز کنید و نان بخورید. در داخل حجره، کرسی هم داشتم، به او گفتم آن طرف بخوابید. من مطالعه دارم. او خوابید و من پس از مطالعه، در طرف دیگر کرسی خوابیدم. یکی ـ دو بار پای آن زن با پای من برخورد کرد، دیدم صلاح نیست زیر کرسی باشم، از جا برخاستم و بیرون حجره رفتم و تا صبح در هوای سرد در حیاط مدرسه ماندم و دور حیاط میگشتم. هوا که روشن شد، زن از اتاق بیرون آمد و رفت. علم تعبیر خواب من از ماجرای آن شب شروع شد.»
چقدر خوب است ما هم با عبادت به مخالفت با نفس بپردازیم. انشا الله موفق شویم و به کمال برسیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
پی نوشت ها :
[۱] کرامات معصومیه، ص ۱۱۸ تا ۱۲۳(با تلخیص فراوان)، نقل از مجله زن روز، ۲۷/۱۲ /۱۳۶۲.
[۲] محمد محمدی اشتهاردی، حضرت معصومه فاطمه دوم، ص ۱۳۳.
[۳] الکافی، ط-اسلامی، ج۲ ص۳۱۰.
[۴] در محضر بهجت، ج۳، ص۱۹۳.
.


