Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 03 : شهادت امام هادی : یکپارچه

هدایت ؛ اهمیت، انواع و راهکارهای آن

emam-hadi-05

هدایت ؛ اهمیت، انواع و راهکارهای آن

بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

بیان کرامتی از امام هادی علیه السلام

آقای قرائتی تعریف می کردند زمانى وضعیّت مردم سامرا خیلى بد، گرفتار ضعف و فقر بودند به صورتى که ضرب المثل شده بود که فلانى مثل فقراى سامرا است . آنها حمام نداشته و در رودخانه استحمام مى کردند و تقریبا بیشترشان اهل سنّت بودند و جمعیت کمی از شیعیان هم آنجا بودند . آیه اللّه بروجردى قدّس سرّه تصمیم گرفت حمام بزرگ و در کنار آن حسینه اى را براى شیعیان بسازند تا زیارت امام هادى علیه السلام نیز از مظلومیت بیرون بیاید.
به پیروى از آن سیاست براى رونق زیارت امام هادى علیه السلام ، آیه اللّه العظمى خوانسارى که در تهران بودند- به عدّه اى از طلبه ها پیغام داده و سفارش کردند که ماه رمضان آن سال روزها بخوابند و شبها در حرم امام هادى علیه السلام احیا بگیرند.
آیه اللّه العظمى شیرازى هم در راستاى این سیاست ، عدّه اى از نیروهاى حوزه را به سامرا فرستادند. به هر حال توفیقى بود که یک ماه رمضان من در آن مراسم بودم .
در آن زمان فقر شدیدى به یکى از طلاب فشار آورده و به امام هادى علیه السلام پناه آورده بود و کنار صحن آن حضرت ایستاد و عرض کرد: من مهمان شما هستم و محتاج و…
مى گوید: کمى ایستادم یک وقت آیه اللّه العظمى شیرازى از حرم بیرون آمد در صورتى که برخلاف رویه همیشگى که عبا به سر کشیده به طرف درب صحن مى رفتند، به طرف من آمده و مقدارى پول به من داده و فرمودند: این کار به سفارش امام هادى علیه السلام است . شما دفعه اوّلتان است که گرفتار شده اید و به این درب پناه آورده اید، ولى من بارها اینجا به پناه آمده و نتیجه گرفته ام .
ما عزادار آن امامی هستیم که آن امام بزرگواری که توجه خاص به شیعیانشان دارند . اما صحبت این جلسه در مورد رحمت و مهربانی حضرات معصومین نیست بلکه نقطه مقابل آن یعنی نفرین و لعنت کردن آن بزرگواران هست که شاید کمتر گفته و یا شنیده شده است .
این ایام مصادف شده است با شهادت امام مهربانی که
یکی از نیمه شب‌ها که ایشان بیرون می‌آمدند تا ارتباطی برقرار کنند تا امور شیعه را رتق و فتق کند یک شیعه آمد و گفت: آقا، من از راه دور آمده‌ام، «أنَا مِنَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِوِلَایَهِ جَدِّکَ أمیرِ المُؤمِنینَ» من از کسانی هستم که ولایت جدّ شما، امیر المؤمنین (علیه السّلام) را قبول دارم. آن‌قدر بدهی دارم که بدهی که کمر من را شکسته است. حضرت هادی (علیه السّلام) کاری کرد که ما برای او انجام ندادیم، کاری کرد که در این واقعه‌ای که به او جسارت شد ما عُشر این کار امام هادی (علیه السّلام) را هم برای او انجام ندادیم. حضرت فرمود: من الآن چیزی ندارم ولی هفته‌ی آینده متوکّل برای سرکشی می‌آید. پرسید چقدر بدهی داری؟ گفت: سه هزار درهم. حضرت نامه‌ای نوشت: من علیّ بن محمّد بن علیّ بن موسی الرّضا، ابن الرّضای ثانی به این آقا پنج هزار درهم بدهکار هستم. بدهکار نبود ولی نامه‌ی بدهی داد. بعد فرمود: تو را قسم می‌دهم که کاری که می‌گویم را انجام بدهی. گفت: آقا من انجام می‌دهم. گفت: روزی که متوکّل می‌آید که سان ببیند من هم به آن‌جا می‌برند، چون من جزء تبعیدی‌ها هستم، هر جایی که شاه می‌رود دنبال او هستم. وقتی متوکّل آمد این برگه را به دست می‌گیری و فریاد می‌زنی که او پول من را نمی‌دهد، سر و صدا می‌کنی، جلسه سیاسی است بنابراین متوکّل تو را ساکت می‌کند.
امام هادی (علیه السّلام) برای این‌که مشکل مالی یک شیعه را کم کند، مبادا به خاطر یک مشکل مالی این شیعه رشوه‌هایی که حکومت می‌پرداخت و یک یک شیعیان را طرفدار خود می‌کرد او هم جذب حکومت شود. نامه نوشت و گفت: من بدهکار هستم. این شیعه در بین جمعیت فریاد می‌زند، حضرت هادی (علیه السّلام) هم می‌گوید: إن‌شاءالله من این پول را می‌دهم، الآن ندارم. اظهار می‌کند که من به شما بدهکار هستم. متوکّل می‌گوید: ماجرا چیست؟ زندگی این آقا را من می‌گردانم. میزان بدهی چقدر است؟ می‌گوید: پنج هزار درهم است. می‌گوید: ده هزار درهم به او بپردازید تا برود و دیگر سر و صدا نکند.
البته رسیدگی به مشکلات شیعیان یکی از نقشهای امام در عالم است و یکی از مهمترین این نقشهای امام هدایتگری است .
یکی از نقش های مهم امام در جامعه اصلاح است،یعنی بدرفتاری ها ،اعتقادات غلط را درست کند،خیلی نکته مهمی است، الامام یَهْدی إِلَی الْحَقِّ ، اَلْإِمَامُ یَهْدِی إِلَى اَلْقُرْآنِ،شما در دعای ندبه هم می خوانید،به امام زمان می گویید چی؟می گویید، . أیْنَ ناشِرُ رایَهِ الْهُدى،کجاست آن امامی که می آید پرچم هدایت را برپا می کند؟یکی از حرف هایی که در زیارت نامه امام رضا می خوانید،این است ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الهادی،الولی،المرشد،امام هادی است هدایت گر است . به همینن مناسبت من موضوع صحبت خودم را هدایت قرار می دهم.

اهمیت هدایت

• مفهوم «هدایت» از مفاهیم بسیار مهمی است که به خاطر تکرار فراوان در ذهن ما حضور دارد، ولی احتمالاً به میزانی که برای ما تکرار شده و در ذهنمان حضور دارد، با آن آشنا نیستیم. هدایت، کار خدا و کار اولیاء خدا و همچنین وصف قرآن کریم است.

• مفهوم هدایت که در ۲۶۸ آیۀ قرآن کریم و حدود ۳۰۰ بار تکرار شده است، باید خوب شناخته شود. کلمات بار معنایی و بار روانی خاص خودشان را دارند. و ما نمی‌توانیم از کنار کلماتی که خداوند متعال استخدام کرده است به این سادگی عبور کنیم.

• در قرآن کریم، اولین درخواست و دعای انسان از پروردگارش، هدایت است. در سورۀ حمد می‌گوییم: خدایا! ما را هدایت کن: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»(فاتحه/۶). یک صاحب‌دلی می‌فرمود: روزی چندین مرتبه در نماز از خداوند تقاضا می‌کنیم که ما را هدایت کند، ولی چرا یک‌بار این تقاضا را «با توجه» نمی‌گوییم؟! این درخواست که «خدایا! ما را هدایت کن» خیلی لطیف‌تر از این است که بگوییم: «خدایا! دست ما را بگیر». و این اولین دعا در قرآن است. واجب است که در هر رکعت نماز(رکعاتی که سورۀ حمد باید خوانده شود) این تقاضا را از خداوند داشته باشیم. اصلاً در روایت داریم: نماز بدون سورۀ حمد، نماز نمی‌شود. (قَالَ النَّبِیُّ ص: لَا صَلَاهَ إِلَّا بِفَاتِحَهِ الْکِتَابِ؛ عوالی‌اللئالی/ج۳/ص۸۲)

• سورۀ حمد تنها سورۀ واجب قرآن است و فقط یک درخواست و تقاضا در این سوره وجود دارد. توجه کنید که «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعین»دعا نیست بلکه سخن دل ماست که به خداوند می‌گوییم و تقاضای هدایت، اولین تقاضای قرآن محسوب می‌شود و اولین کلمۀ این تقاضا هم «اهْدِنَا» است که به معنای درخواست هدایت است. از اینجا می‌توان فهمید که مفهوم هدایت در قرآن کریم چقدر مهم است.
ما حداقل روزی ده بار در نمازهای واجب از خدا می خواهیم:
«اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیم»
که معنایش این است:
«أدِمْ لَنَا تَوْفِیقَکَ الَّذی أطَعْناکَ فِی مَاضی أیّامِنا حَتّی نُظیعَکَ کَذَلِکَ فِی مُسْتَقْبَلِ أعْمَارِنا»[۱]»خداوندا، توفیقاتی که در گذشته بر ما ارزانی داشتی و به برکت آن تو را اطاعت کردیم همچنان ادامه ده تا در آینده عمرمان نیز تو را اطاعت کنیم.»
زمانی کسی چیزی ندارد و آن را تقاضا می کند اما گاهی کسی آن را دارد و از خداوند تقاضای استمرار و ماندن آن را می کند.
مؤمنانِ صالح، هدایت خواه و هدایت پذیرند و خدا نیز به هدایت و توفیق شان می افزاید. آنچنان که در قرآن می فرماید: «وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى »؛ (مریم / ۷۶) «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى»؛ (محمد، ۱۷) «کسانی که قبول هدایت کنند، خداوند هدایت آنها می افزاید.»

معنای هدایت

هدایت یعنی چه؟

هدایت با «هل دادن» خیلی تفاوت دارد. خیلی‌ها انتظار دارند که خداوند آنها را به سوی سعادت هل بدهد! ولی خدا این کار را انجام نمی‌دهد. هدایت با فریاد زدن هم فرق می‌کند. خیلی‌ها انتظار دارند خدا سرشان فریاد بزند! ولی خدا این کار را هم نمی‌کند. بلکه خداوند با آرامی و لطافت، بندگانش را به سوی سعادت و کمال و بصیرت سوق می‌دهد.

تو باید بفهمی که خدا دارد با تو چه‌کار می‌کند؟ شاید خداوند آرام آرام و سایه به سایۀ تو، دارد می‌آید و تو را راهنمایی می‌کند و با اشاره‌هایی تو را راهنمایی می‌کند. اینکه می‌گوییم دین ما دین اشاره است(امیرالمؤمنین ع: إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ مِنْ نَبِیِّنَا ص…فَبَعَثَهُ اللَّهُ بِالتَّعْرِیضِ لَا بِالتَّصْرِیح‏؛ احتجاج/ج۱/ص۲۵۵) بخشی از آن به‌خاطر مفهوم هدایت است. اصلاً در هدایت، «درشت‌گویی» زیاد جایی ندارد، بلکه «ظریف‌گویی» در آن هست. قرآن کتاب هدایت است و هدایت یک نوع سوق دادن لطیف و آرام است.
بعضی توقع دارند خدا اول بهشت را نشانشان بدهد بعد نماز بخوانند . این هدایت نیستو خدا چنین کاری نمیکند .
بهلول هر وقت دلش می‌گرفت، به کنار رودخانه می‌آمد. در ساحل می‌نشست و به آب نگاه می‌کرد. پاکی و طراوت آب، غصه‌هایش را می‌شست. اگر بیکار بود همان‌ جا می‌نشست و مثل بچه‌ها گِل‌بازی می‌کرد.

آن روز هم داشت با گِل‌های کنار رودخانه، خانه می‌ساخت. جلوی خانه باغچه‌ای درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.

ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی از خدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می‌سازی؟

بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می‌سازم.

همسر هارون که می‌دانست بهلول شوخی می‌کند، گفت: آن را می‌فروشی؟!

بهلول گفت: می‌فروشم.

  • قیمت آن چند دینار است؟
  • صد دینار.

زبیده خاتون گفت: من آن را می‌خرم.

بهلول صد دینار را گرفت و گفت: این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می‌نویسم و به تو می‌دهم.

زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.

بهلول، سکه‌ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید، یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.

زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت‌رنگ تزئین شده بود. گل‌های باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت: این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده‌ای.

وقتی زبیده از خواب بیدار شد، از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.

صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت: یکی از همان بهشت‌هایی را که به زبیده فروختی، به من هم بفروش.

بهلول، سکه‌ها را به هارون پس داد و گفت: به تو نمی‌فروشم.

هارون گفت: اگر مبلغ بیشتری می‌خواهی، حاضرم بدهم.

بهلول گفت: اگر هزار دینار هم بدهی، نمی‌فروشم.

هارون ناراحت شد و پرسید: چرا؟

بهلول گفت: زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می‌دانی و می‌خواهی بخری، پس به تو نمی‌فروشم!

خدا هم اگر بهشت را به کسی نشان داد و ان شخص نماز خوان شد دیگر آن نماز ارزشی که باید داشته باشد ندارد .

چرا در قرآن و روایات، زیاد از مفهوم تربیت استفاده نشده است، و بیشتر از کلمۀ هدایت شده؟
یکی از مفاهیم و واژه‌هایی که معمولاً به‌ جای واژۀ هدایت از آن استفاده می‌کنیم، واژۀ تربیت است. چرا در قرآن کریم و روایات زیاد از مفهوم تربیت استفاده نشده است، و بیشتر از کلمۀ هدایت شده؟

در روایات کلمۀ تربیت کم و غالباً برای رابطۀ مادر با طفل شیرخوار استفاده شده است. همان‌طور که می‌دانید طفل شیرخوار از خودش اراده‌ای ندارد و با آگاهی حرکت نمی‌کند، بلکه مادر با طفل شیرخوار به نوعی «جبری» برخورد می‌کند. تربیت را برای یک انسان عاقل، بالغ و کامل استفاده نمی‌کنند. در فارسی، کلمۀ تربیت دربارۀ موجوادت بدون عقل و آگاهی مانند «گل و گیاه» یا «اندام و بدن انسان» هم استفاده می‌شود؛ مثل عبارت «تربیت بدنی». و شاید دلیلش این باشد که در متون دینی قدیمی ما، زیاد از کلمۀ تربیت(دربارۀ روح انسان) استفاده نشده، بلکه بیشتر از کلمۀ هدایت استفاده شده است.

انواع هدایت

ما سه نوع هدایت داریم . هدایت نوع اول تکوینی است . این همان هدایتی است که خدا به همه مخلوقات عنایت می فرماید . قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ . دومین نوع هدایت هدایت تشریعی است . همان چیزی که در آیات قرآن و روایات اهلبیت در قالب دین ارائه می شود .
اما یک نوع هدایت هم داریم به نام هدایت توفیقی و آن هدایتی است که به کسانی عطا میشود که ظرفیت آن را دارند . کسی که قابلیت را در خود بوجود بیاورد مشمول چنین هدایتی میشود .

البته برای این نوع هدایت راهها و اسبابی قرار داده است.

راهکارهای هدایت

۱- ایمان

«إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا»
ایمان به وجود خدا . ایمان به صفات الهی . ایمان به وعده های الهی مراتب مختلف ایمان است که هرچه این ایمان بیشتر باشد بنده از نور هدایت بیشتری برخوردار میشود .
د / ۱۱۷۴ / سگ سیاه عامل پیروزی
در یکی از جنگ‌های مسلمین با کفار، دشمنان در قلعه محکمی استقرار یافته بودند.
مسلمانان قلعه را در محاصره داشتند و هر روز برای فتح قلعه تلاش می‌نمودند و نتیجه‌ای به دست نمی‌آمد . مدت محاصره و تلاش برای فتح قلعه به درازا کشید. روحیه سربازان مسلمین تدریجا ضعیف گردید. آثار یأس در چهره آنان خوانده می‌شد .
فرمانده لشکر که این وضع را مشاهده کرد، سخت ناراحت گردید، تصمیم گرفت متوجه خدا شود، دعا کند و برای پیروزی مسلمین از ذات اقدس الهی استمداد نماید.
شبی در حالی که از همه وسایل و اسباب عادی منقطع شده بود، دست دعا به پیشگاه باریتعالی برداشت و از خداوند فتح قلعه و پیروزی مسلمین را درخواست نمود .
فردای آن روز در نقطه‌ای نشسته بود، ناگاه سگ سیاهی را دید که در عسکرگاه می‌دود و چون به نقطه انباشتن زباله رسید، برای یافتن طعمه به داخل آن رفت .
فرمانده در فعالیت آن سگ دقت نمود و به ذهن سپرد . شب فرا رسید . هوا مهتاب بود، فرمانده دید که همان سگ بالای حصار قلعه ظاهر شد، یقین کرد که این قلعه راه پنهانی دارد که سگ از آن راه، قلعه را ترک می‌کند و از همان راه به قلعه برمی‌گردد .
مطلب را با بعضی از محارم خود به میان گذارد، آنان هر قدر تفحص نمودند، راه را نیافتند . فرمانده دستور داد انبانی را چرب کنند و در جدار آن، سوراخ های کوچکی باز نمایند و در انبان ارزن بریزند و در انبان را محکم ببندند و آن را در محل زباله بیفکنند .
فردا سگ آمد و به محل زباله رفت، انبان چرب را به گمان آن که طعمه‌ای است به دندان گرفت تا آن را از راه نقب به داخل قلعه ببرد .
حرکات بدن سگ موجب شد که دانه‌های ارزن در مسیرش بر زمین بریزد . مأمورین خط سیر و حرکت سگ را از دنبال نمودن دانه‌های ارزن یافتند، از آن راه به داخل قلعه رفتند و دژ محکم دشمن را فتح نمودند .
بنابر آنچه مذکور افتاد، معلوم شد که اگر کسی برای خداوند مخالف و ضدی قرار ندهد و همچنین از غیر خدا منقطع شود و با او مثل و مانندی را نخواند، دعایش شایسته استجابت است و خداوند تمنیاتش را برآورده می‌سازد .

منبع : علامه محمد تقی جعفری ، شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج ۳، ص ۲۵۰

۲- عمل صالح و کار و تلاش خالصانه

اگر کسی قدمی بردارد تلاشی کند برای رضای خدا ، پروردگار عالم هم دری از درهای هدایت را باز می کند . آینه قران می فرماید :
«وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُم»
این یعنی تلاش، انسان تا تلاش نکند به جایی نمی رسد
علامه طباطبایی می فرمود: لباس را هیچ وقت پرت نکنید بیفتد یک گوشه، حتما آویزان کنید یا تا کنید. ” کلی از این کارهای ریز ریز هست که مقید بود آن‌ها را انجام دهد و دست‌هایش را قبل از کار و قبل و بعد از غذا بشوید. قبل از غذا کمی نمک بخورد، بعدش هم همین‌طور. وقتی سرش را شانه می‌کند، بنشیند و چیزی پهن کند. ایستاده چیز نخورد. توی در ننشیند. سبزه و گیاه _ اگر شده کم _ دور و برش باشد و …. به بچه‌ها می‌گوید: ” کسی که مقید باشد به چیزهای کوچک، کم کم آماده چیزهای بزرگ هم می‌شود. این‌ها خودش آدم را می‌کشد به سمت حقیقت. “
از بین همه کارهای خوب دو کار خیلی موثر است .
اول مجالست با علمای ربانی سبب هدایت می شود .
گاهی یک ارتباط کوچک با یک عالم ربانی سبب هدایت می شود .
مرحوم آیت الله سید محمد‌هادی میلانی‌ (ره) دچار بیماری معده شدند و پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند و پس از یک عمل سه ساعته و زمانی که ایشان در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می‌گویند را برایش ترجمه کند، مرحوم میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می‌کردند و پس از این مساله پروفسور برلون، گفت؛ کلمه شهادتین را به من بیاموزید؛ زیرا از این لحظه می‌خواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم؛
وقتی دلیل این کار را جویا شدند، پروفسور برلون گفت؛ تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می‌دهد، در حالت به هوش آمدن است و بنده دیدم که این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانه‌های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می‌کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد که وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند که هم این که قبر این پروفسور مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده‌اند.
دومین عمل صالح خدمت به خلق و احسان به مخلوقات خدا
ذوالنّون مصری زن غیرمسلمانی را دید که در زمستان، مقداری گندم در دست گرفته و آنها را برای پرندگان بیابان میریزد. از زن پرسید: « برای تو که مسلمان نیستی دانه ریختن برای پرندگان چه فایده ای دارد؟» زن گفت: « من این کار را انجام میدهم، با فایده باشد یا نباشد.» ذوالنّون چند ماه بعد در مراسم حج همان زن را همراه مسلمانان در حال انجام دادن مراسم حج دید. زن ذوالنون را شناخت و به او گفت: «خداوند به خاطر همان گندم ها نعمت اسلام را به من عطا فرمود.

۳- توسل به اهلبیت علیهم السلام

بهترین را ه هدایت ادب و احسان به اهلبیت علیهم السلام است .
در شهر اصفهان شخصى بود به نام عبدالرّحمان – که یکى از شیعیان معروف به حساب مى آمد – و از علاقمندان به ائمّه اطهار علیهم السلام بود؛ مخصوصاً که علاقه خاصّى نسبت به حضرت هادى سلام اللّه علیه داشت .

روزى به او گفتند: علّت تشیّع و علاقه تو به حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام چیست؟

در پاسخ اظهار داشت : به دلائلى که خود شاهد بوده ام .

و سپس افزود: من شخصى فقیر و بى بضاعت بودم، به طورى که نمى توانستم تشکیل خانواده دهم ، به همین جهت به همراه قافله اى که عازم عراق و شهر سامراء بود، حرکت کردم تا به دربار خلیفه عبّاسى بروم ، به امّید آن که شاید از طرف او برایم کمکى شود و مشکل من برطرف گردد.

چون به شهر سامراء وارد شدیم ، جلوى دربار متوکّل رفته و منتظر وقت ملاقات ماندیم ، در همان اَثناء گفته شد که حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام نیز از طرف خلیفه دعوت شده است تا به ملاقات وى آید.

ناگهان متوجّه شدم که حضرت در حال آمدن به دربار خلیفه مى باشد، تمامى افرادى که حضور داشتند مشغول تماشاى او گشتند و آن حضرت به آرامى از بین جمعیّت عبور مى نمود.

چون عبورش به من افتاد، نگاهى محبّت آمیز و عمیق به من انداخت و من آهسته ، به طور مرتّب براى موفقیّت و سلامتى وجود مبارکش ، دعا مى کردم .

همین که حضرت مقابل من قرار گرفت ، به من فرمود: خداوند متعال دعایت را مستجاب نمود و عمرت را طولانى گرداند؛ و نسبت به ثروت و اموال برایت برکت قرار داد، همچنین فرزندانت نیز افزایش مى یابند.

در همین حال ، لحظه اى تمام بدنم را رعشه فرا گرفت ؛ و دوستانم هر یک جویاى حالم بودند و مى گفتند: چه شده است ؟

و چرا چنین حالتى به تو دست داد؟

و من در پاسخ به ایشان مى گفتم : نترسید، چیزى نیست ، انشاءاللّه که خیر است .

و پیرامون نیّت خود و مشکلاتى که داشتم با هیچکس سخنى نگفته بودم .

پس از آن که به اصفهان بازگشتیم ، خداوند متعال درهاى رحمت و برکت را برایم گشود؛ و از هر جهت در رفاه و آسایش قرار گرفتم و صاحب ثروتى بسیار و عائله اى خوب و مورد علاقه ام گشتم .

و در حال حاضر داراى ده فرزند هستم و متجاوز از هفتاد سال از عمرم سپرى گشته است .

به همین دلائل یکى از علاقه مندان و مخلصین اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، مخصوصاً حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام گشته ام .
ان شاالله ما هم مشمول نظر لطف امام هادی علیه السلام باشیم.

ذکر مصیبت کربلا با گریز امام هادی علیه السلام

یک جمله هم ذکر مصیبت کنم .
هنگامى که بدخواهان در نزد متوکل، از امام هادى‏علیه السلام سعایت و بدگویى کرده و گفتند: در منزل او سلاح و نوشته‏ها و اشیاى دیگرى است که از طرف شیعیان به وى رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد، متوکل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد، آنان شبانه به خانه امام‏ علیه السلام هجوم بردند، ولى چیزى به دست نیاوردند، آنها دیدند که حضرت تنها در اطاقى دربسته نشسته و در حالى که جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاکى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال دستگیر کرده و نزد متوکل بردند و به او گزارش دادند که در خانه‏اش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن مى‏خواند. متوکل چون امام را دید، از عظمت و هیبت امام بى‏اختیار ایشان را احترام نموده و در کنار خود نشانید و با کمال گستاخى جام شرابى را که در دست داشت‏به امام علیه السلام تعارف نمود. امام سوگند یاد کرده و فرمود: «گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار!» متوکل حضرت را معاف نمود و گفت: شعرى بخوان! حضرت فرمود: «من شعر کم مى‏خوانم‏». متوکل گفت: «باید بخوانى!» امام هادى علیه السلام آن گاه که اصرار وى را دید اشعارى را قرائت نمود که تمام اهل مجلس متاثر شده و به گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جامهاى شراب را بر زمین کوبیدند. پس از خواندن اشعار متوکل و هر که در مجلس بود گریستند تا انجا که اشک محاسن متوکل را تر کرد. سپس چهار هزار دینار به امام هادی(ع) داد و ایشان را با احترام روانه منزل کرد.
اما دلها بسوزد…
راوى گوید: بعد از آن ، سر نازنین امام حسین علیه السّلام را با زنان و کودکان آن امام مبین ، به مجلس یزید بى دین بردند به هیئتى که همه ایشان را به یک ریسمان بسته بودند… در این بین یزید لعین چوب خیزران طلبید مکرر با آن چوب به دندان مبارک فرزند رسول الله صلى الله علیه و آله مى زد.

 

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *